فقط افرادي را استخدام كنيد كه دوست داريد

پس حق با غريزه من بود. برايش يك ايميل فرستادم گفتم واقعاً متأسفم، چون ما در شركت اينستراكش ست كمي عجيب و غريب هستيم و مثل شركتهاي معمولي رفتار نمي كنيم و اينكه شما به احتمال زياد در جاي ديگري خواهيد درخشيد،‌ اما در اينجا نخواهيد توانست خود را به اثبات برسانيد. و موفق باشيد. يك هفته از طرف او ايميل هاي زننده اي دريافت كردم. بعد به ياد دارم كه روي رزومه اش آمده بود كه هرجا بوده درآمد ها را دو برابر كرده است، اما هيچ كس -چون دادم بررسي كنند- نمي گفت كه از او خوششان آمده است.
چهارشنبه، 3 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقط افرادي را استخدام كنيد كه دوست داريد

فقط افرادي را استخدام كنيد كه دوست داريد
فقط افرادي را استخدام كنيد كه دوست داريد


 

نويسنده:مايك ساتون(1)




 
تصور ما اين است كه تيم هاي رويايي مي توانند تا حداكثر تقريباً 150 نفر باشند، زيرا چند عدد جادويي وجود دارند كه ما از روي تجربه آموخته ايم. از 10 تا 25 نفر،‌ شما جو مشخصي خواهيد داشت؛ بين 25 و 35 نفر از شركت كوچك تبديل به شركت بزرگي مي شويد. اما مي توانيد آن جو قبيله اي را تا تقريباً 150 نفر حفظ كنيد.
هنگامي كه شركت انستراكشن ست(2) را فروختيم، 150 نفر پرسنل داشت. گمان مي كنم يك كارآفرين، چهار فرد مؤثر و يك تيم رؤيايي 145 نفره داشتيم. در طول راه فقط مرتكب سه يا چهار اشتباه شديم و علتش اين بود كه افراد را بر خلاف قضاوت خود استخدام كرده بوديم. براي اين كار خود را متقاعد كرده بوديم. آنها مهارت هاي فني داشتند،‌ اما كمي غريبه بودند. گمان مي كرديم خود را اثبات خواهند كرد، اما نكردند. حس غريزي شما هميشه درست عمل مي كند.
ما عادت داشتيم از يك نظام استخدامي تبعيت كنيم كه براساس آن، اول كسي را كه ملاقات مي كرديد و بررسي مي كرديد آيا او واجد مهارتهاي پايه است يا نه. يا اگر آنها از دوستان شما بودند، مسلماً ميان بر مي زدند. بعد،‌ اين نظام مطرح شد كه با همه بايد ملاقات كرد و اگر يك نفر از شما خوشش نمي آمد، شما را استخدام نمي كردند. در واقع اين نظام هميشه اين طور نبود؛ يا همه از شما خوششان مي آمد يا همه از شما نفرت داشتند. گفتيم: «آنها را به يك كافه ببريد و دو سه ليوان نوشيدني به آنها بدهيد»، كه البته گفتنش خيلي مؤدبانه نيست، اما بعد از نوشيدن يكي دو ليوان،‌ معلوم مي شود از چه قماشي هستند.
داستاني به ياد دارم كه زماني اينستراكشن ست حدود بيست و پنج نفر را جذب كرد و من قسمت فروش را اداره مي كردم. من عملاً تا آن موقع چيزي را نفروخته بودم. با خود فكر كردم، «بهتر است فرد جاافتاده اي را استخدام كنم.» بنابراين به بنگاه كاريابي رفتم و رزومه هايي دريافت كردم - از افرادي با اعتبارنامه هايي خيال انگيز. يك فرد خاص وجود داشت كه شعارش اين بود كه «گلوله ها را به من بدهيد، من شليك مي كنم» زيرا مي گفت هرجا بوده درآمد ها را دو برابر كرده است. به همين دليل تصور كردم آدم خوبي است. او وارد دفتر شد،‌ دست داد،‌ نگاه به نگاهم انداخت و گفت: «بله، گلوله ها را به من بدهيد؛ من شليك مي كنم. مايكل، من درآمد هاي شما را دو برابر مي كنم. كار من همين است.»
بنابراين از او خواستم تا با همه ديدار كند. زبان بدني او با افراد مختلف خيلي جالب بود. در نزد تمام خانم ها، به برجستگي سينه ها خيره مي شد و در نزد ساير مديران، دست مي داد و مي گفت: «گلوله ها را به من بدهيد؛ من شليك مي كنم» تصور مي كردم همه مأموران فروش همين طوري هستند. بعد او را براي صرف نهار به رستوران بردم. خانم پيشخدمت اشتباهي كرد -به ياد نمي آورم چه بود- و او قسمتي از لباسش را جلوي چشم من پاره كرد تا نشان
دهد كه چقدر سخت گير است. با خودم گفتم:‌ «عجب ديوانه اي.»
به دفترم برگشتم و با خودم گفتم اين همان كاري است كه بايد انجام دهي؛ افراد مثل او را استخدام كني. ولي بعد به اين نتيجه رسيدم كه نه، نبايد او را استخدام كنم. اين مرد ديوانه است. افراد به دفترم مي آمدند و مي پرسيدند چه نظري در موردش دارم. مي گفتم: «متأسفانه بهتر است او را استخدام كنم زيرا باهوش است و درآمدهاي ما را دو برابر خواهد كرد. اما از او خوشم نمي آيد، بنابراين استخدامش نمي كنم.» آنها مي گفتند: «خدا را شكر. ما هم فكر مي كرديم كه او ديوانه است.»
پس حق با غريزه من بود. برايش يك ايميل فرستادم گفتم واقعاً متأسفم، چون ما در شركت اينستراكش ست كمي عجيب و غريب هستيم و مثل شركتهاي معمولي رفتار نمي كنيم و اينكه شما به احتمال زياد در جاي ديگري خواهيد درخشيد،‌ اما در اينجا نخواهيد توانست خود را به اثبات برسانيد. و موفق باشيد. يك هفته از طرف او ايميل هاي زننده اي دريافت كردم. بعد به ياد دارم كه روي رزومه اش آمده بود كه هرجا بوده درآمد ها را دو برابر كرده است، اما هيچ كس -چون دادم بررسي كنند- نمي گفت كه از او خوششان آمده است.
فقط افرادي را استخدام كنيد كه از آنها خوشتان مي آيد، زيرا استخدام افرادي كه دوست نداريد چه مزيتي خواهد داشت؟‌ گاهي اوقات در شركتهاي بزرگ مجبور مي شويم با افرادي كار كنيم كه دوست نداريم و اوضاع مثل جهنم مي شود. نبايد اين كار را در يك شركت تازه تأسيس انجام دهيد.
برداشت ها:
-در يك شركت تازه تأسيس،‌ كسي را بر خلاف قضاوت دل خود
استخدام نكنيد و خود را براي اين كار ترغيب نكنيد.
-به غرايض خود اعتماد كنيد. شايد يك داوطلب از شعور فني خوبي برخوردار باشد، اما اگر شخصيت و منش او مناسب نباشد، اين مهارت تأثيري نخواهد داشت.
-داوطلبان را به ساير افراد حاضر در دفتر معرفي كنيد و بعد نگاه كنيد كه چطور با ديگران رفتار مي كنند و ديگران چه رفتاري با او دارند.
-در شركتهاي بزرگ، افراد بايد با افرادي كار كنند كه دوست ندارند و اين براي آنها مثل «جهنم» است؛ در يك شركت تازه تأسيس لازم نيست اين كار را بكنيد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-Mike Southon
2-Instruction Set
 

منبع : راه انداختن کسب و کار جدید/ترجمه مجید نوریان/ناشر مبلغان 1388




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.