سلام از بنده است

سلام و عليک اولين وسيله اي است که انسان در برخوردهايش از آن استفاده مي کند ولي دليل مهمي در دست نيست که در گذشته شکل امروزي اش به کار مي رفته است. آنچه مسلم است در طي قرن ها تغييراتي کرده و اين تغييرات هنوز هم ادامه دارد. سلام و عليک در هر زبان و مليتي قطعاً يکسان نبوده ولي شکل و شمايل ارائه شده پس از مدتي جزء عادات و فرهنگ آن مردم درآمده است.
سه‌شنبه، 9 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلام از بنده است

سلام از بنده است
سلام از بنده است


 






 
سلام و عليک اولين وسيله اي است که انسان در برخوردهايش از آن استفاده مي کند ولي دليل مهمي در دست نيست که در گذشته شکل امروزي اش به کار مي رفته است. آنچه مسلم است در طي قرن ها تغييراتي کرده و اين تغييرات هنوز هم ادامه دارد. سلام و عليک در هر زبان و مليتي قطعاً يکسان نبوده ولي شکل و شمايل ارائه شده پس از مدتي جزء عادات و فرهنگ آن مردم درآمده است.
پيش خود فکر کردم اگر سيخونکي و انگولکي به سلام و عليک خودمان بزنم شايد چهره حقيقي اش از زير پيله تا گردن پنهان در تاريکي اش آشکار گردد. مي گويند: سلام، سلامتي است. آدم فروتن در سلام پيش قدم است، اين بابا از آدم سلام مي خواد، او يکي سلام کردن بلد نيست، فلاني جواب سلام آدم و به زور مي دهد!
اين ها و ده ها شاهد مثال ديگر باعث گرديده که پيرامون اين اولين وسيله برخورد آدم ها گفت و گو زياد باشد. در اين انديشه بودم که اگر چه به خاطر بضاعت اندکم حق مطلب را به خوبي نخواهم توانست ادا کنم ولي بهتر است خارج از هرگونه محافظه کاري هاي روزمره، نان را به نرخ روز نخورم و نيشتري به آن بزنم تا تفاله هاي تحتاني اش رو بيايد زيرا پيدا کردن شناخت بهتر در اين مورد بي اجر و پاداش نخواهد بود، اگرچه بازگويي حقيقت معمولاً تلخ است و براي آدم دردسر مي آورد ولي بررسي و کنکاش مسائل روزمره و اجتماعي، ارزش و دردسرهاي اتفاقي را دارد.
براي شروع و نوشتن خيلي فکر کردم که از کجا شروع کنم تا سرانجام تصميم گرفتم که اصل مطلب را با يکي از دوستانم در ميان بگذارم و نظر او را هم به عنوان يک نظرسنجي دريافت نمايم. او مي گفت آنچه مسلم است کسي که در سلام پيش قدم است، البته فروتن تر است. در خود احساس حقارت و کوچکي نمي کند. کسي که در سلام کردن فرصت را از ديگران مي گيرد درک کرده که سلام و عليک وسيله شروع صحبت است پس برايش اهميت ندارد که اول خودش سلام دهد يا طرف مقابلش.
گفتم راست مي گويي خودم هم به چنين باوري رسيده ام و با کوره سوادي که در روان شناسي دارم به اين نتيجه رسيده بودم که انسان متعالي و خوديافته، هميشه در اظهار ادب نسبت به ديگران پيش قدم است. باورم اين بود که سلام دهنده از تن و توش معنوي قوي تر برخوردار است، اگر قدرت و شهامت بيشتري در خود نمي ديد هرگز اين رويه معقول را سرمشق خود قرار نمي داد.
گفت تا بوده چنين بوده است، مگر خلاف آن را ديده اي که مي گويي باورم اين بود، چرا در کار خوب و پسنديده ترديد کرده اي؟ گفتم متاسفانه تضادهايي در اين مورد ديده ام که ميل دارم حاصل تجربياتم هرچند اگر ناچيز باشد را با شما در ميان بگذارم. مي خواهم اگر موافق باشيد اين سلام و عليک خودمان را با يکديگر دوباره سنجي کنيم و اگر حاصل رضايت بخش بود آن را در جايي به چاپ برسانيم.
گفت فکر خوبي است به شرطي که ساده انگارانه از روي آن نگذريم، اگر به قول تو نتيجه اش خوب بود آن را به چاپ برسون.
گفتم آدم هايي را مي شناسم که چندين سال از من بزرگ تر بوده اند. سواد و معلوماتشان صد در جه از بنده بالاتر بوده، سوابق و خدمات گذشته شان شايان توجه بوده ولي در برخوردها هرگز منتظر سلام از بنده نشده اند و در سلام کردن پيش قدم بوده اند. برعکس آدم هاي ديگري را تجربه کرده ام که نه تنها مزيتي برمن نداشته اند بلکه اگر خودخواهانه داوري کنيم چه بسا خيلي هم پايين تر بوده اند ولي در مکالمه تلفني يا در برخوردها آن قدر اين دست و آن دست کرده اند تا بالاخره براي رهايي آن ها از تنگنا سلامي بهشان داده ام و مذاکره يا مکالمه شروع گرديده است.
گفت دسته اول قطعا آدم هاي خوديافته اي هستند که تعدادشان در جامعه کم نيست. بايد قدر آن ها را دانست. در مورد دسته دوم برعکس بايد گفت که اين ها چيزي از آداب معاشرت نمي دانند و معيارهاي آنان اغلب عوضي است. در تصور باطل اين دسته اخير اين فکر غلط جاافتاده است که سلام گيرنده از احترام و عزت بالاتري برخوردار است. گفتم وقتي به ديگران گرم و صميمي سلام مي کنم قصدم اين است که در برخورد با من احساس نشاط و سرزندگي کنند، زيرا مسائل و مشکلات داخلي ما نبايد روي سلام و عليک ما با ديگران تاثير بگذارد، ولي متاسفانه آن ها از اين رفتار به نظر معقولانه نتيجه اي سواي حقيقت را گرفته اند. آن ها درست مثل اينکه با بازارياب يا فروشنده اي برخورد کرده اند خيلي محتاطانه عمل مي کنند شايد در خيال خود به اين نتيجه غلط رسيده اند که نکند در گرم و گيرايي سلام و عليک من رازي نهفته است. گفت با اين قبيل آدم هاي بدبين و مشکوک رفتارت را عوض کن، اين ها داراي پيش داوري هاي غلطي هستند که ربطي به رفتار مودبانه شما ندارد.
گفتم يعني مي فرماييد وقتي بهشان رسيدم ازشون توقع سلام داشته باشم. پس با آن ادعا و رسالتي که در سلام و عليک داشتم چه کار بايد بکنم؟
گفت آدم بدبين يعني کسي که از هر پيشامدي نتيجه اي را مي گيرد که آنتن مغزش روي آن کار گذاشته شده، اگر او اظهار ادب شما مثلاً نتيجه گرفت که تو قصد و منظور خاصي را تعقيب مي کني نبايد بِرَنجي. اين نتيجه گيري ربطي به تو ندارد اين اوست که چنين نتيجه اي را گرفته است.
گفتم مواردي پيدا شده است که به افراد خيلي جوان و کم و سال تر از خود سلام داده ام تا به نظر خودم آن ها را به وظيفه خودشان آشنا سازم ولي متاسفانه آن ها به جاي اينکه رفتار خود را عوض نمايند، به اين تصور باطل رسيده اند که اگر فلاني به ما سلام مي دهد پس حتماً ما کسي هستيم و او هم وظيفه اش را انجام داده است. گفت کاري که تو کرده اي بد نبوده است. متاسفانه طرف تو که نمي دانم کيست بايد چند شرط را در سلام دادن بداند. اول: سن، دوم: ميزان معلومات، سوم: داشتن مقام و منزلت علمي که با توجه به همه آن ها بايد طرف منصفانه پيش خودش قضاوت کند که وظيفه اش در برخورد با ديگران چيست.
گفتم همه اين قوانين موقعي معتبر است که هر دو طرف يا زن باشند يا مرد در حالي که در عرف جوامع متمدن حاکي از آن است که مرد بايد به زن سلام بدهد به آن سبب است که خواسته اند عزت و احترام بانوان را در جوامع مترقي بالا ببرند.
گفتم اتفاقا اين وظيفه اي که به عهده ما مردها گذاشته شده کار خوب و پسنديده اي است زيرا براي يک مرتبه هم که شده ما مردهاي خودخواه و گاهي هم از خودراضي قدمي در جهت احترام و ارزش زنان جامعه برداشته ايم. تا اينجاي مطلب هيچ ايراد و اشکالي در کار نيست فقط مواردي را ديده ام که از اين نزاکت اجتماعي بعضي خانم هاي جوان سوء استفاده کرده اند و از مردهايي که بيش از دو برابر سن و سال آن ها را داشته اند توقع سلام دارند و اين توقع را در بعضي موارد مستبدانه به مورد اجرا مي گذارند.
گفت اين تقصير پيدايش نزاکت اجتماعي بين زن و مرد نيست، اين تقصير تازه به دوران رسيدن آن زن جواني است که از رفتارهاي اجتماعي فقط سلام کردن مرد به زن را فرا گرفته است.
بحث ما مدت ها ادامه يافت و چون جدال مدعي با درويش در گلستان سعدي گاهي به کشمکش و برخورد مي رسيد، ولي آنچه به جاي ماند نوشته بالاست که اگرچه رسا و کامل نيست و همه گفتني ها گفته نشده است ولي پرداختي است به يکي از روابط اجتماعي ما و آثارش که گاهي به جاي اينکه تحکيم کننده اين روابط باشد به صورت عامل تخريب درمي آيد. بقيه ماجرا و بحث و نتيجه گيري هايش را به عهده خوانندگان اين مقاله مي گذاريم و علاقه مندم که در اين مورد اگر اظهار نظري دارند ما را سرافراز بفرمايند.
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.