يادها و خاطره ها
تهيه و تنظيم:مينا محمدبيگي
در دوران قديم معمولا وقتي پسر به سن (18-17)سالگي مي رسيد اولين زن عقدي را برايش تدارک مي ديدند. در اين تدارک چند تا زن گيس سفيد جا افتاده نقش اول را برعهده داشتند. آنها وقتي خبردار مي شدند يک دختر مثل پنجه آفتاب، صاحب جمال و کمال، در فلان خانه است سرزده به خانه دختر مي رفتند.
خواستگارها وارد مي شدند اگر چند تا دختر دم بخت در خانه بود، اول از همه دختر بزرگتر پيش مي آمد. چون رسم آن روزها بود که تا دختر بزرگتر به خانه شوهر نرود، دخترهاي کوچک تر را به خواستگار نشان نمي دادند.
خواستگارها با دقت تمام دختر را وارسي مي کردند؛ آنها ابدا به خط و سواد و کمال دختر اعتنايي نداشتند و معتقد بودند دختر باسواد عاشق پيشه از آب درمي آيد. در مقابل، به خانه داري دختر اهميت مي دادند. بعضي خواستگارهاي پرمدعا يک دستمال سبزي پاک نکرده همراه خودشان مي بردند و پيش دختر مي گذاشتند تا سبزي ها را پاک کند و از طرز سبزي پاک کردن او به ميزان کدبانوگري اش پي مي برند. بعد که مثلا شکل و شمايل دختر پسندشان مي افتاد و از دست پخت و خانه داري او مطمئن مي شدند، به خانه برمي گشتند و در حضور پسر و کسان او آنچه ديده بودند بازگو مي کردند. اگر پسر و کسان او اين دختر را مي پسنديدند، آن وقت نوبت خواستگاري مردانه مي شد؛ به اين ترتيب که پدر يا برادر يا يکي دو تا از اقوام مردانه ي پسر براي پدر و برادر دختر پيغام مي دادند که مي خواهيم خدمت برسيم.
اغلب خواستگارهاي مردانه شب حرکت مي کردند. يک نفر جلودار، به نام «فانوس کش»، پيشاپيش راه مي افتاد و آنها به دنبالش. اين فانوس کش، که کلاه ماهوتي مشکي بدون لبه اي به سرداشت، يک فانوس بزرگ استوانه اي کاغذي به طول يک متر جلوي کاروان خواستگاران حمل مي کرد که داخل آن چند تا شمع رنگ به رنگ مي سوخت و با اين فانوس راه را روشن مي کرد.
در مجلس مردانه، بستگان دختر با آب و تاب شروع مي کردند به تعريف و تمجيد از عروس و اقوام پسر نيز از ميزان دارايي و کمالات داماد لاف مي زدند. اگر ايرادي پيش نمي آمد، نوبت بله بري مي رسيد؛ يعني کسان زنانه پسر به خانه دختر مي آمدند و مشغول بله بري مي شدند که چي بياريم؟ چقدر «مهر» کنيم؟ «شيربها» چقدر باشد؟
معمولا، براي هر دختري بايد هفت دست لباس نبريده، يک چادر، يک چاقچور، يک روبنده شيرازي، يک قلابه ي طلا، يک جفت کفش زردوزي بياوند. مهر هم از پنجاه تومان تا پانصد تومان بود و کمتر زني مهرش تا هزار تومان مي رسيد. علاوه بر رخت و لباس بايد مبلغي هم پول نقد به عنوان شيربها براي دختر ببرند. مبلغ اين شيربها هم به اندازه مهر بالا و پايين مي رفت. بعضي وقت ها، پيش از عقد دختر را شال انگشتري مي کردند و او را نامزد مي کردند. در اين مراسم مردها شرکت نداشتند. زن ها شال و انگشتري را با يک کاسه نبات و چند کله قند و يک خونچه شيريني به خانه ي دختر مي آوردند.
در دوران نامزدکنان، داماد حق نداشت از در خانه عروس رد بشود و خانواده عروس هم اجزه نمي دادند دختري که نامزد دارد به کوچه برود و اگر چند ماه تا يکسال نامزدي طول مي کشيد دختر پايش را از در خانه بيرون نمي گذاشت. اما خانواده پسر وظيفه داشت که در ايام عيد، مثل عيد رمضان يا عيد قربان يا عيد غدير، براي دختر هل و گل بفرستد. اين هل و گل ها که امروز آن را «کادو» مي گويند، پارچه ي نبريده، يک تکه جواهر يا شيريني و ميوه بود. اما دسته و گل و طبق گل و اين جور چيزها اصلا رسم نبود. کادوي عيد قربان هم اين طور بود که يک يا دو گوسفند را حنا مي بستند و يک قواره پارچه به گردن گوسفند مي بستند و به خانه نامزد مي فرستادند. گاه هم از خانه عروس آينده يک قدح آش رشته و يا دلمه برگ مو براي خانه داماد مي فرستادند.
دوران نامزدي خيلي طول نمي کشيد. بالاخره، خانواده داماد خبر مي داد که فلان روز، ساعت سعد است و مي خواهيم دختر را عقد کنيم.
منبع: خاطرات مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده
خواستگارها وارد مي شدند اگر چند تا دختر دم بخت در خانه بود، اول از همه دختر بزرگتر پيش مي آمد. چون رسم آن روزها بود که تا دختر بزرگتر به خانه شوهر نرود، دخترهاي کوچک تر را به خواستگار نشان نمي دادند.
خواستگارها با دقت تمام دختر را وارسي مي کردند؛ آنها ابدا به خط و سواد و کمال دختر اعتنايي نداشتند و معتقد بودند دختر باسواد عاشق پيشه از آب درمي آيد. در مقابل، به خانه داري دختر اهميت مي دادند. بعضي خواستگارهاي پرمدعا يک دستمال سبزي پاک نکرده همراه خودشان مي بردند و پيش دختر مي گذاشتند تا سبزي ها را پاک کند و از طرز سبزي پاک کردن او به ميزان کدبانوگري اش پي مي برند. بعد که مثلا شکل و شمايل دختر پسندشان مي افتاد و از دست پخت و خانه داري او مطمئن مي شدند، به خانه برمي گشتند و در حضور پسر و کسان او آنچه ديده بودند بازگو مي کردند. اگر پسر و کسان او اين دختر را مي پسنديدند، آن وقت نوبت خواستگاري مردانه مي شد؛ به اين ترتيب که پدر يا برادر يا يکي دو تا از اقوام مردانه ي پسر براي پدر و برادر دختر پيغام مي دادند که مي خواهيم خدمت برسيم.
اغلب خواستگارهاي مردانه شب حرکت مي کردند. يک نفر جلودار، به نام «فانوس کش»، پيشاپيش راه مي افتاد و آنها به دنبالش. اين فانوس کش، که کلاه ماهوتي مشکي بدون لبه اي به سرداشت، يک فانوس بزرگ استوانه اي کاغذي به طول يک متر جلوي کاروان خواستگاران حمل مي کرد که داخل آن چند تا شمع رنگ به رنگ مي سوخت و با اين فانوس راه را روشن مي کرد.
در مجلس مردانه، بستگان دختر با آب و تاب شروع مي کردند به تعريف و تمجيد از عروس و اقوام پسر نيز از ميزان دارايي و کمالات داماد لاف مي زدند. اگر ايرادي پيش نمي آمد، نوبت بله بري مي رسيد؛ يعني کسان زنانه پسر به خانه دختر مي آمدند و مشغول بله بري مي شدند که چي بياريم؟ چقدر «مهر» کنيم؟ «شيربها» چقدر باشد؟
معمولا، براي هر دختري بايد هفت دست لباس نبريده، يک چادر، يک چاقچور، يک روبنده شيرازي، يک قلابه ي طلا، يک جفت کفش زردوزي بياوند. مهر هم از پنجاه تومان تا پانصد تومان بود و کمتر زني مهرش تا هزار تومان مي رسيد. علاوه بر رخت و لباس بايد مبلغي هم پول نقد به عنوان شيربها براي دختر ببرند. مبلغ اين شيربها هم به اندازه مهر بالا و پايين مي رفت. بعضي وقت ها، پيش از عقد دختر را شال انگشتري مي کردند و او را نامزد مي کردند. در اين مراسم مردها شرکت نداشتند. زن ها شال و انگشتري را با يک کاسه نبات و چند کله قند و يک خونچه شيريني به خانه ي دختر مي آوردند.
در دوران نامزدکنان، داماد حق نداشت از در خانه عروس رد بشود و خانواده عروس هم اجزه نمي دادند دختري که نامزد دارد به کوچه برود و اگر چند ماه تا يکسال نامزدي طول مي کشيد دختر پايش را از در خانه بيرون نمي گذاشت. اما خانواده پسر وظيفه داشت که در ايام عيد، مثل عيد رمضان يا عيد قربان يا عيد غدير، براي دختر هل و گل بفرستد. اين هل و گل ها که امروز آن را «کادو» مي گويند، پارچه ي نبريده، يک تکه جواهر يا شيريني و ميوه بود. اما دسته و گل و طبق گل و اين جور چيزها اصلا رسم نبود. کادوي عيد قربان هم اين طور بود که يک يا دو گوسفند را حنا مي بستند و يک قواره پارچه به گردن گوسفند مي بستند و به خانه نامزد مي فرستادند. گاه هم از خانه عروس آينده يک قدح آش رشته و يا دلمه برگ مو براي خانه داماد مي فرستادند.
دوران نامزدي خيلي طول نمي کشيد. بالاخره، خانواده داماد خبر مي داد که فلان روز، ساعت سعد است و مي خواهيم دختر را عقد کنيم.
منبع: خاطرات مونس الدوله نديمه حرمسراي ناصرالدين شاه
منبع:راه کمال شماره 29مجله روانشناسي خانواده