گذر از پيچ و خم‌هاي موسيقي انقلاب

تا زماني كه جنجال‌ها و هياهوها بر سر پخش شدن يا نشدن سرود «اي شهيد مطهر» در سطح رسانه‌هاي اوايل انقلاب بر پا نشده بود، نام «احمد علي راغب» كه به عنوان فعال‌ترين آهنگساز انقلاب در صدا و سيما پا به عرصه فعاليت گذاشته بود؛ نام چندان آشنايي براي مردم نبود. پخش جنجالي اين سرود كه در آن روزها و سالها بدعتي در موسيقي انقلاب و آييني به شمار مي‌رفت و براي عده‌اي از تندروان خشن پسند قابل تحمل نبود، مسئولان صدا و سيما را در مضيقه شديد گذاشت
چهارشنبه، 10 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گذر از پيچ و خم‌هاي موسيقي انقلاب

گذر از پيچ و خم‌هاي موسيقي انقلاب
گذر از پيچ و خم‌هاي موسيقي انقلاب


 

نويسنده:حسن فرازمند




 

نگاهي به زندگي و آثار احمدعلي راغب، فعال‌ترين آهنگساز دوران انقلاب
 

تا زماني كه جنجال‌ها و هياهوها بر سر پخش شدن يا نشدن سرود «اي شهيد مطهر» در سطح رسانه‌هاي اوايل انقلاب بر پا نشده بود، نام «احمد علي راغب» كه به عنوان فعال‌ترين آهنگساز انقلاب در صدا و سيما پا به عرصه فعاليت گذاشته بود؛ نام چندان آشنايي براي مردم نبود. پخش جنجالي اين سرود كه در آن روزها و سالها بدعتي در موسيقي انقلاب و آييني به شمار مي‌رفت و براي عده‌اي از تندروان خشن پسند قابل تحمل نبود، مسئولان صدا و سيما را در مضيقه شديد گذاشت، آنچنان كه محمد هاشمي، رئيس وقت سازمان صدا و سيما، مصلحت بر آن ديد تا اين موضوع در بيت حضرت امام(ره) و با فتواي ايشان حل شود و همين طور هم شد و سرود «اي شهيد مطهر» كه از ساخته‌هاي احمدعلي راغب بر روي شعري از حميد سبزواري بود و محمد گلريز آن را اجرا كرده بود؛ نه تنها مورد تاييد حضرت امام قرار گرفت، بلكه ايشان در سخناني از آن به عنوان «بهترين سرودي كه تاكنون شنيده‌اند» ياد كردند و بدين وصف جنجال غوغاسالاران مخالف هر نوع بدعت و نوآوري موسيقي، به كار خود در اين زمينه پايان داد و بعد از آن بود كه ساخته‌هاي احمدعلي راغب بر روي شعرهاي حميد سبزواري با صداي گلريز و ديگر خوانندگان به راحتي مي‌توانست از شوراي شعر و موسيقي صدا و سيما يا وزارت ارشاد اوايل انقلاب مجوز پخش و توزيع بگيرد و اين گونه بود كه احمدعلي راغب كه از نخستين آهنگسازان پيوسته صفوف هنرمندان انقلابي بود، بعد از يكي دو سال به عنوان مطرح‌ترين آهنگساز دهه اول انقلاب مطرح شد.

گذر از پيچ و خم‌هاي موسيقي انقلاب

او خاطرات خوبي از آن روزها دارد و پايگاه اطلاع‌رساني و خبري جماران نيز خاطره گرفتن فتوا از حضرت امام براي پخش سرود اي شهيد مطهر را از زبان احمدعلي راغب اين گونه نقل كرده است كه در ادامه مي‌آيد.

در حضور امام...
 

اولين كاري كه من از موسيقي آئيني استفاده كردم و خوب جواب داد (و همه فهميدند در اين سبك از موسيقي و موسيقي سوگ، موسيقي آئيني يا مذهبي بهتر جواب مي‌دهد)، همان موسيقي بود كه براي شهادت شهيد مرتضي مطهري ساختم كه جداي از كلامش (يعني موسيقي بدون شعرش)، داد مي‌زند كه نوحه است. انگار مرثيه است و يك نوحه‌خوان دارد نوحه‌اي را مي‌خواند و شعر مربوط به شهادت مرتضي مطهري روي آن سوار شد. من عرض كردم كه موسيقي اين كار را جدا ساختم و استاد حميد سبزواري شعرش را جدا ساخت. وقتي كه به هم رسيديم، شعر را از دستش گرفتم همان موسيقي را كه من ساخته بودم شعر را با موسيقي خواندم، آنچنان كه شهيد مجيد حدادعادل (كه آن روزها مدير توليد راديو بود) فكر كرد كه ما شب قبل با هم بوديم و با هم شعر و آهنگ را ساختيم و مشخص شد كه من به همان چيزهايي فكر مي‌كردم كه استاد سبزواري. يك جور تله‌پاتي روحي و رواني با هم داشتيم. اين موسيقي بدين صورت شكل گرفت و در جامعه جا باز كرد. تا آنجا كه حضرت امام دستور دادند ما كه سازندگان آن اثر هستيم، خدمت ايشان برويم و فرمودند كه : من «با شنيدن اين سرود نتوانستم جلوي اشكم را بگيرم. من كم گريه مي‌كنم ولي گريه كردم وقتي اين موسيقي شما را شنيدم. اين زيباترين و بهترين موسيقي است كه من تا الان شنيدم و به همين صورت هم ادامه دهيد، شما را حمايت مي‌كنيم.»

*آقاي راغب، اگر ممكن است جزئيات بيشتري از اين ديدار را بفرماييد؟
 

ـ ما آن روز كه خدمت حضرت امام رسيديم و ما را خيلي مورد لطف قرار دادند، قبلش به ما گفته بودند كه شما اگر دستشان را مي‌بوسيد، صورتشان را نبوسيد؛ ما دست ايشان را بوسيديم و امام سر تك تك ما را گرفت آورد جلو و پيشاني ما را بوسيد. اصلاً يك حالت معنوي خاصي در آن سالن پيش آمد و يك احساسات خاصي بر ما حاكم شده بود. من پيش خود مي‌گفتم ما اهل موسيقي هستيم فلان چيز را كه اختراع و كشف نكرديم كه ايشان اين قدر ما را با آغوش باز پذيرا هستند و بعد امام صحبت‌هايي كردند و فرمودند كه اين موسيقي را شنيدم و موسيقي بدون شعر آن را هم گوش كردم (هم بدون كلام را به ايشان داده شده بودند و هم با كلام) و گفتند واقعاً خيلي زيبا ساختيد. من گفتم كه از موسيقي آئيني مناطق غرب ايران استفاده كردم و براي ساخت موسيقي سوگ ما موسيقي آئيني فراواني داريم و همين موسيقي آئيني موسيقي سرايي عاشورا را تشكيل مي‌دهد. بعد ديدم كه ايشان در مورد موسيقي آئيني و موسيقي ابتهال خيلي اطلاعات داشتند و كاملاً موسيقي سوگ و موسيقي ابتهال، يعني همين موسيقي كه سوز و گداز دارد، نوحه دارد و موسيقي غم و اندوه است، را مي‌شناسند به هر حال ايشان ما را مورد تفقّد قرار دادند و گفتند به كارتان ادامه دهيد. همين راه را كه داريد مي‌رويد ادامه دهيد و من دعاتان مي‌كنم و حمايت مي‌كنم و مشكلاتتان را با سيد احمد مطرح كنيد. آقا سيد احمد بعداً آخر اين ديدار و موقع خداحافظي تلفن مستقيم خودشان در جماران را به ما داد.

*در آن جلسه چه كساني بودند؟
 

ـ شهيد مجيد حداد عادل به عنوان مدير وقت راديو، حميد سبزواري به عنوان شاعر انقلابي، من به عنوان آهنگساز سرود شهيد مطهري، محمد گلريز به عنوان خواننده اثر و آقاي فريدون شهبازيان كه آن زمان مسئول موسيقي راديو بودند. و فقط همين تعداد وارد سالن شديم كه حضرت امام نشسته بودند. من يادم است كه چند نفر همراه ما كه روحاني بودند و مي‌خواستند بيايند، سيد احمد آقا جلويشان را گرفت و گفت: نه اينها اهل موسيقي هستند و امام دستور داده آنها را تنها مي‌خواهند ببينند.

راغب كيست؟
 

احمد علي راغب كه در 33 سال گذشته از او به عنوان فعال‌ترين آهنگساز انقلاب ياد مي‌شود، تاكنون مصاحبه‌هاي زيادي شده و گزارش‌هاي مكرري از او و آثارش منتشر شده است. او در يكي از مصاحبه‌هايش در مورد زندگي و چگونگي آشنا شدنش با موسيقي و انقلاب چنين گفته است: من در سال 1323 در شهرستان بندرانزلي متولد شدم. پدر و مادرم از مهاجرين شوروي سابق بودند و به دليل مسلمان بودن، خانواده ما به ايران مهاجرت كرد. پدرم كارگر زحمتكشي بود كه با موسيقي هم ميانه خوبي داشت و چندين بار ديدم كه كمانچه مي‌نواخت. مادرم صداي گرمي داشت و در شوروي (باكو) تحصيل كرده بود. او با پيانو آشنايي داشت، ولي در آنجايي كه ما زندگي مي‌كرديم، پيانويي وجود نداشت و مادرم هميشه ناراحت بود كه چرا پيانو ندارد. او با تار قفقازي نيز آشنايي داشت و من از سنين كودكي با اين سازها آشنا شدم و كم‌كم جذب موسيقي شدم. من سومين فرزند آن خانواده بودم. در مجموع، ما دو برادر و دو خواهر هستيم. من در همان جا و همان خانه و در زير پر و بال همان پدر و مادر رشد كردم و از اوان كودكي مقداري با موسيقي آشنا شدم و تحت تعليم مادرم قرار گرفتم. به نظر پدر و مادرم چون من در بين فرزندان تنها كسي بودم كه بيشتر از ديگران جذب موسيقي شدم، با من قدري تار كار مي‌كردند. پدرم با ملودي‌هاي آذري آن زمان آشنايي داشت و سعي مي‌كرد كه به من بياموزد تا من با تار آن را بنوازم.
تا دوران ديپلم من در شهرستان بندر انزلي زندگي كردم. بعد از اخذ ديپلم به شهرستان رشت آمدم و به شغل معلمي در روستاهاي گيلان و رشت مشغول شدم. در آن زمان به نوازندگي تار به صورت تكنوازي و بداهه نوازي قدري تسلط داشتم، سنتور هم مي‌زدم، با ساز عود هم آشنا شدم. در سال 1343 در رشت اركستر فرهنگ و هنر تاسيس شد و از من دعوت شد تا با آن همكاري كنم. من چون تجربه نوازندگي اركستر را نداشتم، تحت تعليم سرپرست آن اركستر (مرحوم يحيي نيكنواز) قرار گرفتم. او نوازندگي در اركستر را به من تعليم داد و سعي كرد كه مرا بيشتر جذب موسيقي كند. به دليل اين كه احساس مي‌كرد من ملودي‌هاي بكر و خوبي را مي‌توانم بسازم. در همان سال، يك قطعه موسيقي محلي بنام «نوقاندار» ساخته بودم كه شعر گيلكي آن هم از سروده‌هاي خودم بود و توسط مرحوم نيكنواز براي اركستر فرهنگ و هنر تنظيم شد و تمرين كردند و خواننده آن زمان، آقاي فريدون پوررضا اين اثر را اجرا كرد. پخش اين اثر و اجراي آن در كنسرت‌ها، مرا بيشتر تشويق كرد كه در زمينه آهنگسازي فعاليت كنم. من آهنگ‌هاي محلي زيادي ساختم كه اكثراً با صداي خواننده‌هاي آن زمان اجرا و پخش شد.
در سال 45 راديو و تلويزيون در گيلان تاسيس شد و از من دعوت شد كه در اركستر راديو و تلويزيون آن زمان نيز همكاري كنم. به دليل مشكلاتي كه [اركستر] فرهنگ و هنر داشت و اساسنامه آن اين اجازه را [نمي‌داد] كه نوازنده‌اي كه در فرهنگ و هنر كار مي‌كند در اركسترهاي ديگر كار كند، براي همكاري با راديو تلويزيون مشكلاتي داشتيم.
در نهايت، از فرهنگ و هنر آن زمان عذرخواهي كردم و جذب اركستر راديو تلويزيون شدم، به اين دليل كه بتوانم آهنگ‌هاي بيشتري بسازم و در زمينه آهنگسازي، به دليل انبوه توليدات راديو تلويزيون در آن زمان، تجربه اركستر‌نوازي نيز پيدا كنم. من ضمن اين كه تا سال 49 معلم بودم، همكاري خودم را با اركستر راديو و تلويزيون به عنوان نوازنده و آهنگساز ادامه دادم. در سال 49 در آزمون دانشسراي عالي موسيقي قبول شدم و قرار بر اين شد كه به صورت مامور به تحصيل در تهران ادامه تحصيل بدهم. ناچار از گيلان خداحافظي كردم و براي ادامه تحصيل به تهران آمدم. در تهران نيز، ضمن اين كه به دانشكده مي‌رفتم و هنر عمومي مي‌خواندم كه همه رشته‌هاي هنري را داشت، ولي دو رشته بود كه مرا بيشتر از همه جذب كرد: يكي رشته موسيقي و دومي رشته جامعه شناسي هنر بود. من چون در اين دو رشته نمرات بالاتري گرفته بودم، جزء درس‌هاي اصلي من شد و من ليسانسم را در رشته جامعه‌شناسي هنر گرفتم.
از سال 49 تا 53 من اينجا درس خواندم و ليسانس خودم را در رشته جامعه‌شناسي هنر از دانشسراي عالي گرفتم و همزمان در تهران فرهنگي هم بودم و با اركسترهاي راديو و تلويزيون آن زمان نيز همكاري داشتم. البته امتحانات زيادي از من به عمل آمد كه ببينند من صلاحيت همكاري با اركسترهاي راديو تلويزيون را دارم يا نه؟
و من در اكثر امتحانات موفق شدم. اولين بار اركستر سازهاي ملي راديو تلويزيون (گروه مفتاح) كه سرپرست آن مرحوم مفتاح بود [همكاري كردم] مدتي نيز پيش مرحوم مفتاح آنسامبل، همنوازي و اركسترنوازي را كار كردم و به دستور او، در اركستر ايراني راديو به عنوان نوازنده عود همكاري خودم را شروع كردم. در همان سالها آهنگ‌هايي هم به فارسي ساختم و با صداي خواننده‌هاي آن زمان پخش شد. مثل آهنگ «بي‌تو من مي‌ميرم» و آهنگ ديگري به نام «چي مي‌شه». من در آن زمان تعداد زيادي آهنگ براي خوانندگان آن زمان ساختم.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط