جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (2)

امام خميني (ره) در تحليلي زيبا، ساده و در عين حال عميق بيان مي دارند که استعمارگران با ورود خويش به سرزمين هاي اسلامي، کارشناسهايي را آوردند که وجب به وجب زمين هاي ما و حتي بيابانهاي ما را مورد مطالعه قرار دادند و تمام منابع زيرزميني و روزميني ما را با نقشه برداري هاي مفصل، معين کردند. همچنين آنها در فرهنگ و آداب و رسوم ما تحقيق کردند و به اين نتيجه رسيدن که مانع مهم در استثمار ملت هاي اسلامي، خصوصاً ملت ايران، دينداري و تعهد به
شنبه، 13 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (2)

جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (2)
جستاري در سيره ي سياسي امام خميني (ره) (2)


 

نويسنده: حسنعلي سلمانيان *




 

افشاي عوامل استعماري ترويج شعار جدايي دين از سياست
 

امام خميني (ره) در تحليلي زيبا، ساده و در عين حال عميق بيان مي دارند که استعمارگران با ورود خويش به سرزمين هاي اسلامي، کارشناسهايي را آوردند که وجب به وجب زمين هاي ما و حتي بيابانهاي ما را مورد مطالعه قرار دادند و تمام منابع زيرزميني و روزميني ما را با نقشه برداري هاي مفصل، معين کردند. همچنين آنها در فرهنگ و آداب و رسوم ما تحقيق کردند و به اين نتيجه رسيدن که مانع مهم در استثمار ملت هاي اسلامي، خصوصاً ملت ايران، دينداري و تعهد به اسلام است؛ زيرا منطق اسلام، منطق مبارزه با ظلم و چپاول است. از اين رو، با تبليغات عليه اسلام، سعي کردند مردم را از اسلام جدا کنند.
طبيعي بود که روحانيت در مقابل اين هجمه عليه اسلام و ديانت ملت، سکوت نکند و افشاگري نمايد. بدين ترتيب روحانيت وارد صحنه شد و عليه استعمارگران موضع گيري نمود تا از اسلام و حقوق مردم مظلوم دفاع کند و اين گونه بود که مقاومت ها پديد آمد. استعمار که اينک در مقابل خود، روحانيت، اسلام و مردم را مي ديد که همگي درعرصه ي سياسي وارد شده اند. سعي نمود تا از راه هاي مختلف، روحانيت را از عرصه ي سياسي کنار نهد. يکي از اين نيرنگ ها، ترويج شعار جدايي دين از سياست بود (امام خميني، 1378، ج 6: 235 ــ 238). طراحان اين سياست درصدد بودند تا مردم را از روحانيت جدا کنند. استعمار و دست نشاندگانشان به خوبي مي دانستند که «اگر اين قوا
[مردم و روحانيت] با هم مجتمع بشوند، آنها ...نمي توانند منافعي را که مي خواهند ببرند و لهذا دامن به اين تفرقه ها زده اند زياد» (همان: 202). در کنار تبليغاتي چون «دين، افيون توده هاست» يا «آخوندها درباري اند»، سعي کردند جايگاه روحانيت و دين را در نظر مردم متزلزل کنند. متأسفانه اين سياست، تا حدّي در حوزه هاي علميه کارگر افتاد؛ تا آنجا که به تعبير امام خميني (ره)، درآن زمان «فلان آخوند را وقتي عيبش را مي گيرند، مي گويند: آخوند سياسي است» (همان، ج 3: 227). «اما اين، اسلام نيست. اسلام در مقابل ظَلَمه ايستاده است؛ حکم به قتال داده؛ حکم به کشتن داده است. در مقابل کفار و در مقابل متجاسرين و کساني که [طاغي] هستند، احکام دارد. اين همه احکام در اسلام،نسبت به اينها هست. اين همه احکام؛ حکم به قتال، حکم به جهاد، حکم به اينها هست؛ اسلام از سياست دور است؟! اسلام، فقط تو مسجد رفتن و قرآن خواندن و نماز خواندن است؟! اين نيست؛ اين احکام را دارد و بايد اين احکام هم ا جرا بشود» (همان: 227 ــ 228) و در يک سخن «مسأله ي جدا بودن دين از سياست؛ مسأله اي که با کمال تزوير وخدعه طرح کردند، حتي بر ما هم مشتبه کردند! حتي کلمه ي
«آخوند سياسي»، يک کلمه فحش است در محيط ما! فلان آخوند سياسي است! در صورتي که آقايان خواندند در دعاهاي معتبر، ساسَة العِباد. مع ذلک از بس تزريق شده است، از بس اشتباه کاري شده است، ما خودمان هم باورمان آمده است که دين از سياست جداست. آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزدي اش باشد! هر کس اسلام را مطالعه کرده باشد، قرآن کريم را مطالعه کرده باشد، کافي است که بفهمد اسلام و قرآن کريم تربيت مي کند يک جامعه را در همه ي [شؤون]» (همان، ج 6: 41).
 

1 ــ 1 ــ ارائه ي الگوي اسلامي هدفمندي سياست
 

امروزه، شاخه هاي مختلفي مربوط به سياست؛ مانند فلسفه ي سياسي، جامعه شناسي سياسي، علوم سياسي، مطالعات سياسي و ...شکل يافته است. اين حوزه ها، هر کدام به فراخور خود، هدف نهايي سياست را رفع کشمکش هاي اجتماعي، خوب کشورداري و برخورداري از قدرت و کسب منافع مادي و ...معرفي مي کنند (هيوود، 1387: 41 ــ 44). اما امام خميني (ره) که از خاستگاه اسلامي به سياست و قدرت مي نگرد، اهداف مياني و نهايي سياست را به گونه اي ديگر ترسيم مي کند. وي با تأسيس از شيوه ي انبيا و دستورات اسلامي، اهداف سياست را چنين اموري مي داند: تزکيه و تربيت انسانها (امام خميني،
1378، ج5: 327 ــ 328)، امر به معروف و نهي از منکر، مبارزه با ظلم، استکبار، فساد و طاغوت (همان، ج 21: 3)، حفظ استقلال (همان، ج 5: 99) و آزادي، مبارزه با غربزدگي، آباداني و اصلاح کشور (همان، ج 20: 57)، رسيدگي به وضع فقرا، خدمت به مردم (همان: 19)، تشکيل حکومت اسلامي، اجراي عدالت (همان، ج 5: 360)، اقامه ي معارف و شعائر ديني (همان، ج 20: 115)، وحدت و عزت امت اسلامي، اعتلاي اسلام، اجراي ولايت تشريعي در عالم هستي و رضايت خداوند (همان، ج 5: 168).
امام با در نظر گرفتن تمام اين اهداف، يک چيز را به عنوان هدف نهايي از سياست معرفي مي کردند و آن، رسيدن به «معرفة الله» بود. ايشان مي فرمودند: «تمام مقاصد انبيا، برگشتش به يک کلمه است و آن «معرفة الله» [است]. تمام، مقدمه ي اين است» (همان، ج 20: 17).
امام خميني (ره)، اسلام را از هر امري بالاتر مي دانست و اصولاً حرکت انقلاب ايشان براي نجات و اجراي اسلام بود؛ چنانکه انقلاب اسلامي با تلگرام امام به شاه و اعتراض نسبت به «حذف اسلام» و «الغاي شرط اسلام از رأي دهنده و انتخاب شونده در لايحه ي انجمن هاي ايالتي و ولايتي» آغاز شد. در همان اوايل نهضت (در تاريخ 8 تير 1343) فرمودند: «امروز روزي نيست که در خانه نشست و دعا خواند؛ روز مبارزه است. روزي است که دشمن به دين حمله مي کند و ما بايد در مقابل بايستيم و من تا آخرين قطره ي خونم مي ايستم» (همان، ج 1: 346). از همان آغاز، امام علما را مورد خطاب قرار داد و فرياد برآورد: «علماي اسلام به فرياد اسلام برسيد». او در بيانيه ها و سخنراني ها مدام مي فرمودند: «قرآن کريم و اسلام در خطر است» (همان: 110) و به مسؤولين نظام طاغوت هشدار مي داد: «هيچ مجلسي و هيچ مقامي نمي تواند بر خلاف شرع اسلام و مذهب جعفري، تصويبي کند يا قانوني بگذراند» (همان: 111) و تهديد مي نمود که «ملت مسلمان و علماي اسلام، زنده و پايبنده هستند و هر دست خيانتکاري که به اساس اسلام و نواميس مسلمين دراز شود، قطع مي کنند. والله غالب عَلي اُمره» (همان). امام بارها
مي فرمودند که هدف، اسلام است (همان، ج 1: 267؛ ج 3: 325؛ ج 6: 351 و ...). با مراجعه به کلام امام، اين نتيجه حاصل مي شود که اسلام، عزيزترين امور نزد ايشان بود؛ چنانچه خود نيز بارها به اين مطلب تصريح مي کردند؛ تعابيري چون «همه بايد در راه اسلام شهيد بشويم، اسلام، عزيزتر از هر چيز است» (همان، ج 7: 11) يا «عزيزتر از خويش» (همان، ج 14: 217) يا «عزيزتر از همه چيز» (همان، ج 15: 9). همچنين واژه ي
ترکيبي «اسلام عزيز» حدود 222 بار در آثار امام آمده است. اسلام نزد امام خميني (ره) عزيز است؛ زيرا «اسلام، آن است که رسول خدا (صل الله عليه و آله) براي او چه زحمت ها کشيد و چه مصيبت ها کشيد و چه جوانها داد و چه اشخاص برومند را فدا کرد. اسلام همچو عزيز است که فرزندان پيغمبر، جان خودشان را فداي اسلام کردند. حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) با آن جوانها، با آن اصحاب، براي اسلام جنگيدند و جان دادند و اسلام را احياء کردند» (همان، ج 8: 151) «و چون عزيزتر از هر چيزي است، نبي اکرم و ائمه ما، هر چه داشتند در راه آن دادند» (همان: 375). اسلام، هدف اساسي است؛ زيرا امانت الهي است و پيامبر اسلام بر حفظ و پاسداشت آن مکلف بودند و ما نيز اگر مسلمانيم بايد در راه اسلام فداکاري کنيم. در اين باره امام مي فرمايند: «اسلام از همه چيز عزيزتر است. پيغمبر اسلام و تمام ذرّيه ي او و تمام پيروان او، اينها همه دنبال اين بودند که اسلام را نگهش دارند. اسلام، امانت خداست؛ امانتي است از جانب خدا. پيغمبر اسلام، مکلف است که اين امانت را حفظ کند و از روزي که اين امانت را به دست او دادند تا روزي که رحلت فرمودند، در تمام اوقات، دنبال همين مقصد بودند و هيچ روزي و هيچ آني، يک سستي ــ نغوذ بالله ــ به خودش راه نمي داد. اولياي ما هم، همه اين طور بودند. پيروان پيغمبر بايد اين جور باشند» (همان، ج 15: 9).
در اين فراز از سخنان امام مي توانيم اهميت اسلام را به خوبي مشاهده کنيم که در تاريخ 21 فروردين 1343 فرمودند: «از گوشه ي زندان نبايد ترسيد. ...بايد اسلام بماند و قرآن هم بماند. خميني از بين برود، برود؛ ديگري هم از بين برود، برود. هدف ما حفظ اسلام و قرآن است، نه حفظ دنياي خود» (همان، ج 1: 275).
بر همين اساس است که مي توانيم موضع گيريها، احکام و فتاواي سياسي و بيانيه هاي وي را درک کنيم. مسأله ي صدور انقلاب، دفاع از محرومان و مستضعفان جهان (اعم از مسلمان و غير مسلمان)، د فاع از فلسطين و نداي نابودي اسرائيل، چالش با ابرقدرتها، تحقير مستکبران جهان، حکم ارتداد سلمان رشدي، پيام برائت از مشرکين در ايام حج و ده ها مورد از مواضع جهاني امام خميني (ره)، تنها با اين نکته قابل فهم است که هدف و معيار براي ايشان، اسلام بود و اين همه از اسلام ناب ناشي مي شود؛ زيرا اسلام، دين خاتم، جهاني و آميخته با سياست است و مواضعي که با توجه به آن اتخاذ شود، نيز همان خصوصيات را خواهد داشت.
نکته اي که بسياري از آن غفلت دارند اين است که اسلامي انديشيدن، هم موجب
مردمي بودن است و هم منافع ملي را تضمين مي کند. متأسفانه برخي گمان دارند که اسلامگرايي در تقابل با منافع ملي است؛ در حالي که دست کم، اين 30 سال که از انقلاب مي گذرد، عکس ادعاي فوق را اثبات مي کند. راستي ايران و ايراني چه زماني عزت خويش را بازيافت؟ پيش از انقلاب يا پس از آن ؟ تاريخ به روشني گواهي مي دهد که در دوران پهلوي، هيچ گاه دانش آموختگان رشته هاي سياسي، اعتراضي جدي مطرح ننمودند و خواسته اي خلاف ميل سلطان ارائه نکردند و چه بسا به دربار راه يافتند و بر خوان سلطنت که از شيره ي جان مردم بود نشستند و در خود محوريت انديشي سلطان و استيلاي استعمار، همدم و همخوان بودند تا جايي که «منافع ملي» به رؤيا و تخيل شبيه بود.
اگرچه امام، هم شاهد استبداد بود و شهدايي چون مدرس را ديده بود و هم استعمار را لمس کرده بود؛ چنانکه جنگ جهاني اول و دوم و اشغال بي دليل ايران از سوي متفقين را ديده بود، اما هدف ايشان، صرفاً نجات ايران و ايراني نبود. از اين رو، ادبياتي که ايشان به کار مي بست، ادبيات ملي گرايانه نبود. با اينکه در جايي گفته است: «ميهن از جان عزيزتر ما» (همان، ج 123: 243)، اما ملي گرايي را نيز به شدت نفي مي کرد و آن را اساس بدبختي مسلمين مي دانست: «اين ملي گرايي، اساس بدبختي مسلمين است» (امام خميني، 1372: 126) و مي فرمود: «نهضت ما اسلامي است، قبل از آنکه ايراني باشد» (همان: 127). در چرايي نفي ملي گرايي ذکر اين دو نکته کافي است که اولاً: ملي گرايان نامدار، پيشينه ي خدمت چنداني نداشته اند و هرگاه با استبداد منازعه کرده اند، به وقت لزوم، راه مصالحه را پيش گرفته و مردم را وانهاده اند و ثانياً: هدف امام در محدوده ي خاک خلاصه نمي شد، وگرنه شعار صدور انقلاب و مانند آن، غيرقابل توجيه است. راستي در اين دو سده ي اخير، مگر غير از اين است که مهمترين جنگ ايران با دشمنان خارجي، همين دفاع مقدس هشت ساله است. ملي گرايان چه سهمي در دفاع از
خاک ايران در اين جنگ داشته اند؟ چه مقدار شهيد و زخمي داده اند؟ چه تعداد از شهدا در وصيت نامه ي خود نوشته اند که ما براي خاک به جنگ رفته ايم و چه مقدار گفته اند ما براي اسلام رفته ايم؟ آيا در شبهاي عمليات، رزمندگان ما دعاي کميل و عاشورا مي خواندند و آماده ي نبرد مي شدند يا «اي ا يران اي مرز پرگهر» را؟ آنان که در اين 8 سال، ايران را در مقابل تمام دنيا حفظ کردند، شعارشان چه بود؟ آيا شعارشان اين بود که «چو ايران نباشد تن من مباد» يا شعارشان اين بود که «اگر اسلام نباشد تن من مباد»؟ آري! تاريخ، شهادت داده است که
در اين سرزمين، آن گاه که اسلام معيار و هدف بود، خاک نيز حفظ شد و اما اگر غير از آن شعار بود، کمتر شاهديم که مردم پاي آن مقاومت کرده باشند؛ چنانکه امام مي فرمايند: «اين جوانهاي ما در خيابانها ريختند و غلبه کرده اند بر اينها، روي آن حس اسلاميتشان بود و الّا اگر کلمه ي اسلام را ما بر مي داشتيم کنار مي گذاشتيم، مردم مگر بي عقلند که بروند جلوي توپ و تانک. مردم براي اسلام مي روند» (امام خميني، 1378، ج 9: 245).

پي‌نوشت‌ها:
 

* محقق حوزه ي علميه ي قم و عضو هيأت علمي پژوهشگاه انديشه ي سياسي اسلام.
 

منبع:نشريه حکومت اسلامي، شماره 56.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما