انساني ديگر، دنيايي ديگر

در شهر مردي هست که هرروز ساعت شش از گذر ورودي بازار قدم زنان عبور مي کند و کرکره مغازه را با جمله «خدايا به اميد تو» بالا مي زند و شروع به کار مي کند. اکثر مواقع که براي ديدنش مي روي سرش شلوغ است. تنها موقع روز که مشغول کارنيست، وقت اذان است. او سر ساعت روانه مسجد مي شود. براي عقد قرارداد با فلان شخص از اين سوي شهر به آن سوي شهر مي رود، با وي بحث مي کند و عرق ريزان پس از عقد قرار داد بر مي گردد. همچنان سرش شلوغ
يکشنبه، 14 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انساني ديگر، دنيايي ديگر

انساني ديگر، دنيايي ديگر
انساني ديگر، دنيايي ديگر


 

نويسنده: محمد جواد ايماني




 

کاسب مسلمان نگاه متفاوتي به دنياي خود دارد
 

در شهر مردي هست که هرروز ساعت شش از گذر ورودي بازار قدم زنان عبور مي کند و کرکره مغازه را با جمله «خدايا به اميد تو» بالا مي زند و شروع به کار مي کند. اکثر مواقع که براي ديدنش مي روي سرش شلوغ است. تنها موقع روز که مشغول کارنيست، وقت اذان است. او سر ساعت روانه مسجد مي شود. براي عقد قرارداد با فلان شخص از اين سوي شهر به آن سوي شهر مي رود، با وي بحث مي کند و عرق ريزان پس از عقد قرار داد بر مي گردد. همچنان سرش شلوغ است و بايد مواجب کارکنان را بدهد. حساب و کتاب مي کند، مواجب هر کس را مي دهد و فکر برنامه روزهاي آتي اش است... حقيقت امر آن است که او «کاسبي مسلمان» است نه «کاسب» و «مسلمان». کاسب مسلمان را اگر بخواهيم بشناسيم بايد وجه تمايزش را از ديگران واکاوي کنيم.
قلب انسان به (تعبير قرآن)، مرکزي ترين محل تغييرات اوست. قلب با حب ورزيدن، جهت حرکت آدمي را مشخص مي کند. جهت حرکت کاسب مسلمان به کدام سوست؟ چگونه کاسب مسلمان، حب خدا را با کار مداوم در دنيا جمع مي کند؟ کسب، دنيايي ترين امر انساني است. زيرا با پول و سرمايه و کار و در آمد سرو کار دارد و پيوند دنيايي ترين امر ممکن به الهي ترين امر ممکن يعني دين، با يک نماز خواندن و روزه گرفتن محقق نمي شود. هنگامي فردي ديني مي شود که نگاه او به عالم عوض مي شود و اين تغيير نگاه است که ايمان ناميده مي شود. کاسب مسلمان فردي است که نگاه او به عالم با نگاه يک کاسب عادي زمين تا آسمان فرق مي کند.
کار بي امان وي را بايد در اين حديث معني کرد که «هر کس براي ارتقاي سطح اقتصادي خودش و خانواده اش تلاش کند چونان مجاهد در راه خداست.» در نگاه کاسب مسلمان، کار نه صرفا يک وسيله امرار معاش بلکه براي انجام تکليف خود در قبال خداوند و جهاد في سبيل الله است.
کار دنيا غفلت زاست و هر که با کار دنيا سرو کار دارد در معرض غفلت است. کاسب، درگيرترين فرد با دنياست. يک صوفي سعي مي کند درگيري خود را با مظاهر دنيا کم و کمتر کند تا دچار غفلت نشود. اما هنر کاسب مسلمان آن است که تن به درياي آشفته دنيا مي دهد؛ اما اسير غفلت نمي شود. او اهل ذکر است و با تذکر دائم به خودش (چه به صورت ذهني مانند ياد خداوند و چه به صورت علمي مانند اعطاي صدقه) از غفلت رها مي شود. او جمع دنيا و آخرت است.
در غرب، يک پروتستان همانند کاتوليک ها دنيا را از اين جهت شر مي پنداشت که انسان به دليل گناه نخستينش توسط خداوند به زمين تبعيد شد. بنابراين زمين تبعيد گاه انسان است و بالذاته ارزشي ندارد. اما پروتستان ها معتقد بودند که انسان مي بايست دنيا را آباد کند و اين آباداني دنيا، نشانه رستگاري فرداست. بدين ترتيب وي توليد مي کند نه براي مصرف و خوشگذراني بلکه ازاين منظر که توليد نشان رستگاري است. اينجا بود که کار وظيفه ديني تلقي شده و موجب سبقت پروتستانتيسم در اقتصاد از کاتوليسيسم شد.
در پروتستانتيسم، عقلانيت صرف، جاي همه چيز را مي گيرد. در اين آيين، قرض دادن، تفريح و استراحت امري نامعقول است. فرانکلين (متاله پروتستان هاي آمريکا) در جمله معروف خود مي گويد وقت طلاست. اين يعني همه چيز براي رسيدن انسان به سود بيشتري مصرف شود.
اقتصاد سرمايه داري کنوني (که عالم گير شده است) برمبناي تفسير پروتستاني از دين بنا شده است. کار مداوم و بي وقفه، رياضت کشيدن براي سرمايه گذاري مجدد سود، انجام دقيق و متعهد کار و... ويژگي هايي بودند که به سادگي امکان ريشه دواندن در جان افراد را نداشتند.
اين نگاه ديني به کسب و کار بود که انسان ها را قانع مي کرد از سوي و خوشگذراني کوتاه مدت خود بگذرند تا در آينده سود بيشتري در بازار کسب کنند و مجددا اين سود را براي رسيدن به سود اقتصادي بيشتر سرمايه گذاري کنند، براي کار ارزش ويژه (و نه حاشيه اي) قائل شوند و آن را دقيق و کامل انجام دهند.
حتي دين را نيز اقتصادي کرد به نحوي که کريسمس (عيد ديني مسيحيان) مبدل به روزي براي مصرف کالاهاي سرمايه داران از طريق تبليغ و فروش شد.
در آن سو در اسلام، دنيا «براي» انسان (به تعبير قرآن:خلقنالکم) خلق شده و انسان بايد در آن آباداني به پا کند (ليستعمر کم في الارض). کاسب مسلمان، دنيا را مزرعه آخرت و نه تبعيدگاه انسان مي داند. او بر خلاف پروتستان که دنيا را بر خود حرام مي کند و با رياضت شديد (در عين کسب سود زياد) زندگي مي کند دنيا را در تماميتش تجربه مي کند. او از راه کمسب حلال، سرمايه به دست مي آورد. اما اين وظيفه باعث بي ارزشي نماياندن ساير وجوه دنيايي (تفريح، خانواده، ديگران و..) و معنوي (عبادت و راز و نياز، کسب معرف خداوند و..) نمي شود.
در دنيايي که اسلام مبشر آن است، ارزش هر کس به سرمايه اي نيست که توليد مي کند بلکه به تقواي اوست. انسان با تقواست که کار دنيا را چونان انجام مي دهد که گويي تا ابد در آخرت خواهد زيست اما کاسب مسلمان، کسي است که قرآن در وصفش اين چنين مي فرمايد: «مرداني که نه تجارت و نه داد و ستدي آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمي دارد و از روزي که دل ها و ديدها در آن زيرورو مي شود مي هراسند»
(سوره نور، آيه 37)
کاسب مسلمان، محل امتزاج دنيا و آخرت است. با وجود چنين فردي، اقتصاد، منقطع از دين به راه خويش نمي رود و دين بي توجه به اقتصاد به کار خويش مشغول نخواهد شد. در دنيايي که اقتصاد مبناي همه چيز شده است و حتي سياستمداران نيز بايد براي موفقيت خويش از مطالبات سرمايه داران تبعيت کنند، سر مايه دار غافل از آخرت مبدل به قاروني مي شود که حتي ديدن کليد هاي گنجينه هايش، ديگران را از ياد خدا غافل مي کند (قصص-79)، سرمايه جاي خداوند مورد پرستش قرار مي گيرد و توليد جاي توحيد مي نشيند و انسان را کالا مي کند و حق را به منفعت تقليل مي دهد. در چنين دنيايي است که کاسب مسلمان کليد رهايي از اين دنياي ملال آوري است انسان ها با کناره گيري از حقيقت به وجود آورده اند. کاسب مسلمان در خود زمينه ايجاد دنيايي ديگر را داراست که به تعبير خداوند: يرثها عبادي الصالحون.
منبع: ماهنامه فرهنگي همشهري آيه- شماره 4



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما