جهاني در قالب زبان

از دست اندر کاران انتشار ويژه نامه بزرگداشت استاد سعيد ارباب شيراني که حرمت «ارباب هنر» را در زمانه اي که «آسمان» مدام در کار «شکستن کشتي» آنهاست پاس داشته اند، بايد سپاسگزار بود؛ هر چند در اين کار خير قدري تعجيل کرده باشند (جلد هشتم و پاياني که هنوز ترجمه نشده است و ولک آن را در 1993، دو سال قبل از مرگش به پايان رساند، به بررسي نقد در زبان هاي فرانسه، ايتاليايي و اسپانيايي در نيمه نخست سده بيستم اختصاص دارد.)
شنبه، 20 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جهاني در قالب زبان

 جهاني در قالب زبان
جهاني در قالب زبان


 

نويسنده: مشيت علايي




 

ياداشتي براي «تاريخ نقد جديد»
 

از دست اندر کاران انتشار ويژه نامه بزرگداشت استاد سعيد ارباب شيراني که حرمت «ارباب هنر» را در زمانه اي که «آسمان» مدام در کار «شکستن کشتي» آنهاست پاس داشته اند، بايد سپاسگزار بود؛ هر چند در اين کار خير قدري تعجيل کرده باشند (جلد هشتم و پاياني که هنوز ترجمه نشده است و ولک آن را در 1993، دو سال قبل از مرگش به پايان رساند، به بررسي نقد در زبان هاي فرانسه، ايتاليايي و اسپانيايي در نيمه نخست سده بيستم اختصاص دارد.) همت مترجم محترم سپاس ويژه اي را مي طلبد؛ خاصه اگر به ياد آوريم که ايشان تا سال انتشار جلد ششم - 1381 - درگير بيماري جانکاه همسر عزيزش - منيژه صميمي - بوده است. براي دکتر شيراني، عبارت «تبريک و تسليت» يک گزاره پارادوکس محض نيست؛ وصف الحال اوست؛ تبريک به خاطر 16 سال کار (89 - 1373) بر سر ترجمه کتاب گرانمايه ولک که توضيحات و ملحقات وي بر سودمندي آن افزوده است و تسليت به مناسبت از دست دادن همسر و غمگسار سال هاي درازتر. منتقدان نو که بخش عمده سرمايه گذاري بوطيقاي خود را صرف پارادوکس کرده اند، حتما توجه داشته اند که ادبيات دست کم از اين حيث بازتاب تخيلي جهان و انسان است.
بر گردان چنين کار سترگي، چنان که انتظار مي رود، از پاره اي لغزش ها مصون نمانده است، که عمدتا در عناوين بعضي از کتاب ها - چشم اسفنديار همه مترجمان - به چشم مي خورد. براي نمونه، «سنجش خردناب»، به جاي «نقد داوري»، «سپيده دم بت ها» به جاي «شامگاه بتان» (غروب خدايان)، «لانه زنبور» به جاي «شانه عسل»، همچنين The Triple Thinkers، عنوان کتابي از ادموند ويلسن که ترجمه اش قدري چالش برانگيز بوده، برگرفته از نامه فلوبر به لوئيز کوله است که طي آن مي گويد: «هنرمند اگر متفکري سه وجهي نيست پس چيست؟» به اين ترتيب شايد متفکران سه بعدي يا سه وجهي معادل مناسبي باشد. چنين مواردي بسيار معدودند و البته النادر کالمعدوم!
مترجم و مولف هر دو آشناي کتابخوان هايند. دکتر ارباب شيراني پيش از اين «تخيل فرهيخته» نور تروپ فراي را به فارسي برگردانده است که براي ورود به شناخت اين منتقد مهم و به ويژه کتاب هاي ديگرش همچون تحليل نقد و رمز کل بهترين مدخل به شمار مي رود.
رنه ولک را هم فارسي خوان ها از طريق کتاب تاثيرگذار و پرآوازه اش - «نظريه ادبيات» - مي شناسد.
تاريخ نقد جديد که رنه ولک نزديک به 40 سال، 94 - 1915 را صرف نوشتن آن کرد، از منابع مهم شناخت تاريخ نقد در دو سده اخير، 1950 - 1750 محسوب مي شود؛ به طوري که با قاطعيت مي توان گفت هيچ پژوهنده اي از آن بي نياز نيست. دامنه معلومات و اشراف او به زبان هاي متعدد اثري را پديد آورده که از حوصله و توان يک فرد بيرون است.
ولک در اين کار همچنان که ادبيات تطبيقي - رشته اي که از ولک به عنوان برجسته ترين چهره آن ياد مي کنند - از روش هاي ناتوراليستي و پوزيتيويستي سده نوزدهم، که بارزترين نماينده آن در فرانسه ايپوليت تن بود، فاصله گرفت و متن را جايگزين «محيط»، «نژاد» و «تاريخ» کرد. تاثير ولک از اين حيث تا بدان حد بوده است که محققان و منتقدان متن محور همواره از او در حکم يکي از منابع الهام بخش خود ياد کرده اند. متن - محوري ميراثي بود که ولک از کانت به ارث برد و جريان پرنفوذ «نقد نو» در آمريکا با تاثيرپذيري از آن شکل گرفت. در ايران کساني همچون رضا براهني، ضياء موحد، محمدرضا شفيعي کدکني، حسين پاينده و محمود فلکي صراحتا جانبدار اين مشرب انتقادي بوده اند. با اين حال، ولک خود برخلاف دفاع جانانه اش از «نقد نو» - اختصاص نه فصل از جلد ششم - و با اعتراف به همسويي خود با مواضع آن جريان اظهار مي دارد که حاضر نيست او را با «منتقدان نو» در يک گروه قرار دهند.
راست اين است که اعتقاد به «استقلال متن» (اثر ادبي در حکم پديده زيباشناختي مستقل) و در عين حال «تاريخي بودن» آن (محال بودن متن در ارزش ها و هنجارهاي تاريخي) مشخصه بارز تحقيقات اومانيستي ولک را تشکيل مي دهد.
ادبيات به زعم ولک، جهاني است که به قالب زبان در آمده است. در اين جهان هيچ چيز خنثي و بي طرفي وجود ندارد. چنين تکيه سنگيني بر محتواي آثار ادبي از سويي و تاکيد بر استقلال آنها از سوي ديگر، وجهي متناقض گونه و شايد ديالکتيکي به نگاه ولک مي بخشد و شايد همين ويژگي است که سبب شد وي از انتساب تمام و کمال به جريان «نقد نو» تن زند. بر اين اساس مي توان گفت که جهان کلامي ادبيات، جهاني است «متمايز» از طبيعت ولي نه «مستقل» از آن پديده هاي طبيعت - صرف نظر از نگرش هاي غايت شناسانه که براي رويدادهاي طبيعي قائل به هدف و حکمتند - خنثي و بي معنايند. در برابر، جهان کلامي انسان قرار دارد که در آن همه چيز سمت و سو و معنا دارد. قول ولک داير به اينکه در ادبيات هيچ چيز بي طرفانه نيست، بازتاب دهنده نگرش ديالکتيکي اوست. معناداري ادبيات و هنر در برابر بي معنايي زندگي که نيچه هم به آن نظر داشت، قلمروي کار دانشمند و منتقد را تعيين مي کند.
همان گونه که دانشمند به رمز گشايي از طبيعت دست مي زند منتقد هم به معنازايي اثر هنري کمک مي کند. تعبير «قابله» را که زماني سقراط براي فيلسوف به کار برده بود مي توان با تعبيري متفاوت به منتقد هم اطلاق کرد. هنرمندان پديدآورندگان نظم و معنا از دل جهان بي نظم و معنا گريزند و منتقد ادبيات، مخاطبان ادبيات را در اين فرايند ياري مي دهند.
همين ديدگاه متعهدانه ولک در قبال متن موضع گيري تند او را در برابر دريدا و ساختار شکني او به دنبال داشت («ساختار گشايي»، معادل پيشنهادي ارباب شيراني، در کنار «ساختار شکني، «واسازي» و «پي افکني» از همه مناسب تر به نظر مي آيد.) به نظر ولک، تاکيد دريدا بر وجه بلاغي ساختار و متني که در سيري قهقهرايي و بي پايان حرکت مي کند، به جاي تکيه بر بعد کيفي و ارزشي آن، بازي جذاب اما بي حاصل يا به تعبيري منتقدي، «شطرنج بي انتها» يي است که سويه مهم و اصلي ادبيات را ناديده مي انگارد.
رنه ولک را همچنين بايد از پايه گذاران تدريس نقد در آمريکا به شمار آورد. زماني که ولک در سال هاي پاياني دهه 30 ميلادي به آمريکا رفت، فضاي دانشگاهي يکسره در اختيار عناصر سنتي و محافظه کار بود و آنچه نقد ادبيات قلمداد مي شد عبارت بود از يافتن وجوه شباهت و توازي ميان شاعران؛ موارد تاثيرگذاري و تاثيرپذيري ادبي؛ کتاب شناسي و سرگذشت پژوهي (وضعيتي که براي دانشجويان رشته ادبيات فارسي دانشگاه هاي ما کاملا آشناست) آشنايي ولک با مکتب پراگ و شخصيت هاي تاثيرگذار آن - ياکوبسن، موکارفسکي و بعدها اينگاردن - او را به مطالعه ادبيات در بستر تاريخي «آن سوق داد که حاصل آن نخستين کتاب او با نام امانوئل کانت در انگليس: 1838 - 1793» بود. بازگشت ولک به آمريکا در 1939 و آغاز به کار در دانشگاه آيووا که در پي اشغال چک و اسلواکي از سوي آلمان هيتلري و قطع بودجه «مرکز مطالعات اسلاوي» در پراگ صورت گرفت، زمينه را براي تغيير فضاي دانشگاهي فراهم ساخت.
اکنون چهره هاي شاخص «نقد نو» - تيت، وارن، بروکس، وينترز، رنسم و دنباله روهايشان - داعيه دار نقد دانشگاهي بودند. کتاب پرآوازه «درک شعر»، اثر مشترک رابرت پن وارن و کليانت بروکس که تحولي انقلابي در تدريس شعر در دانشگاه هاي آمريکا را پديد آورد، محصول آن دوره است.
«نظريه ادبيات»، کتاب مشترک رنه ولک و آستين وارن که يک دهه بعد منتشر شد، مباني «نقد نو» را تحکيم بخشيد و حتي سبب شد تا از ولک به عنوان فيلسوف و نظريه پرداز اين جريان نقد ياد شود. راست اين است که سواي مساله اشتراک ديدگاه ها، چيزي که موجب شد تا اين کتاب که تاکنون به حدود 25 زبان ترجمه شده است، حکم بيانيه فلسفي «نقد نو» را پيدا کند، تقارن زماني بود. فصل دوازدهم کتاب با نام «نحوه وجودي اثر ادبي هنري» نه تنها در عنوان که در نتيجه گيري نيز آشکارا متاثر از رومن اينگاردن است. اثر ادبي به زعم ولک و با تاسي به اينگاردن «نظام طبقه بندي شده اي از هنجارها»ست.
اين طبقات يا لايه ها را با آنکه در تعامل با يکديگر قرار دادند، مي توان جداگانه بررسي کرد ولک اين بحث را در دو بخش پاياني کتاب نظريه ادبيات مطرح مي کند که در آنها به ترتيب به بررسي «برون ذاتي» و «درون ذاتي» ادبيات پرداخته است (استاد ارباب شيراني اصطلاحات «برون سو» و «درون سو» را ترجيح داده اند.)
مراد از اين دو اصطلاح که در مباحث بعدي نظريه ادبيات از تداول گسترده اي برخوردار شدند، ارزيابي ادبيات به اعتبار خود آن يا با کمک چيزي غير از آن است (تعابير آشنا در دستور زبان فارسي «صنعت و موصوف» و «مضاف و مضاف اليه اند.) روان شناسي، جامعه، شرح حال نويسنده و افکار و عقايد او و ديگر هنرها براي ارزيابي ادبيات حکم مضاف و مضاف اليه را دارند.
سبک و وزن و نماد و ايماژ و استعاره و کنايه و پارادوکس و صناعاتي از اين دست براي اثر ادبي مصداق صفت و موصوفند. رويکرد برون ذاتي به چشم «سند» و رويکرد درون ذاتي به چشم «اثر» يا «بنا» به ادبيات مي نگرند. «اثر» يا «بنا» همان کل يکپارچه زيبا شناختي اي است که ارزيابي آن با واسطه خود آن صورت مي پذيرد؛ حال آنکه «سند» مجموعه اي از فاکت ها و گزاره هاست که بر چيزي غير از خود دلالت مي کنند.
پيداست که مصطلحات کانتي و نگرش تاريخ ستيزانه «منتقدان نو» در نظريه ادبيات به وفور يافت مي شوند و فقط فصل پاياني کتاب با عنوان «تاريخ ادبي» منعکس کننده ديدگاه زيبايي شناسي تاريخي ولک است.
ولک در ديگر آثار خود از جمله در مفاهيم نقد و مواجهات به طيف گسترده اي از موضوعات و مفاهيم ادبي همچون مقولات و مصطلحات نقد و دوره ها و جنبش هاي ادبي مي پردازد که مقالات و جستارهاي تاثيرگذاري نظير مفهوم رمانتيسم در تاريخ ادبي»، «مفهوم رئاليسم در پژوهش ادبي» و «نام و نشان ادبيات تطبيقي» از آن جمله اند.
اين نوشته را با ذکر مطلبي درباره تاريخ نقد جديد پايان مي دهم. قصد ولک از تاليف اين کتاب آن بود که تحولات صورت گرفته در نظريه هاي منتقدان ادبي مهم غرب را از نيمه قرن هيجدهم به بعد تحليل کند اما در فاصله نوشتن جلدهاي چهارم و پنجم به تلقي متفاوتي از تحول دست يافت و حتي شايد بتوان گفت منکر آن شد.
مطابق تلقي جديد، تاريخ نقد حاصل تحولات صورت گرفته در فرايندي تکويني يا تکاملي نيست بلکه جرياني است متشکل از يک رشته مناظرات در خصوص مفاهيمي که محل نزاعند و از همين رو مدام تکرار مي شوند.
به عبارت ديگر، تبادل افکار و عقايد است که تاريخ نقد را پديد مي آورد نه چيزهاي ديگر نظير حرکت تاريخ، نهادهاي اجتماعي، حرکت هاي سياسي و شکل گيري و محو قشرها و طبقات اجتماعي.
نشان فلسفه پوپر، در علم و تاريخ هر دو، در نگرش جديد ولک آشکار است. فرايند شکل گيري مکاتب نقد همچون حرکت جامعه و تاريخ در نگرش پوپر قانونمند نيست و فقط حاصل برخورد ديدگاه هاي معارض يا متضاد است.
به رغم اين همه، نمي توان آشکار کرد که تعامل فرد و هنجارهاي تاريخي که همان ارتباط متقابل و ديالکتيکي فرد و تاريخ با يکديگر است، مشخصه مجلداتي است که از اواسط دهه 70 به بعد به نگارش درآمدند. «پرسپکتيو» واژه مورد علاقه ولک، همان تلفيق تاريخ و نظريه و نقد و ديدگاه هاي متضاد است و به ما در فهم معاني چندلايه آثار ادبي و انتقادي کمک مي کند.
سهم ولک در ادبيات تطبيقي کمتر از نقد ادبي نيست. تا پيش از دهه 60، پژوهندگان محافظه کار اروپايي ادبيات تطبيقي را محدود به مطالعه مستند تاخير جريان هاي ادبي در يکديگر مي دانستند.
ادبيات ملي مقوله اي بود که گفت و گو از آن از جمله محرمات به شمار مي آمد. ولک طي نطقي که در 1958 در «کنگره بين المللي انجمن ادبيات تطبيقي» ايراد کرد، با رد «مرزبندي هاي مصنوعي» پيشنهاد کرد که ادبيات تطبيقي براي بررسي مساله «ادبيت» که موضع محوري زيبا شناسي است، بايد با ناديده گرفتن مرزهاي ملي از قلمروي فرا - ملي خود بهره گيرد. حمله ولک به علم - باوري و واقعيت گرايي مکانيکي سده نوزدهم به تشکيل دو مکتب «آمريکايي» و «فرانسوي» ادبيات تطبيقي انجاميد.
تاريخ نقد جديد حتي براي منتقداني که به نگاه متن - محور و عمدتا زيبايي شناسانه فرماليستي و غير مارکسيستي او معترض بوده اند احترام برانگيز بوده است.
اين کتاب در کنار نظريه ادبيات، اصول نقد ادبي (ريچاردز)، شيوه هاي نقد ادبي (ديچز)، تحليل نقد (فراي)، گفتاري در نقد (هوف) و مباني نقد ادبي (گرين) به غناي بيشتر نقد نويسي در ايران کمک خواهد کرد.
منبع: خردنامه همشهري ش 64



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.