جرم شناسي پست مدرن

بي ترديد يکي از جنبه هاي تغيير جوامع از شکلي به شکلي ديگر، نگرشي است که مردمان هر عصر نسبت به موضوع جرم،مجازات، اجراي عدالت و ...دارند.بعضي از انديشمندان، انسان عصر حاضر را زنده در زمانه پست مردن مي دانند؛ عصري که پس از عصر مدرنيته ظهور يافته و به نوعي خود را بر جوامع تحميل کرده است.بي شک اگر اين زمانه درباره پديده مجرمانه و حواشي و اکناف آن سخني براي گفتن نداشته باشد، ابتر و ناقص است و نمي توان حتي از وجود آن سخن گفت.نوشتار زير توصيف و تحليل است درباره جرم شناسي پست مدرن.
سه‌شنبه، 23 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جرم شناسي پست مدرن

جرم شناسي پست مدرن
جرم شناسي پست مدرن


 

نويسنده:روح الله فروزش




 
بي ترديد يکي از جنبه هاي تغيير جوامع از شکلي به شکلي ديگر، نگرشي است که مردمان هر عصر نسبت به موضوع جرم،مجازات، اجراي عدالت و ...دارند.بعضي از انديشمندان، انسان عصر حاضر را زنده در زمانه پست مردن مي دانند؛ عصري که پس از عصر مدرنيته ظهور يافته و به نوعي خود را بر جوامع تحميل کرده است.بي شک اگر اين زمانه درباره پديده مجرمانه و حواشي و اکناف آن سخني براي گفتن نداشته باشد، ابتر و ناقص است و نمي توان حتي از وجود آن سخن گفت.نوشتار زير توصيف و تحليل است درباره جرم شناسي پست مدرن.

جايگاه جرم شناسي پست مدرن
 

همراه گسترش کمي جرم و مجرميت و نيز اهميت مسائل مربوط به آن و راه هاي مقابله با اين مسئله، به ويژه در قالب کيفر، نظريات و ديدگاه هاي راهبردي بسياري طي تاريخ به نسبت کوتاه جرم شناسي مطرح شده اند، تا علل ارتکاب و نيز مشروع جلوه دادن راه هاي مقابله با آن را، چه بسا به شکل سرکوبگر و تنبيه و چه در قابل تدابير و اقدامات اصلاحي براي فرد و اجتماع و چه در قامت اقدامات محيطي و وضعي به منظور کاهش يا پيشگيري از جرم و مجرميت، تبيين کنند توضيح دهد يا توجيه نمايند.
تعدد و حتي تعارض نظريه ها و ديدگه هاي بيان شده به قدري است که شايد بهتر باشد به جاي جرم شناسي، از جرم شناسي ها يا نظريه هاي جرم شناسي سخن گفت.درعين حال تفاوت و تعارض در افکار از جمع کردن انديشمندان خاص زير يک چترواحد فکري جلوگيري نمي کند.
در کتاب هاي بسياري که با موضوع جرم شناسي نگاشته شده، معمولاً ذيل عنوان جرم شناسي انتقادي چند مکتب جرم شناسي از جمله، جرم شناسي مارکسيستي، طرفدار صلح يا عدالت ترميمي و پست مدرن قرار داده شده و در حکم چتري که سلسله اي از ديدگاه هاي در حال تکامل و در حال شکل گيري را زير پوشش داده و به ويژه با استدلالي مبني بر اينکه جدا کردن ارزش ها از برنامه هاي پژوهش ناممکن است و با ضرورت ارتقاي برنامه اي پيشرونده به نفع مردم محروم از امتياز مشخص مي شود.
اين رهيافت ها استدلال هاي ويژه اي را درباره منابع قدرت در جوامع مطرح مي کند؛ مارکسيسم قدرت را در مالکيت ابزار توليد، پست مدرنيسم آن را در کنترل بر نظام هاي زباني، فمينيسم آن را پدرسالاري، و عدالت ترميمي آن را در کيفرسالاري جاي مي نهد هريک از اين رهيافت ها به طور ضمني بر اين عقيده اند که فقط در صورتي معضل جرم حل خواهد شد که اين ساختارهاي قدرت دگرگون شوند و از اين رو با مجموعه برنامه هاي سياسي، که متضمن دگرگوني اجتماعي اساسي اند، همبستگي دارند.

زمينه هاي تولد پست مدرنيسم
 

اگاهي از چيستي و چگونگي جرم شناسي پست مدرنيسم مستلزم شناختي هر چند کلي و مختصر از انديشه پست مدرن است.درباره آغاز و پايان مدرنيته توافقي وجود ندارد و به نظر عده اي پس از رنسانس فرهنگي و به زعم عده اي ديگر از انقلاب صنعتي يا از هنگام پيدايش نظام سرمايه داري و بازار آزاد از قرن هيجدهم ميلادي و از عصر روشنگري دوره مدرنيسم آغاز شده و در پايان نيمه اول قرن بيستم نيز دوران آن به سر رسيده است.
براي درک اصول پست مدرن مناسبت دارد که بعضي از شعارهاي دوران مدرن را هرچند خلاصه از نظر بگذرانيم؛ رشد شهرنشيني گسترش و توسعه علوم جديد، پديد آمدن نهادهاي جديد اجتماعي،سياسي، آموزشي، پديد آمدن قلمرو همگاني براي بحث و گفت و شنود درباره مسائل مورد علاقه همگان، از بين رفتن تدريجي نظام هاي سنتي، جدايي از مذهب از نظام هاي سياسي، حضور مردم در فعاليت هاي اجتماعي سياسي، جا افتادن حقوق فردي يکسان براي همگان، حاکميت يافتن نظام هاي قانوني و گسترش نظام هاي مردم سالارانه از جمله آن است.
به تعبير ديگر عصر مدرنيته را مي توان با ويژگي هايي مثل پيشرفت به سوي دستيابي به راستي و حقيقت از راه جستجوي پاسخ هايي براي پرسش هاي ذهني و کلي با کاربرد عقلانيت و خرد باروي و روش هاي علمي و امکان نظام بخشيدن، انتقال و انعکاس علم و اطلاعات به دست آمده از راه زبان از غير آن بازشناخت.درمقابل پست مدرن اصول ياد شده را مخدوش و آسيب پذيرو نوعي جست وجوي سراب مي داند.درحالي که مدرنيست ها به دنبال دستيابي به نوعي تعقل و خردند،پست مدرن ها به تعداد بي شماري از نظم ها و هنجارها و نفي کليت و مطلق بودن عقل اعتقاد دارند.
پست مدرن، با ساختار شکني اصول پذيرفته شده به شکل مدنظر خود، آشکار مي سازد که معاني و مفاهيم در دنياي مادي بي ثبات نسبي اند؛ بنابراين مفاهيم واحد يا کلي، مانند حکومت و قانون يکسان مي شود و تکثر بر تجمع و يکپارچگي، و فردگرايي بر يگانگي و وحدت برتري مي يابد.پست مدرن ها نه تنها پوزيتيويسم را رد مي کنند و مدعي اند که مدرنيته ديگر آزادي بخش نيست، بلکه آن را نيرويي مي دانند که براي به انقياد درآوردن و مقهور ساختن، ستم، تجاوز و سرکوبگري به کار گرفته مي شود.

جرم شناسي پست مدرن
 

بعضي از پژوهشگران بر آن اند که خلاصه نمودن ديدگاه هاي پست مدرنيسم به خودي خود مشکل است؛ زيرا تقريبا بي شمار بي پاياني از ديدگاه هاي پست مدرن وجود دارد و حتي به زبان آوردن اين جمله که «پس از چندين بار مطالعه واقعاً نمي دانم آنچه آنها درباره اش صحبت مي کنند اهميتي دارد يا خير؟»، اما اين مسئله نمي تواند مانع از جمع کردن تعدادي از انديشمندان اين مکتب زير يک لوا و عنوان باشد.
عکس العمل پست مدرنيست ها افشاي ساختارهاي فرمانروايي در جوامع در حکم ابزاري براي به دست آوردن آزادي بخشي گسترده تر است.بر اساس نظريه پست مدرن، سرچشمه اصلي اين فرمانروايي در کنترل نظام هاي زباني نهفته است.اين بدان خاطر است که زبان تفکر را ساخت بندي مي کند؛ يعني واژه ها و عباراتي که مردم براي انتقال معنا به کار مي برند، تلاش هايي خنثي نيستند، بلکه از ديدگاه هاي جهاني غالب حمايت مي کنند، اعم از اينکه مردمي که از آن زبان ها استفاده مي کنند نسبت به آن آگاه باشند يا خير؛ بنابراين پست مدرنيست ها ارتباط ميان کارگزاري انساني و زبان را در خلق معنا، هويت، راستي، عدالت، قدرت و شناخت بررسي مي کنند.اين ارتباط از راه گفتار کاوي، که شيوه پژوهش درباره چگونگي ساخت بندي مفهوم و معناست، مطالعه مي شود و جايگاه اجتماعي شخصي را که در حال صحبت کردن يا نوشتن است براي درک معناي آنچه گفته يا نوشته مي شود بررسي مي کند.
موضع هاي وابسته بسيار زيادي دزر حوزه جرم و عدالت کيفري وجود دارند که به نظام هاي زباني خاص خودشان متصل اند؛ ماموران نهادهاي زندان و اصلاح و تربيت، مهره هاي جرايم سازمان يافته، کارگزاران دادگاه ها، سارقان مغازه ها، سارقان به عنف مسلح و حتي جرم شناسان را مي توان نام برد.
جرم شناسان پست مدرن معتقدند همين که مردم يکي از موضع هاي وابسته را اتخاذ مي کنند واژه هايي که براي صحبت کردن به کارمي برند ديگر به طور کامل واقعيت هايشان را بيان نمي کنند، بلکه تا اندازه زيادي واقعيت هاي نهادها و سازمان هاي بزرگ تر را آشکار مي نمايد؛ چون زبان مردم تا حدي از واقعيت هايشان دور است، مردم با عنوان نامتمرکز توصيف مي شوند؛ يعني مردم هرگز کاملاً آنچه واژه هايشان توصيف مي کند، نيستند و هميشه تا اندازه زيادي تمايل دارند آن گونه باشند که دستگاه هاي زباني شان انتظار دارد يا تقاضا مي کند.
براي درک مطلب بالا ناچار به اين مثال متوسل مي شويم که زناني که به آنها تجاوز جنسي شده است بايد ماجراي مورد تجاوز واقع شدنشان را براي پليس بازگو کنند، سپس همان ماجرا را با جزئيات براي دادستان ها و بازپرس ها شرح دهند.اينان نيز همان داستان را به زبان دادگاه ها ساخت بندي مي نمايند و به صورت يک مجموعه -يعني به زبان حقوقي-ارائه مي کنند.آن زنان ممکن است حقايق را کامل بيان کنند، ولي اين بيان حقايق فقط در چهارچوب نظام زباني پذيرفته شده است و اگر از آن دور شوند امکان محکوم نشدن متجاوز وجود دارد.حتي ممکن است که پس از محکوميت متهم، زن مورد تجاوز، با حسي عميق نارضايتي ناشي از اينکه زواياي اتفاقي که براي او رخ داده بازگو نشده و واقعيت وي هرگز به طور کامل ديده نشده و به درد وي آن چنان که بايد و شايد رسيدگي نشده است دادگاه را ترک کند.در واقع زبان دادگاه است که فرمانروايي و سيطره خود را بر اصحاب دعوا بيان و نهادينه مي کند.
همين وضعيت درباره متهماني که درحال محاکمه هستند، نيز صادق است.وکلاي مدافع داستان پرونده ها را به زبان حقوقي دوباره بسته بندي، ساخت بندي و بيان مي کنند، ولي معناي کامل داستان متهم در اين فرايند از دست مي رود.با اين حال چاره اي نيست؛ چون تنها راه پيروز شدن در پرونده است.تحليل هاي ديگر پست مدرن ها نشان دهنده چگونگي تسلط زبان رسمي بر دست اندرکاران فرايند عدالت کيفري است؛ به گونه اي که خود اين دست اندرکاران، آن نظام را به نظامي حاشيه کشانده، بيگانه کننده و بيدادگر تلقي مي کنند.در اين باره پژوهش هاي چندي را پژوهشگران پست مدرن انجام داده اند که اثبات کننده مدعي آنهاست.
پست مدرن ها وضعيت موجود را وضعيتي توصيف مي کنند که در آن گفتمان ها يا مسلط اند مانند زبان پزشکي و حقوق يا مخالف (زبان ساکنان زندان).
در نگاه اينان مسئله اصلي بررسي اين نکته است که رژيم زباني مسلط در قلمرو نظام جزايي (براي مثال مباحث خاص حقوق و اصطلاحات تخصصي اين رشته)چگونه زبان هايي خاص را، که بيانگر ديدگاه يا تجربه اي متفاوت درباره جهان اجتماعي است ناديده مي گيرد (براي مثال، احساسات بزه ديدگان درباره تجربه هاي تجاوز جنسي که بدان اشاره شد.)؛ از اين رو دور از ذهن نيست که پست مدرنيست ها عوامل زيستي، را نيز بدان عنوان مردود بشمارند که بخشي از حکايتي کلان به شمار مي آيند.
در بيان ديگر مي توان گفت که اين ديدگاه علت جرم را پديده اي نهفته در خود سلطه زباني مي داند.در اين باره پست مدرن ها برآن اند که اين سلطه به شکل هاي گوناگون و به جرم انگاري نسخه انديشه و رفتاري مي پردازد که در برابر گفتمان جاري ايستادگي مي کند، آن را نامشروع مي داند يا با آن مخالفت مي کند.راه حل اين معضل نيز به نظر اين انديشمندان عبارت است از:ايجاد گفتمان هاي جانشين که نفوذ زبان هاي مسلط را خنثي مي کند، يعني زبان هايي که زندگي جمعيت هاي مبتلا شده به احساس بيگانگي (به ويژه اقليت هاي قومي، بوميان، زنان و ...)را نظم دهد و انتظام بخشد.بدين ترتيب اين ديدگاه وظيفه خود را در دو محور خلاصه مي کند:نخست پرده برداشتن از شيوه هاي متفاوت واژگان سازي درباره مفهوم عدالت جزايي و سپس فراهم آوردن مجال براي بيان ديدگاه هاي افرادي که تاکنون گفتمان هاي مسلط قانون، آنها را ساکت کرده است.
منبع:زمانه شماره94




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط