چرا داروین مهم است؟
ریچارد داوکینز
ترجمه: کاوه فیضاللهی
ترجمه: کاوه فیضاللهی
مقاله داوکینز در گاردین به مناسبت روز داروین
چارلز داروین ایده بزرگی داشت، مسلما قویترین ایدهای که تاکنون ارائه شده. و همچون تمام ایدههای عالی به طرز فریبندهای ساده است. در واقع چنان به طرز حیرتآوری ابتدایی و چنان به طرز خیرهکنندهای آشکار است که گرچه دیگرانی پیش از او با آن ور رفته بودند، هیچکس به نظرش نرسید که در جای درست به دنبالش بگردد. داروین ایدههای خوب دیگر هم زیاد داشت ـ برای مثال نظریه مبتکرانه و عمدتا درستاش در مورد چگونگی تشکیل آبسنگهای مرجانی ـ اما ایده بزرگ انتخاب طبیعیاش در «اصل انواع» است که به زیستشناسی اصل راهنمایش را بخشید، قانونی حاکم که کمک میکند بقیه چیزها معنا پیدا کنند. درک منطق سرد و زیبای آن واجب است.
قدرت تبیینکنندگی انتخاب طبیعی صرفا مربوط به حیات روی این سیاره نیست: این تنها نظریهای است که تاکنون پیشنهاد شده و میتواند حتی طبق قاعدهای کلی، حیات روی هر سیارهای را تبیین کند. اگر حیات در جای دیگری از جهان وجود داشته باشد ـ و با احتیاط شرط میبندم که دارد ـ تقریبا به طور قطع معلوم خواهد شد که شکلی از تکامل به وسیله انتخاب طبیعی، مبنای وجود آن است. آن حیات فرازمینی هرچقدر هم که عجیب و غریب و غیرعادی باشد ـ و با احتیاط شرط میبندم که فراتر از تخیل ما غیرعادی خواهد بود ـ باز هم نظریه داروین به همین خوبی جواب میدهد.
در حالی که مخرج این معادله تبیینی به طرز خارقالعادهای کوچک و ساده است: انتخاب طبیعی، بقای غیرتصادفی ژنها در خزانه ژنی (به بیان نوداروینی آن به جای استفاده از عبارات خود داروین.)
ایده بزرگ داروین را میتوان به یک جمله کاهش داد (البته این هم نحوه امروزی بیان آن است و نه دقیقا روایت داروین از آن): «با وجود زمان کافی، بقای غیرتصادفی موجودات وراثتپذیر (که گاهی غلط از روی هم کپی میشوند)، پیچیدگی، تنوع، زیبایی و توهمی از طرح (design) به وجود خواهد آورد که به قدری متقاعدکننده و فریبنده است که تشخیص آن از طرح هوشمندانه و اندیشیده تقریبا غیرممکن میشود.»
من عبارت «که گاهی غلط از روی هم کپی میشوند» را در پرانتز گذاشتهام زیرا در هر فرایند کپیبرداری، اشتباه ناگزیر است. نیازی نیست که جهش را به پیشفرضهایمان اضافه کنیم. «ترکش» جهشها بیدردسر پر میشود. «با وجود زمان کافی» هم مشکلی ایجاد نمیکند ـ جز برای ذهن انسان که برای درک عظمت هولناک زمان زمینشناختی دست و پا میزند.
صورت کسر آن همان صورت تبیین داروین است، یعنی تمام آنچه که درباره حیات و پیچیدگی چشمگیر آن میدانیم. اما مخرج کسر، که به هیچ وجه قابل مقایسه با سادگی بکر و مینی مالیستی ایده داروین نیست، دستکم به بزرگی صورت کسر است: هوشی تبیین نشده و آنقدر بزرگ که قادر به طراحی تمام آن پیچیدگی است که در وهله نخست تلاش میکردیم تبییناش کنیم! شاید پاسخ یکی از معماهایی که در تاریخ ایدهها دست از سر آدم برنمیدارد در همین جا نهفته باشد. پس از تلفیق بینظیر فیزیک توسط نیوتون، چرا نزدیک به ۲۰۰ سال طول کشید تا داروین روی صحنه ظاهر شود؟ دستاورد نیوتون که خیلی سختتر به نظر میرسد! شاید پاسخ آن باشد که راهحل نهایی داروین برای گشودن معمای حیات گویا بیش از حد آسان بود.
بعضی نویسندگان برای دیگران و از جمله برای پاتریک ماتیو (P.Matthew) به خاطر آنچه در ضمیمه کتابش، «درباره الوار نیروی دریایی» (کتابی درباره پرورش درخت به منظور کشتیسازی ـ م)، نوشته است حق تقدم قائل شدهاند و داروین نیز در چاپهای بعدی اصل انواع از روی نزاکت از او قدردانی کرده است. اما اگرچه ماتیو به اصل انتخاب طبیعی پی برد، معلوم نیست که قدرت آن را نیز درک کرده باشد. برخلاف داروین و آلفرد راسل والاس که مستقل از یکدیگر به انتخاب طبیعی رسیدند و همین داروین را وادار کرد نظریهاش را منتشر سازد، ظاهرا ماتیو انتخاب را صرفا نیرویی منفی و وجینی دیده است و نه نیروی محرک کل حیات. در واقع انتخاب طبیعی از نظر او چنان آشکار بود که هیچ نیازی به یک کشف مثبت درباره آن نمیدید.
نه به آن زشتی اما با این حال از نظر فکری به همان اندازه بینتیجه، نحوه نسنجیده و چشمبسته کاربرد انتخاب در سطوح نامناسب سلسله مراتب حیات توسط زیستشناسان آماتور است. «بقای شایستهترین گونهها، انقراض گونههای بدسازش یافته» در ظاهر شبیه انتخاب طبیعی به نظر میرسند، اما این شباهت ظاهری به شدت گمراهکننده است. همانطور که خود داروین با زحمت زیاد تلاش کرد نشان دهد، انتخاب طبیعی صرفا مربوط به بقای متفاوت درون گونههاست، نه بین آنها.
با اشاره به میراث ظریفتری از ایده بزرگ داروین این بحث را به پایان خواهم رساند. داروین خودآگاهی ما را تا قدرت پرصلابت علم ارتقا داده تا بزرگ و پیچیده را در چارچوب کوچک و ساده تبیین کنیم. در زیستشناسی قرنها سرمان کلاه گذاشته شد که گمان کنیم پیچیدگی بیش از حد طبیعت نیازمند تبیینی بیش از حد پیچیده است. داروین آن توهم را پیروزمندانه از میان برد.
اما همچنان پرسشهای ژرفی باقی میماند، در فیزیک و کیهانشناسی، که به انتظار داروین خودشان هستند. چرا قوانین فیزیک اینطوری هستند که هستند؟ چرا اصلا قوانینی وجود دارد؟ چرا اصلا جهانی وجود دارد؟ در اینجا هم وسوسه «طرح» فریبنده است. اما داستان عبرتانگیز داروین پیش روی ماست. ما پیش از این تمام اینها را پشت سر گذاشتهایم. داروین این جسارت را به ما میدهد ـ هرچند ظاهرا به سختی ـ که در جستوجوی تبیینهای واقعی باشیم: تبیینهایی که بیش از آنچه فرض میکنند، تبیین کنند.
منبع:
Guardian, Feb.9, 2008
شهروند امروز شماره ۵۱
/ع
چارلز داروین ایده بزرگی داشت، مسلما قویترین ایدهای که تاکنون ارائه شده. و همچون تمام ایدههای عالی به طرز فریبندهای ساده است. در واقع چنان به طرز حیرتآوری ابتدایی و چنان به طرز خیرهکنندهای آشکار است که گرچه دیگرانی پیش از او با آن ور رفته بودند، هیچکس به نظرش نرسید که در جای درست به دنبالش بگردد. داروین ایدههای خوب دیگر هم زیاد داشت ـ برای مثال نظریه مبتکرانه و عمدتا درستاش در مورد چگونگی تشکیل آبسنگهای مرجانی ـ اما ایده بزرگ انتخاب طبیعیاش در «اصل انواع» است که به زیستشناسی اصل راهنمایش را بخشید، قانونی حاکم که کمک میکند بقیه چیزها معنا پیدا کنند. درک منطق سرد و زیبای آن واجب است.
قدرت تبیینکنندگی انتخاب طبیعی صرفا مربوط به حیات روی این سیاره نیست: این تنها نظریهای است که تاکنون پیشنهاد شده و میتواند حتی طبق قاعدهای کلی، حیات روی هر سیارهای را تبیین کند. اگر حیات در جای دیگری از جهان وجود داشته باشد ـ و با احتیاط شرط میبندم که دارد ـ تقریبا به طور قطع معلوم خواهد شد که شکلی از تکامل به وسیله انتخاب طبیعی، مبنای وجود آن است. آن حیات فرازمینی هرچقدر هم که عجیب و غریب و غیرعادی باشد ـ و با احتیاط شرط میبندم که فراتر از تخیل ما غیرعادی خواهد بود ـ باز هم نظریه داروین به همین خوبی جواب میدهد.
نسبت تبیین
در حالی که مخرج این معادله تبیینی به طرز خارقالعادهای کوچک و ساده است: انتخاب طبیعی، بقای غیرتصادفی ژنها در خزانه ژنی (به بیان نوداروینی آن به جای استفاده از عبارات خود داروین.)
ایده بزرگ داروین را میتوان به یک جمله کاهش داد (البته این هم نحوه امروزی بیان آن است و نه دقیقا روایت داروین از آن): «با وجود زمان کافی، بقای غیرتصادفی موجودات وراثتپذیر (که گاهی غلط از روی هم کپی میشوند)، پیچیدگی، تنوع، زیبایی و توهمی از طرح (design) به وجود خواهد آورد که به قدری متقاعدکننده و فریبنده است که تشخیص آن از طرح هوشمندانه و اندیشیده تقریبا غیرممکن میشود.»
من عبارت «که گاهی غلط از روی هم کپی میشوند» را در پرانتز گذاشتهام زیرا در هر فرایند کپیبرداری، اشتباه ناگزیر است. نیازی نیست که جهش را به پیشفرضهایمان اضافه کنیم. «ترکش» جهشها بیدردسر پر میشود. «با وجود زمان کافی» هم مشکلی ایجاد نمیکند ـ جز برای ذهن انسان که برای درک عظمت هولناک زمان زمینشناختی دست و پا میزند.
نوع خاصی از ذهن
صورت کسر آن همان صورت تبیین داروین است، یعنی تمام آنچه که درباره حیات و پیچیدگی چشمگیر آن میدانیم. اما مخرج کسر، که به هیچ وجه قابل مقایسه با سادگی بکر و مینی مالیستی ایده داروین نیست، دستکم به بزرگی صورت کسر است: هوشی تبیین نشده و آنقدر بزرگ که قادر به طراحی تمام آن پیچیدگی است که در وهله نخست تلاش میکردیم تبییناش کنیم! شاید پاسخ یکی از معماهایی که در تاریخ ایدهها دست از سر آدم برنمیدارد در همین جا نهفته باشد. پس از تلفیق بینظیر فیزیک توسط نیوتون، چرا نزدیک به ۲۰۰ سال طول کشید تا داروین روی صحنه ظاهر شود؟ دستاورد نیوتون که خیلی سختتر به نظر میرسد! شاید پاسخ آن باشد که راهحل نهایی داروین برای گشودن معمای حیات گویا بیش از حد آسان بود.
بعضی نویسندگان برای دیگران و از جمله برای پاتریک ماتیو (P.Matthew) به خاطر آنچه در ضمیمه کتابش، «درباره الوار نیروی دریایی» (کتابی درباره پرورش درخت به منظور کشتیسازی ـ م)، نوشته است حق تقدم قائل شدهاند و داروین نیز در چاپهای بعدی اصل انواع از روی نزاکت از او قدردانی کرده است. اما اگرچه ماتیو به اصل انتخاب طبیعی پی برد، معلوم نیست که قدرت آن را نیز درک کرده باشد. برخلاف داروین و آلفرد راسل والاس که مستقل از یکدیگر به انتخاب طبیعی رسیدند و همین داروین را وادار کرد نظریهاش را منتشر سازد، ظاهرا ماتیو انتخاب را صرفا نیرویی منفی و وجینی دیده است و نه نیروی محرک کل حیات. در واقع انتخاب طبیعی از نظر او چنان آشکار بود که هیچ نیازی به یک کشف مثبت درباره آن نمیدید.
روایتهای تحریف شده
نه به آن زشتی اما با این حال از نظر فکری به همان اندازه بینتیجه، نحوه نسنجیده و چشمبسته کاربرد انتخاب در سطوح نامناسب سلسله مراتب حیات توسط زیستشناسان آماتور است. «بقای شایستهترین گونهها، انقراض گونههای بدسازش یافته» در ظاهر شبیه انتخاب طبیعی به نظر میرسند، اما این شباهت ظاهری به شدت گمراهکننده است. همانطور که خود داروین با زحمت زیاد تلاش کرد نشان دهد، انتخاب طبیعی صرفا مربوط به بقای متفاوت درون گونههاست، نه بین آنها.
با اشاره به میراث ظریفتری از ایده بزرگ داروین این بحث را به پایان خواهم رساند. داروین خودآگاهی ما را تا قدرت پرصلابت علم ارتقا داده تا بزرگ و پیچیده را در چارچوب کوچک و ساده تبیین کنیم. در زیستشناسی قرنها سرمان کلاه گذاشته شد که گمان کنیم پیچیدگی بیش از حد طبیعت نیازمند تبیینی بیش از حد پیچیده است. داروین آن توهم را پیروزمندانه از میان برد.
اما همچنان پرسشهای ژرفی باقی میماند، در فیزیک و کیهانشناسی، که به انتظار داروین خودشان هستند. چرا قوانین فیزیک اینطوری هستند که هستند؟ چرا اصلا قوانینی وجود دارد؟ چرا اصلا جهانی وجود دارد؟ در اینجا هم وسوسه «طرح» فریبنده است. اما داستان عبرتانگیز داروین پیش روی ماست. ما پیش از این تمام اینها را پشت سر گذاشتهایم. داروین این جسارت را به ما میدهد ـ هرچند ظاهرا به سختی ـ که در جستوجوی تبیینهای واقعی باشیم: تبیینهایی که بیش از آنچه فرض میکنند، تبیین کنند.
منبع:
Guardian, Feb.9, 2008
شهروند امروز شماره ۵۱
/ع