مرجعیت دینی و فعالیتهای سیاسی آیة اللّه آخوند خراسانی
از ولادت تا مرجعیت
مرحوم آیة الله سید هبة الدین شهرستانی در شماره هشتم مجلّد دوم مجلة العلم نوشتهاند که محمدکاظم در سن 22 سالگی پس از تحصیل علوم عقلی و نقلی، در رجب 1277 هجری از مشهد به قصد نجف حرکت کرد و چون تهران را شهری بزرگ یافت، که در آن استادان فلسفه به سر میبردند، مدت شش ماه و یا مطابق نقل دیگری 13 ماه در آن جا اقامت نمود و پس از بهره گیری از دانش آنان، در ذیحجه سال 1278 ه. ق تهران را به قصد نجف ترک نمود.1
مرحوم آخوند اندکی پس از ورود به نجف اشرف، در یک امتحان الهی همسر و فرزندش را از دست داد و مدتها به صورت انفرادی با تنگ دستی در حجره ای به سر میبرد و با جدیّت به درس و بحث میپرداخت.
یکی از استادان بزرگوار و سرشناس وی در نجف اشرف، مرحوم شیخ اعظم مرتضی انصاری صاحب کتاب پر ارج رسائل و مکاسب بود. مرحوم آخوند در مجلس درس شیخ تا بدان جا پیشرفت کرد که توانست با استاد در بعضی از بحثهای مهم اصول فقه مناظره کند و همین موجب شد که سایر همدرس های وی به او لقب «آخوند» دهند.
از دیگر استادان آخوند، عالم عارف کامل و فقیه فاضل مرحوم حاج سیدعلی شوشتری (ف. 1283 ه. ق) بود که در مخالفت با هوا و هوس و در پارسایی شهره بود. آخوند خراسانی نزد دو تن از استادان جناب شیخ راضی و سیدمهدی قزوینی، نیز فقه و اصول خواند. همچنین در درس مرحوم میرزای شیرازی نیز شرکت میکرد.2
مقام علمی
این بزرگوار در علوم عقلیه و شرعیه، از حکمت و کلام و احکام و فقه و اصول و مانند آن سرآمد روزگار بود، حتی در سیاست متداول بین دول و کیفیت تنظیم ادارات مملکتی که شغل آن جناب نبود مهارت بسزایی داشت.3
شاگردان معروف آخوند
آیة الله سیدابوالحسن اصفهانی (1284ـ1365)؛ شیخ ابوالقاسم قمی (ف. 1353)؛ سید ابوالقاسم کاشانی (ف. 1381)؛ محمدباقر گلپایگانی؛ شیخ میرزاآقا تهرانی (1365)؛ آیة اللّه سید محمدتقی خوانساری (ف. 1371)؛ شیخ جعفر محلاتی (1330)؛ سید جمال الدین گلپایگانی (1295ـ1375)؛ شیخ محمدجواد بلاغی (1282ـ1353)؛ سیدحسن قمشه ای مدّرس (1287ـ1350)؛ حاج آقا حسین بروجردی (1393ـ1380)، سید حسن حمامی (1298ـ1379)؛ حاج آقا حسین قمی (1282ـ1366)؛ سیدصدر الدین صدر (1299ـ1273)؛ شیخ آقا ضیاءالدین عراقی (1278ـ1361)؛ شیخ عبدالکریم حائری (1276ـ1355)، مؤسس حوزه علمیه قم؛ سید عبدالله بهبهانی (1256ـ1328)، از مشروطه خواهان بزرگ؛ سید عبدالهادی شیرازی (1305ـ1382)؛ شیخ محمدعلی شاه آبادی (1293ـ1369)؛ سید هبة الدین شهرستانی (1301ـ1386)؛ آیة الله سیداحمد خوانساری؛ شیخ محمدحسین نائینی غروی (1277ـ1389)، صاحب کتاب معروف تنبیه الامة و تنزیه الملّة؛ حاج آقا بزرگ طهرانی (1293ـ1389)؛ شیخ مهدی مازندرانی (1342)؛ شیخ مهدی خالصی (1276ـ1343)؛ سید محمود شاهرودی، و علمای نامدار دیگر که تا 2200 تن شماره شدهاند.4
آثار و تألیفات آخوند خراسانی
آثار فقهی و اصولی وی عبارتند از:
فعالیتهای سیاسی آخوند خراسانی
اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در عصر زعامت آخوند خراسانی
در دوره طولانی سلطنت ناصرالدین شاه، که کشورهای غربی با آهنگی قابل ملاحظه مدراج ترقّی و تعالی را طی میکردند ایران در منجلاب بی سوادی، فقر و ستم فرو رفته بود. شاه و درباریان به جای اصلاحات بنیادی و زمینه سازی صحیح برای پیشرفت علوم و صنایع، رو به عیّاشی و شهوت رانی آورده، در مقابل اروپای غارت گر نرمخو و کاملاً تسلیم بودند، ولی در اداره جامعه و در ارتباط با مردم، سبعانه برخورد کرده، جوّ اختناق را گسترش میدادند. رجال کشوری و لشکری افراد ذلیل و خودباخته ای بودند که با رشوه و پرداخت حق حساب، برای خود القاب دهن پر کن دست و پا کرده، با این عناوین جعلی، با قلدری و تحکّم از درامد و دست رنج مردم، مالیاتهای کذایی میگرفتند و آن را صرف خوش گذرانی، زن بارگی و سفرهای خارجی میکردند.
در دوران سلطنت ناصرالدین شاه، با توطئه انگلیس، قسمتهایی از خاک ایران از دست رفت و افغانستان از حاکمیت ایران خارج شد. قسمتی از خاک خراسان، مرو، سرخس و ترکمنستان، نیمی از بلوچستان و عمان و 103 جزیره در خلیج فارس عملاً از دست ایران خارج شد که برای مردم ایران حسرتها و عقدههایی را به دنبال داشت. این موارد نیز از علل مشروطه خواهی مردم ایران به حساب میآید.6
به گفته ملک زاده، «در زمان مظفرالدین شاه، میرزا عین الدوله، داماد شاه، که از شاه زادگان درجه اول بود، مردی مستبد و سخت گیر و متکبّر و ممسک بود و از روزی که زمام کشور را به دست گرفت، با یک صولت بی نظیری شروع به کار کرد و چون مظفرالدین شاه بی حال و به عیش و عشرت مشغول بود، تمام قدرت دولت در شخص عین الدوله متمرکز شد و اراده او بر جان و مال مردم فرمان روایی میکرد. عین الدوله آزادی خواهان را دشمن میداشت و بزرگترین سدّ راه افکار نوین بود. شدت عمل او به حدی بود که هنوز پاسی از شب نمیگذشت که اهالی پایتخت قادر به قدم گذاردن در کوچهها نبودند و احدی قدرت انتقاد از دستگاه دولت را نداشت.»7
وقتی علاءالدوله، حاکم مغرور و خودپسند تهران، به بهانه گرانی قند و شکر، حاج سیدهاشم نامی را، که از سادات محترم و از بازرگانان معتبر بود، در بازار به چوب بست و عین الدوله نیز بر کار او صحّه گذاشت، بازاریان که این عمل را توهین نسبت به صنف خود میدانستند، دکانهای خود را به عنوان اعتراض بستند و روز بعد (14 شوال 1322 ق) مردم برای اعتراض به اعمال دولت در مسجد شاه اجتماع کردند.
در آن وقت، علما به پشتیبانی از مردم برخاستند و به عنوان همدردی با آنان و آشکار ساختن خشم خود نسبت به اجحاف دولتیان، به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت کردند و متجاوز از دو هزار نفر جمعیت در آن حوالی گرد آمدند.
دکتر مهدی ملک زاده، درباره نقش علمای نجف و موقعیت این شهر در نهضت مشروطیت مینویسد: «حوزه علمیه نجف، که از علما و مراجع تقلید و طلاب علوم دینیّه تشکیل مییافت، در تقدیرات مشروطیت ایران یکی از مهمترین عوامل بود... احکامی که از مقام روحانیت نجف صادر میشد، برای کلیه شیعیان واجب الاطاعه بود و سرپیچی ازآن در حکم سرپیچی از حدود اسلام بود.»
همین مؤلف مینویسد: آخوند ملاکاظم خراسانی و حاجی میرزا حسین میرزا خلیل و آقای شیخ عبدالله مازندرانی به طرف داری از اصول مشروطیت و حکومت ملی مکلّف نمودند، طرف داری آن بزرگواران یکی از بزرگترین عوامل پیشرفت مشروطیت ایران شد...8
انگیزه مرحوم آقای آخوند در حمایت از مشروطیت
از این رو، نخستین اطلاعیه وی در انتقاد از امین السلطان به سال 1321 با امضای سه تن دیگر از علما (شربیانی، ماممقانی و میرزا خلیل تهرانی) صادر شد و سبب برکناری امین السلطان و گماردن عین الدوله گردید.9
آن گاه که علما در قم بست نشسته بودند، وی در تلگرافی از حادثه ای که سبب بست نشستن آنان شده بود، پرسیده قول هرگونه همکاری به آنان میدهد.10
مراجع عالی قدر نجف از جمله مرحوم آیة الله خراسانی به حکم نیابت عامهشان از ناحیه مقدّسه حضرت ولی عصر (عج) خود را غم خوار مردم مظلوم ایران دانستند و برای قطع ید ظالمان و ستم گران قاجار، دست به مشروطه خواهی زدند تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامی و دستورات بر زمین مانده شریعت اسلام دفاع نمایند و در سایه گسترش عدالت، مسلمانان را به قلّه تمدن و شکوه علمی برسانند. علمای متعهد ایران از جمله شخصیتی همچون آیة الله شیخ فضل الله نوری به همین منظور وارد جریان مشروطه خواهی شدند، ولی مرحوم شیخ از نزدیک مسیر نهایی این حرکت را به سوی دشمنان اسلام یافت و وضعیت سیاسی سابق را در مجموع، بهتر از شرایط ضددینی مشروطه خواهان ملحد دید که در نظام سیاسی نوین، استبداد به شکل جدید و با محتوایی خشن به همراه حذف دیانت باقی میماند، اما مرحوم آخوند به این مسأله توجه نداشت.
احمد کسروی که از دشمنان و بدخواهان معروف روحانیت بود، در کتاب تاریخ مشروطه ایران، با این که هر جا به نام حاج شیخ فضل الله رسیده از خلاف گویی و هرزه گویی خودداری نکرده است، با وجود این، وحدت مواضع اصولی حاج شیخ با علمای عتبات و انگیزه دینی مرحوم آخوند در دفاع وی از مشروطیت را این گونه مینویسد: «چنان که گفتیم، جنبش مشروطه را در تهران دو سید (مرحوم آقا سید عبدالله و آقا سید محمد طباطبایی) پدید آوردند و صدرالعلما و حاجی شیخ مرتضی آشتیانی و شیخ محمدرضای قمی و کسان دیگری از ملّایان (مانند مرحوم سید جمال الدین افجه ای) با آنان همگام میبودند. پس در پیشامد بست نشینی در مسجد آدینه (جمعه) و کوچیدن به قم حاجی شیخ فضل الله نیز با آنان همراهی نمود و پس از آن همیشه همراه میبود.»
پس از پیشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، دیگران هر یکی بهره ای جسته، به کنار رفتند، ولی دو سید و حاجی شیخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پدید آورده خود می شماردند، از نگهبانی باز نمیایستادند. دو سید با آن که به نمایندگی برگزیده نشده بودند، همیشه در نشستهای مجلس میبودند و به گفتوگوها درمی آمدند. حاجی شیخ فضل الله نیز گاهی میبود.
... آخوند ملا کاظم خراسانی و حاجی شیخ عبدالله مازندرانی و حاجی میرزا حسین تهرانی، که آنان نیز از نجف به پشتیبانی برخاستند و با تلگراف و نامهها یاوریهای بسیار به جایی مینمودند، همین راه را میپیمودند و گاهی نیز در پاسخ پرسشهایی که میرفت، اندیشه خود را باز نموده، چنین میگفتند: اکنون که صاحب شریعت (امام زمان) علیه السلام ناپیداست و اجرای شریعت نمیشود و خواه و ناخواه حکّام جور چیره گردیدهاند، باری بهتر است برای جلوگیری از خودکامگی و ستم گری ایشان، قانونی در میان باشد و عقلای ملّت مجلسی برپا کرده، در کارها شور کنند.11
درستی این داوری را میتوان از آغاز کتاب تنبیه الامّه مرحوم آیة الله نائینی، که با تقریظ آیة الله آخوند خراسانی منتشر گردید؛ جستوجو کرد و سرّ حمایت علمای عتبات را نسبت به نهضت مشروطیت دریافت.
در بخشی از تنبیه الامه آمده است: «و بعد مطّلعین بر تواریخ عالم دانستهاند که ملل مسیحی و اروپاییان قبل از جنگ صلیب، چنانچه از تمام شعب حکمت علمیّه بی نصیب بودند، همین قسم از علوم تمدنیه و حکمت عملیّه و احکام سیاسیه هم، یا به واسطه عدم تشریع آنها در شرایع سابقه و یا از روی تحریف کتب سماویه و در دست نبودن آنها بی بهره بودند. بعد از آن واقعه عظمیه، عدم فوزشان را به مقصد، به عدم تمدن و بی علمی خود مستند دانستند، علاج این ام الامراض را اهمّ مقاصد خود قرار داده و عاشقانه در مقام طلب برآمدند.»
اصول تمدن و سیاسات اسلامیه را از کتاب و سنّت و فرامین صادره از حضرت شاه ولایت علیه افضل الصلوة و السلام و غیرها اخذ و در تواریخ سابقه خود، منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقیّات فوق العاده حاصله و کمتر از نصف قرن اول را به متابعت و پی روی آن اقرار کردند، لکن حسن ممارست و مزاولت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعکس سیر قهقرایی و گرفتاری اسلامیان به ذلّ رقیّت و اسارت طواغیت امّت و معرضین از کتاب و سنّت، مآل امر طرفین را به این نتیجه مشهود و حالت حالیه منتهی ساخت.
صدور احکام حجج اسلامیه نجف اشرف، که رؤسای شیعه جعفری مذهبند، بر وجوب تحصیل این مشروع مقدّس و تعقیب آن به فتوای مشیخه اسلامیه اسلامبول که مرجع اهل سنت اند، برای برائت ساحت مقدس دین اسلام از چنین احکام جوریه مخالف با ضرورت عقل مستقل، حجتی شد ظاهر و لسان عیب جویان را مقطوع ساخت.12
این کتاب در سال 1327 قمری با تقریظ دو مرجع عالی قدر و رهبران مشروطه آیات عظام آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی چاپ گردید که اهداف آنان در مشروطه خواهی به خوبی از این عبارات پیداست.
یکی از محققان تاریخ معاصر، درباره علّت حمایت بعضی از علما از نظام نوین مشروطیت و طرفداری عدّه ای از نظام مشروعه مینویسد: علما گرچه در طول دوره قاجار و با بهره گیری آگاهانه از ارتقا، گسترش و تعمیق قدرت خویش در جامعه توانستند تبدیل به رهبران سیاسی مردم در تمام اعتراضهای کوچک و بزرگ گردند، ولی در نهایت و پس از متزلزل کردن و عقب زدن نظام حاکم، از ارائه طرح جایگزین بازماندند؛ چون علما طرح حکومت معینی را برای دوره غیبت مورد مطالعه و اجتهاد قرار نداده بودند و یا دست کم درباره آن، تصور سازمان یافته و قالب ریزی شده روشنی نداشتند.
درست است که مرحوم نراقی و صاحب جواهر به حکومت فقیه در عصر غیبت قایل بودند، ولی در جریان مشروطه، کسی آن را مطرح نکرد (نه مشروطه خواه و نه مشروعه خواه)
درک این مطلب که مشروطه علی رغم تضاد با حکومت معصوم، به دلیل مهار ظلم و اجرای نسبی عدالت، از حکومت استبدادی مطلق به حکومت شیعی نزدیکتر است و نیز این اعتقاد علما که به دلیل غیبت امام معصوم، تشکیل حکومت کاملاً عادلانه شیعی نیز میسّر نمیباشد، موجب شد تا ایشان خود را شرعاً موظّف به حمایت از نظام مشروطه دانسته و در راستای همین وظیفه شرعی، به تبیین مذهبی نظام مشروطیت و ارائه دلایلی برای مشروعیت آن مبادرت ورزند.
باید توجه داشته باشیم که علمای مذکور به هر دلیل، بجز حکومت استبدادی مطلقه، حکومت مشروطه و حکومت معصوم (علیه السلام) حکومت دیگری را نمیشناختند و یا امکان تحقق آن را نمیدادند.13
به نظر میرسد نوشتار فوق خالی از تأمّل نیست؛ زیرا حکومت ولایت فقیه در مقام تصوّر و نظر، حتی گاهی اجرای آن قدمت دیرینه دارد و عالمان معروف شیعه به استناد مشروعیت همین حکومت، وارد دستگاه سلاطین جور گشته و بر اساس قدر متیقّن، از مشروعیت ولایت فقیه و بر پایه حقوق حکومتی خویش دست به فعالیت حکومتی زدند. عالمانی همچون سیّد مرتضی، سید رضی، علّامه حلّی، خواجه نصیرالدین طوسی، محقق کرکی و شیخ بهائی با پیشینه نظری حکومت ولایت فقیه و با استفاده از حدّاقل حقوق حکومتی خود در زمان سلاطین گذشته، خدمات فراوانی انجام دادند.
مرحوم صاحب جواهر و نراقی و حتی میرزای شیرازی و آقایان شیخ فضل الله نوری و آخوند خراسانی و نائینی همگی به ولایت فقیه معتقد بودند. باید توجه داشته باشیم کسی همچون آیة الله نوری، که بر مشروطه مشروعه تأکید داشت، قطعاً تصوری از این نوع حکومت داشت که نه استبدادی مطلقه است، و نه مشروطه نامشروع و نه حکومت امام معصوم (علیه السلام)، بلکه دقیقاً همان ولایت فقیه میباشد او در نظر داشت با اعمال ولایت علما، دستورات قرآن و احادیث را، که تنها در درون کتابها باقی مانده بودند به فعلیت درآورد؛ و اگر شیطنتهای گروه غرب زده نمیبود، مرحوم شیخ هم مشروطه مشروعه را مطابق ولایت فقیه به اجرا درمی آورد. به همین دلیل، او در مقام جعل قانون، فقهای عظام را برای دستگاه مقنّنه ضروری دانست.
تعبیر «مشروطه مشروعه»، که امثال شیخ شهید به کار میبردند، در حقیقت و باطن خود، همان حکومت و حاکمیت فقیه واجد شرایط است. به عبارت دیگر، لازمه این نظریه حاکمیت عملی فقیه بر امور مسلمانان، است؛ چرا که تعبیر «مشروعه» طبق تفسیری که امثال شیخ شهید از آن داشتند؛ دخالت شرع در تمامی مجاری امور مسلمانان، اعم از دنیوی و اخروی بود. از این رو، مرحوم شیخ نظارت فقهای پنج گانه بر مصوبات مجلس را مورد تأکید قرار میداد و روشن است آنچه در مجلس تصویب میشد ناظر به امور دنیا و معاش مردم و آن چیزی بود که حکومت باید در پی تأمین آن باشد. بنابراین، میتوان گفت تعبیر «مشروعه» دارای دو لازمه انکارناپذیر است:
1. مشروطه مشروعه یعنی مشروطه ای که شرع و قوانین آن در مجاری امور دنیوی و دینی مردم دخالت دارد؛
2. اگر بنا باشد شریعت خود را در دنیا و دین مردم نشان دهد، قطعاً بدون دخالت فقیه واجد شرایط میسّر نیست.
با توجه به این دو لازمه برای واژه «مشروطه مشروعه» میتوان ادعا کرد اگر کار بر همان منوال که شیخ تصویر کرده بود پیش میرفت، خواه ناخواه میبایست حکومتی تشکیل گردد که مستقیماً تحت نظارت فقیه جامع الشرائط احکام شریعت اجرا گردد و اجرای احکام شریعت جز از این طریق، قابل پیاده شدن نیست.
اسناد فراوانی وجود دارد که مرحوم آخوند نیز برای اجرای دستورات شریعت، رو به مشروطیت آورد و از این نظر، هیچ گونه اختلافی میان او و مرحوم شیخ شهید وجود نداشت.
مرحوم آخوند در نامه ای به یکی از وعّاظ طراز اول ایران، جناب آقا شیخ محمد سلطان المحققین درباره انگیزه خود از حمایت نهضت مشروطیت ایران چنین بیان داشته است: «... غرض ما از این همه زحمت ترقیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجرای احکام الهیّه عزّ اسمه و حفظ وقایه بلاد اسلام از تطاول کفّار و امر به معروف و نهی از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است...»14
از تلگرافهای دیگری که از سوی طهرانی، خراسانی و مازندرانی به ایران فرستاده شد، چنین آمده است: «پر واضح است که اقدامات مجدّانه داعیان محض حفظ دین مبین و قوّت و شوکت دولت ترقّی ملت و ترقیه حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین بوده، مکرّراً هم این معنا را نصّاً و خلوصاً تلگرافاً و کتباً به عرض رسانیده...»15
مرحوم آخوند با این نگرش دینی، مشروطه را نوعی ساختار نوین سیاسی میدانست که اهل شرع نیز باید از آن به عنوان تکیه گاهی برای رسیدن به مقاصد دینی خود از آن سود جویند و به همین دلیل، تأسیس مشروطیت را از اهمّ واجبات شمرده، چنین فتوا داد: «بذل و جهد در استحکام و استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان ارواحنا فداه و سرمویی مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت است.»16
آقای حائری در تحقیقی که درباره دلیل شرکت رهبران مذهبی در انقلاب مشروطیت ایران کرده است، میگوید: دشمنی علما با مظفرالدین شاه به حدی رسید که مرحوم شربیانی او را «سگ» نامید. تلگرافهای چهارنفر از علمای معروف مقیم نجف به مظفرالدین شاه و عین الدوله صدراعظم وقت به خوبی نشان میدهد که چه اندازه این مقامات با نفوذ مذهبی از دستگاه حاکمه مظفرالدین شاه ناخشنود بودند. برای اصلاح فساد اداری و غیره، علمای نجف در یکی از تلگرافهای خود که در تاریخ 1902 (1320 قمری) به شاه فرستادند، درخواست تأسیس یک مجلس نمایندگان کرده بودند.
این اختلاف و دشمنی که علما با دستگاه حاکمه قاجار داشتند و درخواستها و پیشنهادهای آنها برای اصلاحات کشوری به خوبی نشان میدهد که با رژیم حاکم، که بر بنیاد استبداد، ستم و بی دادگری ریخته شده بود، سخت مخالف بودند.
مشروطیت موردنظر مرحوم آخوند
الاحقر عبدالله مازندرانی (محل مهر) الاحقرالجانی محمّدکاظم الخراسانی (محل مهر)
شیخ شهید نوری پیش از آن که کاملاً از اصلاح مشروطیت غربی و انطباق آن با مشروعیت دینی ناامید گردد، آخرین بار فرمود: اگر مجلس مطیع علمای نجف است، پس چرا نامه مرحوم آقای آخوند را، که با وساطتش به دست ریاست مجلس آن روز رسید، در صحن مجلس قرائت نگردید!؟ اگر نامه رهبر دینی مشروطه خواهان، جناب آقای آخوند در مجلس قرائت میشد، آن وقت همگان متوجه میشدند مشروطیت موردنظر آخوند همان مشروعیت مطلوب شیخ فضل الله بوده است. البته آن روز مجلسیان شیّاد عمداً آن نامه را، که مخالف نیّات پلیدشان بود، مخفی نمودند و به گونه ای وانمود کردند که گویی اصلاً چنین نامه ای از سوی جناب آخوند در ضرورت رعایت انطباق مقرّرات مجلس با احکام الهی صادر نگردید. ولی خوشبختانه کسروی معلوم الحال متن نامه آقای آخوند به مجلس را در کتاب تاریخ مشروطه آورده است.
مواضع آخوند خراسانی در برابر مشروطیت پس از سقوط محمدعلی شاه
متن تلگراف چنین است: «توسط انجمنهای ایالتی و ولایتی به عموم ملت ایران اعلام میشود: ارتفاع حکم ادای مالیات و لزوم اهتمام در رفع انقلابات را سابقاً بعد از تغییر سلطنت اعلام، باز هم تأکیداً اظهار میشود: الیوم حفظ مملکت اسلامی، به امنیت کامله و تمیکن از اولیای دولت، متوقّع، و اندک انقلاب موجب مداخله اجانب و دشمنی به دین مبین اسلام است.»18
آیة الله خراسانی پس از سقوط استبداد صغیر، برای تداوم و حفاظت از مشروطیت، آموزش نظامی را واجب نمود. در این باره در یکی از اسناد آمده است: «... معلوم است که حفظ اسلام و پاسبانی ممالک اسلامی تکلیف عامّه مردم است و بر هر فردی از افراد مسلمین واجب است که به حسب قوّه و استعداد خود، در مقام تحصیل مقدّمات آن برآید، در اقدام به لوازم آن کوتاهی نکنند... بر عموم جوانان مسلمین و ابنای ملت اسلامی واجب است که در مشق نظامی و تعلّم قواعد حربیه جدید، که معمول این زمان است، هیچ گونه مسامحه و مساهله ننمایند...»
الاحقر الجانی محمدکاظم الخراسانی (محل خاتم مبارک) 19
مرحوم آخوند سپس تلگرافهایی برای ناصرالملک نایب السلطنه احمدشاه و وزارت جنگ و وزارت داخله و ریاست مجلس شورای ملّی فرستاد و در آن از مجاهدات امرا و سرداران عظام ملی و مجاهدان دین پرست وطن خواه و طبقات ملت ایران در استقرار اساس قویم مشروطیت تشکر کرد و به آنها پندهای نیکو داد تا در ایجاد نیروهای مسلح، که اهمّ تکلیف فوری و مایه نجات مملکت از مهالک و قطع تشّبثات اجانب است، بکوشند و از منهیاتی که دولت قبل مرتکب آن میشد، از قبیل «تکثیر ادارات مضرّه و توسیع دوائر مفسده و صرف مالیه مملکت از مال ملت مظلومه» بپرهیزند و عفو عمومی بدهند تا زندانیان سیاسی آزاد گردند... و قوانین مملکتی را به کلی با حضور هیأت مجتهدین عظام نظّار که سابقاً به مجلس معرفی شدند مطابق قانون اساسی عاجلاً مترّصد، و از منکرات اسلامیه و منافیات مذهب، به کمال شدت و سختی جلوگیری فرموده، از ادارات مملکتی به اقل ضرورت اکتفا و مستخدمین در کلیه ادارات، خصوصاً در عدلیه، را از مردمان با قناعت و دیانت و صحیح المسلک و العقیده انتخاب و مصارف را همه به اقلّ آنچه ممکن شود، برقرار فرموده...20ناصرالملک، نایب السلطنه ایران، به تلگراف مفصّل آخوند، که حاوی دستورات برای مملکت داری بود، چنین پاسخ داد: «... از مدلول گرامی تلگراف منیع مورخ 29 جوزا بر ترقیّات قوای عسکریه و اطمینان قلوب عامّه طبقات، که باعث استقلال و استقرار مملکت و آسایش ملت و در واقع و نفس الامر، حاوی تعلیقات و دستورالعملهای لازمه بود، اطلاع کامل حاصل و موجب بسی خوشوقتی خاطر و باعث مزید عوالم قلبیه شد... بر ذمّه هر فرد از مسلمین فرض است که در حفظ ثغور و حدود اسلامیان که در واقع حفظ اسلام است، خود را حاضر و آماده سازند و بر اولیای دولت لازم است که اسباب و ادوات آحاد نظامی را فراهم بیاورند...»21
آخوند خراسانی در مبارزه با اشغال گران روسی
در هنگامه نهضت مشروطیت و در بحبوحه قیام ملت، برای حمایت دولت فاسد وقت، سربازان روسیه تزاری وارد ایران شدند و هیچ گاه مایل به ترک اشغال نبودند. حضور مداوم بیگانگان در ایران و فجایعی که مرتکب میشدند خاری در چشم وطن پرستان و آزادی خواهان واقعی بود. اینان چون به تنهایی قدرت مقاومت در برابر روسیه تزاری نداشتند، چشم امید به مراجع دینی خود دوخته بودند تا آنها بتوانند با نفوذ معنوی که در میان توده های مردم دارند، چاره ای برای دفع روسیان بیندیشند.
به همین روی مرحوم آخوند به عنوان مرجع تقلید شیعیان، از روی تعهّد و احساس وظیفه دینی، در اولین قدم، در تلگراف به مجلسیان امتعه روسی را تحریم کرد. در این تلگراف آمده است: «مجلس محترم شورای ملی شیّد الله تعالی ارکانه... اساس قویم مشروطیت و استقلال وطن، بلکه ارکان دیانتمان در تزلزل و روح ملّیتمان در خطر و حقوق وظیفه ملّیه، بلکه بشریّه مان لگدکوب و تکلیف دینی اسلامی زیاده بر این به انتظار نشستن، دست روی دست گذاردن را اقتضا ندارد.»
اگر حقوق بین المللی مرعی و قوانین آن منظور است، سکوت تا کی؟ انتظار تا چند؟ و اگر مجرّد الفاظی بدون واقعیت و خالی از حقیقت است، البته عموم علما و قاطبه مسلمین هم از مقتضیات اسلامیت خود رفع ید نخواهند کرد؛ و عجالتاً مجاهده اقتصادیه ترک امتعه روسیه بالکلیّه، که اولین قدم دین داری و وطن خواهی است بعون الله تعالی و حسن تأییده باید سریعاً اقدام شود.22
دولت روسیه از این اعلامیه مرحوم آخوند از منافع خود نگران گردید و در نامه ای به وی او را تهدید کرد که ما نیز جلوی واردات کالاهای ایرانی را خواهیم گرفت. ایشان به فرزند ارشدشان، میرزا مهدی، که همگام با پدر در صف مقدّم مشروطه خواهان بود، دستور داد تا نامه ای در جواب روسیه بنویسد. در بخشی از این نامه آمده است:
«حالا که انقلابات بحمدلله مرتفع، و امنیت ایران با سایر ممالک متقارب و بر هر ذی حسّ عیاناً محسوس است که ابقای قشون روسیه در ایران همه روزه یک نوع اشکال عظیمی برای ملت و دولت تولید و اختلال جدید فراهم نموده، اسباب تزلزل کلی و منافی استقلال مملکت بوده و هست، مفاسد مترتّبه و اشکالات متولّده هم جز به خروجشان قابل زوال و ارتفاع نیست.»23
سازش روس و انگلیس در تجاوز به خاک ایران و اعتراضات مرحوم آخوند
از سوی دیگر، به گفته مورّخان، دولت ایران پس از استقرار مشروطیت در سال 1911 برای رفع نابسامانی اقتصادی ایران، شوستر امریکایی را به استخدام درآورد. او نیز در همان سال، برای سر وسامان دادن به مسائل مالی و گمرکی، وارد ایران شد و در اندک مدتی توانست با در نظر گرفتن مصالح کشور و انجام اصلاحات لازم، موفقیتهای قابل توجهی به دست آورد. به همین روی، دولت روسیه که از طرز کار و موفقیتهای او ناراضی بود، با ادامه خدمتش در ایران مخالفت کرد و با یک تهدید، عزل او را خواستار گردید و متعاقب آن، دست به اقدامات حادّی زد که از آن جمله قتل آزادی خواهان در تبریز، اشغال قزوین و به توپ بستن حرم حضرت رضا (علیه السلام) بود.
دولت تزاری روسیه به دولت ایران اولتیماتوم داد تا ظرف 48 ساعت مستر شوستر، مستشار مالی، را از مملکت اخراج کند و متعهد شود تا مستشاران خارجی هر وزارت خانه را از دولت روس و انگلیس انتخاب کند و اگر بخواهد از کشورهای دیگر مستشار استخدام نماید، باید این کار با اجازه وزرای مختار روس و انگلیس باشد.
به دنبال این اولتیماتوم قلدرانه، دولت تزاری با دستور فرمان دهی کل قوا، سالدات های روسی را مأمور پیش روی در خاک ایران کرد. آنها نیز مازندران و رشت را اشغال کرده و تا قزوین پیش روی نمودند و تهران را مورد تهدید قرار دادند. از سوی دیگر، دولت انگلیس نه تنها به این اولتیماتوم اعتراض نکرد، بلکه وزارت خارجه آنان در یادداشتی، دولت روسیه تزاری را تأیید کرد.
کسروی در این باره مینویسد: «... انگلیس در 14 اکتبر (بیست و یکم مهرماه) با دست نماینده خود در تهران، یادداشت سختی به دولت ایران فرستاد. در این یادداشت، نخست ناامنی جنوب و زیان آن را به بازارگانان انگلیسی و راهزنیهایی که شده بود، یاداوری کرده، آگاهی میدهد که هرگاه از آن تاریخ تا سه ماه دیگر دولت ایران نتواند راه های جنوب را به ایمنی بیاورد، دولت انگلیس ناگزیر خواهد شد به کارهایی برخیزد و نخستین کاری که خواهد کرد این است که نیرویی به نام» امنیه از هزار و دویست تن از مردم ایران بسیج خواهد کرد که به سرپرستی سرکردگان انگلیسی به ایمنی راهها بپردازند و ماهانه ایشان را از صدی ده که به گمرک جنوب افزوده شود و از مالیات فارس گرفته، خواهد پرداخت.24
اعتراض آخوند به انگلیس در همدستی آنان با متجاوزان روسی
با وجود این تلگرافها نه تنها روسیه قشون خود را از ایران فرا نخواند، بلکه به سالدات های خود دستور داد که تا قزوین پیش روی کنند و تهران را در معرض خطر سقوط قرار دهند. در تهران مردم باغیرت و حمیّت دست به کار شدند و برای دفاع از مملکت گردهم آمدند؛ زنان کفن پوشان شعار میدادند: اگر مردها جرأت مبارزه و جهاد را ندارند، اجازه دهند ما به جهاد برویم.
اولین واکنشی که در نجف به وقوع پیوست ترک نماز جماعت و درس و بحث بود که در حمایت از ایران صورت گرفت. کسروی مینویسد: «... خروش مردم روز به روز بیشتر میشد. در عراق، آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی به کوشش برخاستند و نخست فتوا به ترک کالاهای روس داد، و آن را با تلگراف به همه جا آگاهی فرستادند و سپس آخوند بر آن شد که خویشتن برای جهاد و شورانیدن مردم به جنگ روسیان به ایران آید و بی درنگ به آمادگی پرداخت.»
این کار جنبش مردم را چندین برابر گردانید، در همه جا، علما به کار برخاستند؛ مردم را به ترک کالای روسی واداشتند. ایرانیان از سالها عادت به چای خوردن دارند، ولی چون قند آن روسی بود و چای نیز از خاک روس به ایران میآمد، در این هنگام، آن را رها کردند و به جای چراغ نفتی، شمع روشن کردند. از هر چه کالای روسی بود پرهیز نمودند. در تهران، جوانان و شاگردان دبستانها در خیابانها گردیده مغازهها و دکانها را ازخرید و فروش کالاهای روسی باز میداشتند و هرگاه یکی گوش نمیداد، شیشه های مغازهها و دکانها را میشکستند...26
فرمان جهاد آخوند خراسانی در مقابله با متجاوزان روسی و درگذشت وی
مرحوم آخوند به دنبال این فرمان، تصمیم گرفت تا خود در رأس سایر علما و به اتفاق آنان، برای تهییج عشایر و ایلات و سرکوبی روسیان به ایران بیاید و در همان وقت، تلگرافی به مؤتمن الملک رئیس مجلس شورای ملی مخابره کرد و آمادگی خود را برای حرکت به سوی ایران اعلام داشت.
بعضی از کسانی که در این ماجرا بودند، در این باره مینویسند: «... بعد از آن که جمیع علمای نجف و کربلا و کاظمین و سامرّا با آن بزرگوار برای حرکت در دفاع از مملکت اسلامیه متفق شدند، آن بزرگوار مقرّر فرمود که شب چهارشنبه 21 ذی الحجة الحرام 1329 برای دعای توسل به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه نقل مکان به سهله و از آن جا از طریق کربلا و کاظمین به اتفاق سایر حجج اسلام به ایران روانه شوند؛ و خیلی از فضلا و مجتهدین بعد از این قرار روز پیش رفتند و حجرات مسجد سهله را خیازت نموده هر ده دوازده نفر یک حجره گرفتند و اسباب و لوازم سفر را آن جا کشیدند.»
از سامرّا حجة الاسلام آقای آقا میرزا محمدتقی شیرازی، از کاظمین تمام علما از عرب و عجم، و از کربلا حجة الاسلام اقای صدر و حجة الاسلام آقای شیخ حسین مازندرانی، حجة الاسلام آقای شیخ عبدالله مازندرانی و جناب حجة الاسلام آقای آخوند ملامحمّد خوانساری و جناب حجة الاسلام آقای شریعت اصفهانی، جناب حجة الاسلام آقای سیدعلی تبریزی و جناب حجة الاسلام آقای شیخ محمدحسین قمشه ای که بسیار پیرمرد و افتاده بود... و سایر علما و جمیع طلاب عازم حرکت شدند.28
مرحوم آخوند در همین شب، که بنا داشت فردا صبح عازم ایران گردد، بیمار شد و نزدیکهای طلوع آفتاب روحش به جوار رحمت حق پرواز نمود. مرگ او در چنین شرایطی بسیار مشکوک است؛ همچنان که بعضی از پزشکان گفتند: احتمال دارد قبلاً در غذای او سمی ریخته بودند که منجر به ایست قلبی گردید.29
اعتراضهای آخوند به روند الحادی مشروطیت و فرمان اخراج تقیزاده
مرحوم آخوند به عنوان یک مرجع دینی، همچون شهید شیخ فضل الله نوری خود را موظف میدید تا در مقابل این جوّ ضد دینی، تلگراف اعتراض آمیزی به مجلس مخابره کند. او در این تلگراف گفت: «دولت باید از نشر مطالب الحادی و فساد برانگیز جلوگیری و نویسندگان این گونه مطالب را مجازات کند.30»
مرحوم آخوند در مقابله با سخنان دموکراتها، که حکم قصاص را خلاف حکمت و سیاست شمرده بودند، تلگرافی به این مضمون به مرحوم بهبهانی پیش از قتل وی مخابره کرد: «به موجب مکاتیب متکثرّه داخله، در شماره 121 جریده ایران نو، حکم قصاص را خلاف سیاست و حکمت شمرده، به آیه مبارکه» ولکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب «که حکما و فلاسفه غیرمسلمین همه به حکمتهای مودوعه در آن کریمه اقرار و به فهم آن افتخار دارند، استحقار نموده، البته چگونگی را اعلام، بلکه همین شماره را عاجلاً ارسال فرمایند تا در صورت صدق، حکم الهی عزّ اسمه به عموم مسلمین اعلام شود.»31
آقای آخوند با مبانی توحیدی و تعبدّی نمیتوانست عقاید متجددان ملحد یا کج اندیش را بپذیرد. افرادی همچون تقیزاده، با غرب زدگی دست از معتقدات اسلامی کشیده بودند و در نظریه پردازی های خود همچون ملکم خان میگفتند: ایرانی برای دسترسی به تمدن غربی باید از نظر روحی، جسمی، آداب و اخلاق و حتی پوشش، الگوی اروپایی را بپذیرد. او در حزب «دموکرات» با ترویج و تبلیغ این تفکر وارد مجلس گردیده بود.
بدین روی، آخوند خراسانی و همرزمش شیخ عبدالله مازندرانی وقتی به انحرافات فکری تقیزاده پی بردند، در تلگرافی دستور اخراج او را از مجلس و تبعید وی را از کشور صادر نمودند. در این فرمان آمده است: «... چون ضدیّت مسلّم سیاسی سید حسن تقیزاده، که تاکنون جدّاً آن را تعقیب نموده است، با اسلامیت مملکت و قوانین شریعت مقدّسه بر خود و اعیان ثابت شده است و از مکنونات فاسدهاش علناً پرده برداشته است، لذا از عضویت مجلس مقدّس ملّی و قابلیت امانت نوعیه لازمه آن مقام منیع بالکلیه خارج، قانوناً و شرعاً منعزل است.»32
پس از انتشار این حکم تلگرافی، مجلس شورای ایران ترتیبات اخراج او را به منظور خروج او از طهران صادر، تقیزاده به تبریز آمد و مدتی در آن جا اقامت و عاقبت به استانبول و متعاقباً به وطن ایده آل خود، که همان اروپا باشد، رفت.
پي نوشت ها :
1. ر. ک: عبدالحسین مجید کفایی مرگی در نور؛ زندگی آخوند خراسانی، کتابفروشی زوّار، سال 1359، ص 39
2. محمد رازی، آثار الحجة، ص 171
3. کفائی، پیشین، ص 106، به نقل از حیوة الاسلام.
4. همان، ص 128، به بعد نقل از: المصلح المجاهد، و شیخ آقا بزرگ تهرانی
5. همان، ص 326
6. مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمی، مجلد 2ـ1، ص 105
7. همان، ص 219
8. کفائی، همان، ص 157 به بعد، به نقل از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران.
9. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، انتشارات امیرکبیر، ص 33، علی اکبر ذاکری، مجله حوزه، ش 76ـ77 (مهر، آبان، آذر، 1375)، ص 285
10. ذاکری، پیشین، ص 286، به نقل از: واقعات اتفاقیه در روزگار، ج 1، ص 83
11. احمد کسروی، همان، ص 86ـ285 / علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، انتشارات خیریه امام رضا (علیه السلام)، 1360، ج 1، ص 145 به بعد
12. ر. ک: آیة الله نائینی، تنبیه الامة و تنزیه الملة، ص 1ـ4
13. عبدالحسین زرگری نژاد، رسائل مشروطیت، کویر، ص 79ـ81
14. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 123
15. احمد کسروی، همان، ص 617
16. همان، ص 730
17. عبدالحسین زرگری نژاد، پیشین، ص 485 به بعد
18. عبدالحسین کفایی، پیشین، ص 235
19. حاج آقا روح اللّه نجفی اصفهانی، مکالمات مقیم و مسافر نقل از عبدالحسین زرگری نژاد، همان، ص 249، 20ـ
20. کفایی، پیشین، ص 235ـ 238
21. عبدالحسین مجیدکفایی، همان، ص 235 الی 238
22. عبدالحسین مجیدکفایی، همان، ص 240
23. عبدالحسین مجیدکفایی، همان، ص 243ـ244
24. احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، ص 149
25. کفایی، پیشین، ص 50ـ249
26. کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان / ص 241
27. کفائی، همان
28. همان، ص 269، به نقل از حیوة الاسلام
29. عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران، ص 18ـ117/ کفایی، همان، ص 277 به بعد
30. علی اکبر ذاکری، همان، ص 377، به نقل از مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج 6، ص 1289
31. خاطرات و اسناد مستشارالدوله، صادق، به کوشش ایرج افشار، مجموعه دوم، ص 306
32. اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقیزاده، به کوشش ایرج افشار، ص 207
/ع