خوشبختي، سعادت، بدبختي

علت اينکه ما زندگي را اکثر اوقات ناقص مي بينيم اين است که ديد ما محدود است اگر ديد ما به اندازه کافي بزرگ باشد خواهيم ديد که چگونه همه اجزا در شکل گرفتن يک کل بزرگتر شرکت مي کنند. مثلاً يک نفر چند تخم مرغ را مي شکند تا يک املت درست کند ممکن است ما شکايت کنيم که او تخم مرغ ها را از بين مي برد در حاليکه اگر ديد ما فراتر
شنبه، 12 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خوشبختي، سعادت، بدبختي

خوشبختي، سعادت، بدبختي
خوشبختي، سعادت، بدبختي


 





 

علت اينکه ما زندگي را اکثر اوقات ناقص مي بينيم اين است که ديد ما محدود است اگر ديد ما به اندازه کافي بزرگ باشد خواهيم ديد که چگونه همه اجزا در شکل گرفتن يک کل بزرگتر شرکت مي کنند. مثلاً يک نفر چند تخم مرغ را مي شکند تا يک املت درست کند ممکن است ما شکايت کنيم که او تخم مرغ ها را از بين مي برد در حاليکه اگر ديد ما فراتر از تخم مرغ ها باشد و ببينيم که يک املت بوجود مي آيد در مي يابيم که تخم مرغ ها از بين نرفته و فقط تغيير شکل يافته اند يک داستان معروف هم در اين مورد هست پيرمردي در نزديکي جنگل يک اسب داشت. يک روز در طويله اش باز مي ماند و اسب او فرار مي کند همه مي گويند چه بد شد چه بد شانسي اي و آن پيرمرد دوباره مي گويد: خوب شد يا بد شد کسي چه مي داند؟؟»
چند روز بعد نوه پيرمرد سوار يکي از اسبهاي وحشي مي شود و به زمين مي افتد و پايش مي شکند باز همه مي گويند چه بد شد! عجب شانس بدي» و آن پيرمرد دوباره مي گويند«خوب شد يا بد شد کسي چه مي دونه، چند روز بعد از طرف ارتش مي آيند که پسرهاي جوان را به جنگ ببرند مي بينند که نوه پيرمرد پايش شکسته او را نمي برند حالا آيا خوب شد؟ يا بد؟؟؟
زندگي هر لحظه در حال تغيير و تحول است هيچ چيز مطلق نيست تنها چيزي که ممکن است مطلق باشد براي هر کسي دل اوست» نوع تجربه ما از هر اتفاق به نوع برداشت ما بستگي دارد مثلاً اگر يک دست را در آب گرم و ديگري را در آب سرد قرار دهيم، و سپس همزمان هر دو را در آب ولرم قرار دهيم از يک آب دو تجربه کاملاً متفاوت خواهيم داشت. سيناپور عظيما
* خوشبخت کسي است که فرصت انديشيدن در مورد بدبختي را ندارد.
«حضرت علي(ع)»
 

خوشبختي، سعادت، بدبختي
 

ما بايد هميشه به دنبال راه حل هاي خلاقانه باشيم و به جاي شرکت در مسابقه ي رقابت ها، در فوق رقابت ها شرکت کنيم. مسابقه ي فوق رقابتها، مسابقه ي سرعت، قدرت، هيکل و هيبت نيست، بلکه مسابقه اي خلاقانه مبتني بر گريز انديشي مي باشد که در روش جديد به شما اين امکان را مي دهد که با سرعت پنجاه کيلومتر در ساعت هم، از سريع ترين ماشين هاي دنيا جلو بزنيد. خيلي وقت ها مي بينيد که تند رفتن، دليل بر جلو بودن نيست. مي توانيد کند هم باشيد و باز هم اول باشيد.
در يک فيلم زيبا ديديم که بچه اي که برادرش کفش ندارد، به هر دري مي زند تا برادرش را صاحب کفش کند و در يک مسابقه دو، شرکت مي کند که در اين مسابقه، جايزه ي اول، سفر اروپا و جايزه ي دوم، کفش است، سعي مي کند با اين که مي تواند نفر اول شود، نفر دومي را انتخاب کند تا کفش را ببرد و برادرش را خوشحال کند. اين جا «اروپا» مهم نيست، شاد کردن دل برادر، شيرين تر است. چه قدر ديده ايد که بعضي انسان ها در مسابقه ي فوق رقابت ها، از اروپا و سوريه به خاطر شاد کردن يک انسان گذشته اند و در اين مسابقه ها سر بلند بيرون آمده اند. مسابقه فوق رقابت ها، مسابقه ميليونرها و ميلياردرها دنيا نيست، مسابقه ي «دهقان فداکار»، «حسين فهميده» و... است.
هيچ وقت وارد بازي رقابت هاي کوچک نشويد. دوستي مي گفت که من در مسابقه ي بادبادک بازان شرکت کردم و در اين مسابقه پيروز شدم؛ ولي اين پيروزي به قيمت اشکي شدن چشم هاي ده ها بچه تمام شد. مي گفت بعد از اين مسابقه، با خود عهد کردم که ديگر وارد چنين رقابت هايي نشوم و بعد از آن، خودم براي بچه ها بادبادک مي ساختم و به آنان هديه مي دادم. حالا او بهترين بادبادک باز دنيا شده است.

گلچيني از باغ معرفت
 

* کسي که انتظار دارد ديگران همواره براي او کف بزنند، تمام خوشبختي خود را در دست ديگران مي گذارد.
«گلد اسميت»
* سعادت مانند توپ فوتبال است. وقتي از ما دور مي شود دنبال آن مي دويم و وقتي مي ايستد با يک ضربه آن را از خود دور مي کنيم.
* مردم هرگز خوشبختي خود را نمي شناسند، اما خوشبختي ديگران هميشه در ديدگانشان مجسم است.
* ما بايد براي خوشبختي موقعيتهاي مناسب ايجاد کنيم، نه اينکه در انتظار آن باشيم.
* آرزوي يک خوشبختي بزرگتر ما را از لذت خوشبختي که از آن بهره منديم باز مي دارد.
* بدبختي به ما مي آموزد که خوشبخت باشيم.
* خوشبختي در علم نيست، بلکه در طريقه استفاده از آن است.
* راز خوشبختي در اين است که کاري را که مجبور به انجام آن هستيد، دوست بداريد.
* يکي از بهترين راه هاي خوشبخت شدن اين است که انسان معتقد باشد که واقعاً خوشبخت است و يا روزي خوشبخت خواهد شد.
* خوشبختي به کساني روي مي آورد که براي خوشبخت کردن ديگران مي کوشند.
* آدم بدبخت همه لوازم خوشبخت بودن را در اختيار دارد بجز اراده خوشبختي.
* آنچه براي خوشبختي مورد احتياج است، يک آب باريک است و آنچه ما براي گرفتاري و رنج خود به آن محتاجيم يک درياست.
«حجازي»
* اشکهاي ديگران را مبدل به نگاه هاي پر از شادي نمودن بهترين خوشبختي هاست.
* اشخاص زيرک از بدبختي و گرفتاري هاي ديگران متنبه مي شوند ولي اشخاص ابله از بلدهاي خود نيز عبرت نمي گيرند.
«فرانکلين»
* بزرگترين خوشبختي دنيا را آنهايي دارند که به بدبختي ديگران نمي خندند.
«نقاش کرماني»
* بيشتر اوقات بدبختي ما ناشي از اين است که مانند بچه هاي بي تربيت نعمتهاي بي کران خدا را فراموش کرده و براي داشتن چيزي گريه مي کنيم که از دسترس ما بيرون است.
«م. ز. ساواژ»
* به عقب نگاه نکنيد ممکن است خوشبختي را که رو به سوي شما دارد از دست بدهيد.
* حقير شمردن مرگ يکي از مهمترين راه هاي خوشبختي است.
«مونتن»
* خوشبخت ترين موجود کسي است که خوشبختي را در خانه خود جست وجو مي کند.
«گوته»
* خوشبختي بر سه ستون استوار است، فراموش کردن گذشته، غنيمت شمردن حال و اميدوار بودن به آينده.
«مترلينگ»
* خوشبختي کالايي است که طبيعت آن را به قيمت بسيار گران به ما مي فروشد.
«ولتر»
* خوشيهاي کوچک، خوشبختي بزرگ مي سازد.
«الفونس کار»
* خوشبختي هر روز يکبار در منزل را مي زند ولي بدبختانه صاحب خانه در آن موقع در منزل همسايه است و صدا را نمي شنود.
«برنارد شاو»
* ديوار بين خود و خوشبختي را به دست خودمان بنا مي کنيم.
* دل دانا در ايام خوشبختي مانند گل نيلوفر نرم است و در هنگام بدبختي مانند صخره کوه، قرص و محکم.
* علت بدبختي و بيچارگي ما داشتن فرصتهاي زياد است که صرف تفکر درباره خوشبختي و بدبختي مي گردد.
«برنارد شاو»
* کسي که از چيز کمي خوشبخت نمي شود از هيچ چيز خوشبخت نخواهد شد.
«اپيکور»
* هزاران راه به خوشبختي منتهي مي شود اگر يکي از آنها مسدود شد، راه ديگري را انتخاب کنيد.
«يورسن»
* نعمتهاي خود را بشمار نه محروميت ها را.
«ديل کارنگي»
* هر کس زنجير طمع را دور بيندازد، بدبختي از او دور مي شود. مانند قطره آب که روي برگ گل مي لغزد و مي ريزد.
«بودا»
* يگانه راه براي افزودن خوشبختي بر روي زمين آن است که تقسيمش کنيد.
«پُل شرر»
* خوشي و راحتي دائمي در تمام مدت زندگي چيزي است که هيچ آدمي نمي تواند آن را تحمل کند. مثل اين است که انسان در همين دنيا به عذاب جهنم معذب شده باشد.
«برنارد شاو»
* خوشبختي واقعي در درون توست. وقت خود را براي يافتن آرامش، لذت و خوشبختي در دنياي خارج تلف نکنيد. بخاطر داشته باشيد که خوشبختي در داشتن يا بدست آوردن نيست، بلکه فقط در بخشندگي، سعي و تلاش، لبخند و صميميت است. خوشبختي عطري است که نمي توانيد بدون اينکه خودتان ذره اي از آن بهره برده باشيد با ريختن آن بر روي ديگران به آن دست يابيد.
«او. ماندينو»

آشنايي با فرهنگ ملل
 

* بدبختي در کنار خوشبختي ايستاده است.
«مثل يوگسلاوي»
* بدبختي هميشه از دري وارد مي شود که براي او باز گذاشته اند.
«مثل چکسلواکي».
* در هر بدبختي يک جنبه خوبي هم وجود دارد.
«مثل فرانسوي»
* سه راه خوشبختي عبارت است از بدي نديدن، بدي نشنيدن و بدي نکردن.
«مثل چيني»
* کسي که در جست وجوي خوشبختي از خانه بيرون مي رود، به دنبال سايه رفته است.
«مثل چيني»
***
همان بهتر که دايم شاد باشيم
زهر درد و غمي آزاد باشيم

 

به خوشرويي و خوشخويي در ايام
همي رو تا شوي خوشدل در انجام

اگر خوشدل شوي در شادماني
بماند شادماني جاوداني

«ناصر خسرو»
***
خوشبختي اين نيست که چيزي را که مي خواهيد به دست آوريد، بلکه خواستن چيزي است که داريد.
Happiness is not having what you want, but wanting what you have. "R. tt. J. Schachtel"
***
خوشبختي فرجه اي است در فاصله دو بدبختي.
Happiness is the interval between periods of unhappiness. " Don Marquis"
***
دستورالعمل خوشبختي غرق شدن در چيزهاي بي مقدار است.
The formula for complete happiness is to be very busy with the unimportant things. "Edvard Newton"
گفتن اينکه چه چيزي واقعاً خوشبختي مي آورد آسان نيست. فقر و ثروت که نتوانسته اند.
It's pretty hard to tell what does bring happiness. Poverty and wealth have both failed. "Kein Habard"
 

جاودانه ها
 

ژاندارک، قديس فرانسوي متولد 1412 ميلادي قهرمان ملي و دختري روستايي بود. وي با روحيه قوي خود لباس مردان پوشيد و به فرماندهي لشکر فرانسه نائل شد. او به دست ارتش انگليس اسير شد و کليسا او را در سن 18 سالگي زنده زنده در آتش سوزاند. ولي در سال 1920 نظر کليسا عوض شد و او را قديس اعلام کرد. حادثه ژندارک تنها حادثه تأسف بار در مورد ظلم به عقايد و سرکوب کردن انسانهاي برجسته نبود، اما موجب بيداري بسياري از مستبدان و زورگويان دنيا شد.

با هم بينديشيم
 

چرا من؟
آرتو اشي (Arthur Ashe) قهرمان افسانه اي تنيس ويمبلدون به دليل خون آلوده اي که در جريان يک عمل جراحي در سال 1983 دريافت کرد، به بيماري ايدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنيا نامه هايي از طرفدارانش دريافت کرد. يکي از طرفدارانش نوشته بود: «چرا خدا تو را براي چنين بيماري دردناکي انتخاب کرد؟»
آرتور در پاسخش نوشت: در دنيا، 50 ميليون کودک بازي تنيس را آغاز مي کنند. 5 ميليون نفر ياد مي گيرند که چگونه تنيس بازي کنند. 500 هزار نفر تنيس را در سطح حرفه اي ياد مي گرند. 50 هزار نفر پا به مسابقات مي گذارند. 5 هزار نفر سرشناس مي شوند. 50 نفر به مسابقات ويمبلدون راه پيدا مي کنند، چهار نفر به نيمه نهايي مي رسند و دو نفر به فينال... و آن هنگام که جام قهرماني را روي دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم خدايا چرا من؟ و امروز هم که از اين بيماري رنج مي کشم، نيز نمي گويم خدايا چرا من؟

 

منبع: کتاب گنجينه ما و شما




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.