صهیونیسم و انگليس
نویسنده: عباس کاردان
جنبش صهیونیستی در قرن نوزدهم میلادی، زمانی به وجود آمد که دو گرایش عمده بر عرصة تفکّر سیاسی آن روز اروپا سایه افکنده بود: گرایش اوّل اعتقاد به برادری، برابری، رشد و تعالی انسانها و طبیعت نیک آن و ساختن جهانی داشت که انسانها بتوانند چون یک خانواده در آن زندگی کنند. درحالی که گرایش دوم، از برتری و تفاوت نژادی ملّتها جانبداری میکرد. دربارة جنبش صهیونیستی نیز باید گفت که این حرکت بر مبنای گرایش دوم ابتدا در اروپا شکل گرفت و سپس به صورت یک جریان سیاسی وارد فلسطین شد.
به هرحال صهیونیستها حرکت خود را جنبشی ملّی میدانند که اساس آن، سرزمین موعود و بازگشت مردمان یهودی به آنجا میباشد. هستة اصلی ایدة آنان نیز همان است که در بیانیة تأسیس رژیم صهیونیستی در 14 می سال 1948 آمده است: «سرزمین اسرائیل موطن ملّت یهود میباشد. در اینجا هویت معنوی، مذهبی و سیاسی آنها شکل گرفت. آنها در اینجا برای نخستین بار تشکیل دولت داده، ارزشهای فرهنگی ملی و جهانی را ایجاد کردند و به جهانیان کتاب ابدی مادر کتابها (تورات) را ارزانی داشتند. این مردمان پس از تبعید همچنان ایمان خود را حفظ کردند و هرگز از دعا و امید برای بازگشت به وطن خود و بازپسگیری آن برای کسب آزادی سیاسی دست نکشیدند.» صهیونیسم به سه شاخه دستهبندی میشود که عبارتند از:
1. صهیونیسم سیاسی: تأکید بر اهمیت اقدامّات سیاسی و دستیابی به حقوق سیاسی در فلسطین به عنوان پیششرطی برای رسیدن به اهداف صهیونسیتی.
2. صهیونیسم عملی: تأکید بر شیوههای عملی جهت دستیابی به اهداف صهیونیستی همچون مهاجرت یهودیان به اسرائیل، ایجاد شهرکهای یهودینشین و نهادهای آموزشی علیرغم فقدان شرایط سیاسی لازم و کافی.
3. صهیونیسم مذهبی: تأکید بر احیای همزمان آزادی سیاسی یهودیان و مذهب یهودیت بر طبق دستورات تورات و فرامین خداوند.
به هرحال به لحاظ سابقة تاریخی باید گفت که «لئون پینسکر»، یهودی لهستانی اولین کسی بود که بعد از مشاهده و مطالعة وضعیت یهودیان، مقالهای را تحت عنوان «خودرهایی» به زبان آلمانی در سال 1882 چاپ کرد که در آن یهودیان را به مبارزه برای استقلال، هوشیاری میهنی و بازگشت به یک حکومت مستقل که به گفتة وی یهودیان از زمان حملة رومیها به اسرائیل آنرا از دست داده بودند، تشویق کرد. «ناتان بیرنباوم» یهودی اتریشی نیز کسی بود که برای اولین بار کلمة «صهیونیسم» را در سال 1890 م. با توسعة ایدههای پینسکر و اضافه کردن ایدههای خود به کار برد. وی در سال 1892 «صهیونیسم سیاسی» را بنیاد نهاد و جزوهای با عنوان «احیای ملّی ملّت یهود در سرزمین خود برای حل مسئلة یهودیان» منتشر ساخت که چیزی شبیه اندیشهها و ایدههای «تئودور هرتزل» بود.
با این حال از تئودور هرتزل (1860ـ1904) روزنامهنگار اتریشی به عنوان «پدر صهیونیسم مدرن» نام برده میشود که با نوشتن کتاب «دولت یهود» نظریة خود را مبنی بر لزوم ایجاد یک دولت ملّی یهودی در فلسطین به جامعة یهودیان عرضه کرد. در واقع هرتزل صهیونیسم را از یک واژة مذهبی به یک استراتژی بلند مدّت سیاسی تبدیل نمود.
پس از آن، اوّلین کنگرة صهیونیستها در بال سوئیس در سال 1897 تشکیل شد که در آنجا هدف صهیونیستها مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین رسماً اعلام گردید. در این زمان مرکز صهیونیستها و مقرّ هرتزل در وین قرار داشت و تا سال 1901 هر ساله و از آن به بعد هر دو سال یک بار، اجلاس کنگرة جهانی صهیونیسم در آنجا تشکیل میشد.
هرتزل برای تحقّق آرزوی صهیونیستها ابتدا به سلطان عثمانی پیشنهاد داد تا خود مختاری فلسطین را اعلام کند و زمینه را برای مهاجرت یهودیان به آن منطقه فراهم آورد؛ امّا سلطان عثمانی پیشنهاد وی را نپذیرفت و او به انگلستان متوسل شد. انگلیسیها پیشنهاد کردند تا منطقهای غیرمسکونی در اوگاندا را به یهودیان واگذارند. اقلیتی از صهیونیستها از این پیشنهاد استقبال کردند؛ امّا هرتزل واکثریت یهودیان خواهان سرزمین فلسطین بودند. بنابراین در سال 1905 کنگرة صهیونیستها ایجاد دولت یهود در غیر فلسطین را مردود شمرد. هرتزل در سال 1904 مرد و بعد از وی مرکز صهیونیستها به کلن و سپس به برلین و بعدها به لندن منتقل شد.
به هرحال در بحبوحة جنگ اول جهانی، صهیونیسم رشد سریعی یافت تا اینکه در سال 1917 آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجة انگلیس اعلامیهای یا ـ در واقع ـ نامهاي از وزارت خارجه به لرد روتشیلد از حامیان اصلی صهیونیسم صادر كرد و در آن قول داد که دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به «اعلامیة بالفور» مشهور است، اوّلین نطفههای رژیم صهیونیستی بسته شد. گفتنی است تا ظهور هیتلر روند مهاجرت یهودیان کند بود، امّا فشاری که نازیها بر یهودیان وارد کردند روند مهاجرت را تسریع کرد. در طیّ جنگ جهانی دوم، صهیونیسم طرفداران بیشتری یافت، به خصوص یهودیان ثروتمند آمریکایی حمایت مالی گستردهای از آن به عمل آوردند و از آن به بعد به یکی از عمدهترین حامیان صهیونیسم مبدّل شدند.
بعد از جنگ دوم جهانی نیز سازمان ملل از تشکیل دو کشور مستقلّ اسرائیل و فلسطین حمایت و قطعنامهای در سال 1948 در تأیید آن صادر کرد. اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی به سرعت بعد از صدور قطعنامة سازمان ملل انجام گرفت و در پی آن اولین مرحله از جنگهای اعراب و اسرائیل شروع شد.
با این وجود، پیش از مطرح شدن جدّی صهیونیسم و اشاعة افکار آنها در بریتانیا، یهودیان حضور پررنگی در جامعة این کشور داشتند و با نشاندادن وفاداری خود به این کشور بیش از یهودیان کشورهای دیگر جذب فرهنگ انگلیسی شده بودند، به گونهای که در جنگ با فرانسه، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم در کنار سربازان انگلیسی میجنگیدند. در عین حال برخی یهودیان همانند بنجامین دیزرائیلی که دوبار در فاصلة سالهای ۱۸۸۰-۱۸۶۸ به نخستوزیری بریتانیا رسید، به پستهای بالای مملکتی نیز نائل میشدند.
به هر حال، جنگ جهانی دوم در عین نشان دادن همگرایی یهودیان و وفاداری آنان به جامعة انگلیس، پیچیدگیهایی را نیز در این زمینه به وجود آورد. در ماههای پایانی این جنگ یهودیان تحت تأثیر ادعاهای صهیونیستها مبنی بر قتلعام یهودیان در آلمان و واقعة هولوکاست، پذیرش بیشتر اندیشههای صهیونیستی و تشکیل دولت یهودی در فلسطین را آغاز کردند که همین امر مسئله «وفاداری دوگانه» را مطرح ساخت که بدان وسیله یهودیان انگلیس وفاداری صرف به بریتانیا را کنار گذاشته و از آن زمان به بعد وفاداری همزمان به بریتانیا (به عنوان کشور محلّ سکونت و تابعیت) و اندیشههای جاهطلبانة صهیونیستی مبنی بر تشکیل یک دولت یهودی را اتخاذ کردند.
با این توضیح، پژوهش حاضر تلاش دارد با بررسی چگونگی شکلگیری صهیونیسم در بریتانیا، میزان تعامل و تأثیرگذاری آنها بر سیاستهای دولت بریتانیا و نقش و جایگاه مهمترین سازمانها و نهادهای آنان را در این فرایند مورد بررسی قرار دهد. لازم به یادآوری است که نویسنده سعی نموده است تا با استفاده از منابع و سایتهای اینترنتی مربوط به خود سازمانهاي صهیونیستی درک تازهای را از ماهیت این گروهها در جامعه و ساختار سیاسی دولت بریتانیا چه در حال و گذشته ارائه دهد.
در دوران سلطنت هنری دوم، یهودیان زندگی خوبی در کنار همسایگان مسیحی خود داشتند. در عین حال یهودیان کمک فراوانی به صومعههای مسیحی میکردند و در مقابل اجازه مییافتند تا در زمانهایی که به دلایل مذهبی یا تجاری مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند، به آنجا پناه ببرند.
با این وجود هر از چند گاهی روحانیون مسیحی و پاپها سبب به وجود آمدن احساس تنفّر در مسیحیان نسبت به یهودیان میشدند و از یهودیان به عنوان «قاتلان مسیح» یاد میکردند که همین امر مسیحیان را تحریک به اقدام برضدّ یهودیان میکرد. نمونة این مسئله قضیة ویلیام در سال ۱۱۴۴ بود. برمبنای این داستان، یهودیان انگلیس برای برگزاری مراسم عید فصح پسربچهای ۱۲ ساله و مسیحی را کشته و با خون آن کلوچه درست کرده بودند. گفتنی است که این ماجرا سپس از انگلیس به فرانسه و اسپانیا و سرتاسر اروپای قرون وسطی شایع شد و نهایتاً در تبلیغات نازیها در قرن ۲۰ مورد استفاده قرار گرفت.1
در سال ۱۲۱۸ اولین قوانین ضدّیهود در سرتاسر جهان در انگلیس تدوین و به اجرا در آمد، بهصورتی که یهودیان مجبور شدند نشانهای را به لباس خود آویزان کنند تا از بقیه متمایز شوند. در عین حال لردهایی که به یهودیان رباخوار بدهکار بودند نیز مردم را تشویق کردند به خانههای آنها حمله کنند تا در نتیجة این غارت و چپاول، اسناد بدهکاری آنان از بین برود.
در پایان قرن دوازده نیز از آنها خواسته شد به دین مسیحیت در آیند که در نتیجة مقاومت در برابر این درخواست برخی خودکشی کرده و برخی نیز کشته شدند. در سال ۱۲۹۰ ادوارد اول که منبع دیگری را در میان بازرگانان ایتالیایی جهت تأمین نیازهای مالی خود پیدا کرده بود، دستور خروج و تبعید یهودیان از انگلیس را صادر کرد.
پس از آن، در حدود بیش از سیصد سال هیچ یهودی به طور رسمی در این کشور وجود نداشت تا اینکه چارلز اول کشته شده و یهودیان برای بازگشت احساس اطمینان کردند. در سال ۱۶۵۶ هم یکی از یهودیان هلند به نام مناسح بن اسرائیل از طرف اولیور کرامول (رهبر سیاسی و نظامی انگلیس در فاصلة سالهای ۱۶۵۳ تا ۱۶۵۸ م.) اجازة بازگشت یهودیان به انگلیس را اخذ کرد. پس از کسب این اجازه بسیاری از یهودیان هلندی، اسپانیایی و پرتقالی به لندن آمدند و در سال ۱۷۰۱ نخستین کنیسة یهودی را در آنجا بنا کردند.
در سال ۱۷۵۳ هم دولت انگلیس جهت قدردانی از کمک یهودیان در جنگ با اسپانیا، نشان دادن وفاداری خود به انگلیس و دفاع داوطلبانه از لندن «لایحة یهودی» را جهت تصویب به پارلمان این کشور داد که نهایتاً هم تصویب شد. بر مبنای این لایحه، یهودیان اجازة کسب شهروندی و تابعیت انگلیس را به دست میآوردند.
تا سال ۱۸۹۰ یهودیان در برخی پستهای دولتی مشغول به کار شدند ولی انتقادات گستردهای برضد آنها میشد، تا اینکه در این سال تمام محدودیتها برای کسب مناصب دولتی به استثنای پادشاهی برای یهودیان که در آنزمان ۴۶ هزار نفر جمعیت داشتند، برداشته شد. از همین سال به بعد نیز مهاجرت بسیار یهودیان به انگلستان آغاز شد. تا سال ۱۹۱۴، جمعیت یهودیان به ۲۵۰ هزار نفر میرسید که غالباً در شهرهای لندن، منچستر و لیورپول سکونت داشتند. این یهودیان هرچند فرهنگ و آداب و رسوم متمایز خاص خود را داشتند، ولی برخلاف یهودیان دیگر کشورهای اروپایی در فرهنگ انگلیسی جذب شدند و حتی برخلاف یهودیان آمریکا نامها و آداب و رسوم خود را انگلیسی کردند. در جنگ جهانی دوم نیز انگلستان ۹۰ هزار یهودی را پذیرفت و به کودکان یهودی بیسرپرست پناه داد.
هماکنون نیز انگلستان با حدود ۳۵۰ هزار یهودی ـ حدوداً دو سوم آنها در لندن، ۳۰ هزار نفر در منچستر و شمار قابل توجهی در لیدز، گلاسکو، برایتون، لیورپول، بیرمنگام، بورنموث، گیتسهد و ساوتلند ـ پنجمین جامعه بزرگ یهودیان در جهان را دارا میباشد.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.
به هرحال صهیونیستها حرکت خود را جنبشی ملّی میدانند که اساس آن، سرزمین موعود و بازگشت مردمان یهودی به آنجا میباشد. هستة اصلی ایدة آنان نیز همان است که در بیانیة تأسیس رژیم صهیونیستی در 14 می سال 1948 آمده است: «سرزمین اسرائیل موطن ملّت یهود میباشد. در اینجا هویت معنوی، مذهبی و سیاسی آنها شکل گرفت. آنها در اینجا برای نخستین بار تشکیل دولت داده، ارزشهای فرهنگی ملی و جهانی را ایجاد کردند و به جهانیان کتاب ابدی مادر کتابها (تورات) را ارزانی داشتند. این مردمان پس از تبعید همچنان ایمان خود را حفظ کردند و هرگز از دعا و امید برای بازگشت به وطن خود و بازپسگیری آن برای کسب آزادی سیاسی دست نکشیدند.» صهیونیسم به سه شاخه دستهبندی میشود که عبارتند از:
1. صهیونیسم سیاسی: تأکید بر اهمیت اقدامّات سیاسی و دستیابی به حقوق سیاسی در فلسطین به عنوان پیششرطی برای رسیدن به اهداف صهیونسیتی.
2. صهیونیسم عملی: تأکید بر شیوههای عملی جهت دستیابی به اهداف صهیونیستی همچون مهاجرت یهودیان به اسرائیل، ایجاد شهرکهای یهودینشین و نهادهای آموزشی علیرغم فقدان شرایط سیاسی لازم و کافی.
3. صهیونیسم مذهبی: تأکید بر احیای همزمان آزادی سیاسی یهودیان و مذهب یهودیت بر طبق دستورات تورات و فرامین خداوند.
به هرحال به لحاظ سابقة تاریخی باید گفت که «لئون پینسکر»، یهودی لهستانی اولین کسی بود که بعد از مشاهده و مطالعة وضعیت یهودیان، مقالهای را تحت عنوان «خودرهایی» به زبان آلمانی در سال 1882 چاپ کرد که در آن یهودیان را به مبارزه برای استقلال، هوشیاری میهنی و بازگشت به یک حکومت مستقل که به گفتة وی یهودیان از زمان حملة رومیها به اسرائیل آنرا از دست داده بودند، تشویق کرد. «ناتان بیرنباوم» یهودی اتریشی نیز کسی بود که برای اولین بار کلمة «صهیونیسم» را در سال 1890 م. با توسعة ایدههای پینسکر و اضافه کردن ایدههای خود به کار برد. وی در سال 1892 «صهیونیسم سیاسی» را بنیاد نهاد و جزوهای با عنوان «احیای ملّی ملّت یهود در سرزمین خود برای حل مسئلة یهودیان» منتشر ساخت که چیزی شبیه اندیشهها و ایدههای «تئودور هرتزل» بود.
با این حال از تئودور هرتزل (1860ـ1904) روزنامهنگار اتریشی به عنوان «پدر صهیونیسم مدرن» نام برده میشود که با نوشتن کتاب «دولت یهود» نظریة خود را مبنی بر لزوم ایجاد یک دولت ملّی یهودی در فلسطین به جامعة یهودیان عرضه کرد. در واقع هرتزل صهیونیسم را از یک واژة مذهبی به یک استراتژی بلند مدّت سیاسی تبدیل نمود.
پس از آن، اوّلین کنگرة صهیونیستها در بال سوئیس در سال 1897 تشکیل شد که در آنجا هدف صهیونیستها مبنی بر ایجاد یک دولت ملی در فلسطین رسماً اعلام گردید. در این زمان مرکز صهیونیستها و مقرّ هرتزل در وین قرار داشت و تا سال 1901 هر ساله و از آن به بعد هر دو سال یک بار، اجلاس کنگرة جهانی صهیونیسم در آنجا تشکیل میشد.
هرتزل برای تحقّق آرزوی صهیونیستها ابتدا به سلطان عثمانی پیشنهاد داد تا خود مختاری فلسطین را اعلام کند و زمینه را برای مهاجرت یهودیان به آن منطقه فراهم آورد؛ امّا سلطان عثمانی پیشنهاد وی را نپذیرفت و او به انگلستان متوسل شد. انگلیسیها پیشنهاد کردند تا منطقهای غیرمسکونی در اوگاندا را به یهودیان واگذارند. اقلیتی از صهیونیستها از این پیشنهاد استقبال کردند؛ امّا هرتزل واکثریت یهودیان خواهان سرزمین فلسطین بودند. بنابراین در سال 1905 کنگرة صهیونیستها ایجاد دولت یهود در غیر فلسطین را مردود شمرد. هرتزل در سال 1904 مرد و بعد از وی مرکز صهیونیستها به کلن و سپس به برلین و بعدها به لندن منتقل شد.
به هرحال در بحبوحة جنگ اول جهانی، صهیونیسم رشد سریعی یافت تا اینکه در سال 1917 آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجة انگلیس اعلامیهای یا ـ در واقع ـ نامهاي از وزارت خارجه به لرد روتشیلد از حامیان اصلی صهیونیسم صادر كرد و در آن قول داد که دولت انگلیس از یهودیان برای ایجاد دولت یهودی در فلسطین حمایت خواهد کرد. با این اعلامیه که به «اعلامیة بالفور» مشهور است، اوّلین نطفههای رژیم صهیونیستی بسته شد. گفتنی است تا ظهور هیتلر روند مهاجرت یهودیان کند بود، امّا فشاری که نازیها بر یهودیان وارد کردند روند مهاجرت را تسریع کرد. در طیّ جنگ جهانی دوم، صهیونیسم طرفداران بیشتری یافت، به خصوص یهودیان ثروتمند آمریکایی حمایت مالی گستردهای از آن به عمل آوردند و از آن به بعد به یکی از عمدهترین حامیان صهیونیسم مبدّل شدند.
بعد از جنگ دوم جهانی نیز سازمان ملل از تشکیل دو کشور مستقلّ اسرائیل و فلسطین حمایت و قطعنامهای در سال 1948 در تأیید آن صادر کرد. اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی به سرعت بعد از صدور قطعنامة سازمان ملل انجام گرفت و در پی آن اولین مرحله از جنگهای اعراب و اسرائیل شروع شد.
صهیونیسم و انگلیس
با این وجود، پیش از مطرح شدن جدّی صهیونیسم و اشاعة افکار آنها در بریتانیا، یهودیان حضور پررنگی در جامعة این کشور داشتند و با نشاندادن وفاداری خود به این کشور بیش از یهودیان کشورهای دیگر جذب فرهنگ انگلیسی شده بودند، به گونهای که در جنگ با فرانسه، جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم در کنار سربازان انگلیسی میجنگیدند. در عین حال برخی یهودیان همانند بنجامین دیزرائیلی که دوبار در فاصلة سالهای ۱۸۸۰-۱۸۶۸ به نخستوزیری بریتانیا رسید، به پستهای بالای مملکتی نیز نائل میشدند.
به هر حال، جنگ جهانی دوم در عین نشان دادن همگرایی یهودیان و وفاداری آنان به جامعة انگلیس، پیچیدگیهایی را نیز در این زمینه به وجود آورد. در ماههای پایانی این جنگ یهودیان تحت تأثیر ادعاهای صهیونیستها مبنی بر قتلعام یهودیان در آلمان و واقعة هولوکاست، پذیرش بیشتر اندیشههای صهیونیستی و تشکیل دولت یهودی در فلسطین را آغاز کردند که همین امر مسئله «وفاداری دوگانه» را مطرح ساخت که بدان وسیله یهودیان انگلیس وفاداری صرف به بریتانیا را کنار گذاشته و از آن زمان به بعد وفاداری همزمان به بریتانیا (به عنوان کشور محلّ سکونت و تابعیت) و اندیشههای جاهطلبانة صهیونیستی مبنی بر تشکیل یک دولت یهودی را اتخاذ کردند.
با این توضیح، پژوهش حاضر تلاش دارد با بررسی چگونگی شکلگیری صهیونیسم در بریتانیا، میزان تعامل و تأثیرگذاری آنها بر سیاستهای دولت بریتانیا و نقش و جایگاه مهمترین سازمانها و نهادهای آنان را در این فرایند مورد بررسی قرار دهد. لازم به یادآوری است که نویسنده سعی نموده است تا با استفاده از منابع و سایتهای اینترنتی مربوط به خود سازمانهاي صهیونیستی درک تازهای را از ماهیت این گروهها در جامعه و ساختار سیاسی دولت بریتانیا چه در حال و گذشته ارائه دهد.
تاریخچهای کوتاه از یهودیان انگلیس
در دوران سلطنت هنری دوم، یهودیان زندگی خوبی در کنار همسایگان مسیحی خود داشتند. در عین حال یهودیان کمک فراوانی به صومعههای مسیحی میکردند و در مقابل اجازه مییافتند تا در زمانهایی که به دلایل مذهبی یا تجاری مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند، به آنجا پناه ببرند.
با این وجود هر از چند گاهی روحانیون مسیحی و پاپها سبب به وجود آمدن احساس تنفّر در مسیحیان نسبت به یهودیان میشدند و از یهودیان به عنوان «قاتلان مسیح» یاد میکردند که همین امر مسیحیان را تحریک به اقدام برضدّ یهودیان میکرد. نمونة این مسئله قضیة ویلیام در سال ۱۱۴۴ بود. برمبنای این داستان، یهودیان انگلیس برای برگزاری مراسم عید فصح پسربچهای ۱۲ ساله و مسیحی را کشته و با خون آن کلوچه درست کرده بودند. گفتنی است که این ماجرا سپس از انگلیس به فرانسه و اسپانیا و سرتاسر اروپای قرون وسطی شایع شد و نهایتاً در تبلیغات نازیها در قرن ۲۰ مورد استفاده قرار گرفت.1
در سال ۱۲۱۸ اولین قوانین ضدّیهود در سرتاسر جهان در انگلیس تدوین و به اجرا در آمد، بهصورتی که یهودیان مجبور شدند نشانهای را به لباس خود آویزان کنند تا از بقیه متمایز شوند. در عین حال لردهایی که به یهودیان رباخوار بدهکار بودند نیز مردم را تشویق کردند به خانههای آنها حمله کنند تا در نتیجة این غارت و چپاول، اسناد بدهکاری آنان از بین برود.
در پایان قرن دوازده نیز از آنها خواسته شد به دین مسیحیت در آیند که در نتیجة مقاومت در برابر این درخواست برخی خودکشی کرده و برخی نیز کشته شدند. در سال ۱۲۹۰ ادوارد اول که منبع دیگری را در میان بازرگانان ایتالیایی جهت تأمین نیازهای مالی خود پیدا کرده بود، دستور خروج و تبعید یهودیان از انگلیس را صادر کرد.
پس از آن، در حدود بیش از سیصد سال هیچ یهودی به طور رسمی در این کشور وجود نداشت تا اینکه چارلز اول کشته شده و یهودیان برای بازگشت احساس اطمینان کردند. در سال ۱۶۵۶ هم یکی از یهودیان هلند به نام مناسح بن اسرائیل از طرف اولیور کرامول (رهبر سیاسی و نظامی انگلیس در فاصلة سالهای ۱۶۵۳ تا ۱۶۵۸ م.) اجازة بازگشت یهودیان به انگلیس را اخذ کرد. پس از کسب این اجازه بسیاری از یهودیان هلندی، اسپانیایی و پرتقالی به لندن آمدند و در سال ۱۷۰۱ نخستین کنیسة یهودی را در آنجا بنا کردند.
در سال ۱۷۵۳ هم دولت انگلیس جهت قدردانی از کمک یهودیان در جنگ با اسپانیا، نشان دادن وفاداری خود به انگلیس و دفاع داوطلبانه از لندن «لایحة یهودی» را جهت تصویب به پارلمان این کشور داد که نهایتاً هم تصویب شد. بر مبنای این لایحه، یهودیان اجازة کسب شهروندی و تابعیت انگلیس را به دست میآوردند.
تا سال ۱۸۹۰ یهودیان در برخی پستهای دولتی مشغول به کار شدند ولی انتقادات گستردهای برضد آنها میشد، تا اینکه در این سال تمام محدودیتها برای کسب مناصب دولتی به استثنای پادشاهی برای یهودیان که در آنزمان ۴۶ هزار نفر جمعیت داشتند، برداشته شد. از همین سال به بعد نیز مهاجرت بسیار یهودیان به انگلستان آغاز شد. تا سال ۱۹۱۴، جمعیت یهودیان به ۲۵۰ هزار نفر میرسید که غالباً در شهرهای لندن، منچستر و لیورپول سکونت داشتند. این یهودیان هرچند فرهنگ و آداب و رسوم متمایز خاص خود را داشتند، ولی برخلاف یهودیان دیگر کشورهای اروپایی در فرهنگ انگلیسی جذب شدند و حتی برخلاف یهودیان آمریکا نامها و آداب و رسوم خود را انگلیسی کردند. در جنگ جهانی دوم نیز انگلستان ۹۰ هزار یهودی را پذیرفت و به کودکان یهودی بیسرپرست پناه داد.
هماکنون نیز انگلستان با حدود ۳۵۰ هزار یهودی ـ حدوداً دو سوم آنها در لندن، ۳۰ هزار نفر در منچستر و شمار قابل توجهی در لیدز، گلاسکو، برایتون، لیورپول، بیرمنگام، بورنموث، گیتسهد و ساوتلند ـ پنجمین جامعه بزرگ یهودیان در جهان را دارا میباشد.
منبع: ماهنامه موعود شماره 104.