آخرين قطره ها آخرين اميدها

دکتر «پرويز کردواني» از چهره هاي ماندگار ايران است. وي در سال 1310 در گرمسار متولد شد. پدرش «مشهدي حسين علي خان کردواني بلوکباشي» بزرگ کردوان، از روستاهاي بلوک خوار بود که بعدها و در اوايل دهه 40 هجري شمسي ، نام «گرمسار» بر آن نهادند. تأکيد پدر بر داشتن تحصيلات عاليه فرزندان ، وي را به تهران و دانشگاه کشاند. او براي ادامه تحصيل به کشور آلمان رفت و تحقيقات گسترده اي را در رابطه با خاک هاي شور مناطق مرکزي ايران آغاز کرد. با انتقال يک تن خاک از کويرهاي ايران به آلمان و تحقيق و بررسي بر روي آن ، در سال 1345 درجه دکتراي خود را در رشته کشاورزي (عمران کوير) با رتبه عالي کسب کرد.
شنبه، 19 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آخرين قطره ها آخرين اميدها

 آخرين قطره ها آخرين اميدها
آخرين قطره ها آخرين اميدها


 






 

پروفسور کردواني پرونده آب در ايران را کالبد شکافي مي کند
 

دکتر «پرويز کردواني» از چهره هاي ماندگار ايران است. وي در سال 1310 در گرمسار متولد شد. پدرش «مشهدي حسين علي خان کردواني بلوکباشي» بزرگ کردوان، از روستاهاي بلوک خوار بود که بعدها و در اوايل دهه 40 هجري شمسي ، نام «گرمسار» بر آن نهادند. تأکيد پدر بر داشتن تحصيلات عاليه فرزندان ، وي را به تهران و دانشگاه کشاند. او براي ادامه تحصيل به کشور آلمان رفت و تحقيقات گسترده اي را در رابطه با خاک هاي شور مناطق مرکزي ايران آغاز کرد. با انتقال يک تن خاک از کويرهاي ايران به آلمان و تحقيق و بررسي بر روي آن ، در سال 1345 درجه دکتراي خود را در رشته کشاورزي (عمران کوير) با رتبه عالي کسب کرد و هم اکنون از کوير شناسان برجسته ايران و جهان به شمار مي رود. او 44 سال است که در دانشگاه تدريس مي کند. دکتر کردواني يکي از مؤسسان دانشکده کشاورزي رضاييه (اروميه) در سال 1345 و بنيانگذار مرکز تحقيقات مناطق کويري و بياباني ايران در سال 1354 است. اين کوير شناس برجسته ، دغدغه هاي زيادي دارد. اين دغدغه ها تنها يک گلايه نيست بلکه راه کارهاي مؤثري است که در املاک پدري امتحان شده اند و نتيجه آنها مثبت بوده است .حال مردي از کوير قرار است براي ما از اهميت و ارزش آب بگويد.

«چاه زدن» چاره کار نيست
 

در کشورهاي توسعه يافته براي هر پديده اي اطلسي وجود دارد، مانند اطلس جنگل ها يا اطلس منابع آبي ولي در کشور ما به علت گوناگوني شرايط جوي ، اين کار امکان پذير نيست. آنها يکبار منابع آبي خود را مي شناسند و تمام در حالي که ما بايد هر سال اين کار را انجام دهيم. ما بايد در زمينه بهره برداري از منابع آبي و زدن حلقه هاي چاه برنامه ريزي و نظارت دقيق تري انجام دهيم تا خارج از قوانين ، اقدام به حفر چاه و برداشت از منابع آب هاي زير زميني نشود.
در مناطقي که حفر چاه ممنوع است بايد نظارت بيشتر باشد تا سطح آب منطقه کم نشود .به عنوان مثال ، در دشت گرمسار پس از بررسي ها مشخص شد تا با اين ميزان ورودي آب مي توان تنها از 200 حلقه چاه استفاده کرد اما که در حال حاضر حدود 600 حلقه چاه در آنجا وجود دارد و اين کار باعث پايين رفتن سطح منابع آبي مي شود.
منابع آب مانند انسان پير مي شوند. در قسمت هاي مرکزي ايران تا 50سال آينده منابع آب هاي زير زميني به پايان مي رسد يا ديگر قابل استفاده نيست. يعني اگر منابع زير زميني را مانند ظرفي در نظر بگيريم که آب قطره قطره وارد آن مي شود و ما کاسه کاسه از آن برداشت مي کنيم ، روزي خواهد رسيد که آب قطره قطره وارد مي شود و ما نمي توانيم از آن برداشت کنيم.

چاه هايي که براي خودمان کنديم!
 

در سال 1360«غفوري فرد»، وزير نيرو اعلام کرد که برداشت از آب هاي زير زميني خيلي زياد و در بيشتر موارد غير قانوني است. اين مسئله به گوش امام (ره) رسيد. ايشان دستور دادند که چون آب جزو بيت المال است بايد حساب و کتابي براي مصرف آن وجود داشته باشد و اين گونه شد که اختيار آب هاي زير زميني هم به وزارت نيرو داده شد.
به همين دليل چاه زدن در بيش از 300 دشت ايران ممنوع شد. متأسفانه اين مممنوعيت براي کشاورزي بود و براي آب شرب يا صنعتي ، اين اجازه داده مي شد ؛ هر چند که با رشوه و پارتي چاه هاي زيادي زده شد. سطح آب به مرور پايين رفت و چاه هاي نيمه عميق ، به چاه هاي عميق تبديل شد. چاه هاي عميق به موتورهاي قوي تر و تجهيزات بيشتري احتياج داشتند و اين گونه شد که کشاورزي براي کشاورز صرف نمي کرد و اقتصادي نبود ؛ قنات ها هم خشک شد.
به کشاورزان اجازه داده مي شد که اگر قنات شان خشک شده ، چاه بزنند اما يک چاه مي توانست قناتي در يک کيلومتري خود را خشک کند و آب آن را بگيرد. چاه سرطان قنات است!ما فرهنگ استفاده از چاه را نداشتيم و فقط به خودمان صدمه زديم.

سدها اشباع مي شوند ، شهرها خراب
 

وظيفه سدها ذخيره سازيي آب در بارندگي هاي زمستان و بهار است تا در تابستان بتوان از آن استفاده کرد ولي در 50سال آينده سدي وجود نخواهد داشت. سد ها را نمي توان پاک سازي کرد و به مرور زمان کف آنها را رسوب گرفته ، سطح آب بالا مي آيد و ديگر قابليت آب گيري وجود نخواهند داشت. هر سد عمر مفيدي دارد که اين زمان در کشور ما حدود 40سال است. در حال حاضر در کشور ما 90سد وجود دارد و 90سد هم در حال ساخت است که با پايان يافتن ساخت ايين سدها؟، ديگر در کشور جايي براي سدسازي وجود نخواهد داشت. اين حجم مصرف آب باعث خشک شدن بستر رودخانه ها و هجوم مردم و ساخته شدن خانه ها در حريم رودخانه ها شده که در سال هاي آينده با تخريب سد ها و جاري شدن مجدد رودخانه ها ، اين مساله به يک فاجعه تبديل مي شود ؛ روستاهاي جلوي سد زير آب مي روند. مثلا جهرم به عنوان يکي از شهرهاي مهم فارس به علت مصرف زياد آب دچار کمبود شده و اگر مصرف آب به همين شکل ادامه پيدا کند تا 10سال آينده ديگر جهرمي وجود نخواهد داشت و براي آبرساني به اين منطقه بادي از تانکر استفاده کرد. يا شهر انار در رفسنجان که مصرف بي رويه آب باعث شده 350متر از سطح آب پايين برود. اين افزايش عمق باعث شده آب برداشتي به آب نمک تبديل شود. آبياري با آب نمک هم باعث خشک شدن درختان پسته اين منطقه شده است.

بي برنامگي پشت بي برنامگي
 

تمام برنامه هاي ما در جهت مصرف بيشتر آب و باعث نابودي آن است ؛ توسعه شهرها و تبديل روستاها به شهر ، نياز فراوان شهروندان براي مصارف مختلف ، ايجاد فضاي سبز و بسياري از موارد ديگر که همگي باعث مصرف روز افزون آب مي شود. در اين مسير محيط زيست يعني دشت ها ، رودخانه ها ، درياچه ها ، تالاب ها ، باتلاق ها و مرداب ها يکي پس از ديگري خشک شده و از بين مي روند. آب روستاها را به شهرها اختصاص مي دهند و روستاها را نابود مي کنند. همان روستايي که خودش بدون نياز به آبياري مرتب و منظم ، سبز و خرم بود ، خراب شد تا در شهر ما فضاي سبز مصنوعي داشته باشيم .يکي ديگر از اين برنامه ها اسکان عشاير است. با اسکان عشاير در دشت ها ، يک مصرف کننده جديد براي منابع آبي ايجاد کرده ايم که در گذشته نياز خود را از کوهستان ها تامين مي کردند. با اسکان عشاير و زدن چاه براي تأمين نياز آب آنها مصرف آب منطقه بالاتر رفته که اين امر باعث خشکسالي پيش از موعد شده ، يک نمونه آن را در دشت هاي گرمسار شاهد هستيم.

تکنولوژي ويرانگر
 

در دنيا و ايران اهميت و مقدار آب زيرزميني ، بيش از آب هاي سطحي است. تا قبل از سال 1340 در اکثر مناطق ايران استفاده از قنات رواج داشت ؛ قنات اختراع خود ايرانيان در هزاره هاي قبل از ميلاد است. بعد از اين سال حفر چاه هاي عميق و نيمه عميق آغاز شد. روشي که از طريق آن ، با ماشين حفاري در کمتر از يک ماه به آب مي رسند. اين روش در مقايسه با قنات که توسط يک نفر مقني و با دست وکلنگ کنده مي شود و گاه يک نسل طول مي کشيد تا آب به آن راه پيدا کند ، ساده تر است و زودتر نتيجه حاصل مي شود. به همين دليل همه چاه را به قنات ترجيح دادند و «نو»که آمد به بازار «کهنه» هم دل آزار شد. پس از آن در سال 42 و در«اصطلاحات ارضي» ، آب هم ملي شد يعني ديگر کشاورزان اجازه نداشتند به هر مقداري که مي خواهند از آب رود استفاده کنند يا مسيرآن را تغيير دهند. بعد از چند سال اعلام شد که در دشت هاي قزوين ، ورامين ، شهريار ، کرج و گرمسار حفر چاه ممنوع است!از سال 1340تا 1355 ، پنجاه هزار حلقه چاه در کشور حفر شد همان طور که از سال 1355 تا 1360تعداد چاه ها دو برابر شد. قحطي آب در کمين است
با اين روندي که ما از آب هاي زير زميني برداشت مي کنيم حداکثرتا 50 سال ديگر ، مناطق مرکزي ايران خشک مي شود و يک قطره آب هم باقي نمي ماند. منطقه گيلان و مازندران وضعيت بهتري نسبت به ديگران دارد و اگر مصرف شان درست باشد، قرن ها آب خواهند داشت. چون عمده کشاورزي در آن منطقه برنج است. اهالي آنجا تابستان به آب احتياج دارند که زمان بارش هم نيست ولي به سادگي مي توان به ساخت سد وآب بند در بالا دشت و مناطق مرتفع ، تمام آب مورد نياز کشاورزي را در فصل هاي بارش ذخيره کرد. ساخت اين آب بندها در شمال کشور نتايج ديگري هم دارد. علاوه بر تأمين آب شاليزارها و باغ ها ، اين آب در زمين نفوذ مي کند و سفره هاي زير زميني راهم پرآب مي کند. از طرف ديگر مکان مناسبي براي پرورش ماهي هاي بومي منطقه است.مديريت درست مي تواند اين امکان را براي مردم اهالي گيلان و مازندران و گرگان به وجود آورد. آنها تابستان ها بر سر آب دعوا دارند و مدام کارشان به ژاندارمري مي کشد. شمال ايران حالا حالاها مشکلي براي آب نخواهد داشت.

خطر خطر!
 

اولين راهکاري که براي مناطق مرکزي ايران به نظر مي رسد رسيدگي به چاه هاي موجود در منطقه است. اين کار چند سالي است که آغاز شده و در چاه هايي که به علت عمق زياد و استفاده از کودهاي شيميايي آب شان شور شده و چاه هايي که بدون اجازه دولت حفر شده است ، مي بندند. از طرف ديگر کنتور هم نصب شده است تا بيش از حد مجاز از منابع زير زميني برداشت صورت نگيرد. اين کار مشکلاتي هم دارد. کسي که 20سال پيش چاهي زده است و زندگي و باغي براي خود ساخته است. با بستن در آن چاه از هستي ساقط مي شود و بايد برود گدايي کند؛ اقتصاد ملي هم ضربه مي خورد. دولتي ها تا جايي که زورشان برسد چاه ها را مي بندند و آنجايي هم که زورشان نرسد ، چاه باقي مي ماند. مهمترين موضوع در اين ميان اطلاع رساني به مردم است. مردم بايد از خطري که آنها را تهديد مي کند آگاه باشند. آب هاي زير زميني ، درياي بي پايان نيستندو تمام مي شوند. اين آب پس انداز است و اگر تمام شود نه آبي براي خودمان مي ماند و نه براي آيندگان. چيزي هم که به طور کامل از دست برود زمان زيادي احتياج دارد تا به حالت اوليه باز گردد. آب اگر تمام شود، تمام شده و ديگر چيزي در دسترس ما نيست.

اين وربام و آن وربام
 

آبياري قطره اي کار را براي کشاورزان هم ساده تر مي کند و ديگر لازم نيست براي آبياري به تمام باغ سرک بکشد. از طرف ديگر، کود با آب همزمان به خاک رسانده مي شود و جذب هر دو را ساده تر و مفيدتر مي کند. چون گياه همواره رطوبت دارد، رشد و محصول بهتري خواهد داشت که اين هم براي کشاورز مفيد است و هم براي کشور. اين کار بايد به روشي درست انجام شود چرا که با آبياري قطره اي هم مي توان منابع آب يک منطقه را به خشکي کشاند. به عنوان مثال اگر ما با قاشق غذا مي خوريم و ژاپني ها با چوب به اين معنا نيست که آنها کمتر غذا مي خورند. آنها زمان بيشتري را مي گذارند و در نهايت همان حجم را مي خورند. جهرم زماني صادر کننده ميوه بود اما با روش آبياري قطره اي و افزايش زمين هاي کشاورزي ، منابع آب منطقه را خالي کرد و الان بزرگترين صادر کننده ذغال است!

استثنايي به نام «ايران»
 

آب را نه مي توان توليد کرد و نه وارد. در ايران دو چيز را نمي توان وارد کرد؛ يک استاد ادبيات فارسي و ديگري آب! مقدار آب هر کشوري به ميزان بارش هاي آن بستگي دارد. منابع آب هر کشوري از بارش تأمين مي شود که با به صورت طبيعي ، جنگل ها و کشت ديم را آبياري مي کند يا در روي زمين مي ماند و آب هاي سطحي را تشکيل مي دهد و يا به درون زمين نفوذ مي کند و به آب هاي زير زميني مي پيوندند. اين سه بخش منابع آبي ما را تشکيل مي دهند. ومقدار بارش به عرض جغرافيايي بستگي دارد، اين که کجاي دنيا واقع شده ايد. کشورهايي که در مدار استوا هستند هر روز ، بدون استثنا ، بارندگي دارند و از وضعيت خوبي برخوردارند. کشورهايي مثل ما که در مدار 30درجه قرار دارند ، آب و هوايي معتدل وخشک دارند ؛ هيچ يک از کشورهايي که در اين عرض قرار دارند وضع خوبي ندارند. چون هواي اين منطقه پر فشار است به هر جايي که بوزد، نمي گذارد بارندگي صورت بگيرد. اهالي عرض 60درجه که اروپا را در بر مي گيرد. خيلي خوش شانس اند. هوا کم فشار است و ميزان بارندگي آنها بيشتر است. هواي کم فشار باعث مي شود که حتي يک کاسه آب هم در رطوبت منطقه مؤثر باشد. بالاتر از آن و نزديک قطب ، باز هم بارندگي کم مي شود. عامل تأثير گذار ديگر در ميزان بارندگي ارتفاعات در کشورهاست. کشوري که ارتفاعات بيشتري داشته باشد، وضع آبش بهتر است. ما خيلي خوش شانس بوده ايم. بايد کل کشور ما بيابان مي شد؛ مثل دبي! ما هم در حوالي عرض 30درجه قرار داريم ولي به دليل داشتن ارتفاعات و رشته کوه ها، در وضعيت بهتري قرار گرفته ايم. اگر اين کوه ها نبود، گيلان و مازندران هم شبيه يزد مي شدند. تأثيرات اين عرض جغرافيايي، از عرض 15 تا 45 را هم تحت تأثير قرار مي دهد مثل چراغي که وقتي روشن مي شود تنها يک نقطه را روشن نمي کند و محدوده اي را قابل رويت مي کند. ما درست در عرض 25 تا 40درجه شمالي قرار داريم.

کوه ها ، بزرگترين خوش شانسي ايران زمين
 

کشور ما بايد کلا بيابان مي شد اما در دوران تکامل کره زمين دو اتفاق افتاد که کشورما را تبديل به کشوري استثنايي در دنيا کرد. در دوره هاي اول و دوم زمين شناسي ، تمام کشور ما دريا بود که در دوران سوم ، خشک شدند ولي خوشبختانه يک دريا در شمال و يکي هم در جنوب براي ما باقي ماند. از طرف ديگر با سرد شدن کره زمين ، چين خوردگي هايي به وجود آمد که تبديل به کوهستان ها شدند. در ايران هم کوه البرز به شکل شرقي-غربي به وجود آمد که همراه با درياي خزر ، يک منطقه جغرافيايي مرطوب پر باران را به وجود آوردند و ما آن را «آب و هواي محلي» مي ناميم. از طرف ديگر رشته کوه هاي زاگرس وجود دارد که شمالي-جنوبي است. اين رشته کوه ها اگر شرقي-غربي بودند ، به هيچ دردي نمي خوردند. زاگرس مقابل تمام رطوبتي که از درياي «سرخ» و «اژه» مي آيد را سد مي کند و در ارتفاعات ، آن را به بارش تبديل مي کند. از برکت اين کوه است که 10رود به عراق مي ريزد ، 5 رود بزرگ به خليج فارس مي ريزد و در داخلش هم صدها چشمه و سراب است. در جنوب هم کوه «مکران» چابهار آب و هوايي مرطوب را ايجاد کرده و هواي مطبوعي را به وجود آورده است. به همين دليل آنجا را «چابهار» يعني «چهار بهار» مي نامند. مردم آنجا نه کولر دارند و نه بخاري!در اين منطقه دما هيچ وقت از 15 درجه کمتر نمي شود و در زمستان هم مي توان به دريا رفت. مردم آنجا ممکن است در تمام طول عمر خود حتي کت هم نپوشند!

رودهاي خروشان فاضلاب!
 

آبي که وارد شهرها مي شود تنها به شکل فاضلاب از آن خارج مي شود. در شرق تهران يکي رود «سرخه حصار» است که از مقابل کوه هاي بي بي شهربانو و شهر ري مي گذرد و در ورامين به ايستگاه بهرام مي ريزد. اين آب به شدت آلوده است و در تمام طول مسير بو مي دهد. يک رود هم فاضلاب مناطق مرکزي را جمع آوري مي کند که به آن رود «فيروز آباد» مي گويند که آنقدر حجم آن زياد است که اگر انساني به درون آن بيفتد ، با جريان فاضلاب مي رود. اين فاضلاب به جنوب شهري مي رود که پر از زمين هاي سبزي است و همه ما آن سبزي را مصرف مي کنيم!يکي هم رود«کن» که فاضلاب غرب تهران را همراه دارد و چندين پمپ آب روي آن وجود دارد و به غلط براي کشاورزي و صنعت استفاده مي شود. اين آب آلوده شامل فاضلاب بيمارستان ها و صنايع است که خطرات زيادي براي سلامتي انسان دارد.
خود تهران که رودي ندارد. الان هم آب رود «لار» را که براي آبياري زمين هاي برنج به مازندران مي رفت را به اين شهر داده اند و براي اهالي شمال کشور مشکل ايجاد کرده اند و همواره سر آب دعوا دارند.تمام آب «جاجرود» به تهران مي آيد. در گذشته 360پارچه آبادي ورامين از اين رود سيراب مي شد که در حال حاضر حتي يک قطره هم به آنجا نمي رسد. ورامين کارخانه پنبه ، روغن و چغندر قند داشت در حالي که الان کارخانه مقواسازي و بسته بندي تخم مرغ است و اگر هم کشت و کاري صورت مي گيرد در گلخانه است و نه دشت آزاد. رودي که از آن به عنوان رود «کرج» باد مي کنيم در گذشته يا مستقيم به کرج و رباط کريم و شهريار مي رفت و يا با نفوذ در زمين ، قنات ها وچاه ها را تأمين مي کرد اما الان فقط يک متر مکعب آب به کرج مي رود و بقيه به تهران منتقل مي شود. اين آب ها تنها زماني به مبدأهاي اصلي خود مي روند که در زمستان و بر اثر پر شدن خطر سرريز شدن آب پشت سد ، آن را به سمتي ديگر بفرستند ؛ که دو سال است به علت کمبود بارش اين کار صورت نگرفته است. از سال گذشته هم آب «سفيد رود» که براي آبياري شاليزارهاي گيلان استفاده مي شد را به تهران داده اند. به همين دليل ديگر در روستاها فضاي سبزي وجود ندارد. همه آن زمين ها به کارخانه و بافت هاي صنعتي تبديل شده است. الان اهالي روستا بايد براي سيزده بدر به تهران بيايند!

اگر بشود ...
 

در کشور ما بارندگي زياد است ولي ما امکاناتي نداريم که اين آب ها را ذخيره کنيم. ما راهي نداريم جز اين که تغذيه مصنوعي داشته باشيم و هر قطره آبي که در زمين وجود دارد ، پس اندا کنيم. در همين اطراف تهران مي توان با ساخت استخر يا چاه ، آب زيادي ذخيره کرد. آبي را که قرار است هرز برودو به باتلاق بريزد مي توان به راحتي مهار کرد و به داخل زمين فرستاد. بايد خاک منطقه توسط متخصصان مورد بررسي قرار بگيرد و اگر قابليت نفوذ داشت ، بنا به تشخيص ، چاه يا استخر زده شود. از طرف ديگر کشاورزان ما بايد تا حد ممکن روش هاي آبياري شان را تصحيح کنند. ما در کشورمان ابياري به روش قطره اي خيلي کم داريم. بايد براي باغ هاي جديد و زراعت هاي ثابت از روش قطره اي استفاده کنيم. اين روش مصرف آب را به يک سوم مي رساند. اين روش هزينه زيادي دارد هر چند که دولت اعلام کرده است که 70درصد هزينه هاي آن را مي دهد اما همان 30 درصد باقي مانده هم مبلغ يادي است که بسياري توان پرداخت آن را ندارند. از طرفي اين تأسيسات بايد کلي و منطقه اي باشد نه فردي و براي زمين هاي کوچک.

مملکت چهار فصل
 

در اين مملکت هر چه برکت داريم از کوه است ؛ حتي کوه هاي مرزي. اين ارتفاعات انواع آب و هوا ايجاد کرده اند.به همين دليل تمام محصولاتي که در دنيا کاشته مي شود ، در ايران هم به عمل مي آيد حتي آناناس. فقط تا به امروز ما قهوه نکاشته ايم!ما در يک زمان هم سرماي پر برف غرب کشور را داريم و هم گرماي مطبوع چابهار را. در دنيا فقط امريکا با 50ايالتش مي تواند در زمينه اقليمي با ما رقابت کند ؛ هم سرماي آلاسکارا دارد و هم گرماي فلوريدا را. آن هم با 50ايالت در حالي که ما تنها يک کشور هستيم. در ضمن چابهار چيزي برتر و بالاتر از فلوريداست ؛ فلوريدا توفان هاي خطرناکي دارد در حالي که چابهار ندارد. در اين ميان «توپوگرافي» هم اهميت زيادي دارد. «توپوگرافي» يعني جهت شيب. در خوزستان بارندگي زيادي صورت نمي گيرد اما چندين رود در آن وجود دارد. تهران اين شانس را نداشته و رودي ندارد اما اصفهان که از تهران هم خشک تر است ، رودي بزرگ چون زاينده رود را دارد. يا شهر «بم» که ميزان بارندگي در آن کمتر از 100ميليمتر است ولي چون در منطقهاي پست واقع شده است ، آب هاي زيادي به آن سرازير مي شود.

بي دليل توسعه ندهيم!
 

در کشور ما به علت کمبود منابع آبي نبايد سطح کشاورزي را توسعه داد بلکه بايد بازده را در واحد سطح افزايش داد. يعني با کاهش سطح زير کشت و بهبود مواد مصرفي ، کيفيت محصول را بالا برد که به طبع آن ، درآمد نيز افزايش يابد. در کشورهاي پيشرفته سطح کشت توسعه پيدا نمي کند ، بازده در واحد سطح بالا مي رود اما در کشورهاي در حال توسعه به محض نياز سطح کشت افزايش پيدا مي کند. در مورد صنايع نيز بايد به همين شکل رفتار کرد. ما صنايعي داريم که با 30يا 40 دصد ظرفيت خود فعاليت مي کنند. به جاي اينکه دست به ايجاد صنايع جديد بزنيم که خودش نياز به منابع مالي و آبي را به همراه دارد باييد سعي کنيم صنايع موجود را تقويت کنيم و بازده آنها تا با 80-90 درصد بالا ببريم. به عنوان مثال ، گرمسار به عنوان يک شهر کوچک ، 5شهرک صنعتي دارد که هيچ يک حتي با 30 درصد ظرفيت خود هم فعاليت نمي کنند. توسعه شهرها ، توسعه کشاورزي و ساختمان سازي نياز به منابع آبي فراوان دارند.

تکنولوژي ، آبادي به همراه ندارد
 

مديريت آب به چند بخش تقسيم مي شود. يکي مديريت در تأمين آب براي جلوگيري از هدر رفتن آن يعني تا جايي که مي توانيم سد بزنيم تا آبي هدر نرود. تمام توجه به شهر و پروژه هاي عمراني آن باعث هدر رفتن آب مي شود. باران مي آيد اما وقتي کف پشت بام آسفالت است ، خيابان آسفالت و کف جوي ها سنگفرش است ، اين بارندگي چه فايده اي دارد و به کجا مي خواهد برود. تهران نزديک 2هزار حلقه چاه دارد که از آن مصرف مي کند ، اما تغذيه نمي شود. در کشاورزي اگر برداشتي هم صورت مي گيرد ، مجددا به منابع زير زميني بازگردانده مي شود ولي در شهرها نه. وقتي در شهرها باران مي آيد ، آبگرفتگي ايجاد مي کند. البته الان وضعيت بهتر است و آب هدايت مي شود . پيش از اين در ميدان شوش چون در پايين دره تهران قرار گرفته ، آب از بالاي شهر راه مي افتاد و آنجا مي ايستاد تا جايي که مغازه ها گوني هاي شن جلوي در مي گذاشتند و 5 تومان از مردم مي گرفتند و براي عبور از آب آنها را کول مي کردند!
ديگر جمع آوري آب است. ما بايد آب پشت بام هايمان را جمع کنيم که اين فرهنگ در کشور ما نيست. غرب استراليا بيابان است اما دولت ، مردم و شهرداري را مجبور کرده است که امکاني را فراهم بياورد که آب باران را در مخازن آب هر خانه جمع آوري کنند. يک بار هزينه دارد ولي براي هميشه مي توان از آن استفاده کرد. از طرف ديگر آب را در حوضچه ها و استخرها جمع مي کنند چون چند ماه بارندگي درآنجا صورت نمي گيرد و اگر اين کارها نباشد ، بي آبي گريبان آنها را مي گيرد. در بيابان هاي استراليا ، با جمع آوري همان باران هايي که مي بارد ، مردم در زمينه آب خودکفا هستند.

در منطقه کم آبي قرار داريم
 

وضع بارش در کشور ما خيلي بد است. متوسط بارندگي در کشور ما 240ميليمتر است ؛ هر ميليمتر يعني يک ليتر درمتر مربع. ولي اين رقم در همه بخش هاي کشور يکسان نيست.در شمال کشور 1500 تا2 هزار ميليمتر است و در مناطق مرکزي کمتر از 30ميليمتر. توزيع بارندگي در کشور ما يکسان نييست. از طرف ديگر ، زماني که ما به باران احتياج داريم ، بارشي صورت نمي گيرد. براي کشاورزي ما در تابستان به باران احتياج داريم. به همين دليل کشاورزي ما به آبياري محتاج است. اين توزيع مکاني و زماني بد باعث شده است که نتوانيم خيلي روي بارندگي هايمان برنامه ريزي داشته باشيم. آب در کشور ما کم است اما هنوز به مشکل کمبود آب دچار نشده ايم. مثل اينکه من پول دارم اما وضع مالي خيلي خوبي ندارم اما زماني که با کمبود پول مواجه شوم ، يعني چيزي ندارم. ما حالا حالا ها نبايد دچار کمبود آب شويم و اگر به اين جايگاه برسيم ، نتيجه مديريت و برنامه ريزي غلط است. به طور کلي ماسه وضعيت در مورد حالت آب داريم: کم آبي ، کمبود و بحران. ايران در حال حاضر در جايگاه اول قراردارد.

شهر ها سمبل مصرف نادرست
 

در سال 1337 هم که من دوره دکترايم را در خارج از کشور مي گذراندم ، ميزان آب ما همين عدد فعلي بود ولي جمعيت آن زمان 17 ميليون نفر بود. آن هم جمعيتي کم مصرف که اکثريت روستايي بودند و شهرها اين چنان آباد و شلوغ نبود. الان 70 ميليون نفر در ايران سکونت دارند آن هم در شرايطي که همه مراکز موجود آب مصرف مي کنند. در گذشته اگر مي خواستيم خودروهايمان را بشوييم ، يک سطل آب کافي بود اما گفتيم تکنولوژي به کمک مان آمده است ؛ شلنگ و کارواش نتيجه اين تکنولوژي براي کاري است که با يک سطل آب هم انجام مي شود. اگر خانواده اي يک فرزند داشته باشد و 10 سيب بخرد همه اش به آن بچه مي رسد. اگر 2 کودک داشته باشد به هر کدام 5 سيب ، اگر 10کودک داشته باشد به هر کدام يکي مي رسد چرا که مقدار اصلي ثابت اسست و نفرات افزايش پيدا مي کنند.
سهم سرانه هر نفر ، نسبت جمعيت کشور است به مقدار آب موجود در ايران. آن مقدار ثابت در شهرها با سرعت زيادي مصرف و آلوده مي شود. زندگي شهر نشيني سمبل مصرف است. اروپايي ها شير آب و لوله کشي را سمبل تمدن مي دانند. در گذشته ما آب را با اسب و الاغ مي آورديم براي همين بيشتر قدر مي دانستيم تا الان که يک ساختمان 100 واحدي ف به راحتي پيچاندن يک شير ، آب آشاميدني تميز در اختيار دارد. اين سمبل تمدن کم کم در حال تبديل شدن به سمبل عقب ماندگي است. ما آب را مي خريديم و به خانه مي آورديم. بعدها بشکه هايي در خانه ها نصب شد تا آب ذخيره شود و راحت تر باشد. تا زماني که استفاده غلط است و کار به جيره بندي مي کشد ، چاره جز قطعي هاي ساعتي نيست که باز هم آب انبار مي شود و با وصل مجدد آن آب هاي انبار شده قبلي وارد فاضلاب مي شود.

زنجيره اي معيوب
 

مديريت در انتقال آب بخش دوم است. اين يک زنجيره است که بايد در تمامي مراحل آن درست عمل کرد. در سال 1326 که من به دبيرستان مي رفتم ، لوله کشي آغاز شد که خيلي از لوله ها متعلق به همان زمان است. اين لوله ها مال 60سال پيش است ، پوسيده و آب بسياري را هدر مي دهد. نمي توان در مصرف آب صرفه جويي کرد ؛ ما فکر مي کنيم که اين کار را انجام مي دهيم. وقتي آب براي ساعاتي قطع شود ، ورود مجدد آن به لوله هاي قديمي باعث مي شود لوله ها پاره شوند. مثل کفشي که مي توان با آن راه رفت اما اگر بدوي پاره مي شود. نبايد بگذاريم کار به جيره بندي برسد که نه تنها فايده اي ندارد بلکه هدر رفت آب را هم بيشتر مي کند. در ضمن آب هاي جمع آوري شده در زمان جيره بندي ، با وصل مجدد آب بلا استفاده مي ماند و دور ريخته مي شود. از طرف ديگر بدون آن که متوجه شويم لوله ها پاره شده و تا زماني که نشتي و مشکلي به وجود نيايد ، متوجه آن نمي شويم که به آن «آب به حساب نيامده» مي گوييم که مصرف نشده اما در قبض آب منظور شده است.

سنن گران بها
 

در شمال کشور صدها سال است که مردم برخي شهرها و روستاها آب باران جمع مي کنند چرا که آب دريا شور است ورودي هم در آنجا جريان ندارد. شمالي ها آب انبارهاي خيلي خوبي دارند و آب جمع مي کنند ولي متأسفانه اين سنت ها در حال فراموشي است. پيرها پير شده اند و جوان ها هم که به شهرها مي آيند. اين آب انبارها آلوده شده و مرکزي مي شود براي جمع شدن ميکروب ها. آب باران بهداشتي ترين آب است و پشت بام ها هم معمولا آسفالت است و مثل نمک و آهک نيست که چيزي به آب تميز اضافه کند تا غير قابل استفاده شود. امروز هم که همه ، نحوه استفاده و ميزان کلر را مي دانند ؛ به آب مي زنند و آبي تميز و بهداشتي به دست مي آيد.
در جنوب هم ، بعد از شيراز و فيروزآباد ، مردم آب باران را جمع مي کنند. در جايي که مردم به آن « برکه » مي گويند. اين برکه ها، آب انبارهايي هستند که متأسفانه بهداشتي نيست. هر جا زمين شيب دارد، برکه اي درست مي کنند تا آب داخل آن بريزد . اما چون در دشت و فضاي باز است، آلودگي هاي زيادي دارد تا جايي که آبي ديده نمي شود بس که روي آن خار و خاشاک و پشگل است. بعد با دست اين آشغال ها را مي گيرند و همين آب را مي خورند و چون در آن منطقه آب هاي زيرزميني هم شور است و آب اين برکه ها، شيرين ترين آب موجود است !اين مشکل بيشتر شهرها و جزاير جنوب است هر چند که مي توانند اين آب را سالم تر جمع آوري و نگهداري کنند که فرهنگ مي خواهد و بايد آموزش داده شود. در منطقه چابهار، از چاله هايي استفاده مي شود به نام «هوتک» چاله هايي طبيعي است که وقتي رودخانه طغيان مي کند، به اين چاله ها مي ريزد که هم مردم از آن استفاده مي کنند و هم دام؛ درون آن هم کروکوديل ها زندگي مي کنند!

اگر بخواهيد ...
 

اين کارها اگر به روشي درست انجام پذيرد، بسيار موثر است. همدان 130ميليمتر بارندگي دارد. اغلب ديده مي شود که در اين شهر جيره بندي آب صورت مي گرفت در حاليکه اگر يک پشت بام، 10در 20متري، مخزن کافي داشته باشد مي تواند آب يک سال خود را ذخيره کند اما متأسفانه اين فرهنگ در کشور ما وجود ندارد. بايد به جاي شرکت «آب و فاضلاب» بگوييم شرکت «آب و فاضلاب و جمع آوري آب باران». بايد اين فرهنگ در بين مردم به وجود بيايد و مردم مجبور به انجام اين کار شوند. شهرداري هم بايد قوانيني را وضع کند تا انجام اين کار، در مراحل ساخت مورد توجه قرار بگيرد. اين آب اگر هم آلوده باشد، از هواي تهران که آلوده تر نيست. حداقل مي توان از آن براي شستن ماشين و آبياري فضاي سبز استفاده کنيم. مي توان وسايل و ابزارهايي تعبيه کرد که باران اوليه که آلوده است وارد مخزن نشود و پس از مدتي بارش، آبي تميزتر و سالم تر جمع آوري شود. اين بهترين و کم هزينه ترين راه است چرا که دولت، مجلس و وزارت نيرو که نمي توانند آب وارد کنند. فقط دو کار مي کنند ؛ اول محدوديت مي دهند که اگر مصرف از حدي کم تر باشد پولي نپردازند و به ازاي افزايش مصرف، هزينه هم افزايش پيدا کند ؛ آب اقتصادي شده است. دوم استفاده از فاضلاب است. نمي توان آب را مصرف کرد و بعد آن را از بين رفته فرض کرد. بايد تمامي اين فاضلاب ها را دوباره به استفاده برسانيم. در دنيا الان با ابزارها و تکنولوژي هاي جديد و بهداشتي حتي مي توان بخشي از اين آب را براي شرب آماده ساخت. فقط آب نو نيست. تا جايي که برنامه ريزي کرده اند که براي فضانوردان آب نگذارند چرا که بسيار گران است. دستگاه هايي در اختيار آنها مي گذارد که ادرار و مدفوعشان را تصفيه و مجددا مصرف کنند. آب نيست، نمي توان آن را به بهانه مصرف رها کرد. آب را که نمي توان توليد کرد.

اقتصادي به نام «آب»
 

بخش کشاورزي همواره بيشترين مصرف آب را داشته اما الان مصرف تهران با بخش کشاورزي يکي است. 80 درصد زميين هاي تهران تبديل به شهر شده و تنها 20 درصد زمين هاي کشاورزي باقي مانده است. آب در کشاورزي و صنعت ما را به خودکفايي مي رساند اما مصرف در شهرهاي بزرگ تنها آلودگي را به دنبال دارد. اين طور مي شود که تمام باغ هاي کرج و زمين هاي زراعي ورامين خشک مي شود و اهالي آن بيکار مي شوند و به ناچار به تهران مهاجرت مي کنند. حالا که به تهران آمد و جمعيت زياد شد، ماشين بيشتر مي شود و هوا آلوده، پس براي کم شدن آلودگي، فضاي سبز را توسعه مي دهيم. آن هم چه فضاي سبزي که همه شهرها و شهرداري ها اشتباه مي کنند و چمن مي کارند. کاشتن چمن گناه است چون به آب زيادي براي آبياري نياز دارد و ما در کشور با مشکل آب روبرو هستيم. چمن نه تنها قدرت تصفيه کردن هوا را ندارد، بلکه زيبايي آن هم دوره اي است و 6 ماه سال زرد است. فقط گيلان و مازندران مي توانند چمن بکارند چون از عهده آبياري آن بر مي آيند و به دليل بارندگي زياد، کشاورزي ديمي موفقي هم دارد. يا عادت غلط ديگري که از تهران به تمامي شهرها منتقل شده اين است که صبح ها با يک تانکر آب، همه جا را خيس مي کنند. آب در سطح خيابان جاري مي شود و همه جا را گل مي کند. ماشين ها هم رد مي شوند و گل و لاي خيابان را به اطراف پرت مي کنند و حالا بايد آبي هم براي شستن آنها مصرف شود. وقتي خيابان جدول دارد و نمي گذارد آلودگي به جوي ها ريخته شود، چرا چنين کاري را انجام مي دهند. اگر اين آب بهداشتي و تصفيه شده است که گناه است. مردم ورامين با پمپ، آب به خانه هايشان مي کشانند تا بلکه کمي آب نصيبشان شود. اگر آب غير بهداشتي است که ميکروب در سطح شهر پخش مي شود. اين اشتباه در همه کشور صورت مي گيرد. شهرداري ها با آب پاشي خيابان و آبياري فضاي سبز، آب زيادي را مصرف مي کنند .

آب دزدي از پس انداز
 

تهران که با اين آب ها سير نمي شود ؛ دارد بدبخت مي شود. الان به استفاده از آب هاي زير زميني روي آورده ايم يعني از پس انداز مي خوريم. آب سطحي حقوق است و آب زيرزميني، پس انداز. دو سال پيش 29 درصد آب مصرفي تهران از منابع زير زميني تامين مي شد و اين رقم در حال حاضر به 48 در صد رسيده است ؛ نزديک به نيمي از آب مصرفي. مثل آدمي که نصف خرج زندگي اش را از پس اندازش مي پردازد. آن هم نه برداشت عادي ؛ برداشت مداوم و زياد. اين کار راهي است به سوي بدبختي ! در مقايسه با مشهد، تهران وضع بتري دارد. آنجا صددرصد آب مصرفي از منابع زيرزميني است. براي آنکه صداي اين همه زوار در نيايد، سالي 100حلقه چاه کنار هم مي زنند ! امسال که بهار به نسبت پر باراني داشتيم، 2 درصد از برداشت آب هاي زير زميني مان کاهش يافته است. اين به معناي زياد شدن آب نيست، چون آب هاي سطحي زياد شد، موقتا استفاده از آب هاي زير زميني کم شد .
70 درصد آبي که از شهرها خارج مي شود، آب آلوده است. ما دو جور فاضلاب داريم. يکي فاضلاب سطحي که در رودها در جريان است و يکي هم فاضلاب زيرزميني که منابع آبي پس انداز شده ما را آلوده مي سازد. آب هاي زير زميني هم دو دسته اند. تابلوهايي که در پارک ها و خيابان ها شهرداري زده و افراد را از خوردن آب منع کرده به اين دليل است که آن سطح از آب هاي زير زمين آلوده است. چاه هاي عميق و آب هاي زير زميني در عمق هاي زياد سالم و قابل مصرف است هر چند که آب هاي آلوده زيرزميني که نزديک تر به سطح زمين اند، آنها را هم آلوده مي کند. از طرف ديگر، فضاي سبز يعني هدر دادن آب !
منبع: هفته نامه فرهنگي -اجتماعي همشهري مثبت 162



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط