بررسي تطبيقي شخصيت هاي آيين مسيحيت در متون مقدس و سينما
نويسنده: اشكان راد
دل برد و نهان شد
در اين نوشته قصد آن را داريم كه با تمركز بر دو دين بزرگ ابراهيمي -اسلام و مسيحيت- مشابهات و مفارقات اين دو را تبيين كرده و شيوه به تصوير كشيده شدن اين ايده ها را در آثار هنري بررسي كنيم.
ب. لودويك ويتگنشتاين اديان را داراي شباهت هاي خانوادگي زير مي دانست.
1)اعتقاد به موجودات ماوراء طبيعي. واضح است كه هم در اسلام و هم در مسيحيت شخصيت هاي ماوراء طبيعي وجود دارند. اسلام، الله را از لحاظ جنس و نسخ فراتر از عالم ماده قرار مي دهد. اما چنين رويه اي را در باب پيامبر اكرم ندارد. «اني بشر مثلكم». حال آن كه در مسيحيت اين دايره فراخ تر شده و خدا و پيامبر را توأمان دربر مي گيرد.
2)تمايز امور مقدس از امور نامقدس و اين جهاني.
3)مناسكي كه معطوف به موجودات مقدس اند.
4)اصول اخلاقي كه بر طبق اعتقاد پيروان دين به تأييد و تصويب خداي آن دين رسيده است. صاحب كتاب بودن اسلام و مسيحيت شبهه اي در اصول بالا باقي نمي گذارد.
5)عواطف ويژه ديني كه در محضر موجودات مقدس برانگيخته مي شوند و معطوف به اين موجودات مقدس اند.
6)نيايش.
7)ارائه تصويري از جهان به عنوان مجموعه اي هدفدار. اعتقاد به جهان پس از مرگ در هر دو دين كاملاً بر اين ايده مبتني است.
8)سازماندهي زندگي افراد بر پايه اين جهان بيني.
9)همبستگي گروهي در اجتماع بر پايه خصوصيات فوق، تبديل هر دو دين به مكاتب فكري بهترين جلوه اين مدعاست.
ج. اما با وجود تمام اين تشابهات، باز بودن اين دو دين (برخلاف ديني مثل يهوديت) كه امكان عضوگيري از طرف مقابل را براي طرفين فراهم مي سازد، در كنار تفاوت هاي آشكار اين دو مذهب، جدايي هايي را موجب شده است. در ادامه، مفاهيم عمده و شخصيت هاي اصلي اين دو دين را مقايسه خواهيم كرد: اين دشواري ها از همان مقوله «انجيل» يا «اناجيل» آغاز مي شود. مي دانيم كه كتاب مقدس مسيحيان مشتمل بر عهد جديد و عهد عتيق است. و عهد جديد خود مبتني بر اناجيل اربعه، متي، مرقس، لوقا و يوحنا، اعمال رسولان، چهارده نامه پولس، نامه يعقوب، دو نام پطرس، سه نامه يوحنا، نامه يهودا و مكاشفه يوحناست.
در قرآن به تحريف شدن عهد عتيق (تورات) تصريح شده است: «آيا اميد داريد كه يهوديان به شما ايمان آورند، حال آن كه گروهي از آنان كلام الهي را مي شنيدند و پس از آن كه آن را در مي يافتند، آگاهانه دگرگونش مي ساختند.» (بقره، 75) يا «بگو كتابي را كه موسي آورد و روشنگر و رهنمودي براي مردم بود و آن را بر كاغذها نوشته بوديد و (بعضي را) آشكار و بسياري از آن پنهان مي داريد، چه كسي نازل كرده است؟» (انعام 91)
در مقابل قرآن به تحريف شدن انجيل (عهد جديد) اشاره اي نكرده ندارد. اما نكته آن است كه در قرآن به انجيل اشاره مي شود و نه اناجيل. انجيل هم همان وحي اي است كه به عيسي(ع) شده است و نه شرح اعمال او به وسيله يارانش.
«و به دنبال ايشان عيسي بن مريم را فرستاديم كه گواهي دهنده بر تورات بود كه پيشاپيش او بود و به او انجيل داديم كه در آن نوري هست و هم خوان با تورات است كه پيشاپيش آن است و راهنما و پندآموز پارسايان است. (مائده، 46)
يا «... ياد كن كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختيم ...» (مائده، 110)
در جواب، مسيحيان اكتفاي قرآن به يك انجيل را حكايت از شناخت ناكافي پيامبر اسلام از مسيحيت مي دانند، اما به هر صورت وقتي انجيل بدل به اناجيل شود، بايد اناجيل موازي را هم واجد بهره اي از حقيقت دانست. به اين ترتيب انجيل بارنابا كه در آن عيسي به پيامبري به نام «احمد» كه پس از وي خواهد آمد اشاره مي كند و مي گويد كه او خدا يا پسر خدا نيست و به طور كلي شباهت هاي بسياري به روايت اسلام از مسيحيت دارد نيز شايسته توجه است و البته نيازي به توضيح ندارد كه تقريباً هيچ فيلمي توسط مسيحيان و يا به طور كلي جهان غرب بر اساس اين انجيل ساخته نشده است.
شخصيت هاي اصلي مسيحيت در قرآن و اناجيل
زكريا
او كفالت مريم را نيز بر عهده دارد: «هرگاه كه زكريا به آن غرفه و بر او (مريم) وارد مي شود، مي ديد كه نزد او رزق و روزي اي هست.»
اما عجيب آن كه در اناجيل اربعه جز در انجيل لوقا به زكريا اشاره چنداني نشده است. در اين انجيل زكريا به عنوان «كاهني يهودي... كه در زمان هيروديس... زندگي مي كرد.» ياد شده است. جبرئيل به او خبر برآورده شدن آرزويش و فرزند دار شدنش را ميد هد. زكريا نمي پذيرد و مي گويد: «اين غيرممكن است! چون من پير شده ام و همسرم نيز سالخورده است!» و به واسطه اين عدم اطمينان قدرت تكلم را از دست مي دهد: «حال كه سخنان مرا باور نكردي قدرت تكلم را از دست خواهي داد و تا زماني كه كودك به دنيا بيايد ياراي سخن گفتن نخواهي داشت.» كه با روايت قرآن متفاوت است. لوقا به خويشاوندي مريم و اليزابت (همسر زكريا) نيز اشاره اي مي كند: «بدان كه خويشاوند تو اليزابت نيز شش ماه پيش در سن پيري باردار شده است.» و همچنين به اين اسم كه «مريم حدود سه ماه نزد اليزابت ماند. سپس به خانه خود بازگشت» هم اشاره مي شود كه به نوعي مي تواند به كفالت زكريا بر مريم هم تعبير شود. طبيعي است كه در آثار سينمايي برگرفته از اناجيل هم زكريا چندان جلوه اي نداشته باشد. تنها در فيلم عيسي كه از انجيل لوقا اقتباس شده، زكريا نقشي حاشيه اي مي يابد. اما آنجا هم مريم برخورد اصلي را با اليصابات (اليزابت) دارد و نه زكريا.
يحيي تعميد دهنده
در قرآن به تعميد داده شدن عيسي(ع) توسط يحيي اشاره اي نشده، اما از او به عنوان گواهي دهنده بر كلمه الله ياد شده است: «... خداوند تو را به يحيي بشارت مي دهد كه گواهي دهنده بر كلمه الله (عيسي) و مهتر و خويشتندار و پيامبري از شايستگان است.» (آل عمران، 39) در مقابل يحيي شخصيتي بسيار مهم در اناجيل چهارگانه است. او مردم را به توبه از گناهان فرا مي خواند: «از گناهان خود توبه كنيد، زيرا ملكوت خدا به زودي فراخواهد رسيد.»(1) يا «توبه كنيد و غسل تعميد بگيريد تا به همه نشان دهيد كه از گناهانتان دست كشيده ايد.»(2) بدين سان او در مردم آمادگي پذيرش عيسي به عنوان نجات بخش را فراهم مي سازد و مژده آمدن وي را به مردم مي دهد: «او پيشاپيش مسيح خواهد آمد تا مردم را براي ظهور او آماده كند.»(3) و «خدا يحياي پيامبر را فرستاد تا اين نور را به مردم معرفي كند و مردم به او ايمان آورند. يحيي آل نور نبود، او فقط شاهدي بود تا نور را به مردم معرفي كند.»(4)
يحيي انساني راست كيش بود كه بر بدن خود بسيار سخت مي گرفت. «يحيي لباسي از پشم شتر بر تن مي كرد... خوراكش نيز ملخ و عسل صحرايي بود.»(5) اين زندگي زاهدانه حتي موجب آن شده بود كه مخالفان عيسي با مقايسه اين دو رسول، از زندگي (به طور نسبي كامجويانه) عيسي انتقاد كنند: «به اين مردم چه بگويم؟ ... زيرا درباره يحيي كه لب به شراب نمي زد و اغلب روزه دار بود مي گوييد: ديوانه است.» اما به من كه مي خورم و مي نوشم ايراد مي گيريد كه پرخور و ميگسار و هم نشين بدكاران و گناهكاران است. اگر عاقل بوديد چنين نمي گفتيد و مي فهميديد چرا او چنان مي كرد و من چنين.»(6)
صحنه غسل تعميد يافتن عيسي توسط يحيي يكي از كليدي ترين قسمت هاي هر چهار انجيل است و تقريباً در تمام آثار هنري برگرفته از زندگي مسيح هم مورد اشاره قرار گرفته است. «عيسي از شهر ناصره نزد يحيي رفت و از او در رود اردن تعميد گرفت.»(7) در انجيل متي، يحيي در ابتدا مانع مي شود: «اين كار شايسته نيست. اين منم كه بايد از تو تعميد بگيرم.» اما عيسي گفت: «مرا تعميد بده، زيرا اينچنين حكم خدا را بجا مي آوريم.»
در انجيل يوحنا در همين صفحه اين سخنان را هم از زبان يحيي مي شنويم: «نگاه كنيد! اين همان بره اي است كه خدا فرستاده تا براي آمرزش تمام مردم دنيا قرباني شود.» كه در ديگر اناجيل شاهد چنين رويدادي نيستيم.
اما حتي در همين مقوله غسل تعميد هم كه تقريباً در تمام آثار هنري برگرفته از اناجيل ذكر شده است، تفاوت هايي در هنگام نمايش وجود دارد. براي مثال در فيلم عيسي شاهد حضور كبوتر به عنوان روح القدس هستيم، حال آن كه در شاه شاهان چنين صحنه اي وجود ندارد. حتي در اين سكانس يحيي با عيسي هيچ صحبتي هم نمي كند، بلكه پس از مراسم به خانه مريم مي رود و با او درباره عيسي صحبت مي كند. البته در اين اقتباس خاص ما با نقشي ويژه براي يحيي مواجه ايم، مثل همين صحنه كه در هيچ يك از اناجيل و يا قرآن اشاره اي به آن نشده است. در صحنه اي ديگر يحيي در كنار كاخ هيروديس وعظ مي كند و هنگامي كه پيلاطوس سكه اي را به عنوان آن كه وي گدايي بيش نيست به سويش مي اندازد، يحيي به مانند يك قهرمان سياسي آن را به طرف وي پرت مي كند و يا گفت و گوهاي يحيي با سالومه و هيروديس و... و مهم تر از آن ديدارش با عيسي در زندان كه هيچ مستند تاريخي اي ندارد. حتي سؤال يحيي از عيسي كه «آيا تو مسيح موعود هستي؟» هم كه در اناجيل به واسطه ياران يحيي صورت مي پذيرد، اين بار توسط فرمانده اي رومي انجام مي شود. در مقابل در فيلمي چون مصائب مسيح و انجيل به روايت متي و آخرين وسوسه مسيح كمتر از يحيي ياد مي شود و تنها به صحنه هاي غسل تعميد اكتفا شده است.
مريم(س)
و يا «همچنين آن زن كه پاكدامني ورزيد و ما از روح خويش در او دميديم و او و پسرش را پديده شگرفي براي جهانيان گردانديم.» همچنين «و نيز مريم دختر عمران را كه ناموس خود را محفوظ داشت، آن گه از روح خويش در آن دميديم و سخنان و كتاب هاي پروردگارش را استوار گرفت و از فرمانبرداران بود.» در قرآن بر بردباري معجزه آساي مريم نيز تأكيد مي شود. مريم در حال دعاست كه «روح خويش را به سوي او فرستاديم كه به صورت انساني معتدل به ديده او درآمد. -گفت من از تو اگر پرهيزگار باشي به خداي رحمان پناه مي برم- گفت من فقط فرستاده پروردگارت هستم، تا به تو پسري پاكيزه ببخشم. گفت چگونه مرا پسري باشد و حال آن كه هيچ بشري به من دست نزده است و من پليد كار نبوده ام. -گفت همين است، پروردگارت فرموده است آن كار بر من آسان است، تا او را پديده شگرفي براي مردم قرار دهيم و رحمتي از ماست و كاري انجام يافتني است. سپس به او باردار شد...» (مريم، 22-16)
در قرآن پروردگار تنهايي مريم را با معجزاتي چند آسان تر مي سازد، فراهم شدن رزق و روزي براي او به وسيله خداوند، روان شدن جويباري از فرو دست او، تكان دادن درخت و فروافتادن رطب تازه براي وي و... و معجزه اصلي كه سخن گفتن عيسي در گهواره براي برائت مريم است. «آن گاه اگر انساني را ديدي بگو براي خداوند رحمان روزه(ي سكوت) گرفته ام و هرگز امروز با هيچ انساني سخن نمي گويم... آن گاه به او اشاره كرد. گفتند چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوييم. گفت من بنده خداوندم كه...» (مريم، 26 و 29 و 30)
اما همان طور كه اشاره شده، به جز انجيل لوقا و تا حدي متي، مريم در عهد جديد چندان مورد توجه قرار نگرفته است. در انجيل مرقس تقريباً هيچ اشاره اي به مريم نشده است. (البته اگر مريم مادر يعقوب را كه براي شست و شوي جسد مرده همراه با مريم مجدليه و سالومه داروهاي معطر مي خرند را مريم مقدس تعبير نكنيم. كه حتي اگر هم دو يكي باشند باز هم بسيار اندك است.) در انجيل يوحنا نيز اين نقش بسيار كم رنگ است و تنها مي توان به فصل 19 و جايي كه در پاي صليب عيسي به مادر خود و با اشاره به يوحنا مي گويد: «اين پسر تو باشد.» و به يوحنا نيز مي گويد: «او مادر تو باشد.» «از آن روز به بعد، من مادر عيسي را به خانه خود بردم.» (البته در هيچ يك از اناجيل به اين نكته اشاره نشده است.) در انجيل متي به بارداري شگفت انگيز مريم اشاره مي شود: «مريم، مادر عيسي كه در عقد يوسف بود، قبل از ازدواج با او، به وسيله روح القدس آبستن شد.» پس از آن كه يوسف قصه بر هم زدن نامزدي اش با مريم را اعلام مي كند، فرشته اي به خواب او آمده و وي را از حقيقت ماجرا آگاه مي سازد. بدين شكل يوسف در اين انجيل نقشي بسيار ممتاز دارد، چرا كه پس از اين خواب مريم و عيسي را برداشته و براي فرار از دست هيردويس به مصر مي رود و پس از مرگ او به ناصره باز مي گردد. در انجيل لوقا كه در باب مريم توضيحات نسبتاً جامعي را ارائه مي كند، به مانند قرآن، جبرئيل بر مريم ظاهر مي شود و مژده عيسي را به وي مي دهد و مريم هم ذكر مي كند كه «چگونه چنين چيزي ممكن است؟ دست هيچ مردي به من نرسيده است.» و... اما همان طور كه اشاره شد، هيچ يك از معجزات عنوان شده در قرآن پيرامون مريم در اناجيل مورد اشاره قرار نگرفته است. در آثار هنري مقتبس از اناجيل هم چنين تفاوت شگرفي مشهود است. در عيسي كه مقتبس از انجيل لوقاست، مريم نقش مهمي را بر عهده دارد. ما شاهد گفت و گوي او با جبرئيل، رفتن وي به نزد اليزابت، فرارش به مصر و... هستيم. در شاه شاهان نيز علاوه بر اين كه به اين وقايع اشاره مي شود، موارد متعددي نيز وجود دارد كه مأخذي انجيلي ندارند. براي مثال بازگشت عيسي به خانه و ديدار با او، كه با توجه به گفته مشهور عيسي «مادر من كيست؟ برادرانم كيستند؟» سپس به شاگردانش اشاره كرد وگفت: «اينها هستند مادر و برادران من. هر كه از پدر آسماني من اطاعت كند، برادر، خواهر و مادر من است.» عجيب و نامتعارف است. همچنين ديدار و گفت و گوي مريم و مريم مجدليه و يا صحبت هايش با سردار رومي كه مستند نيستند. در مصائب مسيح هم كه نويسندگان آن مدعاي واقع گرايي در اقتباس را نيز دارند، باز هم توجه به مريم افراطي است. در هيچ كدام از اناجيل در مورد پاك كردن خون عيسي توسط مريم و يا گفت و گوي مادر و فرزند در اين باب كه «من همه چيز را تازه خواهم كرد.» وجود ندارد. در حالي كه در آخرين وسوسه مسيح، مريم نقش كليدي ندارد.
عيسي(ع)
همان طور كه اشاره شد، شأن عيسي بسيار بلند است. قرآن آفرينش او را همانند آدم(ع) عنوان مي كند. «آفرينش عيسي براي خداوند همچون آفرينش آدم است كه او را از خاك آفريد پس به او گفت موجود شو و بي درنگ موجود شد.» معجزات وي نيز به تفصيل مورد اشاره قرار مي گيرد: «او در گهواره و در ميانسالي با مردم سخن مي گويد و از شايستگان است.» (آل عمران، 46) و يا «من از سوي پروردگارتان براي شما معجزه آورده ام كه از گل براي شما چيزي به هيئت پرنده مي سازم و در آن مي دمم و آن به اذن الهي پرنده مي شود و به اذن الهي نابيناي مادرزاد را بهبود مي بخشم و مردگان را زنده مي كنم و از آن چه مي خوريد و در خانه هايتان ذخيره مي كنيد به شما خبر مي دهم.»(آل عمران، 49)
در اناجيل به بعضي از اين معجزات اشاره نمي شود، اما معجزات ديگري جايگزين شده اند. شفاي بيماران و خبر از پنهان و ضمير آدميان از جمله مشتركات اند. اما به دميدن روح در كالبد پرنده خاكي و سخن در گهواره اشاره اي نشده است. در مقابل در قرآن هم از راه رفتن روي آب، سير كردن جمع بسياري با اندكي نان، تبديل آب به شراب و... يادي نكرده است.
طبعاً هر نويسنده اي با توجه به ديدگاهش تعدادي از اين معجزات را در اثر خود گنجانده است. در عيسي ما شاهد اكثر معجزات ياد شده در انجيل لوقا هستيم. در شاه شاهان كورها بينا مي شوند، مرده ها زنده مي گردند و... اما براي مثال اشاره اي به تبديل آب به شراب نمي شود. در آخرين وسوسه مسيح هم چندان اشاره اي به معجزات نمي شود. نگرش قدسيت زداي بنديك فيتز جرالد و مل گيسون در مصائب مسيح موجبات صرف نظر كردن از اكثر معجزات را فراهم مي سازد. در اين فيلمنامه نه ذكري از تولد روحاني مسيح مي شود، نه شفاي جذامي، ديوانه، افليج، كور، لال و... نه زنده كردن ايلعازر، نه تبديل آب به شراب و سير كردن پنج هزار نفر با پنج نان و دو ماهي، نه راه رفتن عيسي بر آب و نه فرمانروايي وي بر باد و دريا و... تمام اين معجزات آگاهانه حذف شده اند تا مبادا منافاتي ذهن بشر مدرن داشته باشد.
اما همين شأن برجسته عيسي كه از سوي پيروان آيينش به پسر خدا و به تعبيري خدا بودن او تعبير شده، بدل به مهم ترين وجه افتراق دو دين آسماني مي شود. قرآن الوهيت وي و پسر خدا بودن عيسي را به شدت رد مي كند: «و گفتند خداوند فرزندي برگزيده است، او منزه است.»(بقره، 116) و يا «بگو اگر براي خداي رحمان فرزندي بود، من خود نخستين پرستنده بودم.» (زخرف، 81)، «خداوند فرزندي برنگزيده است.» (مؤمنون، 91) و يا آنجا كه هم به يهود كه عزير را فرزند خدا مي دانستند و هم به مسيحيان عتاب مي كند: «و يهوديان و مسيحيان گفتند ما پسران خدا و دوستان خدا هستيم، بگو پس چرا شما را به خاطر گناهانتان عذاب مي كند. آري شما هم انسان هايي هستيد از همان دست كه آفريده است...» (مائده، 18) و يا در آيه 171 سوره نسا كه ضمن رد فرزند داشتن خدا مقوله تثليث هم انكار مي شود: «اي اهل كتاب در دينتان از حد و حق نگذريد و جز حق بر خداوند نگوييد. جز اين نيست كه مسيح، عيسي بن مريم، پيامبر خدا و كلمه او و روح اوست كه آن را به مردم فرا داد، پس به خداوند و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد كه سه گانه است. از اين باز آييد كه به خير شماست. همانا خداوند، خداي يگانه است كه منزه و مبرا از داشتن فرزند است.» همين نكته در سوره مائده آيات 117 و 118 نيز در گفت و گويي ميان پروردگار و عيسي مورد تأكيد قرار مي گيرد: «و چنين بود كه خداوند گفت اي عيسي بن مريم آيا تو به مردم گفتي كه من و مادرم را همچون دو خدا به جاي خداوند بپرستيد؟ گفت پاكا كه تويي مرا نرسد كه چيزي را كه حد من و حق من نيست، گفته باشم... به آنان چيزي جز آن كه به من فرمان داده اي نگفته ام. گفته ام كه خداوند را كه پروردگار من و پروردگار شماست، بپرستيد.» شديدترين اين آيات، آيه 17 سوره مائده است: «به راستي كساني كه مي گويند خدا همان مسيح بن مريم است، كافر شده اند. بگو اگر خداوند بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و اهل زمين، همه را نابود كند، چه كسي مي تواند او را باز دارد؟» تقريباً تمام آثار هنري مقتبس از اناجيل نيز به نوعي اين مفهوم ابن الله بودن را مطرح كرده اند. عيسي با آيه اي از انجيل يوحنا آغاز مي شود كه «خداوند تنها پسر خود را به اين عالم فرستاد تا گناه را از عالميان بردارد.» ديگر آثار هم به ويژه در صحنه دادگاه سنهدرين گفته عيسي: «بلي هستم، مرا...» را ذكر كرده اند. در فيلمي مثل شاه شاهان هم اگر محاكمه توسط سنهدرين وجود ندارد، در مقابل دادگاه توسط پيلاطوس برگزار شده و در آن عيسي به اين كه «پادشاه يهود» است اشاره مي كند.
نكته افتراق بعدي مقوله به صليب كشيده شدن عيسي است. قرآن با تأكيد فراوان مرگ عيسي را انكار مي كند. «و ادعايشان كه ما مسيح بن مريم پيامبر خدا را كشته ايم و حال آن كه نه او را كشتند و نه بر دار كردند، بلكه بر آنان مشتبه شد و كساني كه دراين امر اختلاف كردند از آن در شك اند و به آن عمل ندارند. فقط پيروي از حدس و گمان مي كنند و او را به يقين نكشته اند. بلكه خداوند او را به سوي خويش بالا برد و خدا پيروزمند و فرزانه است.»(نساء، 157 و 158)
حتي مي توان آيه بسيار خوانده شده «و مكرو و مكر الله و الله خير الماكرين» را نيز ناظر به همين واقعه دانست. اين كه يهودا اسخريوطي با عيسي مشابهت يافته و با وجود انكارش به صليب كشيده مي شود، اشاره به همين نكته دارد. به اين ترتيب مي توان انتظار داشت كه در اسلام چيزي از زنده شدن عيسي گفته نشود، چرا كه اصلاً مرگ عيسي مورد قبول نيست. اما در اناجيل كاملاً بر پسر خدا و يا خدا بودن او تأكيد شده است: «واقعاً كه شما فرزند خداييد.(8) «مسيح فرزند خداي زنده»(9) و در سؤال و جواب با كاهنان اعظم: «آيا تو مسيح فرزند خدا هستي؟ -بلي هستم، مرا خواهيد ديد در دست راست خدا نشسته ام.» (10) و يا در انجيل مرقس كه اصلاً اين چنين آغاز مي شود: «داستان زندگي عجيب عيسي مسيح فرزند خدا» و در لوقا و از زبان اليزابت «چه افتخار بزرگي است براي من كه مادر خداوندم به ديدنم بيايد.» و «پدرم خدا، همه چيز را در اختيار من قرار داده است.»(11) و در انجيل يوحنا كه در اين زمينه كاملاً پيشرو است: «در ازل پيش از آن كه چيزي پديد آيد، «كلمه» وجود داشت و نزد خدا بود. او همواره زنده بود و خود او خداست.» و... «كلمه خدا انسان شد و روي اين زمين و در بين ما زندگي كرد.» و...
در مورد تصليب عيسي هم اناجيل كاملاً رويه اي واحد دارند. در همه يهودا اسخريوطي با گرفتن سي سكه نقره به عيسي خيانت كرده و او را تحويل مي دهد. گرچه تفاوت هايي نيز وجود دارد. براي مثال در انجيل متي، يهودا پشيمان شده، سعي در پس دادن پول مي كند و در آخر خود را با طناب خفه مي كند كه در ديگر اناجيل با چنين روايتي رو به رو نمي شويم. شوراي كاهناي مرگ عيسي را از پونتيوس پيلاطوس مي خواهند و حتي وقتي حاكم رومي قصد آزاد كردن عيسي را دارد، آنان آزادي دزدي به نام باراباس را مي خواهند و عيسي در جلجتا همراه با دو دزد به صليب كشيده شده، مي ميرد و پس از سه روز زنده مي شود و اين همان چيزي است كه تقريباً در تمام آثار برآمده از اناجيل در طول ساليان ديده ايم.
در مورد تصليب هم تقريباً تمام آثار مقتبس رويه اناجيل را ذكر كرده اند. حال آن كه بعضي چون شاه شاهان و مصائب مسيح، پشيماني و خودكشي يهودا را نشان داده اند و فيلمي چون عيسي، نه. و يا در فيلمي چون آخرين وسوسه مسيح، با نگرشي كاملاً بديع در مورد يهودا رو به روييم. فيلمنامه نوشته شده پل شريدر بر اساس داستاني از نيكوس كازانتزاكيس، يهودا را به عنوان مؤمن ترين حواري عيسي تصور مي كند. كسي كه براي به انجام رسيدن مأموريت «بره خدا»، لعن و نفرين ابدي را به فرمان عيسي بر خود خريد و مأموريت دشوار خويش را به انجام رساند.
پي نوشت ها :
متي: 1-5-6-8-9-10
مرقس: 2-7
لوقا: 3-11
يوحنا: 4