سرزمين انجيل و نبرد حرّان

پولُس قدّيس، هرگز مسيح را قبل از ماجراي تصليب ملاقات نكرده بود و به رغم آنكه يهودي بود و در آزار و اذيّت مسيحيان نخستين در حدّي افراطي پيش رفته بود و به عنوان يكي از اصلي‌ترين عامل سياست و تسليم مسيحيان به روميان شناخته مي‌شد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقيم با مسيح اعلام كرد و مدّعي تجربة ملاقاتي ويژه با حضرت در مسير دمشق شد. با اين ادّعا، به تدريج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعاليم اوّليه و سادة مسيحيّت را به انحراف كشيد
پنجشنبه، 31 فروردين 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرزمين انجيل و نبرد حرّان

سرزمين انجيل و نبرد حرّان
سرزمين انجيل و نبرد حرّان


 






 
پولُس قدّيس، هرگز مسيح را قبل از ماجراي تصليب ملاقات نكرده بود و به رغم آنكه يهودي بود و در آزار و اذيّت مسيحيان نخستين در حدّي افراطي پيش رفته بود و به عنوان يكي از اصلي‌ترين عامل سياست و تسليم مسيحيان به روميان شناخته مي‌شد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقيم با مسيح اعلام كرد و مدّعي تجربة ملاقاتي ويژه با حضرت در مسير دمشق شد. با اين ادّعا، به تدريج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعاليم اوّليه و سادة مسيحيّت را به انحراف كشيد
شناسايي و تحليل دقيق و همه جانبة وقايع اجتماعي و سياسي امروز، در گرو شناسايي رخدادهاي گذشته و رديابي تغييرات و تحوّلات تأثيرات آن وقايع تا زمان حال است. آنچه امروز مشاهده مي‌شود و ما را شاد يا غمناك مي‌سازد، تنها بخش بيروني و آشكار كوه يخ بزرگي است كه از دل اقيانوس زندگي بيرون زده است. بخش بزرگ‌تر اين كوه، زير آب قرار دارد كه بدون ملاحظة آن بن، دامنه و عظمت كوه معلوم نمي‌شود.
تصميم‌گيري دربارة آن بخش بيروني نيز در گرو اين شناسايي است؛ ورنه نااميدي و شكست، رفيق دائمي ما خواهد بود.
متأسّفانه گاه ساكنان شرق به دليل ولع نابخردانه براي دستيابي به مدرنيته و به قول معروف قافلة تمدّن، نه تنها تمامي آثار فرهنگي و تمدّني خود را ويران مي‌سازند، بلكه همة سوابق، رويارويي‌ها، تعامل و بنيادهاي دشمني و دوستي ديرين با ساير سرزمين‌ها و اقوام را هم از خاطر مي‌برند، حتّي دربارة آنها صحبت هم نمي‌كنند؛ چنان كه، منابع تاريخي، آموزشي و مدرسه‌اي آنها به دفتر ثبت گورستان بيشتر شباهت دارد تا منبعي براي توانمند ساختن جوانان براي ديدار امروز و برانگيزانندة آنها براي تولّي جستن و تبرّي يافتن در شرايط امروز و بالأخره كشف نمونه‌ها و اسوه‌ها براي دست يازيدن به دامان آنها و برخاستن ديگر بار پس از تجربة هر شكست و ناكامي. بگذريم!
از گذشته‌هاي دور، واقعة تصليب حضرت عيسي(ع) در زمرة مهم‌ترين نقطه عطف در تاريخ حيات مسيحيان و رابطة آنان با بني‌اسرائيل بود. مسيحيان انگشت اتّهام به سوي بني‌اسرائيل دراز مي‌كردند و آنان را به جرم آزار و اذيّت حضرت عيسي بن مريم(ع) و به صليب كشيده شدن ايشان به دست روميان، محكوم مي‌كردند.
نياز به تكرار اين امر واضح نيست كه حضرت هيچ گاه به صليب كشيده نشد، بلكه به امر خداوند، ايشان به آسمان عروج كردند و روميان به اشتباه مرد ديگري را به صليب كشيدند.
به هر حال واقعة تصليب، شكاف عميقي ميان پيروان صليب و صهيون به وجود آورد.
از آن زمان بني‌اسرائيل در كار توطئه وارد شد تا اين شكاف پوشيده شود، چه اين كين‌كشي نه تنها براي هميشه بني‌اسرائيل را در تمامي سرزمين‌هاي مسيحي‌نشين در انزوا فرو مي‌برد و ناامني را برايشان در پي داشت، بلكه مانع از پيشبرد اهداف بني‌اسرائيل نيز مي‌شد و موضوع منجي و مسيح را چنان تمام شده معرّفي مي‌كرد كه بني‌اسرائيل ديگر بهانه‌اي براي استمرار دروغين دوران فاعليّت يهود نداشت؛ در حالي كه همة حيات شيطاني بني‌اسرائيل در گرو جعل انتظار مسيحا بود.
اگرچه جبران اين فاجعه و جنايت سخت مي‌نمود، امّا دو نقطه عطف مهمّ ديگر، يكي از آستين بيرون آوردن پولُس قدّيس در قرن اوّل ميلادي و در اوّلين دهه‌هاي نخست مسيحيّت و ديگر ظهور مارتين لوتر آلماني در قرن شانزدهم ميلادي بود تا حدّ زيادي نه تنها آن شكاف ژرف را براي بني‌اسرائيل پر كرد، بلكه به تدريج مسيحيّت و مسيحيان را در زير نگين قدرت بني‌اسرائيل آورد.
پولُس قدّيس، هرگز مسيح را قبل از ماجراي تصليب ملاقات نكرده بود و به رغم آنكه يهودي بود و در آزار و اذيّت مسيحيان نخستين، در حدّي افراطي پيش رفته بود و به عنوان يكي از اصلي‌ترين عوامل تسليم مسيحيان به روميان شناخته مي‌شد، به ناگاه خود را صاحب مقام ارتباط مستقيم با مسيح(ع) اعلام كرد و مدّعي تجربة ملاقاتي ويژه با حضرت در مسير «دمشق» شد. با اين ادّعا، به تدريج به عنوان صاحب سرّ و راز، تعاليم اوّليه و سادة مسيحيّت را به انحراف كشيد و مسيحيّت پطرسي را كه نمايندة واقعي حضرت عيسي(ع) بود، رها كرد. پولس آموزه‌هاي خود را بر اساس سنّت يهودي بيان كرد؛ اگرچه كين پولس دربارة پطرس براي همگان از ميان مسيحيان آشكار است، ليكن از آن زمان به بعد تمامي تشكيلات مذهبي كليساي مسيحي زير سلطة نگاه و نگرش پولس رفت.
آموزه‌هاي شرك‌آلود تثليث و تزريق روحية تسليم‌پذيري از فرمانروايان و بسياري ديگر از آموزه‌هاي مورد تأييد كليساي مسيحي منبعث از كلام و تئولوژي پولس رسول است.
در كنار اين همه، با دستكاري مسيحيّت اوّليه، پروژة صهيونيسم مسيحي از عهد و عصر او متولّد شد.
نفي ضرورت عمل و تكليف در مقابل ايمان صرف، بطلان تمامي اناجيل الّا انجيل پولس، اعطاي جنبة اولوهي به حضرت مسيح(ع)؛ يعني اعلام تجسّم خدا در مسيح در زمرة دستاوردهاي اين قدّيس بني‌اسرائيلي بود.
سرانجام پولس به دست روميان زنداني و كشته شد. اين واقعه در خلال سال‌هاي 54 ـ 68 ميلادي اتّفاق افتاد. يكي دو سال بعد هم؛ يعني در سال 70 م. معبد و هيكل بني‌اسرائيل منهدم و معدوم شد.
در نقطة عطف دوم، مارتين لوتر كه خود يهودي زاده بود، عليه كليساي كاتوليك شورش كرد و با سر دادن اعتراض، مبدع و مؤسّس كليساي اعتراضي پروتستان‌هاي اروپا شد. لوتر در حركت‌هاي اعتراضي خود، با تكيه بر آموزه‌هاي بني‌اسرائيلي، به ستايش يهوديان پرداخت و موضوع برگزيده بودن قوم بني‌اسرائيل را ديگر بار مطرح كرد. مارتين لوتر، با تكيه بر عهد عتيق، تغييرات مهمّي را در معرفت ديني مسيحيّت باعث شد.
او به پيش‌گويي‌هاي تورات پيرامون نجات تمام بني‌اسرائيل به عنوان يك امّت اعتقاد داشت. همّت اصلي لوتر مصروف يهودي كردن مسيحيان شد تا آنجا كه از مسيحيان به عنوان سگ پاي سفرة بني‌اسرائيل ياد كرد. به اين ترتيب پس از قرن‌ها تلاش آنچه بني‌اسرائيل در پي آن بود، حاصل آمد.
نه تنها پس از لوتر و انشعاب پروتستان‌ها، ديگر از كينة مسيحيان عليه بني‌اسرائيل خبري نبود، بلكه مسيحيان در هيئت خادمان و خدمتگزاران بني‌اسرائيل در آمدند.
نهضت مارتين لوتر در قرن 16 م. به نهضت اصلاح ديني معروف شد و پس از اين واقعه، در ميان مسيحيان پروتستان، عهد عتيق يا همان تورات، مبدّل به مرجع اصلي شد، برگزيدگي بني‌اسرائيل پذيرفته شد، دين از حوزة‌ مسئوليّت اجتماعي خارج و مسيحيّت به تمام معنا، سكولار شد و بالأخره تعلّق سرزمين‌هاي مقدّس به يهود به عنوان هدية خداوند به بني‌اسرائيل اعلام شد. انعقاد نطفة صهيونيسم سياسي را بايد مرهون مارتين لوتر آلماني دانست و همو بود كه ربا را حلال اعلام كرد و موجد تولّد سرمايه‌داري جديد اروپايي شد.
بد نيست بدانيد كه جمعيت حدّاكثري انگلستان را پروتستان‌ها تشكيل مي‌دهند و جمعيت 70 ميليوني پروتستان ايالات متّحده نقش عمده‌اي را در حيات فرهنگي و سياسي و حتّي سياست خارجي آمريكا ايفا مي‌كنند.
در واقع تقديس بني‌اسرائيل و يهوديّت در ايالات متّحده به عنوان يك امر ضروري ديني مسيحي شناخته شده است و نمي‌توان به آن به عنوان يك موضوع صرفاً سياسي نگاه كرد. مبلّغان يهودي‌زادة پروتستان آمريكايي و انگليسي را با عنوان اوانجليست‌ها مي‌شناسند. خدمات پولس و مارتين لوتر، كينة مسيحيان عليه يهوديان را تبديل به كينة مشترك اتّفاق صليب و صهيون عليه مسلمانان ساخت.
نكتة مهم و جالب توجّه در اين اتّفاق صليبي و صهيوني، سر بر آوردن پروژة آخرالزّماني بازگشت دوم مسيح، پس از واقعة آرمگدون براي بني‌اسرائيل و به خاطر بني‌اسرائيل، تجديد بناي هيكل سليمان و تأسيس حكومت جهاني بني‌اسرائيل با مركزيّت بيت المقدّس است.
چنان كه مي‌دانيد، اتّفاق صليب و صهيون همة همّت خودش را صرف زمينه‌سازي براي تخريب مسجد الاقصي طيّ ماه‌هاي آينده كرده است.
چندي پيش، يكي از اسقف‌هاي اوانجليك وابسته به كليساي جهاني پروتستان مسلمان شد. ايلكر چينار، اسقف سابق كليساي جهاني پروتستان «تارسوس تركيه»، پس از اسلام آوردن، پرده از برخي حقايق و فعّاليت‌هاي تبشيري اوانجليك‌ها برداشت؛1 اگرچه او بارها از جانب محافل صليبي و صهيوني مورد تهديد به مرگ و آزار و اذيّت قرار گرفته، امّا اغراض و پروژه‌هاي خطرناك اتّفاق صليب و صهيون براي اسلام ستيزي، اشغال سرزمين‌هاي اسلامي و اعادة به اصطلاح سرزمين انجيل يعني «خاورميانه»، «آناتولي» و «بين‌النّهرين» به عنوان سرزمين مقدّس را افشا كرده است.
در واقع، مسلمانان، از يك سو در معرض خطر پروژة از نيل تا فرات صهيونيست‌ها و از ديگر سو، در معرض طمع صليبيّون انجيلي براي تصاحب به قول خودشان سرزمين انجيل‌اند و نقشة اين سرزمين مورد ادّعا را نيز منتشركرده‌اند. شايان ذكر است «ارض موعود» مورد نظر صهيونيست‌ها در شكم «سرزمين انجيل» مورد ادّعاي اوانجليست‌ها قرار دارد. از اينجا مي‌توان راز حضور اشغالگران انگليسي و آمريكايي در بين النّهرين را كشف كرد. اين اسقف كه تا چندي پيش هم‌كيش جرج دبليو بوش بود، دربارة وي مي‌گويد:
بوش با سروجان خود در حال ترويج و توسعة بشارت خونين در سرزمين‌هاي اسلامي است. در واقع، طرح خاورميانة بزرگ، براي به دست آورن «سرزمين انجيل» است كه اين مبلّغان با شدّت و بي هرگونه انعطاف آن را دنبال مي‌كنند. او آنها را با عنوان سربازان جنگ صليبي معرّفي مي‌كند كه در حال تدارك جنگ جديد صليبي عليه مسلمانان هستند.
اين ميسيونرها در ميان كردها و علويان تركيه فعّاليت گسترده‌اي دارند. به اتّكاي اعتراف اين اسقف انجيلي، اين تبشيري‌ها سعي در پوسيده معرّفي كردن اسلام دارند و با نزديك شدن به دانشگاهيان، مردم كوچه و بازار خود را افرادي آكنده از عشق و محبّت مي‌نمايانند و با توزيع پول و كمك خيريّه سعي در جلب مردم ساده دل و گمراه نمودن آنها مي‌كنند.
آنها، تركيه و عراق را جزو سرزمين انجيل Bible Land مي‌شناسند و حتّي آمريكايي‌ها در منطقة‌ حرّان، 48 هزار كيلومتر زمين خريداري كرده‌اند.
حرّان منطقه‌اي مهم و استراتژيك در شمال بين‌النّهرين و همان منطقه‌اي است كه در پيش از ميلاد رومي‌ها از سپاهيان ايراني، شكستي سخت خوردند.
كراسوس رومي در برابر سپاه سورنا سردار اشكاني شكست سختي خورد. كراسوس داعية سلطه بر مشرق زمين را داشت. با جنگ‌هاي داخلي روم با اسپارتاكوس در جنوب شبه جزيرة «ايتاليا» و پيروزي بر بردگان شورشي به املاك و طلاهاي بسياري دست يافته بود.
جالب است كه بدانيد سورناي سي ساله و ايراني در منطقة حرّان با كراسوس رو به رو شد و ابتدا با ارسال سفيري به او امكان برگشت به سلامت داد. سفير ايراني وقتي گستاخي كراسوس را ديد، با لبخندي كف دست خود را به كراسوس نشان داد و گفت: اگر در كف دست من مويي يافتيد، سلوكيه، پايتخت ايران را هم خواهد ديد.
رومي‌ها با فرماندهي پابليوس كراسوس با لژيون‌ها مركّب از 60 هزار نظامي مجهّز به ميدان آمدند؛ در حالي كه سپاه ايران تنها يك هزار سواره نظام سنگين و نه هزار سواره نظام سبك به ميدان آورده بود. با اين همه، رومي‌ها شكست سنگيني متحمّل شدند و با بيست هزار كشته و 20 هزار اسير جنگ را واگذارده و روي به هزيمت گذاشتند. در اين جنگ كراسوس كشته شد. سر او به نيزه رفت و بدين سان تاوان گستاخي و تجاوز خود را پس داد.
پلوتارك، مورّخ مشهور يوناني در اين باره مي‌نويسد:
هنگامي كه پابليوس (كراسوس) اصرار كرد تا لژيونرها به سواره نظام دشمن [ايراني‌ها] حمله برند، ديد كه دستان آنها به سپرهايشان چسبيده است و پاهايشان چون ميخ در زمين محكم شده، به گونه‌اي كه توان جنگيدن يا دفاع از خود را نداشتند. اگرچه سال‌ها بعد «سورنا» به خاطر حسد ورزيدن سرداران كشته شد، امّا نام او، شكست كراسوس و منطقة حرّان در تاريخ بلند ايران و رويارويي آنها با غربيان (روم) ماند. امروز، درست از همين نقطه؛ يعني حرّان هم استراتژيك متّفقين صليبي و صهيوني قصد شرق اسلامي كرده‌اند. در منطقة مرزي عراق (بين النّهرين)، تركيه و سوريه، نزديك منطقة مرزي ايران، هزاران هكتار زمين را تصاحب كرده‌اند و با ساخت شهرك‌هاي مسكوني و كارخانه‌هاي اسلحه‌سازي سعي در ايجاد اسرائيلي نو در اين نقطة مهم دارند.
آنها به قصد سلطة تمام عيار بر شرق بزرگ و تأسيس جهان تك حكومتي قصد بيت المقدّس، بين النّهرين، تركيه و به زبان خودشان «سرزمين انجيل» كرده‌اند.بايد متذكّر اين همه شد و با بازخواني تاريخ گذشته، استراتژي غرب در رويارويي با شرق را شناخت. اين بر عهدة دستگاه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است كه هوشيارانه حركت‌هاي منطقه‌اي را رصد كرده و با شناسايي وقايع، امكان تصميم‌گيري به موقع را فراهم آورد. هيهات كه نام جهان پهلواناني چون سورن را از ياد برده‌ايم و تنها بي‌هيچ مقدّمه و ذكر پيشينه بر اين نام سوار مي‌شويم...
منبع: ماهنامه موعود شماره 111.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما