گاندي کباب نمي خورد!

مهاتما گاندي وامانوئل کانت شخصيت هاي بزرگي بودند که به جان خودشان افتادند و زندگي را براي خودشان تلخ کردند! کانت با پرهيز از تفريح، مهماني و مسافرت رفتن و گاندي با روزه داري و سبزي خواري. شاه عباس اما به جان پسران بيچاره اش افتاد و تک تکشان را ناکار کرد! چيزهاي ديگري هم هست؛ پيش بيني هاي باور نکردني ژول ورن، مطلبي درباره ريشه ورزش فوتبال و... اين هم يک عجيب ولي واقعي ديگر!
شنبه، 2 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گاندي کباب نمي خورد!

گاندي کباب نمي خورد!
گاندي کباب نمي خورد!


 

نويسنده: سياوش رحماني




 
مهاتما گاندي وامانوئل کانت شخصيت هاي بزرگي بودند که به جان خودشان افتادند و زندگي را براي خودشان تلخ کردند! کانت با پرهيز از تفريح، مهماني و مسافرت رفتن و گاندي با روزه داري و سبزي خواري. شاه عباس اما به جان پسران بيچاره اش افتاد و تک تکشان را ناکار کرد! چيزهاي ديگري هم هست؛ پيش بيني هاي باور نکردني ژول ورن، مطلبي درباره ريشه ورزش فوتبال و... اين هم يک عجيب ولي واقعي ديگر!

سرنوشت مشابه مخالفان و پسران شاه عباس
 

اگر بتوانيم بين پادشاهان مستبد و زورگو تفاوت قائل شويم بايد گفت که شاه عباس اول از آن ديکتارتورهاي قابل تحمل تر بود. حداقل پس از تصرف قزوين و رسيدن به پادشاهي توانست مرزهاي ايران را زا وضعيت آشفته اي که داشت نجات دهد و خطر جدا شدن قسمت هاي مختلفي از خاک ايران را رفع کند. او شورش هاي جدايي طلبانه داخلي را سرکوب کرد. ازبکان را شکست داد. به گرجستان لشکر کشيد: البته هدفش از اين آخري بيشتر غارت بود! او جزاير جنوبي ايران را از دست استعمارگران پرتغالي آزاد کرد و قندهار را هم با يک جمله ديگر نجات داد. بيشترين نگراني او از جانب عثماني بود. او براي آنکه وقت بيشتري بخرد قرارداد صلحي با آنها امضا کرد و قسمت هايي از غرب را به آنها داد ولي پس از آنکه قواي نظامي کافي تدارک ديد و خيالش را از ديگر قسمت هاي ايران راحت کرد طي سه حمله بزرگ عثماني را پي در پي شکست داد و از ايران بيرون کرد. البته او با پسرانش-که بيچاره ها کاري هم نکرده بودند- همان کودکي مرده بودند. يک پسر ديگر را که در کودکي نمرده بود خودش کشت و آن دو تن ديگر را کور کرد که مبادا کسي سلطنتش ا تهديد کند.

قول داد لب به گوشت نزند
 

آن طور که خودش مي گويد سخت ترين کاري که در زندگي اش انجام داد شکستن شاخ انگليسي ها نبود. او مي گويد: «بزرگ ترين چالش زندگي من نبرد با شياطين دروني و شکست دادن آنها بود.» گاندي در بسياري از روزهاي عمرش روزه داري مي کرد و اين را نوعي مبارزه با خويشتن مي دانست. البته در باقي مواقع هم جز سبزيجات چيزي نمي خورد و هرگز به گوشت لب نمي زد. او به اجتناب از خوردن گوشت حيوانات اعتقادي عميق داشت و براي توضيح علت گياهخواري اش هم مقاله هاي طولاني نوشت. در نوشته هايش آورده است که خام گياه خواري سرآغاز حرکت او به سوي آيين برهمايي بوده است و بدون کنترل چيزي که مي خورد هرگز رسيدن به اين هدف محقق نمي شد. او که در 13 سالگي ازدواج کرده بود زماني که مي خواست براي تحصيل به لندن برود به مادر و عمويش قول داد که در انگلستان هرگز به سراغ الکل نرود. به بي بندو باري جنسي دچار نشود و لب به گوشت نزند. او در لندن به انجمن خام خواران پيوست و براي ترويج اين نوع نگرش تلاش کرد. حتي بين او و رئيس اين انجمن دوستي نزديکي برقرار شد. علاوه بر دلايل فلسفي اي که براي اجتناب از مصرف گوشت مي آورد معتقد بود که تغذيه گياهي نه تنها نيازهاي بدن را تامين مي کند بلکه در مقايسه با گوشت مقرون به صرفه هم هست؛ ما هم مثل شما اين سوال برايمان پيش آمد که مگر مي شود آدم از کباب خوردن بگذرد؟!

رمزهايي که هرگز گشوده نشد
 

يکي از مشهورترين روش هاي امن کردن قفل ها استفاده از کدهايي است که از چند گردونه از اعداد تشکيل مي شوند و با چرخاندن تک تک گردونه ها مي توان عدد رمز را انتخاب کرد. از اين سيستم هاي هنوز هم در کيف هاي دستي يا گاو صندوق ها استفاده مي شود. اين سيستم را آلماني ها در اواسط جنگ جهاني دوم اختراع کردند و از آن در کشتي ها و ديگر وسايل جنگي شان براي حفاظت اطلاعات استفاده کردند. يکي از پيچيده ترين اين دستگاه ها «انيگما» (به معني معما) نام داشت که در ارتباط با يک کامپيوتر کار مي کرد و رمز آن طبق يک الگوريتم پيچيده، هر روز و گاهي هر ساعت تغيير مي کرد. يکي از عوامل پيروزي متفقين در جنگ جهاني دوم دست يافتن به رمز بسياري از اين انيگما ها بود که از اين طريق آنها توانستند اطلاعات با ارزشي را استخراج کنند و همچنين از پيام هايي که آلماني ها به هم مخابره مي کردند مطلع شوند. رمز بسياري از انيگماها که طراحانشان کشته شده و وش کار آن را هم جايي ثبت نکرده بودند هنوز هم گشوده نشده است. اين رمزگذاري ها و معاني اي که از اين اعداد استخراج مي شود چنان پيچيده هستند که متفقين با حدس و گمان و اطلاعات ديگري که داشتند موفق به گشودن تعدادي ازآنها شدند.

پيش بيني هاي آينده نگر بزرگ
 

شما هم احتمالاً داستان هاي شگفت انگيز ژول ورن را خوانده ايد. ژول ورن از نظر ترجمه آثارش به زبان هاي مختلف در دنيا دوم است. کتاب هاي علمي- تخيلي او پر است از ماجراهاي عجيب و غريب و جذاب که اگر نخوانده ايد به قول بچه ها نصف عمرتان بر فناست! اما نکته اي که معمولاً به ذهن خوانندگان امروزي داستان هاي اين نويسنده فرانسوي نمي رسد آن است که کتاب هاي او در اواسط قرن نوزدهم- يعني زماني که هنوز زير دريايي، موشک و وسايل ارتباطي بي سيم اختراع نشده بودند- نوشته شده اند ولي او در داستان هايش از سفر به ماه و کرات ديگر، از گشت و گذار در بيست هزار فرسنگي زير دريا و ديگر وسايل و تجهيزاتي صحبت کرده است که ده ها سال بعد بشر موفق به اختراع آنها شد. به خاطر همين پيش بيني هاي حيرت آور، ژول ورن را يک «آينده نگر» بزرگ در عرصه دانش و فناوري مي دانند. در کتاب «بيست هزار فرسنگ زير دريا» ژول ورن داستان سه مرد را تعريف مي کند که در جست و جوي يک هيولاي دريايي متوجه مي شوند که آنچه به دنبالش بودند زير درياي غول پيکر فلزي به نام «ناتيلوس» است و در ادامه ماجرا ناخداي زير دريايي آنها را زنداني مي کند. در اين داستان، ناتيلوس با بهره گيري از انرژي هسته اي به راه خود ادامه مي دهد. بعدها وقتي کشتي ها و زير دريايي هاي هسته اي توليد شدند نام يکي از آنها را افتخار پيش بيني ژول ورن ناتيلوس گذاشتند.

چرا کانت خودش را عذاب مي داد؟
 

امانوئل کانت يکي از بزرگ ترين فلاسفه سده هاي اخير بود که جهان را با نگاهي متفاوت مي ديد. او در مقابل تاريخ فلسفه و روش هاي فلسفي رايج ايستاد و آنها را نقد کرد و بنيانگذار فلسفه در علومي چون رياضيات، ديناميک و ستاره شناسي به حدي رسيده بود که در اين زمينه ها کتاب منتشر مي کرد. بعد هم که وارد فلسفه شد و باقي عمرش را تمام و کمال در اختيار آن گذاشت. او تمام وقتش را يا در دانشگاه به تدريس مي پرداخت يا در حال مطالعه و کار روي مقالات و کتاب هايش بود. وي در شهر کونيگسبرگ در پروس (آلمان کنوني) به دنيا آمد و همان جا هم در گذشت. در تمام عمرش حتي يک بار هم به مسافرت نرفت. زندگي اش کاملاً منظم بود. فعاليت هاي روزانه اش از پيش تعيين شده بودند و سر ساعت انجام مي شدند؛ شايد يکي از دلايلش آن بود که او هيچ وقت ازدواج نکرد! او هيچ وقت به مهماني نمي رفت و هيچ چيز نمي توانست برنامه روزانه اش را بر هم بزند؛ حال اينکه چرا اين قدر خودش را عذاب مي داد؟! ما هم نمي دانيم در زمان حيات او مردم شهر کونيگسبرگ جمله معروفي راجع به او داشتند: مي توانيد ساعتتان را با کارهاي کانت تنظيم کنيد.

فوتبال هم چيني است!
 

هيچ کس به درستي نمي داند ريشه فوتبال امروزي در چه ورزشي بوده است. گفته مي شود چيني ها حدود دو قرن قبل از ميلاد مسيح بازي اي شبيه به فوتبال داشتند که در دستنوشته هاي نظامي در دوره سلسله هان از آن ياد شده است. البته چيني ها خيلي دوست دارند بگويند همه چيز ريشه در تاريخ آنها دارد! بازي ديگري شبيه به فوتبال هم وجود داشته که پيش از ميلاد مسيح آن را بازي مي کرده اند. البته در آن دروازه اي وجود نداشت. قوم مايا هم بازي اي داشتند که در آن بايد توپ را با ضربه پا وارد حلقه هايي که روي ديوار قرار داشت مي کردند. حکاکي هاي مربوط به مصريان باستان نيز نوعي بازي شبيه به فوتبال را نشان مي دهد ولي در يونان يک بازي به نام «اسپيشکيروز» انجام مي شده که کاملاً مانند فوتبال امروزي بوده است. در آخرين قرن ها اما اين ورزش بيشتر با دست انجام شد و به نام راگبي شهرت يافت. در بريتانيا اختلاف شديدي بين طرفداران سرسخت راگبي و کساني وجود داشت که مي گفتند بايد توپ را با پا حرکت داد. ولي چون مخالفان راگبي زورشان به هواداران پرشمار اين ورزش نرسيده و نتوانستند قوانين آن را تغيير دهند، رفتند و يک ورزش ديگر را پايه گذاري کردند که بعد ها به محبوب ترين ورزش دنيا تبديل شد. با تشکيل فدراسيون جهاني فوتبال اولين بازي رسمي اين رشته در سال 1872 بين تيم هاي انگلستان و اسکاتلند برگزار شد.
منبع: مجله همشهري دانستنيها



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.