فلسفه ي نظام هاي اجتماعي و رفتارهاي اخلاقي در نهج البلاغه
نويسنده: نجفقلي حبيبي (1)
چکيده
- فلسفه ي نظام هاي اجتماعي که اشارت دارد بر اينکه اميرالمؤمنين(عليه السلام) بر برخي از نظام هاي مهم اجتماعي، که بيشتر ناظر به حکومت و حاکم است، توجه داشته و ضمن آن به فلسفه و دلايل آن توجه داده شده است. در اين حال اگر آحاد جامعه اعم از مردم و حکومت به علت صدور دستورها توجه کنند، عملکرد بهتري خواهند داشت.
- موضوع ها و مسائل مهم اخلاقي و تبيين رفتار اخلاقي انسان نيز در شکل گيري هويت سياسي ايفاي نقش مي کند. در اين بخش با اشاره به خطبه ي همام که در آن رفتارهاي اخلاقي يک مسلمان تبيين شده و پيوند آن با خطبه ي 198 که خصوصيات رفتاري منافقان توصيف شده است، و به نقش رفتارهاي اخلاقي مؤمنان و منافقان در شکل گيري هويت سياسي آنان اشاره اي شده است.
واژه هاي کليدي:
* استناد: حبيبي، نجفقلي (پاييز 1389)، فلسفه ي نظام هاي اجتماعي و رفتارهاي اخلاقي در نهج البلاغه، فصلنامه پژوهش هاي نهج البلاغه، ص 58-68.
بخش اول
در سخنان حضرت علي(عليه السلام) در نهج البلاغه، گذشته از لطافت ادبي و ظرايف سخنوري و فصاحت و بلاغت که همواره مطمح نظر سخنوران و سخن شناسان بوده است، نکات بسيار دقيق روانشناسي، اخلاقي، عرفاني، نظام هاي اجتماعي و سياسي، روش ها و قواعد عام مديريتي، ملاحظات خاص فرمانروايي و حکمراني، و لطايفي از رموز عبادت و بندگي و بسيار نکات ديگر وجود دارد. با اين همه چنين گفته شده است که کهنگي نمي پذيرد و گرد زمان برآن نمي نشيند و هر لحظه که به آنها توجه کني گويي سخن امروز است.
در اين نوشته، نويسنده در حد بضاعت خود کوشيده است به برخي از لطايف و ظرايف از فلسفه ي نظام ها و مقررات اجتماعي و سياسي و چرايي برخي از احکام و قواعد اخلاقي اشاراتي داشته و قطره اي از اين درياي حکمت بر کام تشنگان معرفت فروغلطاند. بدان اميد که طراوتي يابند و خود به دريا روي آورند.
از نحوه ي بيان آن بزرگ چنين بر مي آيد که اگر چرايي احکام و فلسفه ي مقررات و قواعد اخلاقي و اجتماعي و سياسي روشن باشد، اهل عمل با رغبت بيشتر و چشمي بازتر به آنها خواهند پرداخت. روشن است که پيگيري اين روش موجب پرورش عقل آدميان مي شود، که بزرگترين سرمايه ي آدمي در پيمودن مسير زندگي فردي و اجتماعي است. ناگفته پيداست که جامعه اي که افراد آن، اعم از طبقات و لايه هاي گوناگون اجتماعي، عاقل و رشيد بوده و به عواقب کار خود نيز بينا باشند، رستگار خواهند بود.
آنچه در خور توجه است، اينکه در اين نوشتار، همه ي آنچه مناسب موضوع است، نيامده؛ بلکه اندکي از بسيار مطرح شده است تا انگيزه اي باشد براي علاقه مندان که خود در سخنان آن حضرت در نهج البلاغه تعمق کنند و با آن انس گيرند.
برخي از اين نظام ها و مقررات و قواعد، به خصوص در حوره هاي مديريتي، سياسي و اقتصادي در روزگار ما سامان يافته و داراي نهادهاي اجرايي شده اند، يعني براساس آن قواعد عام که در اصطلاح، قوانين بالادستي با چشم انداز ناميده مي شوند؛ قوانين جزئي و اجرايي تنظيم شده و سازمان ها و نهادها و اداراتي براي اجراي آنها به وجود آمده است.
سخنان حضرت علي(عليه السلام) مربوط به پانزده قرن پيش است که هيچ يک از اين دستورالعمل ها در نظام اجتماعي حضور نداشته و پس از گذشت قرون متمادي بشر به آنها دست يافته است. با اين حال، هنوز سخن علي(عليه السلام) طراوت دارد؛ زيرا همه ي لطايف مورد توجه او در جوامع محقق شده است؛ به عبارتي ديگر اگر چه به برخي از مقررات مطرح شده در سخن آن حضرت در صورت ظاهر به مقررات و قوانين قابل عمل درآمده است. اما آن جامعيت که در سخن او است که در آن دنيا و آخرت، ظاهر و باطن، قانون و اخلاق و به خصوص پيوند آنها با خدا هنوز چنانکه بايد مورد توجه قرارنگرفته است. بنابراين چندان که بايد سودمند واقع نشده است و گرنه بايد زندگي اجتماعي و نظام حکمراني بهتر از اينکه هست، باشد.
درحد فرصت اين نوشته، موضوعات مطرح شده در دو بخش عمده تنظيم مي شود:
الف) فلسفه ي نظام ها و مقررات سياسي و اجتماعي و رفتاراخلاقي فردو نقش آن در شکل گيري هويت سياسي او؛
ب) مسائل و موضوع هاي مهم اخلاقي، تبيين رفتار اخلاقي يک مسلمان و نقش آن در شکل گيري هويت سياسي فرد.
الف- نظام هاي سياسي و اجتماعي
در اين سخن اولاً در حکمراني و اداره ي جامعه، اصل مشورت و بهره مندي از خرد جمعي پذيرفته شده است. بدون شک اين امر ضروري براي حاکمان است. ثانياً، در اين سخنان مشورت با سهکس براي حاکم منع شده است و فلسفه چرايي اين منع تبيين شده است. يکم، مشورت با بخيل، زيرا خاصيت اين خلق اين است که دارنده ي آن از فقير شدن مي ترسد. بنابراين در جريان مشورت به حاکم، او را از فقير شدن ترسانده، بنابراين او را از نيکي به مردم، که از وظايف حکومت است، باز مي دارد. دوم، از مشورت با آدم ترسو منع مي کند؛ زيرا ترسو از ورود به کارهاي بزرگ بيمناک است و مي ترسد و مي ترساند و حاکم را از ورود به کارهاي بزرگ مي ترساند. حال آنکه از خواص حکمراني در افتادن در کارهاي بزرگ است. سوم، مشورت با حريص نيز ممنوع است. زيرا حريص در حين مشورت دادن حاکم را به جمع آوري ثروت مردم و اندوختن مال ترغيب نموده و نخواهد گذاشت مال مردم در جهت مصالح عمومي هزينه شود.
امام علي(عليه السلام) ضمن تعريف شخصيت افراد مذکور، ريشه ي سه صفت مذکور، که مشخصه ي واجدين آن است، به سرچشمه اي خطرناک بازگردانده و مي فرمايد اين سه صفت از يک آبشخور آب مي خورند و آن عبارت است از بدگماني به خداوند که خود خوي خطرناکي است و چنين است که سخن علي از جامعيت شگفت انگيزي برخوردار است.
2- و اياک و المن علي رعيتک با حسانک او التزيد فيما کان من فعلک او ان تعدهم فتتبع موعدک بخلفک فان المن يبطل الاحسان و التزيد يذهب بنور الحق و الخلف يوجب المقت عندالله و الناس قال الله تعالي (کبر مقتا عندالله و الناس قال الله تعالي (کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون) (نهج، ص 340).
در اين فقره، امام(عليه السلام) اصل گزارش حاکم به مردم را پذيرفته و حدود آن را مشخص کرده اند. امروزه اين اصل که حاکم بايد گزارش عملکرد خود را به مردم بدهد، به صورت يک اصل روشن و بديهي از وظايف حکومت شناخته مي شود و با سازوکارهاي مشخصي، از جمله گزارش مستقيم به مردم، گزارش به مجلس مقننه، گزارش از طريق بودجه سالانه، از طريق بانک مرکزي و صور گوناگون ديگر سامان يافته و عمل مي شود. اما در روزگاري که حضرت علي(عليه السلام) اين موضوع را مورد توجه قرار داده، با توجه به روحيه ي حاکم بر نهاد قدرت، مرسوم نبوده است. اميرالمؤمنين(عليه السلام) ضمن پذيرش اصل گزارش عملکرد به مردم، که در واقع يکي از جلوه هاي پاسخگويي قدرت حاکمه است و بيان کيفيت آن، به سه نکته توجه کرده و فلسفه ي آنها را بيان نموده است.
يکم، حاکم در جريان گزارش به مردم، درمورد کارهاي نيک انجام گرفته، نبايد بر مردم منت بگزارد؛ زيرا منت نهادن، ارج کار نيک را از بين مي برد. در واقع اصل بر اين است که انجام کار نيک از وظايف هسته ي حکومت است و منت گزاردن خط بطلاني بر عمل حاکم خواهد کشيد؛ به عبارتي عرف اخلاقي جامعه منت را نپذيرفته و تحمل منت، بار سنگيني بر مردم است، به گونه اي که نخواهند توانست به ارزش کار نيک بينديشند.
دوم، در جريان گزارش عملکرد، از زياد نشان دادن کارهاي انجام شده، خودداري کند. يکي از مسائل مهم در بيان حضرت علي(عليه السلام) ارائه ي گزارش خلاف واقع و بزرگ جلوه دادن کارهاي انجام شده است. امروزه نهادهاي مختلف و دانش هاي جديد، مانند علم آمار و مراکز آماري، بنابر روشهاي دقيق و علمي، ميزان حقيقي عملکرد را مشخص کرده و در امر برنامه ريزي آينده و اجراي دقيق آن کمک مي کند. اين امر، گزارش دقيق آنچه انجام شده و توجه به آن دربرنامه ريزي آتي، از وظايف مصّرّح حکومت است. روشن است که گزارش افزون بر آنچه انجام شده، يعني ارائه ي آمار غلط، از خطاهاي عمده ي حکومت است وبايد توسط نهادهايي نظارت و کنترل شود. توجه به اهميت موضوع در عصر جديد، معنا و ضرورت سخن حضرت را روشن مي کند؛ زيرا در توجيه ضرورت گزارش دقيق فرموده اند: گزارش بيش از واقع نور حقيقت را از بين مي برد. عدم توجه به اين امر در واقع نوعي حقيقت پوشي و حق پوشي است که به خداوند نيز مربوط مي شود. توجيه امام در اين مورد توجيهي عميق است. زيرا ارائه آمارهاي غيرواقع، فعل دروغ است و دروغ گويي از گناهاني است در همه ي نظام ها و اديان توحيدي، امري زشت و مذموم شمرده شده است.
سوم، فرموده اند در گزارش کارها و برنامه نبايد وعده اي دهد که اراده بر خلاف آن دارد. خلف وعده و وعده ي دروغين، که در واقع نوعي فريفتن مردم است، براي حاکم بسيار خطرناک است و دشمني خدا و مردم را در پي دارد و از جمله آثار اجتماعي آن، بي اعتمادي مردم به حاکم است. امام علي(عليه السلام) ضمن پيوند دادن خلف وعده و وعده ي خلاف با دشمني خداوند به آيه ي، «کبر مقتا عندالله آن يقولوا مالاتفعلون» استناد کرده است.
3- ولا تدفعن صلحا دعاک اليه عدوک لله فيه رضا فان في الصلح دعه لجنودک و راحه من همومک و امنا لبلادک (نهج البلاغه، ن53؛ ص 328).
اگر دشمن پيشنهاد صلح کرد و رضاي خداوند نيز در آن بود، حاکم بايد بپذيرد. فلسفه ي آن در کلام امام چنين بيان شده است: در صلح هم لشکريان آسوده مي شوند هم حاکم آرامش خاطر مي يابد و هم کشور در امنيت به سر مي برد. البته بايد مواظب دشمن بود که از طريق صلح فرصت غافل گيري نيابد.
مسئله صلح يکي از مسائل حکومتي است و فوايدي که آن حضرت شمرده اند از امور واقعي است. پيوند اين مسئله نيز، مانند مسائل پيشين، با خداوند بوده و به صراحت مورد توجه امير(عليه السلام)قرار گرفته است.
4- ثم انظر في امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لا تولهم محاباه و اثره فانهما جماع من شعب الجور و الخيانه و توخ منهم اهل التجربه و الحياء من اهل البيوتات الصالحه و الدقم في الاسلام المتقدّمه فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل في المطامع اشرافا و ابلغ في عواقب الامور نظر (نهج البلاغه، ن53، ص 332).
شک نيست که حکومت نيازمند به کارگزار است. امام علي(عليه السلام) ضمن توجه به ضرورت اين امر، بر نحوه ي انتخاب آنان و انجام آزمايش لازم تأکيد مي ورزد و حاکم را از انتخاب براساس تمايلات شخصي و بدون مشورت پرهيز مي دهد. زيرا فلسفه انتخاب بنابر ميل شخصي و بدون مشورت در حقيقت ستمگري و خيانت است. زيرا افرادي که اين چنين انتخاب شوند تابع هيچ امري نخواهند بود و با اتکا به قدرت حاکم خود نيز ممکن است به همين شيوه متوسل شوند و طولي نمي کشد که فساد و خيانت حکومت را خواهد لرزاند.
5- ثم اسبغ عليهم الارزاق فان ذلک قوه لهم علي استصلاح انفسهم و غني لهم عن تناول ماتحت ايديهم و حجه عليهم ان خالفوا امرک او ثلموا امانتک (همان، ص 333)
امام علي(عليه السلام) تأمين معيشت فراخ و راحت کارکنان دولت را لازم دانسته و فلسفه آنرا در اين مي داند که حقوق کافي سبب مي شود تا کارمندان خود را اصلاح کنند و چون بي نيازند، به اموال دولتي دست درازي نکنند. در اين حال اگر خطايي از آنان سربزند، عذري ندارند. امروزه اين امر روشن شده است که يکي از علل کم کاري کارکنان دولت و گرفتاريشان در دام فساد، ناشي از کمي و ناکافي بودن حقوق براي زندگي است.
6- و اياکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب (همان، خطبه 127، ص 125).
حضرت علي(عليه السلام) ضمن پرهيز از تفرقه، مسلمانان را به وحدت و اتحاد فراخوانده و در توجيه ضرورت حفظ وحدت و خودداري از تفرقه، گوسفندي را مثال مي زند که از گله جدا شده، اسير گرگ مي شود. افراد انساني نيز اگر از جامعه جدا شوند در دام شيطان خواهند افتاد.
7- ... وا عظم ما افترض سبحانه من تلک الحوق حق الوالي علي الرعيه و حق الرعيه علي الوالي فريضه فرضها الله سبحانه لکل علي کل فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاهه الا باستقامه الرعيه فاذا ادت الرعيه الي الوالي حقه و ادي الوالي اليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدالت معالم العدل و جرت علي الالها السنن فصلح بذلک الزمان و طمع في بقاء الدوله و يئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعيه واليها او اجحف الوالي برعيته اختلفت هنالک الکلمه و ظهرت معالم الجور و کثر الادغال في الدين و ترکت محاج السنن فعمل بالهوي و عطلت الاحکام و کثرت علل النفوس...(همان، خطبه 216، ص 248).
امام(عليه السلام) در اين سخنان به حقوق متقابل مردم و حکومت توجه داشته و فرموده است: اگر مردم حق حاکم و حاکم حق مردم را درست ادا کند، در اين صورت پيوندي بين آنها برقرار مي شود که مايه ي عزت و ارجمندي دينشان خواهد شد. در منظر امام(عليه السلام) حال مردمان نيک نشود، مگر با رفتار نيک واليان و حال واليان نيک نشود، مگر به درستکاري مردمان؛ فلسفه ي اين کوشش متقابل اين است که حق بين آنان عزيز مي شود، راه هاي دين برپا و نشانه هاي عدالت برجا و سنت اجرا شود، کار زمانه آراسته گردد و ارکان دولت پايدار مي شود و طمع دشمنان به نااميدي بدل مي شود. برعکس اگر مردم بر حاکم غلبه کنند و يا حاکم برمردم ستم کند، اختلاف کلمه محقق مي شود. فلسفه بدرفتاري دو طرف اين مي شود که پرچم هاي ظلم برافراشته مي شود و تبهکاري و فساد در دين آغاز و سنت رها مي شود و کارها بر هواي نفس استوار مي گردد و احکام تعطيل مي شود و بيماري جانها بسيار و کسي از حق بزرگي که تعطيل شده به وحشت نمي افتد و از باطل بزرگي که انجام شده ناراحت نمي گردد. در چنين وضعي نيکان خوار شوند و اشرار بزرگ...
در اين سخنان به اجمال، نظم اجتماعي صحيح که مبتني بر هماهنگي و وحدت نظر و عمل بين مردم و حکومت است و خسارات سنگين ناشي از اين ناهماهنگي اجتماعي تبيين شد. بنابراين در منظر امام، نتيجه رعايت حقوق متقابل بين مردم و حکومت، سرافرازي حق بين آنها است؛ يعني هر دو (مردم و حکومت) حق را بزرگ مي شمارند و آن را خوار نخواهند کرد و حق ملاک بين آنهاست.
در چنين فضايي امور بر محور حق مي گردد و دين در جامعه برپاست، عدالت برپاست و روزگار خوب است و دولت پايدار و دشمنان نيز کاري از پيش نخواهند برد. اما اگر برعکس شود، مردم حرمت حاکم نگه ندارند و حاکم حريم مردم را پاس ندارد، سنت تعطيل شده و ظلم جامعه را فرا مي گيرد. از آثار ناگوار در چنين جامعه اي تباهي دين است. کسي از تعطيل شدن حق، هر چند بزرگ باشد، ناراحت نمي شود؛ و از باطلي که صورت مي گيرد نيز رنج نمي برد، بيماريهاي رواني در جامعه بسيار مي شود. تحليل و تفسير امام علي از عوامل پايداري و سقوط جوامع در اين گفتار بسيار صريح و روشن است و فلسفه هر کدام نيز مشخص است.
ب- مسائل و موضوعات مهم اخلاقي
در اين فقرات به راستي و دروغگويي، حسد، دشمني با يکديگر و آرزوي نفساني توجه شده، و زيان هريک مورد توجه قرار گرفته است: دروغگويي دور از ايمان است و دروغگو در پرتگاه. تکيه گاه مؤمن ايمان است. مؤمن با دروغ گفتن ايمان خود را ازدست مي دهد و در پرتگاه سقوط قرار مي گيرد.
حسد نيز چون آتش که هيزم را مي خورد، ايمان را مي بلعد. بنابراين مؤمنان از حسد بايد بپرهيزند، تا ايمانشان آسيب نبيند. چنانکه دروغ نيز چنين بود. در واقع دروغگويي و حسد هويت ايماني مؤمنان را سلب مي کند. در جامعه اي که افراد دروغ مي گويند و حسد مي ورزند ايماني حاکم نيست و جامعه، جامعه ي مؤمنان نيست. دشمني افراد با يکديگر، موجب گسستن پيوندهاي خويشاوندي مي شود. نيک پيداست که با گسستن پيوند خويشاوندي، پيوند اجتماعي نيز از هم گسسته، و جامعه ي خانواده و جامعه ي بزرگ از هم مي پاشد و زيان آن نيک روشن است.
آرزو عقل آدمي را دچار غفلت مي کند. محاسبه هاي آينده اگر بر پايه ي عقل و خرد صورت پذيرد، آدمي مي تواند راه هاي رسيدن به موفقيت ها را به درستي سنجيده و به کار بندد. اما آرزو، که مظهر خيالبافي است، عقل را به غفلت مي اندازد و در نتيجه به بيراهه مي کشاند. افزون بر اين آدمي را از به کارگيري عقل باز مي دارد و از ياد خدا غافل مي کند و پيوند آدمي با خدا نيز قطع مي شود.
مسئله ي عقل و کاربرد آن از امهات معارف اسلامي است. هرچه آدمي را از توجه به عقل و عمل به فرمان عقل بازدارد، ممنوع است. از اين جلمه است اعمال خرافي چون فال گيري و طالع بيني... و يا استعمال مشروبات الکلي، مواد مخدر و بسياري موارد ديگر...
2- ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليکم ائنان اتباع الهوي و طول الامل فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق و اما طول الامل ينسي الاخره (نهج البلاغه، خطبه 42، ص40).
سخنان امام، دال بر اين است که از دو چيز براي مردم ترسان و نگران اند. يکي پيروي هواي نفس و ديگري آرزوي دراز؛ پيروي از هواي نفس آدمي را از راه حق بازداشته و آرزوي دراز آخرت را به دست فراموشي مي سپرد، براي مردم مسلمان اين هر دو بسيار زيان آور است. رکن مسلماني پيمودن راه حق است و به ياد آخرت بودن و براي آن کارکردن. پيروي از هواي نفساني و آرزوي دراز آدمي را از دستيابي به اين امور باز مي دارد.
بخش دوم- تبيين رفتار اخلاقي يک مسلمان
فمن علامه احدهم انک تري له قوه في دين و حزما في لين و ايمانا في يقين و حرصا في علم و... و يحک ان لکل اجل وقتا لا يعدوه و سببا لا يتجاوزه فمهلا لا تعد لمثلها فانما نفث الشيطان علي لسانک (نهج البلاغه، ص 226).
اين بخش که نمونه هاي رفتار متقين است تا پايان خطبه با عبارات کوتاه، اما بسيار دقيق بيان شده است. اگر بپذيريم که اين صفات هويت اخلاقي مؤمنان است و در کنار آن در خطبه ي 194 صفات گروهي ديگر از مسلمانان با عنوان «منافقان» تبيين شده است (نهج، ص228). اگر بپذيريم که صفات مطرح شده در اين خطبه هويت اخلاقي جمع ديگري، با عنوان منافقان مطرح شده است، و با توجه به اينکه در خطبه ها و سخنان بسياري در نهج البلاغه به نکات مذکور در دو خطبه، چه در حوزه هاي فردي و چه در حوزه هاي سياسي اشاره شده است؛ مي توان پذيرفت که رابطه ي معناداري بين اخلاق، که جنبه ي فردي دارد و هويت سياسي، که جنبه ي اجتماعي دارد، وجود دارد. به خصوص در صفات نيک متقيان افعال، عموماً به صورت مفرد به کار رفته، اما در توصيف صفات منافقان، افعال به صورت جمع به کار رفته است. اين امر القا کننده ي اين معني است که آثار و مظاهر نفاق به صورت هويت جمعي شکل مي گيرد. به عنوان مثال فرمود:
احدرکم اهل النفاق، فانهم الضالون... (نهج البلاغه، خطبه 185، ص227).
و در خطبه متقين در توصيف صفات آنان از افعال مفرد استفاده شده است:
... يعمل الاعمال الصالحه و هو علي وجل يمسي (نهج البلاغه، خطبه 184، ص227).
و شايد بتوان استنباط کرد که نفاق، که به مثابه ي خلق وخوي است، رفتاري فردي است که به هويت سياسي تبديل شده و رفتار سياسي را شکل مي دهد. با استفاده از تعابير گروهي با تغييراتي از قبيل «مؤمنان، محسنان، حزب الله، متقيان، منافقان، کافران، صادقان و امثال اينها که در قرآن مجيد و نهج البلاغه بسيار به کار رفته است مي توان پذيرفت که اخلاق که با توجه به تعريف علماي اخلاق و از جمله خواجه نصيرالدين طوسي در اخلاق ناصري، گرچه ملکه اي شخصي و فردي است، اما مي تواند در شکل گيري هويت سياسي فرد که البته به جمع تعلق دارد مؤثر باشد. بنابراين نبايد با طرح اين مباحث که هويت اخلاقي نيز در جامعه شکل مي گيرد و مسئله ي مرغ و تخم مرغ غرق شديم به عبارت ديگر چنين نيست که افراد در هويت فردي هيچ از خود بروز ندهند و شايد مسئله فطرت در اين موضوع کمک مؤثري به حل مسئله کند.
منابع:
- نهج البلاغه، م: سيد جعفر شهيدي، تهران: مرکز آموزش و پژوهش انقلاب اسلامي، 1372.
پي نوشت ها :
1. دانشيار دانشگاه تهران.