فقر، علل و راه کارها (10)

اسلام بر دولت واجب کرده است که زندگی افراد جامعۀ اسلامی را به طور کامل تأمین کند؛ و دولت معمولاً با دو جهت گیری، این مهم را انجام می دهد: 1- تأمین وسایل کار برای فرد و فراهم آوردن فرصت مشارکت شایسته در فعالیت پربار اقتصادی، تا فرد براساس کار و تلاش خود زندگی کند.
چهارشنبه، 13 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقر، علل و راه کارها (10)

 فقر، علل و راه کارها (10)
فقر، علل و راه کارها (10)


 

نویسنده: لبیب بیضون
مسئول دانشگاه الهیات، دانشگاه جهانی علوم اسلامی لندن – شعبه دمشق



 

مسئولیت دولت در اقتصاد اسلامی
 

این مسئولیّت در دو مبدأ اساسی متجلّی می شود:
1. تأمین اجتماعی
2. توازن اجتماعی.
1. تأمین اجتماعی
اسلام بر دولت واجب کرده است که زندگی افراد جامعۀ اسلامی را به طور کامل تأمین کند؛ و دولت معمولاً با دو جهت گیری، این مهم را انجام می دهد:
1- تأمین وسایل کار برای فرد و فراهم آوردن فرصت مشارکت شایسته در فعالیت پربار اقتصادی، تا فرد براساس کار و تلاش خود زندگی کند.
2- اصل تأمین و کفالت: اگر فرد از انجام کار و کسب معیشت، یعنی کسب کامل، ناتوان باشد، دولت، مبلغ لازم برای برطرف نمودن نیاز او و فراهم آوردن حد کافی از معیشت را برایش تضمین می کند.
مبدأ این تأمین اجتماعی بر دو اصل استوار است:
1- اصل حقوق جامعه.
2- اصل کفالت عام، که در درآمدهای عامّۀ دولت در نظر گرفته می شود.
این اصل کفالت و تضمین عام، اشباع نیازهای حیاتی و ضروری فرد را تقاضا می کند؛ امّا اصل دوم، چیزی بیش از این مقدار را در بر می گیرد و فراهم نمودن سطحی وسیع تر و بالاتر از زندگی را ایجاب می کند.
الف – اصل حقّ جامعه در درآمدها و منابع ثروت
این حق، برای تمام افراد جامعه، از حقّ جامعه در منابع ثروت و استفاده از ثروت های طبیعی ناشی می شود. براساس این حق، دولت به شکل مستقیم مسئولیت تأمین زندگی نیازمندان و درماندگان را دارد.
هزینه های این تأمین را دولت از محل واردات ثروت ها و تولیدات (بیت المال) پوشش می دهد؛ از جملۀ این واردات، زکات، خمس، انفاق، فیء، خراج، جزیه و کفاره می باشد، که همۀ اینها افزون بر رشد درآمدهای عمومی و مالکیت های دولت است.
خداوند متعال می فرماید:
«آنچه خدا از [مال و زمین] مردم آبادی ها به پیامبرش بازگردانید، از آن خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا میان توانگرانتان دست گردان نباشد».
فیء، آن چیزی است که مسلمانان بدون کارزار، از کفّار دریافت می کنند؛ بنابراین حقّ مجاهدان و جنگجویان نیست و فقط میان یتیمان و مسکینان توزیع می شود. در این آیۀ قرآنی، پایه ای را که اندیشۀ تأمین و کفالت بر آن استوار شده است، می یابیم که همان حق همۀ افراد جامعه در ثروت است. این بدان سبب است که مال، دست به دست بچرخد و در نزد همۀ افراد اجتماع وجود داشته باشد و ویژۀ توانگران و دست گردان میان آنها نباشد: «تا در میان توانگرانتان دست گردان نباشد».
در عهدنامۀ امام علی (ع) به مالک اشتر آمده است که:
«سپس خدا را، خدا را، دربارۀ پایین ترین طبقۀ جامعه [در نظر بگیر]؛ همان هایی که هیچ راه چاره ای ندارند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و زمین گیران هستند. در این طبقه، هم قانع هست و هم نیازمندی که درخواست می کند و قناعت نمی ورزد. و آن حقّی را که خدا از حقوق خود به آنها اختصاص داده و پاسداری آن را بر عهده ات نهاده است، حفظ کن. قسمتی از بیت المال و قسمتی از غلّات زمین های خاص اسلامی در هر شهر را برای آنان قرار ده؛ چرا که دوردست ترین آنها همان سهمی را باید داشته باشد که نزدیک ترینشان دارد، و آنچه به عهدۀ تو نهاده اند، رعایت حق ایشان است. پس مباد که غرق شدن در نعمت، تو را از آنان غافل دارد؛ زیرا که عذر تو در ضایع کردن امور خرد به خاطر کارهای بزرگ، پذیرفته نیست. پس همّت خود را از آنها دریغ مدار و از آنها روی گردان نباش و دربارۀ کارهای کسانی از آنها که به تو دسترسی ندارند، پرس و جو کن؛ همان کسانی که چشم ها ایشان را خوار می شمرند و مردم تحقیرشان می کنند. پس برای [رسیدگی به امور] آنها، فرد مورد اعتماد خود را، که اهل خشیت و تواضع باشد، انتخاب کن، تا درخواست های آنان را به تو برساند. سپس دربارۀ آنها چنان عمل کن که چون خدا را دیدی، جای عذرت باشد. بی تردید این گروه از بین مردم بیش از دیگران نیازمند انصافند و باید در به جا آوردن حق همه چنان باشی که در پیشگاه خدا عذرت پذیرفته شود. و امور یتیمان و پیران را، که چاره ای ندارند و درخواست هم نمی کنند، عهده دار شو».
این متن، با وضوح تمام اصل تأمین اجتماعی را تأکید می کند و مسئولیت مستقیم دولت را در کمک کردن به فرد و فراهم آوردن حدّ کفایت برای او، شرح می دهد.
امّا این تضمین و تأمین، به افراد مسلمان محدود نمی شود؛ بلکه شهروندان مسیحی و یهود از اهل ذمّه را نیز که در تحت حمایت دولت اسلامی زندگی می کنند، در بر می گیرد و هر یک از آنها که به سن پیری برسد و از کسب و کار ناتوان شود، نفقه اش بر عهدۀ بیت المال است.
دربارۀ امام علی (ع) نقل شده است که ایشان از کنار مردی سالخورده و نابینا عبور کردند که در حال تکدّی بود. فرمودند: «این کیست؟» عرض شد: نصرانی است. فرمودند: «او را به کار گرفته اید تا اینکه سالخورده و ناتوان شده است، و اکنون مال و ثروت را از او دریغ می ورزید؟! از بیت المال به او انفاق کنید».
امّا حدود این تأمین که برای هر فرد از جامعه به عهدۀ دولت می باشد، گسترده است و به نیازهای ضروری محدود نمی شود؛ بلکه تأمین همۀ نیازهای اساسی را شامل می شود؛ به گونه ای که فرد از سطح مکفی از زندگی برخودار گردد. «کفایت»، از مفاهیم متغیّری است که مضمونش به اندازۀ فزونی رفاه و آسایش زندگی عمومی، گسترده تر می گردد و محدودۀ این تأمین تا آنجا گسترش می يابد که شامل خوراک و پوشاک و مسکن و همچنین ازدواج و حج گردد.
در تاریخ بسیار شنیده ایم که افرادی نزد امام می آمدند و امام، کاری را برای آنها فراهم می کرد، یا خانه ای برایشان می خرید، یا در تزویج آنها تلاش می نمود؛ همۀ اینها از بیت المال بود.
از بزرگ ترین نمونه های این تضمین و تأمین، انفاقی است که در کشمیر رخ داد. دکتر ابوالخیر العرقسوسی، استاد کنونی دانشکدۀ تربیت معلّم در دانشگاه دمشق، برای ما بازگو می کند که هنگامی که او با عنوان رایزن فرهنگی سوریه به پاکستان رفته بود، از پایبندی شدید شیعیان به نظام خمس شگفت زده شده بود. آنها انجمن های منظمی تشکیل داده بودند که عهده دار جمع آوری و به مصرف رساندن خمس بودند و بازده آنها، میلیون ها میلیون در هر سال بود. هنگامی که مشکل کشمیر به وجود آمد و اهالی شیعه مذهب آن، که تعدادشان 5 میلیون نفر بود، تحت فشار هندوها به پاکستان مهاجرت کردند، پابرهنه و عریان به آن دیار رسیدند، در حالی که برخی از آنها پیش از آن مالک کارخانه ها و تجارتخانه ها و مزارع به حساب می آمدند. این انجمن های اسلامی توانستند مشکل آنها را در مدّت یک ماه، علی رغم فقر شدید و تعداد بسیارشان، حل کنند.
این انجمن های گردآورندۀ خمس، به هر پناهندۀ کشمیری که عضو شده بود، به اندازۀ تمام دارایی او در سرزمینش، مال عطا نمودند؛ حتی برای یکی از آنها که قبلاً مغازۀ جواهرفروشی داشت، مغازه ای نظیر آنچه داشت، فراهم کردند. در اینجاست که حقیقت همبستگی در اسلام به ظهور می رسد.
ب- اصل کفالت عامّه
این اصل دوم تأمین اجماعی در اسلام است، که از اصل کفالت برخی از مسلمین برای برخی دیگر، به اعتبار برادری دینی نشأت می گیرد، خداوند سبحان می فرماید:
«برخی از مردان و زنان مؤمن، یاور و سرپرست برخی دیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند». [توبه، 72]
این نوع از کفالت زمانی واجب می شود که زکات، نیاز فقرا و ناتوانان را برطرف نکند؛ همان گونه که در آغاز اسلام اتّفاق افتاد؛ هنگامی که بیشتر کسانی که اسلام را می پذیرفتند، از فقرا و محرومان بودند، و همچنان که هنگام قحطی، جنگ و حوادث اتفاق می افتد. بنابراین بر حاکم شرعی رواست که برای توانمندان تکلیف مالی برای برادران محرومشان وضع کند.
خداوند متعال می فرماید:
«از اموال آنها صدقه ای برگیر تا به وسیلۀ آن، آنها را مطّهر و پاکیزه کنی». [توبه، 103]
و در حدیث صریح آمده است که:
«به درستی که در مال، حقّی غیر از زکات وجود دارد».
در حدیث دیگر آمده است که:
«هر مؤمنی که مایحتاج مؤمنی دیگر را از او دریغ کند، در حالی که قادر به تأمین آن از جانب خود یا از جانب دیگران باشد، خداوند او را در روز قیامت، سیاه چهره و سفیدچشم در حالی که دستانش به گردنش بسته شده است، برمی انگیزد. پس گفته می شود:
این خائنی است که به خدا و رسولش خیانت کرده است. سپس دستور داده می شود که او را به سمت آتش ببرند».
این نوع از تضمین و تأمین، به هنگام کمبود هزینۀ دولت اسلامی نیز واجب است و با وجود آن، تضمین بر طبق اصل اوّل برای فقیر منتفی می شود.
برای روشن نمودن این تضمین، برخی از نصوص شرعی دالّ بر این مطلب را می آوریم:
از امام رضا (ع) به نقل از پیامبر (ص) روایت شده است که از آن حضرت پرسیدند:
«ای رسول خدا! در مال، حقی غیر از زکات وجود دارد؟ فرمودند: بله؛ نیکی کردن به خویشاوندی که پشت کرده و پیوستن به همسایۀ مسلمان. پس هر کس سیر بخوابد، در حالی که همسایۀ مسلمانش گرسنه است، به من ایمان نیاورده است».
پیامبر (ص) فرموده اند:
«ای ابوذر، هر کس دو پیراهن دارد، باید یکی از آن دو را بپوشد و دیگری را به برادرش بپوشاند».
کسی که به سخنان امام صادق (ع) بسیار گوش فرا می داد، دربارۀ قومی سؤال کرد. این قوم کسانی بودند که مال زیادی داشتند در حالی که برادرانشان نیاز شدید داشتند و زکات، آنها را بی نیاز نمی کرد. پرسید که آیا جایز است که آنها سیر باشند و برادرانشان گرسنه؟ حال آنکه روزگار، روزگار سختی است. امام (ع) به او چنین پاسخ داد:
«مسلمان، برادر مسلمان است؛ نباید به او ظلم کند، او را رها سازد و یا محرومش گرداند. بر مسلمانان سزاوار است که در این زمینه تلاش کنند و بر این کار مداومت داشته، با یکدیگر همکاری کنند و به نیازمندان یاری رسانند».
از ابوسعید خدری نقل شده است که از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمایند:
«هر کس مال افزون بر نیاز دارد، باید آن را به کسی که مالی ندارد، برگرداند، و هر کسی متاع افزون بر حاجت دارد، باید آن را به کسی که متاعی ندارد، بازگرداند».
پیامبر (ص)، اشعریون را چنین مدح می کنند:
«اشعری ها، هنگامی که در جریان جنگ، تنگدست می شدند یا غذای خانواده شان در شهر کم می شد، هر آنچه را که داشتند، در یک جامه جمع می کردند، سپس آن را در یک ظرف، به طور مساوی میان خود تقسیم می کردند. پس ایشان از من هستند و من از آنها».

وقایع گویا دربارۀ اصل کفالت
 

تاریخ ائمه (ع) مشحون از نمونه های گویایی از اجرای اصل کفالت عام در صدر اسلام است؛ آن زمان که فقر بر مردم طغیان کرده بود. امام علی (ع) نخل ها را آبیاری می نمودند تا دو قرص نان و دو جامۀ کهنه تأمین کنند؛ و بعد، کسب افزون بر نیاز خود را در راه اطعام فقرا و آزاد کردن بندگان انفاق می نمودند.
از زیباترین واقعیّت ها از این دست، داستان آن حضرت و همسرش، فاطمه، و دو فرزندش، حسن و حسین (ع)، است، که هنگامی که مسکین، سپس یتیم و بعد اسیری نزد آنها آمدند که روزه دار بودند، طعام خود را صدقه دادند و در نتیجه، سه روز گرسنه ماندند؛ به طوری که به هنگام افطارشان، جز جرعه ای آب چیزی نداشتند؛ تا اینکه این آیه در شأن آنها نازل شد:
«و غذا و طعام را، علی رغم حبّ آن، به مسکین و یتیم و اسیر می دهند [و می گویند] ما شما را به خاطر خدا طعام دادیم و از شما نه جزایی می خواهیم و نه تشکّری». [انسان، 9]
و قول خداوند متعال دربارۀ آنها راست است که:
«و [دیگران را] بر خود برتری دادند؛ هرچند که خود تنگدست بودند». [حشر، 9]
از جملۀ وقایع مشهور، داستانی است که از صدقه دادن امام حسین (ع) و امام زین العابدین (ع) روایت شده است؛ هنگامی که هر یک از این دو بزرگوار، کیسه ای بر پشتشان حمل می نمودند تا غذا به خانه های فقرا و محرومین ببرند؛ همان هایی که عفّت و خویشتنداری، آنها را از درخواست و تکدّی باز می داشت.
روایت شده است که امام زین العابدین (ع) در شب تاریک از خانه خارج می شدند و کیسه ای را بر پشت خود حمل می کردند که در آن، کیسه های دینار و درهم بود و گاهی نیز غذا یا هیزم، بر در خانه ای می رسیدند، دَرِ آن خانه را می زدند و به هر کس که از آن بیرون می آمد، مقداری از آنچه را که در کیسه بود، می دادند؛ و چهرۀ خود را به هنگام رویارویی با فقیر می پوشاندند تا ایشان را نشناسد. امّا هنگامی که آن حضرت (ع) وفات یافتند، فقرا دریافتند که آن شخص، امام علی بن الحسین (ع) بوده است. هنگامی که ایشان را بر غسلگاه نهادند، دیدند که اثری بر پشت ایشان است، که در واقع به خاطر کیسه هایی بود که به منازل فقراء و مسکینان می بردند. [صدوق، ؟، 3/100]
هنگامی که زندگی اجتماعی در زمان عمر بن عبدالعزیز به مرحلۀ شکوفایی و رفاه رسید، فقر از بین رفت و بیت المال مملو از دارایی شد؛ تا آنجا که زکات از بسیاری از راه ها می رسید و کسی نبود که آن را دریافت کند. در این جامعۀ اسلامی مرفّه، خلیفه، عمر بن عبدالعزیز دیده می شود که در سایۀ شب، در یکی از گوشه های راه به تنهایی سر در گریبان فرو برده است و خود را پنهان می کند. یک بار از علّت این کار پرسیدند؛ گفت: من اینجا نگهبانی می دهم و در پی کسانی می گردم که در شب، گرسنگی آنها را فرا گرفته است. اگر مکان آنها را می دانستم، ناقه ام را برایشان ذبح می کردم و قطعه قطعۀ آن را تا منزل هایشان حمل می نمودم. خدا شما را اجر دهد. آیا میان شما کسی هست که مرا به سوی این بیچارگان راهنمایی کند؟
این خلیفۀ عادل به دنبال نیازمندانی که ما معمولاً آنها را در کنار راه ها و گذرگاه ها می بینیم، نبود؛ بلکه به دنبال نیازمندان خویشتن داری بود که جاهل، از فرط خویشتنداریشان آنها را توانگر می پندارد؛ و این جست و جو به خاطر آن بود که امانت خدا را از حق آنها از بیت المال بر گردنش نهاده شده بود، به آنها برساند، و چون کسی از آنها را نمی یافت، مردم را سوگند می داد که مکان آنها را به وی نشان دهند. نیازی که در احادیث سابق به آنها اشاره شده است، نیاز شديد است و شامل نیازهای حیاتی و ضروری، همچون خوراک و پوشاک می باشد، که در اصل کفالت عامه، برآوردن آنها واجب است.
نظام اسلامی آرزو دارد که مؤمن به درجه ای از ایثار دست یابد که دارایی اش را خاص خود نبیند و آن را به عنوان شیئ سزاوار بخشش، در اختیار برادران نیازمندش قرار دهد و به برادران دینی خود اجازه دهد که هر آنچه می خواهند، بدون اجازه و آگاهی او، از صندوق پولش بردارند.
امام باقر (ع) می فرمایند:
«آیا این گونه است که یکی از شما نزد برادرش بیاید و دست در کیسۀ او برد و نیازش را برگیرد و آن را پرداخت نکند؟» عرض کردند: چنین چیزی در بین خودمان سراغ نداریم. ابوجعفر (ع) فرمودند: «در این صورت هیچ چیز وجود ندارد». عرض کردند: منظور هلاکت است؟ فرمودند: «نه، منظور این است که آرزوها و آمال این قوم، از این پس به آنها عطا نخواهد شد». [کشف الغمه، 1364، 2/333]
در این باره داستان زیر را می آوریم:
دربارۀ شریف رضی، که رحمت خدا بر او باد، حکایت کرده اند که یکی از توانگران دوست داشت که بر او و دانش آموزانش مالي را بخشش کند. بنابراین نزد رضی رفت و در حالی که وی مشغول درس دادن به چهل طلبه در خانۀ خود بود، آن مال را بر او عرضه کرد؛ امّا رضی گفت: من نیازی به مال ندارم؛ ولی مانعی برای اعطاء آن به طلبه هایم وجود ندارد. توانگر در میان فرد به فرد آنها گشت و از آنها دربارۀ نیاز به پول سؤال می کرد و همۀ آنها پاسخ می دادند: ما را همین قوت امروزمان کفایت می کند؛ پس پول را می خواهیم به چه کار! و چون به طلبۀ چهلم رسید، طلبه دیناری از توانگر گرفت و آن را به قطعه هایی شکست و قطعه ای را برداشت. چون توانگر بازگشت، شریف به آن طلبه رو کرد و گفت: چه چیزی موجب این کار تو شد. طلبه گفت: یک هفته است که میهمانانی نزد من آمده اند و چون من چیزی برای خوراک آنها نداشتم، مقداری پول قرض کردم تا آنها را طعام دهم، و از آن پس طلبکاران حقشان را از من می خواهند. این موجب شد تا قطعه ای از این دینار را برگیرم تا نیازم را برطرف سازم و خود را از سرانجامی که از جانب مردم در انتظارم است، برهانم.
شریف هنگامی که سخن او را شنید، آهنگر را صدا کرد و به او گفت: این کلید گنجۀ من است. برای من چهل کلید از روی این بساز. سپس کلیدها را میان طلّابش توزیع کرد و به آنها گفت: هر کس نیاز به پول دارد، بدون آگاهی من، از گنجه ام پول بردارد... . و این غایت بذل و بخشش و ایثار است.
2. توازن اجتماعی:
منظور ما ایجاد تعادل میان افراد جامعه از نظر سطح زندگی، علی رغم اختلاف درآمدشان است. بدین معنا که پول در نظر افراد جامعه به میزانی موجود و دست گردان باشد که فرصت زندگی در سطح عمومی را برای هر فردی فراهم کند. اسلام برای تحقّق این هدف اقدام به دو گونه اعمال فشار، یکی به طبقۀ توانگر و دیگری به طبقۀ فرودست، نموده است:
اعمال فشار به طبقۀ توانگر، از طریق تحریم اسراف در زندگی آنان است، و اعمال فشار به طبقۀ فرودست، برای بالا بردن سطح معیشتی آنان به عالی ترین سطح. بدین ترتیب، سطوح به هم نزدیک و نزدیک تر شده، تا بدانجا، که درجات تفاوت سطح آنها جزئی می گردد و تناقضی کلّی در آن به چشم نمی خورد؛ نظیر تناقضات سرسام آوری که میان طبقات مختلف معیشتی در جامعۀ سرمایه داری وجود دارد.
گفته می شود که بی تردید، نفس انسان با فقر، متواضع و طبع وی لطیف می شود، و با ثروت، بدترین خودپسندی و سرکشی به سراغ انسان می آید. پس باید چیزی میان این دو امر را اختیار کنیم، و این کار با بالا بردن سطح فقیر به میزانی از رفاه و پایین آوردن سطح ثروت ثروتمند به حدّ اعتدال انجام می پذیرد، و به این ترتیب، مساوات میان مردم بر پا می شود. هدف این اصل آن است که همۀ محرومان را به سطح عادی زندگی مردم برساند؛ یعنی هدف این اصل، غنی نمودن همۀ افراد در جامعۀ اسلامی است.
در خبری از امام صادق (ع) آمده است:
«به میزانی به او زکات دهید که توانگرش سازد».
اسلام در حمایت از این تعادل اجتماعی، قوانینی وضع نموده است که شکاف های میان توانگران و فقرا را محدود می کند. از آن جمله است: مبارزه با ذخیره سازی اموال، تحریم ربا، وضع احکام و قوانین ارث، طرد احتکار، استثمار و گرانفروشی و دیگر قوانین و احکام که در نامۀ امام علی (ع) به مالک اشتر به هنگامی که او را حاکم مصر کرد، به آنها اشاره شده است:
«و بدان که بسیاری از آنها، رفتاری بد و بخلی قبیح دارند و برای منابع خود در پی احتکارند. در خرید و فروش، خودکامه اند، و این باعث زیان بر عموم مردم است و مایۀ ننگ برای حکام و والیان. پس مانع احتکار شو، که رسول خدا (ص) از آن منع نمود. و باید خرید و فروش آسان و با معیارهای عدالت انجام می پذیرد و نرخ ها به گونه ای باشد که نه به فروشنده اجحاف شود و نه به خریدار. پس هر کس با وجود منع تو دست به احتکار زد، او را کیفر ده و بدون زیاده روی، او را عقوبت نما». [صبحی صالح، ن 53]

ضرورت برپایی حکومت اسلامی
 

از مهم ترین و ضروری ترین عوامل اجرای اصول اسلامی و رعایت آن، وجود دولتی حاکم است که قادر به اجرای این اصول باشد. درمان و براندازی فقری که اسلام آن را نمی پذیرد، در صورت عدم تسلّط حکومت اسلامی، غیرممکن است؛ چرا که حکومت طاغوت همواره هم پیمان استثمار بوده و در سایۀ طبقۀ مستبد، سلطه جو و نفوذ طلب به شکوفایی می رسد. بنابراین، حدود خداوند جز با وجود امام عادل که در دولت اسلامی به منزلۀ استوانۀ آسیاب است، بر پا و اجرا نمی شود؛ امامی که مؤمنان در اطراف او در تکاپو هستند؛ همچون الکترون های چرخان که در اتم به دور هسته در حال چرخشند و قدرت و جاذبۀ خود را در وحدتی متوازن و کمال گرایانه، از هسته می گیرند. این امام، صرف نظر از اینکه نقش مرکزیتِ در چرخش و ارتابط میان اعضا را ایفا می کند، مسئولیت تقلید را نیز عهده دار است. او الگویی است که افراد جامعه از وی تقلید نموده و سعی می کنند تا تصویری منطبق با این الگو باشند. اهمیت این الگو در تربیت جامعه و اصطلاح آن، پوشیده نیست. پس اگر الگو صالح باشد، تمامی جامعه اصلاح می شود و اگر الگو فاسد باشد، جامعه نیز به تباهی کشانده می شود.
شخصی دربارۀ علل موفقیّت انقلاب اسلامی در ایران از من سؤال کرد. گفتم: اوّلین علت، وجود امام و مقتدایی چون آیة الله العظمی روح الله الخمینی است. ایشان به واسطۀ موهبت ها و ویژگی های خدادای، بزرگ ترین عامل پیدایش انقلاب و موفقیت آن بود.
این ویژگی ها در نکات زیر متجلی می شود:
1) ایمان راسخ و یقین عمیق به دین و اصول اعتقادی و نیروی روحانی. هنگامی که سخن می گفت، احساس می کردی به وی الهام شده است و با نور خداوندی نظر می کند. برای او، پروندۀ آینده آشکار بود و پیروزی ای را که خداوند به بندگان مؤمنش وعده داده بود، می دید. تمام رنج ها و خطراتی که در ایران رخ می داد، چیزی جز ایمان و تصمیم راسخ بر او نمی افزود.
2) زهد نسبت به این دنیا: این از ویژگی های مشهور امام بود. همچون امامش علی مرتضی (ع) بود که این دنیا برایش به اندازۀ آب بینی بزی ارزش نداشت. بنابراین در زندگی او آثار زهد و ریاضت دیده می شد؛ تا جایی که همچون فقیرترینِ مردم ایران زندگی می کرد.
3) اخلاص: هنگامی که این دنیا را با تمامی آنچه که در آن است، رد کرد، هدفش خود نبود؛ بلکه هدف او ملّتش بود. پس شروع به انفاق ثروت های کشور به نسبت مساوی در میان همۀ مردم جامعه اش نمود، بدون اینکه فرقی میان پایتخت و دیگر شهرها، یا شهرها با روستاها قائل شود؛ بلکه او بیشترین اهتمام خود را برای بازگشایی راه ها و انجام خدمات تسهیلاتی به مناطق دور افتاده و فقیر به کار می گرفت، تا آنها را به خیل تمدّن و شکوفایی و رفاه برساند؛ و البتّه اقدامات سازمان جهادسازندگی بر کسی پوشیده نیست.
4) جان فشانی در ادای تکلیف: علی رغم کهولت سن، دیده می شد که شبانه روز، بدون خستگی و ملالتی، برای خدمت به امّت و ملّتش کار می کند و در برابر همۀ توطئه ها و دسیسه هایی که دشمنان حق و اسلام برمی چیدند، مقاومت و ایستادگی می نماید. اینکه مردم بر دین ملوکان و رؤسای خود هستند، سخن درستی است، و اگر در رأس حکومت فردی صالح باشد، مردم نیز صالح می شوند.
این چنین است که می بینیم که اسلام معضل فقر را به شکل نظری و عملی حل کرده و حق آن است که اسلام برترین نظام مادّی و معنوی ای است که بشریّت و انسانیت آن را شناخته است.
منابع:
1- حکیمی، محمد رضا، الحیاة، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1404 ق.
2- ابن الفتح الاربلی، ابوالحسن علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، قم: نشر الادب الحوزه، 1364.
3- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، دارالکتب الاسلامی، 1348.
4- الحرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت: مؤسسة النشر الاسلامی، 1363.
5- آمدی تمیمی، عبدالواحد؛ غررالحکم و دررالکلم، بیروت: مؤسسة الاعلمی، 1407.
6- صدر، سید محمد باقر، اقتصادنا، بیروت: دارالفکر، 1392.
7- کاشف الغطاء، سید هادی، مستدرک نهج البلاغه، بیروت: مکتبه الاندلوس، بی تا.
منبع : سالنمای النهج 20 – 19 / پاییز / 1385



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.