صور خیال در شرح کبیر نهج البلاغه

در هنگام برگزاری همایش ابن میثم بحرانی – 26 تا 28 دی ماه سال 1385 – کمتر از جنبه های بلاغی این شرح کبیر سخن به میان آمد. حال آنکه شیوۀ کلام امیرالمؤمنین (ع) به گونه ای است که قبل از هر چیز آدمی را در دریای بیکران فصاحت و بلاغت غرق می نماید و لازمۀ بهره گیری از کتاب نهج البلاغه بهره مندی از فنون بلاغت است. لذا در محضر استاد دکتر جلیل تجلیل نشستیم تا شاهد صور خیال در این شرح بزرگ باشیم. آنچه پیش رو است گفتگوی فصلنامه با استاد تجلیل می باشد که عیناً منعکس می گردد.
پنجشنبه، 14 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صور خیال در شرح کبیر نهج البلاغه

 صور خیال در شرح کبیر نهج البلاغه
صور خیال در شرح کبیر نهج البلاغه


 






 

: گفت و گو با دکتر جلیل تجلیل
 

اشاره:
 

در هنگام برگزاری همایش ابن میثم بحرانی – 26 تا 28 دی ماه سال 1385 – کمتر از جنبه های بلاغی این شرح کبیر سخن به میان آمد. حال آنکه شیوۀ کلام امیرالمؤمنین (ع) به گونه ای است که قبل از هر چیز آدمی را در دریای بیکران فصاحت و بلاغت غرق می نماید و لازمۀ بهره گیری از کتاب نهج البلاغه بهره مندی از فنون بلاغت است. لذا در محضر استاد دکتر جلیل تجلیل نشستیم تا شاهد صور خیال در این شرح بزرگ باشیم. آنچه پیش رو است گفتگوی فصلنامه با استاد تجلیل می باشد که عیناً منعکس می گردد.

استاد دکتر جلیل تجلیل متولد 1313 شمسی از اساتید برجسته ادبیات فارسی و چهره های ماندگار معاصر می باشند. ایشان تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه تبریز آغاز کرد و در سال 1349 موفق به اخذ درجه دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گردید. استاد تجلیل از آقایان حسن قاضی طباطبائی، دکتر خیامپور، ترجمانی زاده، ادیب طوسی در تبریز و در تهران از استاد بدیع الزمان فروزانفر، استاد جلال الدین همایی، مدرس رضوی، استاد معین و... نام می برد.
استاد تجلیل در عین فراگیری سطوح دانشگاهی از فراگیری علوم حوزوی نیز غافل نمانده و از محضر اساتیدی همچون آیت الله ابوطالب تجلیل، حجة الاسلام و المسلمین حاج میرزا آقا باغمیشه ای، حجة الاسلام آقای میرزا ابوالفضل سرابی و... بهره مند گردید.
استاد تجلیل در دانشگاه های تهران، دانشکده علوم حدیث، تربیت معلم و تربیت مدرس و دانشگاه آزاد اسلامی در تمام سطوح تدریس داشته اند.
از استاد تجلیل تاکنون بیش از 180 مقاله عملی به زبان های فارسی، عربی و فرانسه در مجلات علمی و دانشگاهی به طبع رسیده و کتاب هایی چون، معانی و بیان، عروض و قافیه، ترجمه اسرارالبلاغه، ترجمه الغدیر جلد 21 و 22، ترجمه معالم المدرستین در 2 جلد، جناس در ادب فارسی، بلاغت نهج البلاغه، تحلیل اشعار اسرارالبلاغة، تحلیل و تصحیح ازهار گلشن، فقه و تعلیمات دینی، نقشبند سخن، تحلیل معیارالاشعار، مقایسه لیلی و مجنون فضولی با خسرو و شیرین نظامی و چندین جلد دیگر که بالغ بر 20 جلد می باشد انتشار یافته است و ایشان تا به حال بالغ بر هشتصد پایان نامه را به عنوان استاد مشاور و استاد راهنما هدایت کرده اند.
گفتگویی با استاد در زمینه شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی ترتیب داده ایم که توجه خوانندگان را به آن جلب می نماییم.

همانگونه که مستحضرید وضعیت علمی، ادبی و بلاغی جهان اسلام در عصر ابن میثم – که قرن هفتم می باشد – دوره ای درخشان را پشت سر گذاشته است در ابتدا اگر در این مورد توضیحاتی بفرمایید استفاده می کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم – الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی محمدٍ و آله المعصومین عرض می کنم که در مورد دوران مهمی از فرهنگ و معاصر اسلامی که قرون سوم و چهارم و پنجم و ششم و تمامی دوره هفتم را در واقع در قلمرو خود دارد، دانشمندان علم ادب و بلاغت و فنون ادبی و کلام و فلسفه و فقه و حکمت و اخلاق و... به زبان جهانی آنروز و زبان اسلام و زبان قرآن که همانا زبان و ادبیات عرب است تألیف و تدریس کردند. کسانی که از این حوزه های تدریس برخاسته اند کتاب هایی که به زبان عربی در قرون اولیۀ مراکز اسلام از جمله ایران با استفاده از کلمات و بلاغت قرآن کریم نوشته اند این است که مطاوی کتب بلاغی که از مهمترین مآخذ ادبی و فلسفی و عرفانی و فقهی و دینی ما است ملاحظه می کنید که در این ادوار نوشته شده و یکی از شارحان بسیار خوب و موفق و دانشمند و متظلّع نهج البلاغه همین شخصیت: کمال الدین علی بن میثم بحرانی متوفای سال 679 هجری است.
 لطفاً ویژگی های ادبی و بلاغی یا به عبارتی صور خیال را در این شرح کبیر بیان بفرمایید.
 این کتابی که ایشان پرداخته اند، در مقدمه جلد اولش که – مجموعاً چهار جلد می باشد – مطالبی دارد که تعیین کنندۀ خط مشیِ آن بزرگوار در شرح معضلات و حل عویصات نهج البلاغه می باشد و این معضلات گاهی جنبه فقهی دارد و گاهی جنبۀ ادبی دارد گاهی کلامی و گاهی فلسفی و هم بستگی به محتوای خطب و نامه ها و حکمت ها و کلمات قصار دارد که در هر مورد ایشان شرح داده اند. در جلد اول کتاب ایشان شرح داده اند. در جلد اول کتاب ایشان به مبادی معرفت نهج البلاغه از صرف و نحو و ادبیات و نقد ادبی پرداخته اند و اصول بسیار باارزشی را البته با ذکر شواهد از گذشتگان و فصحای متقدم آورده اند که برای هر طالبی بسی مفید و سودمند است مثلاً ایشان وقتی که در صفحه 395 از جلد 5 سخنی دارند در این عبارت:
«ما اکثر العِبَرَ وَ اَقَلَ الاعتِبار».
«چقدر زیادند عبرت ها و ما اَقَلَ الاعتبار و چقدر کم است عبرت گیری».
تابلوهای، عبرت بسی فراوان و مفاهیم عبرت گیری یعنی مصادیق عبرت بسی اندک است. خوب در این عبارت ایشان می نویسند:
«اَرادَ بِالْعِبَرِ محالَّ الاِعتبار».
یعنی حضرت در کلمه و واژۀ الِعبَر خودِ عِبَر را اراده نمی کنند بلکه محالّ آن یعنی مواضع عبرت یا شخصیت ها و افرادی که مورد آن عبرت گیری قرار بگیرند و عبرت بگیرند، مرادِ از عِبَر گرفتن عبرت هاست بنابراین عِبَرتها است و عبرت گیرندگان. این رویِه نکته ای است که ایشان فرمودند منظورشان این است که محالّ یعنی محله های عبرت که سینه های مردم و کردار و اعمال مردم است و باید این نتایج را بگیرند و در عمل و اعتقاد خودشان به کار بندند و خودشان هم توضیح می دهند:
«ما اکثر العبر و اقل الاعتبار».
یعنی می خواهند ملامت کنند شنوندگان را که چه شده است که این ها می بینند و عبرت نمی گیرند. و مبادا ترک کنند عبرت گیری را و غفلت را رها کنند این خیلی مفید است. اما از نظر بلاغت نهج البلاغه اینجا باید نشان داد برای طلاب و محققین که این چگونه است که یک کلمه را آورد. اراده یک کلمه دیگر و یک کلمه را حذف می کنند یعنی انتقال از موارد عبرت از عبرت به خود عبرت گیرنده، تا ببینند و بخوانند و خود عمل کنند این چیزی است که خیلی راحت در فنون ادبی و معانی و بیان در بحث مجاز آن هم مجاز مرسل و علاقات مجاز بحث می شود مثلاً سبب را می گویند مسبّب را اراده می کنند یعنی عبرت های روزگار را دیدن سبب شود که انسان ها بدان سبب می شود که خودشان را اصلاح کنند یعنی یک کلمه می گویند و پل می زنند به کلمه دیگر البته علاقه های اعتبار را و علاقه های مجاز را در مجاز مرسل و همچنین مجاز عقلی مبسوطا در کتب بلاغت اسلامی شرح می دهند بنابراین، این تأمل بسیار دقیقی است برای خوانندگانی که خودشان این را در سینه دارند و اما اصطلاح این موضوع را اگر شرح می دادند، کسانی که متوجه این حقایق نبودند می توانستند مراجعه کنند و فهرست های کتاب های مربوط را بخوانند مرحوم ابن میثم در اینجا یک نوع کلیّت اکتفا کرده اند. – که البته آن هم بجای خود بسیار ارزنده است چرا که اگر می خواستند به این نکات بپردازند آن چهار مجلد و ای بسا که چهل مجلد می شد – مثلاً ما چون به تفصیل که می خواهیم بحث کنیم می بینیم که از یک عبارت نهج البلاغه مقاله ای حاصل می شود خوب با این شیوه ترتیب اگر ما حرکت کنیم برکت اوراق و افزونی شمار کتاب ها معلوم و جایگاه آن خوشبختانه به یاری خداوند تبارک و تعالی که در همین بنیاد نهج البلاغه و در حوزه های دیگر و دانشگاه هایی باید تدریس شود آشکار می گردد.
باری حقا که ابن میثم در تألیفات خود هم تنوع دارند و هم تبحّر ایشان در معارف حقّۀ شیعی و اسلامی و همچنین علوم ادبی و بلاغی استادند و اهل اشارت که آنکس است اهل اشارت که اشارت داند. اشارات هم موضوع بسیار مهمی است و به همین جهت ابن سینا کتابی تحت عنوان اشارات دارند که امروزه هم در دنیا مطرح است.
و بعد ایشان شرحی که در نهج البلاغه نوشته اند که در سه طبقه شرح کبیر، شرح متوسط و شرح ملخّص فراهم شده است.
تأليفاتي كه اين بزرگوار در فرهنگ اسلامي و معارف اسلامي – شيعي بخصوص – دارند هفت اثر مي باشد كه عبارتند از:
اول آداب البحث و دوم اِسْتِقصاءُ النَظَرِ فی اِمامة الائمة الاثنی عشر سوم اَلبحرُ الخضم چهارم تجرید البلاغه عنایشتان به این است که مجردا بلاغت را در اینجا بحث کند همان کاری که در ابتدای بحث عرض کردم مطرح می کند راجع به مدارک بلاغت کتاب هایی هست که این خودش هم یکی از مآخذ است. پنجم شرح اشارات ششم قَواعدُ المَرام در کلام اسلامی که اصول و قواعد را شرح می دهد و هفتم النجاةُ فی القِیمة فی تهدیدِ آلام الامامَة این را در معالم شیعی نوشته اند و حقاً که قلم روانی دارند مرحوم ابن میثم در عبارات خود – اگر به عنوان نمونه ما یک یک توجه کنیم که من یکی از آنها را به عنوان نمونه عرض کنم: صور بلاغی و اشاره هایی که دارند مثلاً در بابُ المختارِ من کلمِه علیه السلام در حکمت ها آورده اند:
قالِ علیه السلام:
«لِرَجُلٌ یسعی علی عدوا لله له بما فیهِ اضرارُ بِنَفسِهِ اِنّما انت کالطاعن نفسه لِیَقتلَ رِدْفَه».
این خودش یک کلمه مختصری است که اگر باز شود قصه دراز می شود باری آنچه در جلد اول است به عقیدۀ بنده تمهیدی است و مقدمه ای برای کسانی که می خواهند شرح کنند و مُحَصَّلِ این کتاب، این است که کسانیکه شرح نهج البلاغه می کنند باید با این قواعد و این آداب حرکت کنند البته عرض کردم شیوه شرحشان در جنبه های بلاغی بعید و کُلیست ولی چون کلی است دیگر نمی پردازند به شُقوق و مِصادِیقش مثلاً به عنوان نمونه در جلد یک، بابی دارند به نام الفاظ و باب دلالات در آنجا مشترک را بحث می کنند که در تمام کلام و در تمام کتب فقه هم گاهی کلمات مشترک – کلماتی که یک معنی دارند ولی از معانی دیگری هم برخوردارند مثلاً صلوة که به معنی درود است ولی در أقم الصلوة که آنجا منظور از صلوة یعنی: صَلوُة با تعریفی است که در قرآن و در سنت نبی اکرم (ص) و در سیرۀ ائمه اطهار (ع) توضیح داده شده که یک مقدارش مربوط به سیره است و یک مقدارش مربوط به روایات که ایشان همین را انصافاً مورد توجه قرار داده اند و ما در جای دیگر در باب الفاظ متذکر شده ایم که یکی از شیدائی ها و دلبری ها حالا می خواهیم بگوییم که یکی از طُرُق تأثیر در جان ها و نفوس عبارتست از گوش نوازی کلمات که گاهی بعضی آن را موسیقی کلمات گفته اند من آهنگ کلمه می خوانم و یا سجع کلمه یا وزن کلمات می نامم و می خواهم بگویم ایشان این بیت را در صفحه 24 جلد اول آورده اند:
(یَمُدّونَ مِنْ أید عَواصٍ عَواصِمٍ
تَصُولُ بأسیافٍ قًواضٍ قَواضب)
می خواهند ما را متوجه کنند که در مصراع اول عواصِ و عواصم با هم دیگر نوعی جناس مشترک دارند و یکی یک میم اضافه دارد که ما آن را جناس مُطَرَّف می گوییم در جای خودش و در مصراع دوم یعنی در روز جنگ با بازوان قوی و شمشیرزن باز می دارند و با تیغ های بران و حکمران حمله می کنند و باز می دارند و یا برای کوبیدن انسان هایی که «عواصی اند» یعنی عصیان می کنند و کافرند و گردنکش و «عواصمند» و آنها را نگه می دارند و می کوبند که جناس در اینجا هم قواضٍ و قواضِب که همان حالتی که در مصراع اول رخ داده در اینجا هم اتفاق افتاده اما شما برگردید به کتب بلاغت ادبی مثلاً در اسرارُالبلاغه – ایشان از نظر روانشناسی تأثیر این جناسها را می گویند وقتی که گفته می شود: «یَمُدّون مِن أید عواصٌ عواصم» آدم فکر می کند این تکرار شده چرا تکرار شده آنگاه عواصمی که یکدفعه روبه رو می شود با یک کلمه دیگری با معنای دیگری که دو لذت می برد یکی لذت گوش نوازی و یکی لذت روبه رو شدن با معنای نوین دیگربا یک شرایط بهتری، اینجا در واقع دو معنا منظور می شود کَما اینکه تَصول بِاَسیافٍ قَواضِ قواضب یعنی این که حمله می کنند سربازان با شمشیرهای قًواضٍ – یعنی قطع کننده و داوری کننده – که همین شمشیر در ادبیات عرب بهترین داور شمرده شده:
السیف اصدق اِنبائاً مِن الکتب
فی حدّه الحَدُبینَ الجِدِّ و اللعَبِ
اینجا هم شمشیری که هم حق را از باطل جدا می کند، قاضی القضات که می شود قواضی و هم قَواضبِ یعنی می شکند و می برد این بحث دیگر در شرح ابن میثم مطرح نشده به علاوه یک بحث دیگری هم که آنجا نشده و این است که این بیت از کی بوده؟ خوب ایشان آنچه ماحَضَر بوده مرقوم فرمودند. این بیت از ابوتمّامِ است و می توانیم شرح او را در صفحه 446 مطوّلِ تَفْتازانی ببینیم و در صفحه بیستم از باب بحث جناسِ مُطَرَّفِ عبدالقاهر جُرجانی، در اسرارُالبلاغه چاپ اسلامبول.
خوشبختانه به توفیق الهی این را ترجمه کرده اند و در دانشگاه تهران به فارسی منتشر شده است.
 خود شما این کتاب را ترجمه کردید؟
 بله، الان چاپ چهارمش هم خورده.
بعد در صفحه 30 جلد اول ملاحظه می کنیم که در توصیف أخرجت الارضُ أثقالها بحث خوبی دارند در باب اسناد مجازی در روز قیامت دیگر وقتی که زمین تمام آنچه را که در سینه دارد و سنگینی ها و معدن ها را می اندازد بیرون، انسان هایی هم که مرده بودند خداوند دوباره آنها را زنده می کند. آیا این زمین است که سنگینی ها و محتوا را بیرون می ریزد یا خالق زمین؟ این آفریدگار است که این کار را می کند ولی در اَخْرجَتِ الارض مسندالیه زمین است لذا می گویند اسناد است آن هم اسناد مجازی همین اندازه که ایشان گفته اند و بعضاً یک بیتی آورده اند از معانی و بیان که آن بیت این بیت است:
أشاب الصغیر و أفنی الکبیر
و کُر الغداة و مَرُ العشی
یعنی این روزگار را ببینید فقیران و کودکان را بزرگ کرده و جوان کرده اطفال بزرگ شده اند روزگار را می خواهد جلوی چشم بیاورد (اشابَ) فاعلش چیست؟ کَرُ الغداة اینکه صبحگاهان می آیند و حمله می کنند مرُ العَشیی و شبانگاهان می روند به دنبال آن درو می کنند زندگی ها را – جوان ها پیر و پیرها از زندگی سیر می شوند چه رفت و آمدی است؟ این موضوع هم در ادبیات فارسی و هم ادبیات عرب هم در این شعر مورد بحث است که اِسنادِ و مسندالیه چیست؟ اسناد مجازی است و ضمناً این بیت را هم ایشان متذکر نشده اند که از صلتای عبدی است آنهایی که اهل تحقیقند در اسرارالبلاغه می توانند در اسناد عقلی این را ببینند و معنایش هم در مفهوم اِشابۀ گفته یعنی روزگار که می گذرد پدران را از بین می برد و یه جای آنها خلقت الاَبناء فرزندان می نشینند. و نه این اسناد یک اسناد مجازی است لیکن ارادۀ خداوندی اینست:
«تیر هرچند که از کمان گذرد از کماندار بینَد اهل خِرَد»
در صفحه 37 این کتاب مُستَطاب که انصافاً استفاده می کنیم باز مسائل ادبی بحث شده در یک نوع تشبیه که این دو بیت معروفِ و از امثالِ سائِرۀ بلاغت که می فرمایند:
کَأَنما المریخُ و المشتری
قُدامَه فی شامخ الرفعة
منصرفُ بالیل من دعوةِ قد اُسرجت قُدامَهُ شمعه
این تشبیه خیلی تابلویِ رنگینی است که می خواهد بگوید که این ستارگان مریخ و مشتری وقتی که مشتری جلو می افتد و ستارگان مریخ هم عقب آن حرکت می کنند در آسمان تشبیه می کند و می گوید:
کَاَنَهُ مُنصَرفُ بِالیل من دعوةٍ
که انگار یک عده از یک مهمانی شب برمی گردند. قدیم وقتی مهمانی شب می رفتند چون چراغ و برق نبود یک نفر فانوسی بدست می گرفت و جلوتر از همه راه می رفت و همه پشت سر او می آمدند در اینجا می گوید اینها برمی گردند از یک دعوت شبانه ای که یک چراغی در جلوی آنها یک نفر روشن کرده است در این ها بیت اول مشبه است و بیت دوم مشبه به این را وصف می کنند در چه نوع تشبیهی؟ چون متعرّض نبوده اند. این را در تشبیه مرکّب یعنی منظره ای به منظره ای و مجموعه ای به مجموعه ای تشبیه شده است در کتاب مطوّل تفتازانی صفحه 336 این دو بیت دقیقاً مورد بحث قرار گرفته و من خوانندگان محترم را به آنجا ارجاع می دهم.
در صفحه 38 از جلد اول شرح ابن میثم بیتی را دیدم که خوشبختانه در اینجا گوینده اش را ذکر کرده اند قاضی تنوخی است و در بیت
وَ کأنّ البرق مُصحَفُ قارٍ
فانطباقاً مرةً و تفتاحا
می گوید وقتی که رعد و برق می زند در آسمان خوب ما می بینیم که وقتی هوا تاریک است و ابری، و رعد و برق می زند، برقی که می زند فوراً و دوباره جای خود را به تاریکی می سپارد و اول روشن می شود در آسمان و بعد ظلمت و تاریکی است این شبیه چیست؟ می گوید شبیه این است که شما ببینید کسی کتابی را در مقابل دارد جلدش سیاه است و باز که می شود سفید است انطباقاً مَرةً و انفِتاحا باز می کند و می بندد انطباق یعنی بسته شدن و انفتاح یعنی باز شدن. خوب این تشبیه آیا به سفیدی است یا سیاهی؟ هر دو گانه است این را می گویند تشبیه در جهات مختلف این هم یکی از کالبدشکافی های تشبیه است که انصافاً من دیدم که ایشان به مراتبی از کالبدشکافی، در شرحشان وارد شده اند ولی خیلی این قطار، قطار سریعی بوده و کسانی که مقدماتش را داشته باشند سریع رد می شوند ولی برای آموزش باید یک نفر باشد که اینها را هر کدام در جای خود بنشاند و اصطلاحاتش را بگوید.
در صفحه 42 این شرح، من می دیدم که از زهیر بن ابن سَلمی این شعر معروف عرب که در استعاره مکنیّه بحث می شود و مورد بحث قرار داده اند اینها را مقدمه ای قرار می دهند برای شناخت و معرفت بلاغت نهج البلاغه اگر اینها را به عنوان پیش مقدمه و براستی هر گاه خوانندگان تحصیل نکنند نمی توانند که دریابند نکات نهج البلاغه را با آن زیبائی های عبارات که تمام فصولش هم اینجا تمرین نشده یک مقداری تشخیص دهند و تخصص حاصل نمی شود مگر با تعمّم. یعنی عموم مطالب را یک دکتر طبّ باید بخواند و مدت ها هم در بیمارستان ها برود و کار کند تا برسد به درجه تخصص. تخصص یکدفعه نوزاد نیست که متولد شد دورانی باید ببیند باری ایشان اینجا این شعر زهیر بن ابی سلمی را در صفحه 42 می آورند:
لدی أسدٍ شاکی السلاح مقذّفٍ
لَهُ لَبدٌ اظفاره لم تُقلّم
یعنی من در کنار شیری بودم در این جنگ، چگونه شیری؟ شاکِ السلاح: غرق در اسلحه خوب شیر که اسلحه ندارد پس این استعارۀ مکنیه است یعنی انسانی و سربازی قوی و خودش هم مجهز و مسلح. که اسلحه اش در کنارش است و پس معلوم شد که این شیر، شیر جنگل نیست یعنی رَجُلٌ کَالاَسَدِ انسانی به مانند شیر بعد خود مشبهٌ به را نگفته مناسباتش ناخن ها و چنگال هایی داشت که ناخن هایش هم لم تُقَلَّم: چیده نشده بود، چنگ و دندان نشان می داد درست مثل شعر شاعری دیگر که گفته است:
بیت دیگری آورده اند:
و یَصعد حتّی یظُنّ الجهولُ
بِأنّ له حاجدًّ فی السماء
و آن را شرح داده و فرموده اند مرادش از این شعر عُلُوِ ممدوح بوده يعني خيلي در اوج بوده پس علو مقام را به اوج مکان تشبیه کرده یعنی: صعود می کند او دائم یعنی به آسمان می رود مراتبش آنقدر بالا می رود که یَظنّ الجهولُ بأنّ له حاجة فی السماءِ آدم نادان فکر می کند در آسمان اصلاً دفتر کار دارد، خوب اینجا تشبیه عُلُوِ مقام یعنی معقول به عُلُوِ مکان صورت گرفته است و براستی باید عرض کنم که این درس برگرفتۀ از فنونِ بلاغتِ قرآنیست مثلاً در قرآن کریم ما می بینیم که آیۀ شریفه:
و اِلیهِ یَصْعَدُ الکلمُ الطیب والعمل الصالح یرفعه
کلمه های پاک به سوی خداوند «یَصْعَد» یعنی صعود می کنند و اوج می گیرند والعمل الصالح یَرفعه: این اعمال صالح است که اینها را بالا می کشد. خوب این بحث شده در کتب بلاغت هم بحث شده و باید اضافه کنم آن بحثی که از نظر تخصصی در این بیت هست بحثی است که براساس تشبیه نیست بلکه براساس تناسیِ تشبیه است، تشبیه خوشبختانه در مطول تفتازانی اندکی بحث شده بَعدِها من مقاله ای نوشته بودم تحت عنوان تناسبی تشبیه هم به زبان فرانسه و هم به زبان فارسی که چاپ شده در مجله دانشکده ادبیات سال 1354. بعدِها که من در بعضی کنگره ها شرکت کردم در خاورمیانه این را به یک موردِ دیگری که تازگی داشت بحث کردم آنها آمدند – استادان ادبیات عرب و بلاغت – که آقای تجلیل اینها را کجا دیدی؟ از آنجا من فهمیدم که اینها بر ایشان تازگی دارد. بنابراین، بلند آوازگی و تازگی همه مباحث مربوط به علمای گذشته ماست این بحث را ما در مطول تفتازانی صفحه 378 می بینیم و علمای بسیاری – که مثال هایش هم زیاد است که الآن فرصت نداریم آنها را عرض کنیم – مثلاً از یکی از وزرای بزرگ دانشمند ایران صاحب بن عباد این دو بیت را بیشتر در این مورد نقل می کنند که:
قامت تظلّلنی نفس أعزّ علیَّ من نفسی
قامت تظلّلنی و من عجب شمس تظلّلنی من الشمس
یعنی: آنکه بلند شد برود سایه انداخت بر من یک آفتاب از آفتاب دیگری و ما یک آفتاب بیشتر نداریم آن هم در آسمان، وی ممدوحِ خودش را تشبیه می کند به آفتاب زمین که اینجا دو آفتاب با هم جمع شده دو ضد که با هم قابل جمع نیست ولی در عالم تناسی تشبیه قابل جمع هستند پس این منطق ادبی و منطقِ صُوَرِ بیانی و صُورِ خیال ایجاب می کند که به دروغی اما پرفروغ در شعر توجه کنیم. چنانکه گفته اند: احسنُ الشعر کذبه بهترین شعرها و هنرها دروغترین آنهاست. دروغترین یعنی اینکه طوری صحنه آرایی شود که واقعیت ندارد ولی از نظر تأثیر در نفوس و دل انسان ها نقش دراد. این شیوه ها شیوه هایی است که از قرآن کریم جاری شده و به قلب نبی اکرم برتافته و در بَلاغَتُ نبویَه مورد بحث و تحقیق است و طلوع آن در فارغ التحصیل بلاغت از نبی اکرم یعنی شخص علی (ع) کاملاً متجلّی است، یعنی یک بحثی دارند در جلد اول شرح نهج البلاغه در باب تأدیب که یکی از مسائل ادبی شمردن چیزهاست در شمردن چیزها فعل را حذف می کنیم مثلاً می گوییم برو قندان را چایی را آب را و فلان را و بِهمان را بیاور حالا اگر این را باز کنیم یعنی چه؟ یعنی برو قندان را بیاور، با حذف فعل ها سخن کوتاه تر می شود و در این کوتاهی، می توان هم خلاصه کرد؛ جمع کرد.
نهج البلاغه یکی از فنونش فن ایجاز است یعنی کوتاه کردن و فشرده سخن گفتن از خطبۀ اول گرفته تا کلمات قصار که در باب تفکر توحیدی و فلسفه و حکمت الهیه و متعالیه هست ملاحظه می کنیم که با وَ وَ وَ مسندها یا مسندالیه ها را به هم دیگر وصل و حذف کرده اند علاوه بر این در معانی و بیان از مسندالیه هر اعرابی داشته منتقل به معطوف های آن و معطوف های آن. مثلاً در اینجا در آیۀ شریفه که در صفحه 49 شرح نهج البلاغه استشهاد می فرمایند:
«یا ایها النبی اِنا ارسلناکَ شاهداً و مبشراً و نذیراً»
در اینجا تو را فرستادیم برای چه؟ در حالی که شاهد باشی و مبشر باشی و نذیر باشی سه تا باشی دو تاشون به وسیلۀ عطف صرفه جویی و فشرده شد و تعدادی بدین گونه سترده شدند و بعد استشهادی را از متنّبی کردند و این برای من خیلی جالب بود که در بعضی موارد نام شاعر را که در دسترس بوده مضایقه نفرموده اند:
بذل الموجودِ غایة الجود می فرمایند:
الخیر و الیللِ و البِیداء تَعرفُنی
والطعن والضرب والقِرطاسُ والقَلمُ
در یک بیت همه اینها بسیج کرده و نتیجه اینکه از این اجمال و این سخن کوتاه می بینیم که نهج البلاغه چه اقیانوسی است؟ فرمودند اقیانوس معرفة الله که اصلاً مقصد عالم آفرینش
و ما خَلَقتُ والجنَّ الاِنس اِلّا لیَعبُدون
است. بعد صفت جلیلة جمیلۀ تقوی است. بنده از نظر کاربرد احصاء نکردم که ببینم چقدر عنایت شده در نهج البلاغه – الان این وسائل را خوشبختانه شما دارید – ولی به حسب آنچه گاهی دارم مطالعه می کنم بعد از تقوی، برکناری از فریب دنیا و تحذیر از دنیاست که مرتباً اینها را با تشبیهاتِ خیلی عالی دارند مثلاً دنیا را تشبیه می کنند به یک مار خوش و خط و خالی می فرمایند:
مثلُ الدنیاء کمثَلَ الحیة لَیّنُ مسها و یَقتُلُ سُمُّها
این دنیا را ببینید مانند ماری که رویش دست بکشی و لمس بکنی مثل – مخمل – لَیِن و نرم است و نوازش کننده ولی یَقتُل سمّها: سَمش گزنده و کشنده. این تشبیهی است که هم در رنگش هم در لینتش. تشبیه معقول به محسوس است چون دنیا نه جسم دارد نه جهت ولی مار هم جسم دارد هم جهت دارد خوش خط و خال و ظاهرش آن است و باطنش این، تشبیه معقول به محسوس داریم مباحث واقعاً در نهج البلاغه یک نعمتی خداداد است که افراد ذوی الاستعداد با استفاده از این کتاب های معتبر – از جمله همین کتاب ابن میثم – که انصافاً مورد استفاده همگان قرار می گیرد لازم است. البته در این کتاب و تمام شروحی هم که در جلد اول تا آن زمان قرن هفتم بوده است همه را ایشان ذکر کرده اند تقریباً به نظرم ده، دوازده مورد از شروح را آن زمان به این طرف هم بحمدالله تعالی اکنون به زبان فارسی هم شرح می کنند و ترجمه می کنند و آن کتابی که بنده مطالعه می کنم دائم: بمناسبت اینکه توفیق بحث این را در این بنیاد پراستعداد نهج البلاغه داشته ام و ترجمه حضرت آیت الله آقای دین پرور بوده است انصافاً با دقت اینکار را صورت داده اند چاپ های دیگر هم از نهج البلاغه هست که آنها هم هر کدام یک رنگی و یک شیوه ای دارد خداوند همه نهج البلاغه شناسان را مؤید و سایه علمشان را بر سر ما مستدام بدارد.
 استاد آنچه راجع به مسائل بلاغی بود که شما فرمودید چند سؤال می ماند که من این ها را خدمت شما عرض می کنم یکی اینکه از نظر شیوۀ ادبی و بلاغی شرح ابن میثم را با شروح دیگر یک مقایسه ای بفرمایید.
 شرح ابن میثم اجمال دارد، تفصیل خیلی فراوانی ندارد می ریزند به پای آدم لفظاً و معناً مطالب را می گویند و می گذرند یعنی من ندیدم آنجا کلمه ای بگویند که وقت ضایع بکند و استفضا وقتی خواهد شد که وارد دقایق و متن بشوند که البته این هم از عهده یک نفر برنمی آید خود بنده مثلاً چندین سال دارم تدریس می کنم الآن من ادعا ندارم که تمام خطب و کلمات آن بزرگوار را تازه آنها که جمع شده، مرحوم شریف رضی (رضی عنه) جمع کرده اند به تمام اش نرسیدم دائم دارم می خوانم یادداشت برمی دارم سعی می کنم آنها را در مظانّ و مواردی که چیز تازه ای به نظرم رسید. یادداشت کنم که در کلاسی و یا حوزه درسی اینها را ذکر کنم ولی اینها را اگر ثبت کنم که الآن وسائلش هست و بعد پیاده کنم و یک ویرایش کاملاً انتقادی بشود و بعد چاپ شود من معتقدم که خیلی در اعتلای فرهنگ قرآنی – مخصوصاً – چون همۀ اینها به قرآن می رسد و واقعاً نهج البلاغه با نفحۀ و رایحۀ قرآنی کاملاً معطر است خیلی که من یادداشت کردم گاهی یک کلمه می آید که در آن یک کلمه، آیات قرآنی کاملاً منظور است در بسیاری از عبارات آن ساطع است. اگر این ها را بخوانیم و آیاتش را نزدش بیاوریم و موارد آیات را در کتب تفسیری، تفسیری را که هم اهل سنت و هم اهل عامه و شیعه نوشته اند فراوان، تفسیر علامه طباطبایی که واقعاً تفسیر خوبی است که تفسیر قرآن به قرآن است. تقسیر آیت الله خوئی، تفاسیر، شکر خدا را که زیاد است و همۀ آن ها معتبر و از هیچکدام ما بی نیاز نیستیم، همه شان را باید در مطالعه گرفت متنها باید تمام اشراف پیدا کرد به جمیع راه و رسم ها و آینهای بلاغت تشبیهات مرکب تنه یعنی رونمای عبارات که فرمالیستها و ساخت گرایان نقد ادبی امروز از طرفداران آنها هستند همۀ آنها را باید دید و چیدنیها را چید. در این صورت با نهج البلاغه و آیات قرآنی، دو کار انجام می دهیم یکی نقد ادبی را در جامعه با عزت و استقلالِ فرهنگی خودمان که برآوردۀ دانشمندان اسلامی است فراهم می کنیم یکی هم فرهنگ اسلامی را به یاری خدا اشاعه می دهیم و هرچه نیروی انسانی را ما بیشتر تربیت کنیم آینده فرهنگ و اخلاق کشور بیشتر تضمین می شود به یاری خداوند الآن در همه موارد مثلاً شما الآن اخبار را که می بینید من داشتم می آمدم خبر را باز کرده بودم راجع به ورزشکاران صحبت می کردند می گفتند این مربیانی که ما می آوریم این همه پول می دهیم و می گیرند و می روند آیا بهتر نیست که مربیانی بیاوریم زیردست اینها پروریده شوند نه اینکه یک پولی بگیرند و بروند باز همان آش و همان کاسه.
حوزه های علمیه با امتحان دقیق و تشویق انشاء الله دعا بفرمائید بیش از پیش مدرّسان حائز شرایط تأمین شود که همگان هم استفاده کنیم.
 استاد یک سؤال دیگر که مطرح است – به جز وجوه بلاغی که فرمودید – در این شرح چه ویژگی های دیگری را می توانید برشمارید؟
 شرح ابن میثم از نظر اعتقادی که مطالب کلامی را خوب بحث می کنند و دلایلی اقامه می شود و در بعضی موارد اولاً، ثانیاً، ثالثاً، را دارند و شرح می کنند اینها از نظر تقویت مبانی اعتقادی مخصوصاً مبانی اعتقادی شیعی بسیار مفید و سودمند است؛ آن وقت از نظر تهذیب اخلاق اجتماعی که چون خود صاحب نهج البلاغه علی (ع) خود نمونۀ کمال و کلام بوده کلامش دلنشین است، خود ایشان هم در همین صراط فکر می کنند و به همین رویه عمل می کنند دائم از اخلاق از تقوا از عدالت مدیریت از رعایت نظم، مسائل اجتماعی، مسائل و روابط خانوادگی، همه اینها و حقوق مردم نسبت به یکدیگر، پدر و مادر و اینها همه درمان هایی است که جامعه هایی با دردهاشان باید آشنا بشوند و اینها را با بهترین روش (بالَّتی هِیَ اَحسن) انشاء الله بیان کنند.
استاد به هر حال کسی که دستی به تحقيق در نهج البلاغه و کلام امیر مؤمنان (ع) دارد و به نوعی با این مفاهیم بلند سر و کار دارد قاعدتاً باید یک سری برجستگی های اخلاقی در وی به منصه ظهور برسد، شما در آثار ابن میثم که نام بردید و مطالعه کردید چه ویژگی های فردی و اخلاقی را در وجود ایشان ملاحظه کردید؟
من آن مقداری که خواندم ادب ایشان را تحسین می کنم که از بزرگان و ماخلف خود به خوبی و باوقار نام می برند این یک سیره بسیار خوب است:
بزرگش نخوانند اهل خِرد که نام بزرگان به زشتی برد
یعنی تمام زحمات گذشتگان را ارج می نهند و مخصوصاً در شرح ابن میثم یک مقدمه ای هم یک ناشر نوشته اند آن را هم می خواندم خیلی خیلی درست مانند کاری را که مرحوم شریف رضی در مقدمه نهج البلاغه که چه خوب از گذشتگانشان و علمای اسلام نام می برند این شیوۀ بزرگان است ایشان با این ادب کلامشان واقعاً به ما درس احترام آموزی می دهند.
- خیلی ممنون از جنابعالی که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و برای ختم کلام اگر چیزی مدّ نظر هست بفرمایید.
انشاء الله دعا بفرمائید که ما صلاحیت سلوک این راه را پیدا کنیم و به نورانیت اسلام و ایمان و مملکتمان همیشه ببالیم انشاء الله تعالی و از شما هم التماس دعا داریم.
و آخر دعوانا أن الحمدالله ربِّ العالمین
منبع : سالنمای النهج 20 – 19 / پاییز / 1385



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط