آسيب شناسى اخلاقى - ادارى مديران و كارگزاران

يكى از لغزش گاه هاى مديران كه در حاشيه مسائل كارى يا تحت تأثير روابط شخصى، خويشاوندى، دوستانه و مانند آن پديد مى آيد، بذل و بخشش هايى است كه از بيت المال مى شود. مديرى به علتى نمى تواند يامصلحت نمى داند كه دوست يا فرزند دوستش يا خويشاوندانش را در حيطه مديريتى خود استخدام كند. از اين رو، سفارش او را به مدير ديگر مى كند و آن مدير هم با انجام كار سفارشى، مدير اول را مديون خود مى سازد. آن گاه نوبت به مدير اول مى رسد تا در زمان مناسب، به سفارش مشابهى عمل كند و از شرمندگى او خارج شود.
پنجشنبه، 14 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب شناسى اخلاقى - ادارى مديران و كارگزاران

آسيب شناسى اخلاقى - ادارى مديران و كارگزاران
آسيب شناسى اخلاقى - ادارى مديران و كارگزاران


 

نویسنده: سید حسین اسحاقی




 

مقام و منصب، وسيله خدمت گزارى
 

يكى از لغزش گاه هاى مديران كه در حاشيه مسائل كارى يا تحت تأثير روابط شخصى، خويشاوندى، دوستانه و مانند آن پديد مى آيد، بذل و بخشش هايى است كه از بيت المال مى شود. مديرى به علتى نمى تواند يامصلحت نمى داند كه دوست يا فرزند دوستش يا خويشاوندانش را در حيطه مديريتى خود استخدام كند. از اين رو، سفارش او را به مدير ديگر مى كند و آن مدير هم با انجام كار سفارشى، مدير اول را مديون خود مى سازد. آن گاه نوبت به مدير اول مى رسد تا در زمان مناسب، به سفارش مشابهى عمل كند و از شرمندگى او خارج شود.
اين داد و ستدها در يك سطح گسترده و متنوع در ميان مديرانى كه تعهد و تقواى كارى ندارند، كم و بيش ديده مى شود. براى مثال، مديرى، از توليدات كارخانه تحت مديريت خود رايگان يا با تسهيلات ويژه، به مدير ديگرى مرحمت و احسان مى كند. در نتيجه، او مديون محبت ها و حاتم بخشى هاى مدير اول شده است و براى جبران اين دين، از كيسه بيت المال مقابله به مثل مى كند. يكى زمين مى دهد و ديگرى مصالح. يكى روغن مى بخشد و ديگرى برنج پيش كش مى كند. يكى ويلا در اختيار مى گذارد و ديگرى بهره مندى از رستوران هتل را تقديم مى دارد. يكى به سفر خارجى مهمان مى كند و ديگرى با امتياز تأسيس كارخانه جبران مى كند. آن يكى تقصير را مى پوشاند و اين يكى او را از تيغ قانون مى رهاند و كارها و رابطه هاى غيرقانونى مانند آن.
البته براى هر يك از موارد گفته شده، گريزگاه هاى شيطانى و توجيه هاى نفسانى فراوانى هم وجود دارد، از قبيل: ناروايى رد احسان، جلب همكارى و هم دلى براى پيشبرد امور سازمان، صاحب حق دانستن خود به خاطر نقش محورى و كارآيى بالا! اما آنچه در حقيقت اتفاق مى افتد، سوء استفاده از موقعيت، مرفه شدن بيش از حد زندگى مديران با امكانات بيت المال و سرانجام، الوده شدن زندگى آنان به كارهاى مشتبه و حرام است. البته اين چنين سوء استفاده هايى، به ضعف اعتقادى و نگاه سطحى به منصب و موقعيت اجتماعى باز مى گردد. چنانچه مديران، مسئوليت هاى خويش را امانت و خدمت گزارى بدانند، مرتكب اين گونه انحراف ها نمى شوند، بلكه با تلاش و تكاپوى خالصانه نام نيك از خود به جاى مى گذارند و مى دانند كه هر اوجى را فرودى است و پست و مقام هاى دنيوى، دست گردان اين و آن است. در اين باره، مفهوم شعر زير نغز و رساست:
شنيده ام كه محمود غزنوى شب دى
شراب خورد و شبش در سمور گذشت
گداى گوشه نشينى لب تنور گرفت
لب تنور، بر آن بى نواى عور گذشت
على الصباح نعره زد كه اى محمود
لب تنور گذشت و شب سمور گذشت
سوء استفاده از جايگاه مديريتى
هر نوع قدرت و توانى مى تواند شخص توانمند را به استثمار و بهره گيرى از نيازمندان وادارد. در مقابل، برخى هم براى رسيدن به منفعتى مالى و ادارى، در برابر شخص توانمند به انواع شگردها روى مى آورند. بنابراين، از يك سو غرور و باج گيرى و بهره كشى و از سوى ديگر چاپلوسى و ذلت نفس شكل مى گيرد.
زمينه چنين ناهنجارى و آسيبى را بايد در آزمندى و غفلت و گسستگى از مبدأ عزت آفرين جست وجو كرد. در عين حال، نبايد نقش فقر مادى، فساد ادارى حاكميت نداشتن قانون در قلمرو رابطه هاى ادارى و ارباب رجوع را از ياد برد. فرهنگى را كه در آن ارباب رجوع، چشم طمع به گشاده دستى مدير دوخته باشد و يا مدير آگاهانه يا ناخودآگاه از عدالت و پارسايى دور شود، بايد اصلاح كرد. امروزه بعضى افراد بر اثر توجيه هاى نادرست، چاپلوسى ارباب رجوع را احترام مى پندارند و خود را شايسته چنين كرنشى مى دانند. رشوه ها را هديه و احسان مى نامند و كارى را كه در برابر اين امتيازها، براى ارباب رجوع انجام مى دهند، عين وظيفه، عدالت و قانون مى شمارند!
نكته مهم اينكه آيا اگر مدير در جايگاه فعلى نبود، چنين پيشكش هايى به او ارزانى مى شد، آيا اين هديه ها به خاطر انسان دوستى و قربة الى اللَّه صورت مى گيرد؟ يا آنكه اگر به دور از ساده لوحى پرده از ظاهر آراسته اين عمل برداشته شود، چهره زشت آزمندى و ذلت و منفعت طلبى رخ مى نمايد! متأسفانه برخى از مديران كه در ظلمت چاه زندگى حيوانى و هواهاى نفسانى گرفتار آمده اند، چنان پرده غفلت بر عقل و چشم و گوش آنها كشيده شده است كه توان ديدن و فهم حقايق را از دست داده اند و به راستى كه:
لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها. (اعراف:179)
دل هايى دارند كه با آن (حقايق را) دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند.
اينان با گم كردن راه، بلكه با گم كردن خود، به جهنم گناه و ارتكاب حرام مى لغزند و بدتر از آن ،اينكه خود را به نادانى مى زنند و براى فريب خود و ديگران، با دستاويز قرار دادن تسويلات شيطانى، مى كوشند حرام خدا را حلال جلوه دهند! حضرت على7 در پايان بخشى از سخنان رسول اكرم9 كه از فتنه ها و آزمون ها در آينده خبر مى دهد، روايت مى كند:
اى على! اين مردم به زودى به وسيله اموالشان آزمايش مى شوند. در دين دارى، بر خدا منت مى گذارند، با اين حال رحمتش را آرزو مى كنند و خود را از خشم و قدرت خدا در امان مى پندارند. حرام خدا را با شبهات دروغين و هواهاى نفسانى و غفلت زا، حلال مى شمرند و بدين گونه، شراب را به بهانه اينكه آب انگور است و رشوه را زير پوشش هديه و ربا را با عنوان معامله، حلال مى پندارند!
(نهج البلاغه، خطبه 156)

رشوه ستانى مديران و كارگزاران
 

مديرانى كه در فكر امانت دارى و خدمت رسانى به مردمند، پرهيزكاران و وارستگانى هستند كه خداوند چشم آنان را بر ديدن حقايق گشوده است. روزى خود را نزد پروردگارشان مى جويند و در دام طمع ورزى ها و رياكارى نمى افتند. مقتداى آنان على7 است و همچون او به دورانديشى و زيركى شهره اند. كه در سيره آن امام متقين آمده است كه فرمود:
عجيب تر اين كه شب هنگام كسى نزد ما آمد و ظرفى سرپوشيده از حلوا آورد، معجونى كه چنان از آن متنفر شدم كه گويى با آب دهان مار سمى يا قى كرده آن آميخته شده بود. به او گفتم: هديه است يا زكات يا صدقه؟ كه اين دو [تاى آخر] بر ما اهل بيت حرام است. گفت: نه زكات و نه صدقه، بلكه هديه است.
گفتم: زنان فرزند مرده بر تو بگريند! آيا از راه دين بر من وارد شدى كه مرا فريب دهى؟ يا عقلت آشفته شده يا جن زده شده اى؟ يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان هاست، به من بدهند تا نافرمانى خدا كنم كه پوست جوى را از مورچه اى به ناروا بگيرم، اين كار را نمى كنم! همانا دنياى شما نزد من، از برگ جويده شده اى در دهان ملخى پست تر است. على را چه كار با نعمت هاى فناپذير و لذت هاى ناپايدار؟ به خدا پناه مى برم از خفتن عقل و زشتى لغزش ها و از او كمك مى جويم!
(نهج البلاغه، خطبه 224)
از نظر اسلام رشوه گرفتن حاكم، در حد كفر و شرك و هديه گرفتن كارگزاران در قبال انجام وظيفه ادارى، خيانت است و هر دو به شدت نهى شده است. از حضرت رسول اكرم9 نقل است:
ايّاكُم و الرَّشوة فانِّها مَحْضُ الكُفْر و لايَشُمُّ صاحبُ الرَّشْوةِ رِيحَ الجَنَّة.
(محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 104، ص 274)
از رشوه بر حذر باشيد، زيرا رشوه، كفر محض است و بوى بهشت به مشام صاحب رشوه نمى رسد.
نبى مكرم اسلام9 در روايت هاى ديگر، رشوه دهنده و رشوه گيرنده را لعنت فرموده و آنها را اهل آتش دانسته است. حضرت على7 گيرنده هديه را در منصب كارگزارى، خائن و گيرنده رشوه را مشرك ناميده است: »من اخذ هدية كان غَلُولاً و مَنْ اخذ رشوةً فهو مُشرك.«
(همان، ح 75، ص 345)
پيامبر اكرم9 شخصى به نام »ابواللّبيه« را به جمع آورى زكات فرستاد. هنگامى كه از مأموريت بازگشت، زكات را تحويل داد و با صداقت اجناسى را براى خود نگه داشت و گفت: آنها به عنوان هديه به من داده شده است. پيغمبر اكرم9 بى درنگ برخاست و روى منبر ايستاد و فرمود:
چه شده است كه كارمندى كه ما براى انجام كارمان گسيل داشته ايم، مى گويد: اين براى شماست و اين هديه براى من است؟ آيا به راستى اگر درون خانه پدر و مادرش نشسته بود، به او هديه اى داده مى شد؟ قسم به آن كه جانم در دست اوست، هيچ كس چيزى را نمى گيرد، مگر آنكه در روز قيامت آن را بر گردن خود حمل مى كند. سپس، دست خويش را بلند كرد و فرمود: خدايا آيا ابلاغ كردم؟ خدايا آيا ابلاغ كردم؟
(سنن ابى داود، ص 135)
رسول اكرم9 با اين عمل نشان داد كه نمى توان دريافتى را به نام هديه، مال خويش كرد. همچنين، به زمامداران نظام اسلامى آموخت كه در برخورد با تخلف كارگزاران و كاركنان، نه لحظه اى مى توان درنگ كرد و نه ذره اى مى شود كوتاه آمد.
سيره پيامبر اكرم9، الگوى مناسب مديران
مديران بايد چشم خود را به روى منفعت ها ببندند تا از قيد وابستگى هاى مادى آزاد شوند. روحيه حقيقت جويى كارگزاران نبايد تحت تأثير جاذبه هاى دنيوى و رابطه هاى سودمند عرفى كه عمدتاً برگرفته از فرهنگ مادى است، قرار گيرد، بلكه بايد به باورهاى متعالى فكر كنند. بايد در همه شئون ادارى و مديريتى خود، از مبدأ وحى و سيره انبيا و اوصيا به دقت الگو بگيرند. اميرالمؤمنين على7 در كلامى فرموده است:
اِنّ دينَ اللَّه لايُعرَف بِالرِّجال بَل لآيَةِ الحَقِّ فَاعْرِفِ الحَقَّ تَعْرِفْ اَهْلَهُ.
(شيخ صدوق، امالى، ص 3)
ملاك شناخت دين خدا نشانه حق است، نه اشخاص. بنابراين، بايد حق را بشناسى و آن گاه (با سنجيدن اشخاص و گروه ها با آن) اهل حق را خواهى شناخت.
البته در اين ميان، در رأس هرم مديريت اسلامى، سيره مديريتى پيامبر گرامى اسلام9 مى تواند براى مديران الگوى مناسبى باشد. چنان كه حضرت على7 در حديث مفصلى، درباره پيغمبر اكرم9 و ساده زيستى ايشان مى فرمايد:
براى تو كافى است كه از راه و رسم پيامبر خدا پيروى كنى. سپس، به پيامبر پاك و پاكيزه ات اقتدا كن كه راه و رسم او سرمشق است، براى سرمشق گيرندگان و مايه فخر و بزرگى است؛ براى كسى كه خواستار بزرگوارى باشد. محبوب ترين بنده نزد خدا، كسى است كه از پيغمبرش پيروى كند و قدم بر جاى پاى اوبگذارد. وه چه بزرگ است! منتى كه خدا به وسيله پيغمبرش بر ما نهاده و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرموده است و رهبر و پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد در راه او قدم بگذاريم و آن را ادامه دهيم.
(نهج البلاغه، خطبه 160)
تلاش خستگى ناپذير و بى منت پيامبر اكرم9 در ارشاد و رهبرى مردم كه با تدبير و آينده نگرى، براى سعادتمندى همه بشريت و هميشه تاريخ همراه بود، بر كسى پوشيده نيست. ايشان دراين راه هر مشتقى را به جان خريد تا بدانجا كه قرآن خطاب به او مى گويد:
»ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى؛ ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به مشقت افكنى«. (طه:2)
و در جاى ديگر فرموده است:
فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا. (كهف:6)
گويى تو مى خواهى به خاطر رفتار آنان خود را از غم و اندوه هلاك كنى، اگر به اين گفتار ايمان نياوردند!
با وجود تأثير بى نظيرى كه پيامبر اكرم9 بر رهبرى و مديريت جامعه اسلامى داشت، قرآن كريم خطاب به ايشان مى فرمايد:
»قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا؛ بگو در برابر اين، پاداش و اجرى از شما نمى طلبم.« (انعام: 90)
البته مصداق اين معيار كلى، همه كسانى هستند كه در ادامه راه انبيا، براى خدا، دين خدا و بندگان خدا كار مى كنند. با اينكه نيازهاى اوليه و مادى انسان كه لازمه زندگى دنياست، بايد برآورده شوند، رهبران، مسئولان و مديران بايد در انجام تكليف هاى الهى خود در شأن مديريت، از گرفتن پاداش ها و هديه هاى سنگين پروا كنند و كارهايى را كه به عهده گرفته اند، با قصدقربت انجام دهند و پاداش و اجر آن را نيز به خداوند واگذارند همان گونه كه ائمه اطهار:، امام راحل و امروز نيز مقام معظم رهبرى، با همين شيوه عمل كرده و مى كنند.
طبيعى است كه اگر انسانى تمام ظرفيت و توان خود را وقف خدمت به دين و انجام وظايف الهى كند و در عين حال، از امكانات لازم زندگى محروم باشد، ناگزير بايد از محل بيت المال نيازهاى ضرورى او تأمين شود. ولى پرسش هاى اساسى اينهاست كه مرز استفاده از بيت المال تا كجاست؟ آيا ممكن است اين استفاده، به تكاثر و تجمل گرايى و كاخ نشينى بينجامد؟ آيا درست است به مديريت در نظام اسلامى، به عنوان يك طعمه نگريست و آن را وسيله اى براى به دست آوردن هر چه بيشتر ثروت به شمار آورد؟ در پاسخ مى توان اين روايت امام صادق7 از سيره امام على7 را تمام كننده دانست، ايشان مى فرمايد :
هنگامى كه اميرالمؤمنين على7 به ولايت رسيد، بالاى منبر رفت و بعد از سپاس و ستايش خداوند فرمود:
اِنّى وَاللَّهِ لا اَزْرَؤُكُم مِن فَيْئِكُمْ درهماً ماقامَ لى عِذْقٌ بِيَثْرِبَ فَلْيَصْدِقُكُمْ اَنْفُسُكُمْ.
به خدا سوگند تا درختى در مدينه داشته باشم، در همى از سهم غنائم شما برداشت نخواهم كرد. بايد اين را تصديق كنيد.
(محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ح 8، ص 182)
جا دارد كه مديران و كارگزاران، همچون امامان معصوم: و پيروان راستين آنها، در مصرف بيت المال دقت كافى به كار برند تا در روز واپسين به هنگام حسابرسى، دِينى را بر گردن نداشته باشند كه حساب خداوند دقيق و دشوار است. تا فردا چگونه نامه خوانان، نامه اعمال شما را بخوانند: »و انّا باللَّه عائذون؛ و به خدا پناه مى بريم«.
(در تهيه مطالب اين نوشتار از افكار، ايده ها و صحبت هاى آقاى محمدحسن رحيميان بهره گرفته شده است)
 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.