بايسته هاى اخلاقى كارگزاران
نویسنده: سید حسین اسحاقی
تهذيب نفس و خدمت رسانى
»اَمِلكْ هَواكِ؛ مالك نفس خويش باش و آن را به دست هوا مسپار«.
(نك: نهج البلاغه، نامه 53)
همچنين به ايشان توصيه مى كند:
نفس خويش را با ترك خواهش ها درهم شكند و به هنگام سركشى، عنانش را بگيرد، زيرا كه نفس، پيوسته به ناشايستگى ها فرمان مى دهد، جز آن كس را كه خدابه او رحم كند.
(همان)
اداره جامعه دينى، نيازمند انسانى وارسته است كه به سان شجره اى پاك و ارزشمند ديدگاهى الهى و معنوى داشته باشد. كارگزارى كه به انديشه هاى والاى الهى و ارزش هاى متعالى اخلاقى دست يافته باشد و از فراسوى نگرش هاى مادى، به انسان، جهان و اعمال و رفتار آنها بنگرد، در زندگى اجتماعى به شيوه مادى گرايانه كه به چيزى جز جاذبه هاى كاذب نظر ندارد، عمل نخواهد كرد. چنين كارگزارى همواره عنصرى سودمند و كارآمد براى خدمت به جامعه انسانى خواهد بود.
على7 درباره خدمت رسانى كارگزار به جامعه، در سفارشى اكيد به يار مورد اعتماد خود مالك اشتر، به هنگام واگذارى حكم ولايت مصر فرمود:
خدا را خدا را، در طبقه فرودست جامعه كه چاره اى ندارند، مساكين و محتاجان و اهل فقر شديد و طالبان عطايا كه خانه نشين شده اند. زيرا كه برخى از آنان سائل به برآوردن حاجاتشان هستند و برخى زبان حال آنها تقاضاى حاجت است. پس طغيان نعمت، تو را از خدمت به آنان باز ندارد، چرا كه عذرى از تو پذيرفته نيست كه حق فقيران را ضايع گردانى. از اين رو، تلاش و كوشش خود را از خدمت به آنان باز ندار و با كبر و منيت از آنان روى نگردان.
(نهج البلاغه، نامه 53، ص 438)
امانت دارى و ساده زيستى كارگزاران
بدان كه پيشواى شما از پوشيدنى دنيا به دو پيراهن فرسوده و از خوردنى اش به دو قرص نان جو بسنده كرده است. به خدا از دنياى شما زر و سيمى نيندوختم و از غنيمت هاى آن مالى انباشته نكردم و جز پيراهن و ردايى، جامه اى آماده نساختم و يك وجب از زمين را به چنگ نياوردم و جز به مقدار خوراك موجودى شكسته پشت كه از بسيارى درد، از خوردن وامانده، از آن برنگرفتم و دنيا در نظرم از دانه حنضل تلخ، بى مايه تر و بى ارزش تر است.
(صبحى صالح، شرح نهج البلاغه، نامه 45)
كارگزار جامعه دينى، هرگز معطوف به ارزش هاى مادى گرايانه نظام هاى بشرى نيست، بلكه ابزارى است براى دست يابى به ارزش هاى توحيدى. بنابراين، كارگزار حكومت دينى به كار خود از زاويه نفس پرستى و منفعت طلبى هاى شخصى نمى نگرد. در كتاب هاى روايى مختلف، عمل كارگزارى امانت الهى دانسته شده است، نه طعمه اى براى نيل به اهداف مادى.
على7 در نامه اى به اشعث بن قيس، عامل آذربايجان چنين مى نويسد:
كارگزارى تو طعمه اى نيست، [بلكه] امانتى است در گردنت و تو در منظرنگاه كسى هستى كه فوق توست. در شأن تو نيست كه در ميان رعيت به استبداد عمل كنى و كارى بدون محكم كارى انجام دهى.
در دست توست مالى از مال خداى بزرگ و تو از كليدداران آن هستى و نگهبان آن مالى؛ تا زمانى كه به من تسليمش كنى و شايد كه من از نگهبانان بد تو نباشم. والسلام.
(همان،نامه 5، ص 366)
همچنين امانت دارى كارگزار، درسوره يوسف به زيبايى توصيف شده است. آن گاه كه يوسف، پيامبر الهى از زندان به واسطه تقوا و بى گناهى اش آزاد شد، عزيز مصر به عظمت او پى برد و او را فردى امين معرفى كرد و گفت: يوسف را به نزدم آوريد تا اورا از خاصان خويش قرار دهم. چون به مكالمه با او پرداخت، چنين گفت: كه تو امروز در نزد ما توان مند و امانت دارى (يوسف:54) و يوسف در جواب گفت:
قالَ اجْعَلْنى عَلى خزائِنِ الارضِ اِنّى حفيظٌ عَليمٌ. (يوسف: 55)
مرا به خزائن زمين بگمار كه من هم قدرت حفظ خزائن را دارم، هم بر حفظ و نگهبانى از خزائن آگاهى و دانايى دارم.
در اين آيات بر استحكام كارگزار، امين بودن، حفيظ بودن و دانايى او كه لازمه كارايى در حوزه كارگزارى است، به خوبى اشاره شده است.
پيوند ناگسستنى كارگزار با نماز و نيايش
وَاجْعَلْ نَفْسَكَ فيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ اَفْضَلَ تِلْكَ الْمَواقِيتِ وَ اَجْزَلَ تِلْكَ الاَقْسامِ.
(همان، نامه 53)
براى ارتباط خودت با خدا، بهترين و مهم ترين قسمت اوقات روزرا اختصاص بده.
متأسفانه برخى از مديران و كارگزاران به بهانه تراكم كارى و درگيرى بسيار، ازاين ارتباطات ويژه ملكوتى غفلت مى ورزند و به تصور مهم تر بودن كارهايشان، وقتى را به آن اختصاص نمى دهند. البته اين كار اشتباه بسيار بزرگى است. زيرا اين گونه افراد به تدريج لطافت روحى خودرا در جريان كار از دست مى دهند و حلاوت معنوى كار نزدشان از بين مى رود. درنتيجه، كار به امرى خشك و بى روح تبديل مى شود. اين رفتار، كسالت مى آفريند و افسردگى مى زايد.
(مهدى طيب، مديريت اسلامى، ص 157)
براى دست يابى به معنويت و ايجاد فضاى معطر معنوى، شركت در نماز جماعت كمترين انتظار از كارگزار است. معمولاً در محيطهاى كارى، نماز جماعت اقامه مى شود. بى توجهى به نماز اول وقت و جماعت، خطايى توجيه ناپذير است. على7 در دستورالعملى به محمد بن ابى بكر، در اهميت نماز در زمان معين آن مى فرمايد:
نماز را در وقتى كه براى آن تعيين شده [است]، به جاى آور نه وقت آن را به علت فراغ از كار پيش انداز و نه به سبب اشتغال به كار به تأخير انداز و بدان كه همه كارهاى تو بسته به نمازاست.
(صبحى صالح، شرح نهج البلاغه، نامه 47)
استمداد از خداوند متعال و پيوند زدن معنويت با كار، در پيشرفت كارها بسيار تأثيرگذار است. بنابراين، روح عبادت و نيايش بايد وارد حريم كارگزارى شود. امام على7 در خطابى ديگر، به محمدبن ابى بكر اين گونه سفارش مى كند:
و بسيار از خدا مدد بجوى كه تو را در كارهاى دشوارت كفايت مى كند و در مشكلاتى كه براى تو رخ مى دهد، يارى مى رساند.
(همان)
حال درمى يابيم كه كارگزار اسلامى بايد خودرا در محضر خدا ببيند و كارها را به او بسپارد كه »اُفَوِّضُ اَمْرى اِلَى اللَّهِ اِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ« (غافر: 44) و بداند كه مسئوليت كارگزارى اجتماع، به عنوان امانتى الهى به عهده او نهاده شده و خداوند ناظر بر اعمال اوست كه: »اِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ؛ البته خدا در كمين خطاكاران است.« و اگر خطايى كنند، با آنها برخورد قهرآميز مى كند.
توجه و خدمت به مردم در سيره مسئولان
در آموزه هاى دينى ما، حيا و احترام حدودى دارند كه بايد رعايت شود. حضرت على7 در اين باره مى فرمايد:
ثناگويى بيش از استحقاق، چاپلوسى است و كوتاهى از حد استحقاق، سستى و كاهلى كردن و يا حسد است.
(نهج البلاغه، حكمت 347)
هر كارگزارى در سيستم اجتماعى و در نظام سياسى اسلام، مسئوليت ارائه خدمات را بر عهده دارد و مسوليتى كه بر عهده اش نهاده شده، امانتى است كه از توده هاى اجتماعى دريافت داشته است. وى در برابر تمام آحاد جامعه مسئول است و بايد در قبال اعتماد مراجعان و همه مردم، كارهاى محدوده حكومتى خويش را به درستى به سامان برساند و بزرگى و فراوانى كار او را بى تاب نسازد. در بيانى ديگر، امام على7 ويژگى كارگزار را چنين برمى شمارد: (كارگزار) كسى است كه نه بزرگى كار، او را از پا درآورد و نه فراوانى آن او را دچار پريشانى و سردرگمى سازد«.
(همان، نامه 53)
منش و رفتار مثبت كارگزاران با مردم بسيار اثرگذار است، چنان كه امام على7 در نامه اى به مالك اشتر، با تأكيد بر اين امر مى فرمايد:
قلبت را براى رحمت و مهربانى بر رعيت آماده كن و به آنها محبت و لطف داشته باش و بر آنها حيوانى درنده مباش كه خوردن شكار را غنيمت مى شمرد وبا آنان فروتن باش و به نرمى رفتار كن كه آنها دو صنف هستند؛ يا نظير تو هستند [در آفرينش] و يا برادر تو، [هستند در دين] خدا را انصاف ده و با مردم به انصاف رفتار نما.
(صبحى صالح، شرح نهج البلاغه، نامه 53)
كارگزار حقيقى اسلامى، عاشق خدمت به مردم است و از هر فرصتى كه براى نيكى كردن و خدمت گزارى به مردم برايش فراهم مى شود، استفاده مى كند و اين خدمت را براى خود نوعى عبادت مى داند. توصيه امام على7 همواره در گوش او طنين انداز است كه فرمود:
وبدان كه هيچ چيز به اندازه نيكى كردن به مردم و سبك كردن بار مشكلات شان و وانداشتن آنها به كارهاى تحميلى بى سابقه خاطر مدير را از جانب مردم آسوده نمى سازد. پس در آنچه گفتم بايد تلاش كنى [، زيرا] كه اين كار از جانب مردم است كه به تو اطمينان خاطر مى بخشد و اين خود، رنجى سنگين را از دل تو برمى دارد و هر آينه ازكسى مى توانى انتظار خير داشته باشى كه در حق او خوبى كرده باشى و سزاوارترين فردى كه بايد از او نگران باشى، كسى است كه در [حق] او بدى روا داشته اى.
(همان، نامه 45)
نكته مهم، اجراى مساوات و رفتار عادلانه با همه مراجعه كنندگان است. هرگز نبايد كار يك فرد سريع انجام شود و كار فرد ديگر به تأخير افتد. على7 درنامه اى به كارگزاران خود به اين مهم توجه كرده و فرموده است:
در نگاه كردن به مردم، چه مستقيم و چه به گوشه چشم و در اشارت كردن و درود گفتن به آنان، يكسان عمل كن تا بزرگان به طمع سوء استفاده از تونيفتند و ضعيفان از عدالتت مأيوس نشوند.
(همان، نامه 27)
پرهيزاز تبعيض گرايى و چند شغلى
(برگرفته از: على اكبر نوايى، تصويرى از كارگزارى در نظام اسلامى، صص 111-87)
كارگزار براى توفيق بيشتر در وظيفه خود، نبايدانجام كارهاى مختلف و خارج از تخصص خودرا بپذيرد، زيرا اين مسئله حقوق اجتماعى را پايمال مى سازد و مردم را از دريافت خدمات مثبت محروم مى كند. فارابى در همين رابطه مى گويد:
لازم است به هر فردى از اهل مدينه فاضله صناعت خاصى، خواه در مرتبه خدمت و يا رياست واگذار شود تا به آن عمل كند و نبايد يك نفر بيش از يك صناعت و شغل داشته باشد، زيرا اولاً هر انسانى شايسته انجام همه نوع عمل و صناعت نيست، ثانياً اگر هر كسى تنها به يك شغل و صناعت مشغول باشد، در آن كار مهارت و تخصص پيدا مى كند و كارش اتقان و استحكام بيشترى مى يابد و ثالثاً بسيارى از كارها زمان انجام خاصى دارند كه اگر از آن بگذرد، فوت مى شود و چه بسا دو عمل مربوط به يك زمان خاص باشند كه به هركدام مشغول بشود، زمان ديگرى فوت مى شود و در زمان ديگر هم عملى نيست. از اين رو، شايسته است هر شغلى به يك نفر واگذار شود تا آن زمان از دست نرود.
(با تلخيص و تصرف: ابونصر فارابى، فصول منتزعه، ص 75)