جايگاه ارزشى و ويژگى هاى معلم در متون دينى
نویسنده: سید حسین اسحاقی
فضيلت علم و دانش و برترى عالم
( نك: آل عمران: 16)
همچنين به برترى اهل علم اشاره فرموده و مقام ايشان را در كنار اهل ايمان، رفعت بخشيده است.
( نك: مجادله: 12)
در آغازين سخنان وحى، در كريمه قرآنى »اِقْرأ وَ ربُّكَ الاكْرَمُ، الّذى عَلَّمَ بِالْقَلَم« سخن از تعليم به ميان آمده و گوش جان ها را نوازش داده است. بنابراين، هنر زيباى معلمى نيز از آنِ خداست. تعليم و تربيت، از شئون الهى است و خداوند اين موهبت را به پيامبران و اولياى خويش ارزانى فرموده است تا مسير هدايت را به بشر بياموزند. انسان نيز با پذيرش اين مسئوليت، نام خود را در قالب واژه مقدس معلم ثبت مى كند و اين دست تواناى معلم است كه چشم انداز آينده انسان ها را ترسيم مى كند.
تعليم و تربيت، اساس و بنيادى است كه پايدارى دين و آيين بر آن استوار مى شود و جامعه بشرى از اين طريق به رشد و تعالى مى رسد. تعليم اندوخته هاى علمى به ديگران، از مهم ترين عبادت ها و بلكه از مؤكدترين واجبات كفايى است كه در آموزه هاى روح بخش اسلام به آن پرداخته شده است.
اگر جايگاه علم و دانش از ديگر عبادت ها برتر است، فضيلت مقام علم و معلمى نسبت به مقام عبادت كنندگان، همانند برترى ماه شب چهارده نسبت به بقيه ستارگان آسمان است، چنان كه رسول خدا9 فرموده است:
»فَضْلُ الْعالِمِ على العابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلى سائِرِ النُّجوُم لَيْلَةِ الْبَدْرِ«.
(شيخ كلينى، اصول كافى، ترجمه و شرح: سيدجواد مصطفوى، ج 1، ص42)
زيرا معلم، هدايتگرى است كه در پرتو هدايت معنوى خود، جامعه را از تباهى مى رهاند و ارشاد و نجات افراد بشر جز به دست معلمان خود ساخته، فراهم نمى شود.
حضرت امام خمينى؛ با تأكيد بر اين حقيقت تابناك مى فرمايد:
ملت عزيز ايران و ساير كشورهاى مستضعف جهان اگر بخواهند از دام شيطنت ابرقدرت هاى بزرگ تا آخر نجات پيدا كنند، چاره اى جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و اين ميسر نيست جز با دست اساتيد و معلمان متعهدى كه در دبستان ها تا دانشگاه ها راه يافته و با تعليم و كوشش در رشته هاى مختلف علوم و تربيت صحيح در مراكز تربيت معلم، از عناصر منحرف و كج انديش، نوباوگان را... به حسب تعاليم اسلامى تربيت و تهذيب كنند.
(صحيفه نور، ج 15، صص 267 و 268)
در اين فراز به صفات و ويژگى هاى برجسته اى، چون تخصص و تعهد كه بايد زيور روح معلمان باشد، اشاره شد و حال، به اين حقيقت بزرگ پى مى بريم كه معلمان، حق بزرگى بر گردن تمام بشريت دارند.
برترى هاى علم و معلم از ديدگاه امام على
1. علم، ميراث انبياست و مال، ميراث فرعون ها.
2. علم را هر چه انفاق كنى، كم نمى شود، ولى مال را هر چه خرج كنى، كم خواهد شد.
3. مال، احتياج به حافظ و نگهبان دارد وصاحب مال بايد در نگهدارى آن مراقبت كند، ولى علم، نه تنها احتياج به مراقبت ندارد، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى كند.
4. علم تا قيامت همراه آدمى است، ولى مال و ثروت پس از مرگ رها مى شود.
5. مال براى مؤمن و كافر حاصل مى شود، ولى علم فقط براى اهل ايمان حاصل مى شود.
6. تمام مردم در امر دين خود نيازمند اهل علمند، ولى نيازمند صاحبان ثروت نيستند.
7. علم در هنگام عبور صاحبش از صراط، او را يارى مى كند، ولى ثروت در عبور از صراط، مانع و مزاحم صاحب خود مى شود.
(سيد نعمت الله حسينى، مردان علم در ميدان علم، ج 1، ص 17 (به نقل از: مواعظ الغدريه، ص 197))
معلم در مقام هدايت، به نوعى پدر روحانى انسان هاست، بر اين اساس بر پدر جسمانى برترى دارد.
از پدر گر قالب تن يافتيم
از معلم جان روشن يافتيم
اين پدر بخشنده آب و گل است
آن پدر روشنگر جان و دل است
ليك اگر پرسى كدامين برترين
آن كه دين آموزد و علم يقين
(شهريار، كليات اشعار)
آورده اند كه اسكندر به معلم خويش احترام بسيار مى گذاشت، از او پرسيدند چرا معلم خويش را بيش از پدر احترام مى كنى؟ گفت: به سبب آنكه پدرم مرا از عالم ملكوت به زمين آورده و استاد، مرا از زمين به آسمان برده است.
(شهيد ثانى، منية المريد، ص 241)
نخستين عامل سرنوشت ساز انسان، آموزگار اوست. آدمى همواره براى شكل دادن به شخصيت خود، سرمشق مى طلبد و عشق او به كمال جويى، طبيعى است. معلم، معمار شخصيت انسان و الگوى مجسمى است كه آدمى آگاهانه يا ناآگاهانه از وى تقليد مى كند و شخصيت خود را با وى همانند مى سازد. مربى فقط آموزگار انسان نيست، بلكه اسوه عملى اخلاق و تربيت براى فراگيران است.
امام سجاد7 مى فرمايد: »آن كسى كه فرزانه اى ارشادگر ندارد، هلاك خواهد شد«.
(اربلى، كشف الغمه، ج 2،ص 325)
ايمان و اعتقاد به خداوند، از صفات و بايسته هاى وجودى معلم
»وَ الرّاسِخوُنَ فِى العِلْم يَقوُلوُنَ آَمَنَّا«. (آل عمران: 8)
ايمان به خداوند، ايمان به حقايق انكارناپذير هستى، ايمان به معاد و ايمان به نشانه هاى الهى از ويژگى هاى برجسته اهل علم است.
معلم شهيد، استاد مطهرى، نقش ايمان در كنار علم آموزى و معرفت اندوزى را چنين ترسيم مى كند:
علم، ابزار مى سازد، ايمان قصد، علم سرعت مى دهد و ايمان جهت.
علم، به ما روشنايى و توانايى مى بخشد و ايمان، عشق و اميد و گرمى.
علم، جهان را جهان آدمى مى كند و ايمان، روان را روان آدميت.
علم، طبيعت ساز است و ايمان، انسان ساز.
علم، زيبايى انديشه است و ايمان، زيبايى احساس.
(شهيد مطهرى، انسان وايمان، ص 23)
معلم افزون بر تأثيرگذارى سودمند علمى، ايمان را بر لوح جان و ضميرهاى پاك نقش مى زند و نداى فطرت را به گوش همه فراگيران مى رساند. انديشه معلم همواره اين است كه زندگى بشر بر مدار ايمان، ارزش ها و كرامت هاى انسانى بگردد. تا بدين وسيله به شناخت خداوند، شناخت مكتب الهى و راه كمال بينجامد.
معلم و مقام خشوع
به راستى كسانى كه از علم و دانش بهره مند شده اند، آن گاه كه آيات الهى بر آنان خوانده مى شود... به خشوع آنها بيفزايد. (اسراء: 107 و 109)
در حقيقت، خدا ترسى از ويژگى هاى مهم اهل دانش است، چنان كه در قرآن نيز اين نشانه آمده است:
»انما يَخْشَى اللَّهُ مِنْ عِبادِهِ العُلَماءُ؛ از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از خدا مى ترسند.« (فاطر:28)
مطيع خداوند، تنها كسى است
كه او را نصيبى ز دانش بسى است
معلم و نرم خويى
هنگامى كه موساى پيامبر به سوى فرعون رفت، خداوند فرمود: »به نرمى با او سخن بگو، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد«.
(نك: طه: 43 و 44)
به شيرين زبانى و لطف و خوشى
توانى كه فيلى به مويى كشى
سعدى
تندخويى، سرزنش و پرخاشگرى در تربيت، هرگز مؤثر نيست، بلكه مخاطب را به انگيزه هاى انفعالى مى كشاند و عناد و ستيز وى را برمى انگيزد.
به هموارى ادب كن، خصم سركش را كه خاكستر
به نرمى زير دست خويش مى گرداند آتش را
صائب تبريزى
بايد توجه داشت كه نرم خويى خوب است، ولى اگر از حد لازم خود بگذرد، آسيب هاى جبران ناپذيرى به همراه خواهد داشت. بنابراين بايد ميزان مناسب آن را دانست و از افراط و تفريط پرهيز كرد.
درشتى نگيرد خردمند پيش
نه سستى كه ناقص كند قدر خويش
سعدى
مناعت طبع و استغناى نفس معلم
بى نيازى، از ويژگى هاى شايسته و ستودنى معلمى است. معلم نبايد به مال و جاه ديگران نظر داشته باشد، بلكه شرافت معلمى حكم مى كند كه چشم اميد و دست نيازش به سوى خداوند بخشنده باشد. در شرافت مؤمن، امام صادق7 مى فرمايد:
»شرافت مؤمن، در به پا خاستن او شبانگاهان براى عبادت و عزت او در بى نياز دانستن خود از مردم است«.
(اصول كافى، ج2، ص 148)
نشانه استغناى نفس، آن است كه انسان راضى به رضاى رب باشد، هرگز حسرت مال ديگران را نخورد و با وجود سرمايه علم و معرفت خويش، به خاطر متاع ناچيز و حقير دنيا، دست به سوى نااهلان دراز نكند. شهيد ثانى در منية المريد مى نويسند:
عالم و متعلم نبايد بر هيچ كس و بر هيچ چيز متكى باشد، بلكه بايد زمام امور خود را در زندگانى و رزق و روزى و امثال آن را، به خداوند متعال واگذار كند تا از اين رهگذر، نفحات قدس الهى و الطاف پاكيزه پروردگار و لحظات انس و الفت با خداوند بر او تجلى كند و مشكلات وى حل و گشوده شود و امور زندگى او به صلاح بازآيد.
(سيدمحمد باقر حجتى، آداب تعليم و تربيت در اسلام، ص 165)
در مكتب تربيتى شاعران بزرگ كه عمده سخنان آنان برگرفته از آيه ها و روايت هاست، صفت مناعت طبع و استغناى نفس بسيار ستوده شده است، مانند اين ابيات:
هر چه از دونان به منت خواستى
در تن افزودى و از جان كاستى
سعدى
خون خود را گر بريزى بر زمين
به كه آب روى ريزى بر كنار
ابوسليك گرگانى
چرخ و زمين بنده تدبير توست
بنده مشو درهم و دينار را
همسر پرهيز نگردد طمع
با هنر انباز مكن عار را
پروين اعتصامى
من كه به تعليم ميان بسته ام
از غرض سود و زيان رسته ام
كوششم از روى خردمندى است
خاصه پى فضل خداوندى است
جامى
به كارگيرى و عمل به علم
مؤثرترين شيوه كمال فراگير، عمل كردن آموزگار به دانسته هاى خويش است. هنگامى كه دانش آموز، آموخته هاى خود را در رفتار معلم ببيند، گرايش او براى پذيرش اين تعليمات افزايش مى يابد.
امام صادق7 درباره عدم تأثير موعظه عالم بى عمل مى فرمايد:
»عالمى كه عمل نمى كند، موعظه او از قلب شنونده مى رود، همانند بارانى كه از كوه صفا مى ريزد و مى رود«.
(اصول كافى، ترجمه و شرح: سيدجواد مصطفوى، ص 31)
كسب علم و دانش بدون عمل به آنها، جز وزر و وبال براى انسان چيزى به همراه ندارد؛ چنان كه سعدى مى گويد: »دو كس رنج بيهوده بردند و سعى بى فايده كردند؛ يكى آن كه اندوخت و نخورد و ديگرى آن كه آموخت و نكرد«.
در تاريخ، عالمان بى عمل بسيارند كه نه تنها علم آنان به جامعه سودى نبخشيده است، بلكه اسباب ظلم و جنايت هاى بى شمارى در دنيا بوده اند، همان گونه كه در احوال قاضى شريك بن عبداللَّه نخعى آمده است: او در علم ودانش معروف بود. روزى مهدى عباسى او را دعوت كرد و استدعا نمود كه يكى از سه مطلب [پيشنهادى او] را بپذيرد؛ يا قضاوت يا معلمى اطفال خليفه و يا ضيافت خليفه را. شريك در ابتدا هيچ كدام را نپذيرفت، ولى بر اثر اصرار خليفه، ميهمانى را مقرون به صرفه و موافق احتياط دانست و قبول كرد. خليفه به آشپز دستور داد از آن غذاهاى حرامى كه خودش مى دانست بر [از بين بردن] روح تقوا چقدر اثر دارد، تهيه كند. شريك پس از آنكه از آن غذا خورد، سرانجام هم قضاوت و هم معلمى فرزندان خليفه را پذيرفت.
يك روز مى خواست حواله حقوق خود را از صراف بگيرد، صراف كمى دير كرد، شريك گفت: زود باش! صراف گفت: مگر روغن فروخته اى كه اين چنين عتاب مى كنى؟
شريك گفت: روغن چيست! من دينم را در ازاى اين پول فروخته ام كه از هر چيزى عزيزتر است.
(روضات الجنات، ج4، ص 102)
معلم و پاكى سيرت
كسى كه خود رادر جايگاه پيشوايى و رهبرى مردم قرار مى دهد، بايد پيش از آموزش ديگران، به تعليم خويش بپردازد و پيش از آنكه به زبان چيزى گويدو با سخن، ديگران را ادب كند، لازم است نفس خويش را ادب كند.
(صبحى صالح، نهج البلاغه، ص 480، حكمت 73)
نفس خود ناكرده تسخير اى فلان
چون كنى تسخير نفس ديگران
نفس را اول ببر دربند كن
پس برو آهنگ وعظ و پند كن
منبرى بگذار بهر خود نخست
وانگهى بَرجِه به منبر تند وچست
آتشى در دل برافروز آنگهى
گرم كن هنگامه وعظ اى رهى
تا ز سوز دين نگردد دل كباب
دم نگردد گرم اى عالى جناب
(نراقى، مثنوى طاقديس، ص 282)
استادانى كه خود در محضر عالمانى ربانى و مربيانى خود ساخته كه خشيت و تقوا وجود آنان را فراگرفته وطهارت درون، روحشان را مصفا كرده است، تربيت و فيض ديده اند، شايسته پرورش نسل هاى آينده اند.
امام راحل، عارف كامل و بزرگ معلم اخلاق، درباره نيازمندى انسان ها به تهذيب و تربيت مى فرمايد:
در زمينه تهذيب وتزكيه نفس و اصلاح اخلاق، برنامه تنظيم كنيد، استاد اخلاق براى خود معين نماييد، جلسه وعظ و خطابه و پند و نصيحت تشكيل دهيد، خودرو نمى توان مهذب شد... كراراً شنيده ام سيدجليلى معلم اخلاق و معنويات مرحوم شيخ انصارى بوده است.
(امام خمينى؛، جهاد اكبر، ص 23)
معلم و سعه صدر
موسى بن عمران هنگام تبليغ رسالت خويش به دليل وجود موانع بزرگى چون فرعون، از خداوند بزرگ شرح صدر خواست كه »رَبِّ اشْرَحْ لى صَدْرى؛ خداوندا سينه مرا گشاده گردان.« (طه: 20)
امام صابران، حضرت على7 ابزار مهم رهبرى و هدايت جامعه را سعه صدر مى داند و مى فرمايد: »آلَةُ الرِياسةِ سِعةُ الصَّدْرِ«.
(نهج البلاغه، حكمت 176)
سال ها بايد كه تا يك سنگ اصلى ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن
قرن ها بايد كه تا صاحبدلى پيدا شود
بوسعيد اندر خراسان و اويس اندر قرن
سال ها بايدكه تا يك كودكى از روى طبع
عالمى دانا شود يا شاعرى شيرين سخن
ماه ها بايدكه تا يك پنبه دانه ز آب و گل
شاهدى را حلّه گردد يا شهيدى را كفن
سنائى
سعدى براى ارائه نمونه اى از شرح صدر، داستانى از امام على7 نقل مى كند كه ايشان با وجود مقام والاى امامت و خلافت مسلمانان، به مردى كه پاسخ وى را در حل يك مسئله نمى پذيرد، بزرگوارانه نظر مى كند و هرگز بر او برافروخته نمى شود:
كسى مشكلى برد پيش على
مگر مشكلش را كند منجلى
امير عدوبند كشورگشاى
جوابش بگفت از سر علم و راى
شنيدم كه شخصى در آن انجمن
بگفتا چنين نيست يا بوالحسن
نرنجيد از اوحيدر نامجوى
بگفت ار تو دانى سخن بِهْ بگوى
(بوستان سعدى)
از نشانه هاى سعه صدر، آن است كه انسان تحمل شنيدن سخنان مخالفان را داشته باشدو هرگز عقل خود را كامل تصور نكند و سخنان درست و منطقى را حتى از مخالفان خويش پذيرا باشد و البته سعه صدر در مقام تعليم و تربيت، كار بسيار دشوارى است كه به راستى رياضت مى طلبد و تا كسى خود در جايگاه معلمى قرارنگيرد، چنين مسئوليتى را درك نمى كند.
معلم و حفاظت از حيثيت و جايگاه علم
زهرى گفته است: »نشانه ابتذال و خوارى علم و دانش، آن است كه معلم و استاد، آن را به خانه شاگرد خود حمل كند.(آداب و تعليم و تعلم در اسلام، ص 205)
(يعنى به عنوان معلم سرخانه، مقام علم و دانش را تنزل دهد).
مقام علم را نبايد به حدى پايين آورد كه با درهم و دينار معاوضه شود كه در اين صورت، ارزش معلم كم مى شود و صاحبان زر و زور در ميان مردم، بر ارباب علم و فضيلت برترى مى يابند و در چنين حالى بايد دريغا گوى مقام معرفت بود.
افسوس! بهاى هيزم و عود يكى است
در پيش دَدان، خليل و نمرود يكى است
(علامه فاضل گروسى، كسى كار خودش بار خودش، ص 57)
علماى بزرگ اسلام، هرگز در برخورد با صاحبان ثروت و رياست، علم را خوار نمى كردند. در احوال ميرزاى شيرازى، صاحب فتواى تحريم تنباكو آورده اند:
ميرزاى شيرازى در سال 1282 در زمان خلافت شريف عبداللَّه حسنى، به حج مشرف شد و در خانه موسى بغدادى در مكه سكنى گزيد، صاحب خانه ورود ميرزا را به اطلاع شريف رساند، شريف تكليف كرد كه ميرزا را نزد او ببرند، ميرزا براى شريف پاسخ فرستاد: اگر علما را بر سراى پادشاهان يافتيد بگوييد اينان بدترين عالمان هستند و بدترين پادشاهان! و اگر پادشاهان را بر سراى علما ديديد، بگوييد اينان بهترين علما هستند و بهترين پادشاهان! شريف چون اين سخن شنيد، خود به ديدار ميرزاى شيرازى آمد.
(رضا مختارى، سيماى فرزانگان، ص 3)
يكى از راه هاى حفظ حيثيت علم، تكريم و احترام به معلمان وحرمت دارى كتاب و قلم است و اين ارج و قدرشناسى را در برخورد بزرگان دين با اين مقام والا، مى توان يافت:
آيت اللَّه العظمى بروجردى از استادشان، مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل كرده است كه ايشان فرمود:
اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم، فقه شيعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم، به احترام، اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم.
(مردان علم در ميدان عمل، ص 41)