فيلمنامه نويسان جهان
مترجم حميدرضا شهبازي
لارنس کاسدان Lawrence kasdan
متولد 1949، آمريکا
لارنس کاسدان يکي از الگوهاي فيلمنامه نويسي در هاليوود است. او در چهاردهم ژانويه 1949 در سواحل ميامي متولد شد. علاقه وي به داستان و ادبيات سبب شد تا او تحصيلات خود را در اين زمينه ادامه دهد و براي همين در دانشگاه ميشيگان در رشته ادبيات انگليسي مشغول تحصيل شد. کاسدان در ابتدا قصد داشت پس از فارغ التحصيلي به عنوان يک معلم ادبيات مشغول کار شود، اما پس از نوشتن چندين فيلمنامه تبليغاتي کوتاه براي تلويزيون و موفقيت چشمگير در اين زمينه به فيلمنامه نويسي روي آورد. ورود به اين حرفه در ابتدا براي کاسدان چندان خوشايند نبود، چرا که در آغاز کار چندين فيلمنامه ناموفق نوشت که مورد توجه هيچ يک از کمپاني هاي فيلم سازي قرار نگرفت. اما در سال 1980 کاسدان با نوشتن فيلمنامه امپراتوري باز مي گردد که يک دنباله براي جنگ هاي ستاره اي محسوب مي شد، توانست نظر فيلمسازان بزرگ خصوصاً جرج لوکاس را به خود جلب کند. در نوشتن اين فيلمنامه لي براکت نيز با کاسدان همکاري کرد و داستان فيلمنامه درباره ياغيان هم پيمان عليه دارت ويدر بود که از بيم او به سياره اي منجمد پناه مي برند.
کاسدان علاوه بر فيلمنامه نويسي، قصد داشت تا در زمينه کارگرداني نيز فعاليت کند. او در سال 1981 فيلمنامه گرماي تن را نوشت و تصميم گرفت خود آن را جلوي دوربين ببرد. اين فيلم يک فيلم نوآر بود که در آن انعکاسي از فيلم هاي کلاسيک دهه 1940 به چشم مي خورد. داستان فيلم درباره يک وکيل فلوريدايي بود که عاشق يک زن متأهل مي شود و سعي مي کند شوهر ثروتمند او را از ميدان به در کند. اين فيلم برخلاف آن چه که تصور مي شد، با استقبال چشمگيري از سوي تماشاگران مواجه شد و سود قابل توجهي را عايد کاسدان کرد. يک سال بعد او فيلمنامه تفکيک قاره اي را نوشت. داستان اين فيلمنامه درباره يک روزنامه نگار جنجالي به نام مايک رويکو بود. اين فيلمنامه اگرچه نتوانست موفقيت هاي گرماي تن را تکرار کند، اما مقدمه اي شد براي نوشته شدن فيلمنامه لرز بزرگ در سال 1983. لرز بزرگ داستان گردهمايي هفت دوست دوره دانشجويي است که در مراسم تدفين يکي از رفقاي خود که خودکشي کرده است شرکت مي کنند و فرصتي دست مي دهد تا روابط دوستانه و زندگي گذشته خويش را يادآوري کنند. البته اين داستان از جهاتي شبيه فيلمنامه Return of the Secaucus seven نوشته جان سيلز بود، اما شباهت هاي موجود براي تنظيم يک شکايتنامه کافي به نظر نمي رسيد. فيلمنامه لرز بزرگ در اسکار همان سال نامزد دريافت جايزه شد. کوين کاستنر يکي از بازيگران مورد علاقه کاسدان بود او سعي داشت در فيلم لرز بزرگ از کاستنر استفاده کند، اما شرايط موجود و فشارهايي که از اطراف بر او وارد مي شد به گونه اي بود که ترجيح داد از تام برنجر استفاده کند. دو سال بعد يعني در سال 1985 کاسدان فيلمنامه اي با نام سيلو رادو نوشت که بازگشتي محتاطانه به ژانر وسترن محسوب مي شد. اين فيلمنامه در حالي نوشته شد که در شروع دهه 1980 فيلم وسترن پر هزينه دروازه بهشت با شکست سنگيني روبه رو شده بود. از همين رو کاسدان که به قواعد اين ژانر به خوبي آشنا بود، سعي کرد تا در اين فيلمنامه تا حدي خود را از قواعد سنتي ژانر وسترن دور نگه دارد و آن را با قواعد شخصي خود آميخته سازد. در اين فيلم که کاسدان خود کارگرداني آن را بر عهده داشت، کوين کاستنر يکي از بازيگران بود. کاسدان در سال 1988 فيلمنامه توريست تصادفي را نوشت که آميزه اي زيرکانه از کمدي و تراژدي بود. اين فيلمنامه که اقتباسي از رمان آن تايلر محسوب مي شد، به خوبي توانسته بود به طرح کلي، گفت و گوها و فضاي حاکم بر آن وفادار بماند. داستان اين فيلمنامه درباره يک نويسنده کتاب هاي راهنماي مسافرتي است که پس از مرگ فرزندش دچار افسردگي و انزوا مي شود. در اين فيلم جينا ديويس جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل را از آن خود کرد. پس از کمدي نه چندان موفق دوستت دارم تا مرگ کاسدان دوباره به همان مفاهيم معنوي موجود در لرز بزرگ روي آورد و فيلمنامه گراند کانيون را نوشت. اين فيلمنامه بيش از پيش اين دغدغه ذهني کاسدان را انعکاس مي داد که هر کس بايد ماوراي ظرف اجتماعي و مرزهاي ماترياليسم به آرامش ذهني برسد. در سال 1992 کاسدان در جهتي کاملاً متفاوت گام برداشت و فيلمنامه بادي گارد را نوشت. او اين فيلمنامه را دو دهه قبل از آن براي استيومک کوبين نوشته بود که به دلايلي ساخت آن به تعويق افتاده بود. اين فيلم سرانجام در اين سال با بازي کوين کاستنر ساخته شد و به اثري موفق تبديل شد. همکاري بعدي کاسدان و کاستنر در فيلم وايات ارپ با شکست بزرگي مواجه شد. اين فيلم در ژانر وسترن و با هزينه هنگفتي ساخته شد، اما ناموفق ترين فيلم دهه 1990 نام گرفت و کابوس کاسدان در مورد ژانر وسترن نمود خارجي يافت. بدشانسي کاسدان در سال بعد و با فيلمنامه بوسه فرانسوي تکرار شد. اين فيلمنامه يک کمدي رمانتيک بود که با بازي مک رايان و کوين کلاين جلوي دوربين رفت و از سوي منتقدان فيلمي ضعيف خوانده شد. در سال 1999 با فيلم Mumford کاسدان دوباره به دوران موفق خود بازگشت. او در سال 2003 با همکاري استيون کينگ فيلمنامه صياد خيال را در ژانر وحشت نوشت که آن را مي توان يکي از آثار موفق کاسدان محسوب کرد.
منبع : مجله فيلم نگار، شماره ي 24
متولد 1949، آمريکا
لارنس کاسدان يکي از الگوهاي فيلمنامه نويسي در هاليوود است. او در چهاردهم ژانويه 1949 در سواحل ميامي متولد شد. علاقه وي به داستان و ادبيات سبب شد تا او تحصيلات خود را در اين زمينه ادامه دهد و براي همين در دانشگاه ميشيگان در رشته ادبيات انگليسي مشغول تحصيل شد. کاسدان در ابتدا قصد داشت پس از فارغ التحصيلي به عنوان يک معلم ادبيات مشغول کار شود، اما پس از نوشتن چندين فيلمنامه تبليغاتي کوتاه براي تلويزيون و موفقيت چشمگير در اين زمينه به فيلمنامه نويسي روي آورد. ورود به اين حرفه در ابتدا براي کاسدان چندان خوشايند نبود، چرا که در آغاز کار چندين فيلمنامه ناموفق نوشت که مورد توجه هيچ يک از کمپاني هاي فيلم سازي قرار نگرفت. اما در سال 1980 کاسدان با نوشتن فيلمنامه امپراتوري باز مي گردد که يک دنباله براي جنگ هاي ستاره اي محسوب مي شد، توانست نظر فيلمسازان بزرگ خصوصاً جرج لوکاس را به خود جلب کند. در نوشتن اين فيلمنامه لي براکت نيز با کاسدان همکاري کرد و داستان فيلمنامه درباره ياغيان هم پيمان عليه دارت ويدر بود که از بيم او به سياره اي منجمد پناه مي برند.
کاسدان علاوه بر فيلمنامه نويسي، قصد داشت تا در زمينه کارگرداني نيز فعاليت کند. او در سال 1981 فيلمنامه گرماي تن را نوشت و تصميم گرفت خود آن را جلوي دوربين ببرد. اين فيلم يک فيلم نوآر بود که در آن انعکاسي از فيلم هاي کلاسيک دهه 1940 به چشم مي خورد. داستان فيلم درباره يک وکيل فلوريدايي بود که عاشق يک زن متأهل مي شود و سعي مي کند شوهر ثروتمند او را از ميدان به در کند. اين فيلم برخلاف آن چه که تصور مي شد، با استقبال چشمگيري از سوي تماشاگران مواجه شد و سود قابل توجهي را عايد کاسدان کرد. يک سال بعد او فيلمنامه تفکيک قاره اي را نوشت. داستان اين فيلمنامه درباره يک روزنامه نگار جنجالي به نام مايک رويکو بود. اين فيلمنامه اگرچه نتوانست موفقيت هاي گرماي تن را تکرار کند، اما مقدمه اي شد براي نوشته شدن فيلمنامه لرز بزرگ در سال 1983. لرز بزرگ داستان گردهمايي هفت دوست دوره دانشجويي است که در مراسم تدفين يکي از رفقاي خود که خودکشي کرده است شرکت مي کنند و فرصتي دست مي دهد تا روابط دوستانه و زندگي گذشته خويش را يادآوري کنند. البته اين داستان از جهاتي شبيه فيلمنامه Return of the Secaucus seven نوشته جان سيلز بود، اما شباهت هاي موجود براي تنظيم يک شکايتنامه کافي به نظر نمي رسيد. فيلمنامه لرز بزرگ در اسکار همان سال نامزد دريافت جايزه شد. کوين کاستنر يکي از بازيگران مورد علاقه کاسدان بود او سعي داشت در فيلم لرز بزرگ از کاستنر استفاده کند، اما شرايط موجود و فشارهايي که از اطراف بر او وارد مي شد به گونه اي بود که ترجيح داد از تام برنجر استفاده کند. دو سال بعد يعني در سال 1985 کاسدان فيلمنامه اي با نام سيلو رادو نوشت که بازگشتي محتاطانه به ژانر وسترن محسوب مي شد. اين فيلمنامه در حالي نوشته شد که در شروع دهه 1980 فيلم وسترن پر هزينه دروازه بهشت با شکست سنگيني روبه رو شده بود. از همين رو کاسدان که به قواعد اين ژانر به خوبي آشنا بود، سعي کرد تا در اين فيلمنامه تا حدي خود را از قواعد سنتي ژانر وسترن دور نگه دارد و آن را با قواعد شخصي خود آميخته سازد. در اين فيلم که کاسدان خود کارگرداني آن را بر عهده داشت، کوين کاستنر يکي از بازيگران بود. کاسدان در سال 1988 فيلمنامه توريست تصادفي را نوشت که آميزه اي زيرکانه از کمدي و تراژدي بود. اين فيلمنامه که اقتباسي از رمان آن تايلر محسوب مي شد، به خوبي توانسته بود به طرح کلي، گفت و گوها و فضاي حاکم بر آن وفادار بماند. داستان اين فيلمنامه درباره يک نويسنده کتاب هاي راهنماي مسافرتي است که پس از مرگ فرزندش دچار افسردگي و انزوا مي شود. در اين فيلم جينا ديويس جايزه اسکار بهترين بازيگر نقش مکمل را از آن خود کرد. پس از کمدي نه چندان موفق دوستت دارم تا مرگ کاسدان دوباره به همان مفاهيم معنوي موجود در لرز بزرگ روي آورد و فيلمنامه گراند کانيون را نوشت. اين فيلمنامه بيش از پيش اين دغدغه ذهني کاسدان را انعکاس مي داد که هر کس بايد ماوراي ظرف اجتماعي و مرزهاي ماترياليسم به آرامش ذهني برسد. در سال 1992 کاسدان در جهتي کاملاً متفاوت گام برداشت و فيلمنامه بادي گارد را نوشت. او اين فيلمنامه را دو دهه قبل از آن براي استيومک کوبين نوشته بود که به دلايلي ساخت آن به تعويق افتاده بود. اين فيلم سرانجام در اين سال با بازي کوين کاستنر ساخته شد و به اثري موفق تبديل شد. همکاري بعدي کاسدان و کاستنر در فيلم وايات ارپ با شکست بزرگي مواجه شد. اين فيلم در ژانر وسترن و با هزينه هنگفتي ساخته شد، اما ناموفق ترين فيلم دهه 1990 نام گرفت و کابوس کاسدان در مورد ژانر وسترن نمود خارجي يافت. بدشانسي کاسدان در سال بعد و با فيلمنامه بوسه فرانسوي تکرار شد. اين فيلمنامه يک کمدي رمانتيک بود که با بازي مک رايان و کوين کلاين جلوي دوربين رفت و از سوي منتقدان فيلمي ضعيف خوانده شد. در سال 1999 با فيلم Mumford کاسدان دوباره به دوران موفق خود بازگشت. او در سال 2003 با همکاري استيون کينگ فيلمنامه صياد خيال را در ژانر وحشت نوشت که آن را مي توان يکي از آثار موفق کاسدان محسوب کرد.
منبع : مجله فيلم نگار، شماره ي 24