منور خاطرات

هزاران سلام و هزاران سپاس به «عباس بابائي» و «حق شناس» همان حق شناسي كه پرواز او مثل گشته با پيك دمساز او عقابي كه تا عرش پرواز كرد و تا كهكشان رفت و اعجاز كرد
يکشنبه، 17 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
منور خاطرات

منور خاطرات
منور خاطرات


 

نویسنده: صالح افشار تو یسر کانی




 

بصير(1)

به گوش آمد آواز افلاكيان
 

هزاران سلام و هزاران سپاس
به «عباس بابائي» و «حق شناس»

همان حق شناسي كه پرواز او
مثل گشته با پيك دمساز او

عقابي كه تا عرش پرواز كرد
و تا كهكشان رفت و اعجاز كرد

به هر جبهه گر گرم پيكار بود
دلش نيز پابند ايثار بود

به كابين چو او لحظه اي مي نشست
پر كركسان ستم مي شكست

شنيدم ز پرديس هميار او
كه ديده ست ميزان پيكار او

به «غربت» نموديم رزمي مهين
به دريا و در آسمان و زمين

چه غربت كه شرحش نيايد سخن
به آن جان پاكان هزار آفرين

چو هنگامه عيد قربان رسيد
و قرباني اينسان پيامي شنيد

كه اكنون سزد خويش قربان شوي
فدا در ره عشق و ايمان شوي

اگر كعبه را او زيارت نكرد
به دنيا بنايي عمارت نكرد

به راه خدا خويش قربان نمود
فداي شهادت سر و جان نمود

بسيجي ولي با شهادت قرين
كه بد شهره در آسمان و زمين

كجا گم شود نام او در سپهر
كسي كه دلش پر ز داد است و مهر

دل خويش از اين گفته خرسند كرد
كه آهنگ راه خداوند كرد

چو او سمبل عشق و پرواز بود
در كهكشان بر رخش باز بود

كه در آسمان شهره «بابايي» است
نمودار فتح و شكيبايي است

بر او آفرين كرد رهبر چنين
كه ماند نام او در سپهر برين

همي داشت در دل بسي آرزو
كه جان را كند بذل در راه او

چو او را به گيتي دل شير بود
شهادت ورا ليك تقدير بود
شهيد است چون در ره كارزار
از او خاطراتست بس يادگار

قناعت نمودي به «دوران» خويش
گر افكند او در خطر جان خويش

يكي رزمجو بود خوش خلق و خوي
كه خوش زندگي كرد با آبروي

گر او رفت با عزت و سروري
به جا مانده همرزم او ديگري

كز او ياد خيري نمايد به جان
كه رفت از برش ياوري مهربان

بسنده كنم من كنون اين سخن
كه بهتر نگويد ازين طبع من

بده ساقي آن باده پر بها
كه من مستم از شربت كربلا

«از آن مي كه خورشيد شد ذرّه اش
بود قل هو الله هر قطره اش»

به من بذل فرما شراب طهور
كه سازد مرا غرق ايثار و نور

بده ساقي آن باده رزمجو
كه مستم كند در مناجات و هو

بيا تا كه رو سوي عرفان كنيم
به درگاه حق سجده از جان كنيم

كه او مرد عرفان و اسلام بود
نكو سيرت و خوب و خوشنام بود

به جا مانده از او چنين امتياز
به كابين خود سوخت وقت نماز

سراپاي آن پيكر نازنين
بشد طعمه آتش بمب و كين

خوش آن كس كه آزاد از اين زندگي است
كه در وي عبوديت و بندگي است

فرستيم بر روح پاكش درود
برآريم سر پيش خاكش فرود

دليري ز هوشيار بودن بود
دلاور سزاي ستودن بود

چنان رفت تا بام عرش برين
مسخر شدش آسمان و زمين

به چتر شهادت فرود آمدي
فرودي كه به از صعود آمدي

چو او بال عشق و ولايت گزيد
به معراج قرب شهادت رسيد

آخرين چراغ پيچ كوچه الهام
دل به دنبال شب اعجاز بود
روح من در حسرت پرواز بود
شوق سبزي آسماني از غزل
جرعه اي از مثنوي ها و مثل

كوزه اي از بحر معناي ولا
تشنه مثل يك دل بي ادعا

گفتگويي از تمناي وصال
صحبتي از آرزوهاي محال؟!

واگذارم اين همه دلواپسي
اين غم و اين هاي و هاي بي كسي

بال مي خواهم دوباره بال عشق
حال مي خواهم دوباره حال عشق

تا دوباره آسمان را طي كنم
ناقه ناصالحم را پي كنم؟

منور خاطرات

جهان آفرين سپهر بلند
حي قادر و خارج از چون و چند

جهان آفريدي به يك لحظه دم
تفاوت ندارد بر او بيش و كم

جهان با همه فر و نيكي و مهر
زمين و مه و اختران و سپهر

ز درياي بي ساحل و قعر آب
ز خورشيد گيتي فروز و شهاب

ز كيهان بي حد و بي انتها
ز مور و ز ماهي و ز مرغ و گيا

ز جنبنده و ساكن و هرچه هست
فراز و نشيب و بلندي و پست

همه تحت فرمان نظم اندو راه
ز اوج فلك تا به ژرفاي چاه

چو نظمي بود ناظمي بايدش
وجودي چو شد خالقي بايدش

جهان از تو دارد ز هر سو نشان
تو اي آفريننده بي نشان

ندانم چه اي و كجايي نهان
نباشي اسير مكان و زمان

نداند كس آن راز بنهفته چيست
پس پرده چشم بيننده كيست؟

و يا آنكه گويد سخن از زبان
كه هست و كجا باشدش در نهان

چسان او سخن بر زبان راندام
ز بيهوده گويي زيان زايدام

و يا بشنود آنكه آهنگ كيست؟!
كه گه از غم و گه ز شوقش گريست

كه است آنكه گردد سبك چون عقاب
به پرواز آيد به هنگام خواب

به گل از كجا اين همه رنگ و بوست
نواي خوش بلبلان از چه روست
كه بنهاده اين شور در كارشان
همه نغمه خوش به منقارشان

كه پرواز را مست و مفتون نمود
كه از شوق آتش دلش خون نمود

شكوفان چسان شاخ خشگين شود
تن مرده خاك مشكين شود

به هر كوره گر آهن دل بتافت
ولي پاسخي بهر پرسش نيافت

به جز ذات زيباي پروردگار
كه از او مقرر شد ابناي كار

چه خوش پير فرزانه رادمرد
به شه نامه اش اين چنين ياد كرد

جهان را بلندي و پستي تويي
ندانم چه يي هر كه هستي تويي؟!

پي نوشت ها :
 

1-سبا:11

منبع : افشار تو یسر کانی .صالح / معبر اسمان / انتشارات ایران سبز جاپ دوم / تهران 1388
كه ديدند پرواز ما خاكيان



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.