طرح جامع و اساسی صهیونیستی یهودی شده
برخی اصطلاحات منشعب از طرح صهیونیستی:
هرتصل همچنین توانست با مسئولین روسیه یادداشت تفاهمی امضا کند که مفاد آن عبارت بود از اینکه حکومت روسیه تلاش های بی وقفه خود را در ترکیه به کار بندد تا ورودیهود به فلسطین آسان و زمینه رساندن کمکهای منابع یهودی به آنان فراهم آید و سازماندهی گروههای صهیونیستی پایبند به برنامه بال را تسهیل کند. همچنین به بانک شهرک سازی یهودی اجازه داده شد تا سهام خود را در روسیه مشروط به افتتاح یک شعبه در روسیه، به فروش برساند و حکومت بتواند بر فرآیند فروش سهام نظارت کند. همچنین بلیفیه به هرتصل نامه ای با امضای خود نوشت (محتویات نامه با تزار مورد بحث قرار گرفت) که درآن اعلام شد حکومت روسیه تا زمانی که هدف صهیونیسم بر پایی حکومتی مستقل درفلسطین باشد با آن نظر مساعد دارد و آماده کمک به آن است. این کمک ممکن است به شکل حمایت از نمایندگان صهیونیست ها در برابر حکومت عثمانی و تسهیل فعالیت گروههای هجرت و اعطای کمک مالی به آنها از محل مالیات های دریافت شده از یهودیان صورت گیرد. هرتصل بعدها از این نامه در چندین مناسبت بهره برداری کرد.طرح شرق افریقا (یا تلاش وزارت استعمار انگلیس برای اسکان مازاد بشری یهود درکنیا) را می توان به عنوان یکی از مهم ترین اعلامیه های بالفوری تلقی کرد. این پروژه بااعلامیه های ذکر شده در بالا تفاوت چندانی ندارد هر چند نسبت به آنها جدی تر ومشخص تر بودند. همچنان که این پروژه در بسیاری از جوانب شبیه اعلامیه بالفوری مشهورمی باشد.آخرین اعلامیه های بالفوری در آلمان بعد از صدور اعلامیه بالفور در انگلیس صادر شد.چون صهیونیست ها از وضعیت بین المللی ناشی از رکود حاکم بر جبهه های جنگ سال ۱۹۱۶ م استفاده کرده، حکومت آلمان را برای صدور بیانیه ای رسمی با مضمون توجه به صهیونیسم در فلسطین تشویق کردند، اما حکومت آلمان هنوز عضو پیمانی بود که باحکومت عثمانی بسته شده بود. نیز بیم آن را داشت که وخامت وضعیت نظامی به امضای پیمان جداگانهء صلح بین حکومت عثمانی و هم پیمانهای آلمان منجر شود. از آنجا که آلمان نمی خواست به خاطر صهیونیست ها خود را قربانی کند در پاسخ به درخواست صهیونیسم بسیار درنگ کرد. سپس خود اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷م صادر گردید. می توان گفت که اعلامیه بالفور مهم ترین اعلامیه بالفوری و همچنین مهم ترین رویداددر تاریخ صهیونیسم و تاریخ های گروههای یهودی جهان می باشد. همچنان که اهمیت آن نسبت به فلسطین و فلسطینی ها بر هیچ کس پوشیده نیست.
۲. مشکل یهود و مشکل اروپا:فهم حقیقت صهیونیسم به عنوان اصطلاح و مفهوم ممکن نیست مگر با قرار دادن آن درسیاق استعماری غربی خودش؛ و این امر نیازمند مشخص کردن مفاهیم نهفته در ورای دواصطلاح دیگر است که یکی از این دو در گفتمان غرب تکرار می شود و دیگری را، خودوضع کردیم.به باور ما مسأله ای با عنوان مسأله واحدی جهانی یهودی در کار نیست. چیزی که هست مسأله یهودیان شرق اروپاست. که عبارت است از مشکل اعضای گروههای یهودی در خاوراروپا. اینان در جوامعی زندگی می کردند که فرآیند تجددّ و در همین حال در میان آنها جهش جمعیتی رخ داد. از این رو اعضای گروههای یهودی از گروه کارکردی با وظایف حیاتی به گروههای بدون کارکرد مبدل شدند. در نتیجه به جمعیت مازاد تبدیل شدند و شروع به مهاجرت به غرب اروپا نمودند. به دنبال آن اروپا با مشکل این جمعیت مازاد که امنیت اجتماعی اش را به مخاطره انداخته بود مواجه گردید و تدابیری اتخاذ کرد تا از شدت این مهاجرت بکاهد. به عنوان مثال: «لرد بالفور» هنگامی که سمت نخست وزیری بریتانیا (۱۹۰۵میلادی) را به عهده داشت قانون «غریبه ها» را تصویب کرد تا ورود یهودیان به انگلیس ممنوع شود. او در واقع راه حل غربی مسأله یهود را مطرح کرد.در قاره اروپا انقلاب صنعتی رخ داد و این انقلاب رابطه انسان با طبیعت را دستخوش تغییرهای بنیادین نمود. انسان توانست کالاهای بسیاری تولید کند که به مراتب از تقاضابیشتر بود. ولی این فزونی کالا که اگر بخواهیم اصطلاحی اخلاقی درباره آن بکار بریم این «برکت» هرگز به خوبی به کار گرفته نشد. چون ثروت به خودی خود زایش ندارد و چیزی به بار نمی دهد، آنچه مهم است کیفیت به کارگیری، توزیع و مصرف آن می باشد. از همین رو ازانقلاب صنعتی اروپا یک گسست اجتماعی ناشی شد. کالاهای فراوان میان مردم عادلانه توزیع نشد. در نتیجه جامعه به اکثریت فقیر آسیب پذیر تولیدکننده ای که به دلیل فقرشان تنه به مقدار ناچیز مصرف می کنند و اقلیت ثروتمندی که تولید کننده نیست و به دلیل کم بودن شمارشان تنها مقدار ناچیزی از کالاها را مصرف می کنند تقسیم شد. این امر پس از گذشت چند مرحله رکود اقتصادی را به دنبال داشت، به طوری که روند تولید کالاهای بی مصرف وکارگران بیکار و ناتوان از مصرف این کالاها رو به فزونی گذاشت. فهم این راه حل جز درچارچوب آنچه که «مسأله اروپایی» می نامیم امکان پذیر نیست. این اصطلاحی است که مابرای توصیف پدیده ای که بازتاب های جهانی دارد وضع نمودیم. درک بسیاری از پدیده های موجود در گوشه و کنار جهان که از نیمه قرن نوزدهم رخ داده اند جز در ارتباط با «مسأله اروپایی» امکان پذیر نیست.در نتیجه راه حل مشکل اروپا در آن زمان مصرف کالاهای مازاد، و رهایی از جمعیت مازاد بود. مشکل دیگری نیز رخ داد و آن احتیاج کارخانه ها یا به گفته یکی از شعرا«آسیاب های شیطانی» به مواد خام بود تا چرخ های آن از حرکت بازنایستد و کالاهایی تولیدکند که مصرف کننده ندارد. اما همین انقلاب صنعتی توانست این انرژی را به خدمت انسان درآورد و انتقال از مکانی به مکان دیگر را امری آسان نمود. همچنین برای هر انسانی صرف نظر از اصل قومی یا فرهنگی اش سکونت در هر نقطه ای که انتخاب کند (خواه این نقطه به شدت گرمسیر و خواه به شدت سردسیر باشد) ممکن شد.مجموعه این عوامل یعنی کالای مازاد و جمعیت مازاد و توان توسعه طلبی و انتقال به هرنقطه ای از زمین، جوهرهء مسأله اروپا در قرن نوزدهم را تشکیل می دهند که راه حل اساسی طرح شده نیز به آن اشاره دارد. راه حل - در اقتصادی مبتنی بر تولید و صادرات - در صادرکردن مسکلات اروپا به ملل آسیا و آفریقا نهفته بود. اساساً صادر کردن مشکلات همان استعمار بود. چرا که اروپا ارتش ها و ناوهای جنگی را آماده، سلاح را تولید و تمام جهان راتقسیم نمود (جز برخی بخشهای دور و کوچک مانند ژاپن که تلاش برای استعمار آن بامشکلات زیادی همراه بود).استعمار غربی انواع و اقسامی داشت. حل مشکل دستیابی به مواد خام و توزیع مستقیم کالا نیازمند حرکت ارتشها به منظور سلب حاکمیت سیاسی و اقتصادی کشورها بود تا بدین ترتیب این کشورها به منبع مواد خام کشورهای استعمارگر تبدیل شوند و نیز صنایع بنیادین و سنتی آنان تخریب گشته و در نتیجه به بازاری بکر برای مصرف کالاهای استعمارگران مبدل شود؛ یعنی همان چیزی که در هند و مصر رخ داد. مصر به مزرعه پنبه برای کارخانه های «لانکشیر» مبدل شد. نیروهای اروپایی تمامی صنایع ایجاد شده توسط محمد علی را ویران کردند و مصر را سرتاسر به زیر قرض بردند. این نوع از استعمار را می توان «استعمار سنتی»بنامیم.اما مشکل توزیع «جمعیت مازاد» نوعی دیگر از استعمار را می طلبد. بعد از آنکه ارتش های استعماری اروپا بر کشوری سلطه می یافتند، مناطق مشخصی را برای اسکان اروپائیان تخصیص می دادند. از اینجا بود که این نوع استعمار «استعمار شهرک نشین یاجمعیتی» نامیده شد. اگر استعمار سنتی به شکل ارتشی ظاهر می شد که به سرزمین هجوم می برد و آن را به تمام به نفع کشور مهاجم به بیگاری می کشید، استعمار شهرک نشین به شکل انتقال مهاجران اروپا از کشورشان به سرزمین جدید برای زیستن و انتخاب آنجا به عنوان وطنی جدید ظهور می کرد. با وجود اختلاف میان این دو نوع استعمار، هر دو وحدتی راتشکیل می دهند که از یکدیگر جدا نمی شوند. نیز این دو نوع استعمار یک بعد راهبردی برای قاره اروپا و نیز یک پایگاه حرکت تشکیل می دهند. ارتش از شهرک نشین حمایت می کند وشهرک نشین برای ارتش پایگاه جمعیتی ایجاد می کند. به هیچ وجه نمی توان استعمار فرانسه در مراکش و تونس را که شکل سنتی داشتند از استعمار الجزایر که شکل شهرک نشین داشت جدا نمود. لذا ورود پیشقراولان استعمارگر شهرک نشین صهیونیست به فلسطین درسال ۱۸۸۲م و ورود ارتش انگلیس به مصر در همین سال امری تصادفی نبود.اندیشمندان استراتژیست غرب در نیمه قرن نوزدهم میان مسأله یهود و مسأله شرق یعنی مسأله حکومت عثمانی که به «مرد بیمار اروپا» توصیف شد، پیوند برقرار کردند. در آن زمان این سؤال مطرح شد که آیا مصلحت بر باقی بودن آن به طور منسجم است یا باید آن را تقسیم کرد؟ و پس از تقسیم چه کسی آن را به ارث خواهد برد؟ این اندیشمندان به این نتیجه رسیدندکه می توان مسأله یهود را با به کارگیری آنان در حل مسأله اروپا به طوری که در خدمت منافع جهان غرب باشند، حل نمود. با این راه حل جمعیت کارکردی مازاد به شرق منتقل می شود تابه گروه کارکردی شهرک نشین تبدیل شود که در فلسطین و در چارچوب یک حکومت کارکردی در خدمت منافع غرب اسکان یابد و بدین ترتیب جهان عرب به دو بخش تقسیم شود. این حکومت بر آبراههای راهبردی مشرف و نیز مانع ظهور قدرت محلی خواهد بود که تهدیدکننده منافع غرب و پرکننده شکاف ناشی از تقسیم حکومت عثمانی باشد.
این راه حل، راه حل صهیونیستی برای یهود نیز است.۳. از اجماع صهیونیستی[ ۱.ZionistConsensus. ] تا اجماع شهرک نشینان:«اجماع» در جهان سیاست به معنای توافق میان نخبگان و اکثریت ملت از امور مسلم فلسفی،اخلاقی ویا سیاسی است. «اجماع صهیونیستی» یعنی توافق در درون حکومت صهیونیستی میان «جریان ها، گرایش ها و احزاب صهیونیستی» (که اکثریت مهاجر نشینان صهیونیست رادر بر می گیرند) درباره امنیت، مرزهای حکومت، ارتباط با فلسطینی ها و یهودیان جهان و نیزارتباط با دیگر کشورهای جهان به ویژه کشورهای جهان غرب می باشد. در رأس این کشورها حامی رژیم صهیونیستی یعنی ایالات متحده قراردارد.شاید بر سر ابزارها و شیوه های عمل اختلافهایی میان گروههاوجریانهای صیهونیستی وجود داشته باشد اما بی تردید این اختلافات برسر امور مسلم نخواهد بود پیمان اجتماعی که جامعه صهیونیستی به متکی است همین اجماع می باشد. این اجماع مبنای اصلی تمامی احزاب و جریان های صهیونیستی است.اجماع صهیونیستی از یک جمله بر می آید: «سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین».این جمله ساده ودرعین حال نژادپرستانه و قلع وقمع کننده به صورت ساختاری ایدئولوژیک واصطلاحی منسجم تبدیل می شود وبه همراه چارچوب های یهودی که به نگاه نژادپرستانه کشتارگر بعد تاریخی و زیبایی داده، دگرگون می شود تا جایی که گویا یک مسأله انسانی باارزشی بوده است.می توان بنیان های این اجماع صهیونیستی را در ذیل خلاصه کرد:۱. یهود، ملت واحد و پیشقراول شهرک نشینان صهیونیست است. فلسطین همان سرزمین موعود یا ارتس یسرائیل (سرزمین قومی یهود) است و آن، وطن ساکنان فلسطین نیست. یهودیان جهان باید به ارتس یسرائیل مهاجرت کنند و به دور حکومت قومی صهیونیستی خود حلقه زنند و از آن حمایت مالی و سیاسی نمایند. لذا این حکومت مرکز ویهودیان حاشیهء آن اند. باید این رژیم، حکومت خالص یهودی (حکومت یهودیان و در همین زمان رژیمی یهودی) و ترسیم کننده دیدگاههای یهود باشد. باید یهودی بتواندذات وهویتش را در آن به تحقق برساند.۲. وجود فلسطینی ها در سرزمینشان فلسطین به پندار صهیونیسم امری عرضی و از بین رفتنی است. از این رو باید با روش های مسالمت آمیز و یا تروریستی از آنان رهایی یافت. براین اساس حکومت صهیونیستی حق دارد از خود و حقوق مطلق خود از طریق درندگی «ارتش دفاع اسرائیل» بر ضد «تروریسم» ساکنان اصلی یعنی فلسطینی ها که نگاه صهیونیستی رانمی پذیرند، دفاع کند. چه بسا مفاهیم صلح در حزب راست گرای صهیونیستی با مفهوم آن درحزب چپ گرا متفاوت باشد، اما در تحلیل نهایی می بینیم که جوهره مفهوم امنیت در نزداحزاب صهیونیستی از راستِ راست تا چپ چپ یکی است. جریان کارگری گفته بن گوریون را که «اعراب تنها زبان قدرت و زور را می فهمند» اساس کار خود قرار داد. اماجریان تجدیدنظر طلب، نظریه ولادیمر جابوتنسکی در رابطه با دیوار آهنین را مبنای کارقرار داد.این نظریه ای است که شارون آن را به مفهوم دیوار پولادین ارتقاء داد و نتانیاهو در کتاب خود «نقطه ای زیر خورشید» در بخش مفهوم صلح بازدارنده بر این نظریه تأکید کرد. (باراک نیز به شکل مرموز و پیچیده ای با این شیوه موافقت کرده است) این امر در تمامی رده های نظامی از کوچک ترین سلاح ها گرفته تا بازدارنده هسته ای آشکار است.صهیونیست ها به مسأله فلسطین به عنوان «مسأله اخلاقی» صرفِ نگاه می کنند. بر این اساس نباید از بازگشت فلسطینی ها به سرزمین شان ( «اسکان دوباره آنان» در گفتمان عربی)سخن گفت، بلکه باید از پرداخت خسارت مالی به مال باختگان آنها سخن گفت ( این امراستمرار همان روحیه سوداگرانه نژادی صهیونیستی است.) و کسانی که باقی مانده اند درهمان محل هایی که زندگی می کنند. (یعنی در کشورهای گوناگون عربی و به ویژه سوریه ولبنان) جای داده می شوند. ۳. سیاستِ عمل انجام شده تنها سیاستی است که می توان در مورد اعراب دنبال کرد. عمل انجام شده همان چیزی است که واقعیت عربی را تغییر می دهد و واقعیت صهیونیستی جدیدی را بر آن تحمیل می کند که می توان با شرایط صهیونیستی صلح را عملی کرد.۴. نمی توان شهرک هایی را که عملاً وجود دارند از بین برد، پس انحلال شهرک ها در دل مشروعیت صهیونیستی ریشه دارد و باید به هر شکل ممکن از آن محافظت نمود. اما آیا بایداین شهرک ها با راههای خشکی یا تونل های زیرزمینی مرتبط باشند یا از یکدیگر جدامی مانند؟ اما اینکه آیا این شهرک های امنیتی موقت، دائمی و آلی هستند، تمامی اینها امورثانویه ای هستند که می تواند میان اعضای حزب کار ولیکود اختلاف ایجاد کند.۵. قدس یگانه پایتخت این دولت صهیونیستی است (موضوعی نیست که قابل چانه زنی باشد). فلسطینی ها نیز می توانند مکانی خارج از قدس بگیرند و هر چه می خواهند آن رانامگذاری کنند به عنوان مثال sduQ متأسفانه این مسأله نه یک نکته سیاسی صرف، بلکه حقیقتی صهیونیستی است.حزب کارگر بر سر این مسأله که آیا وجود اسرائیل بر کرانه رود اردن استمراری، آلی ودائمی می باشد یا موقت و امنیتی، بین خود و اعضای لیکود اختلاف نظر دارند. چون اعضای لیکود معتقدند مرزهای اسرائیل بالفعل رود اردن می باشد و وجود اسرائیل در آنجا دائمی است. اما کارگران دست کم، از جنبه نظری آمادگی خروج از این سرزمین را دارند. و رژیم فلسطین که پس از آن (در کرانه باختری و غزه) تأسیس خواهد شد یک رژیم سیاسی باحاکمیت ضعیف، خلع سلاح شده، بدون ارتش و شبیه رژیم های پورتوریکو ( حکومتی آزادو وابسته به ایالات متحده است که ساکنان آن بدون داشتن شناسنامه آمریکایی حق رأی دارند) و آندورا (تحت سلطه حاکمیت فرانسه و کشیشی از اسپانیا) می باشد.۶. حکومت صهیونیستی کرانه باختری را دربر می گیرد و مرزهای آن رود اردن است که در نتیجه بین دو کشور قرار دارد اما اینکه این حکومت چه نامیده می شود (آیا «تشکیلات خودگردان» است یا «حکومت مستقل فلسطینی»؟) مسأله ای است که در درجه دوم اهمیت قرار دارد و می توان بر سر آن اختلاف نظر داشت.۷. اکثر صهیونیست ها از شعارهای قدیمی مثل اسرائیل بزرگ (از لحاظ وسعت) یعنی اسرائیل از نیل تا فرات دست برداشتند و شعارهایی مانند اسرائیل بزرگ (از لحاظ اقتصادی)را مطرح می کنند که بر منطقه کشیده شده از اقیانوس تا خلیج فارس سیطره دارد. این همان دوران نظم نوین جهانی و پسامدرنیسم است. صهیونیست ها ثابت کرده اند که توانایی غیرطبیعی برای سازگاری با مقتضیات بین المللی را دارند و این یک ویژگی اصلی حکومت کارکردی است.۸. اجماع صیهونیستی، برخلاف تمامی چارچوب های استقلال صهیونیستی، خود اتکایی وردّ أغیار معتقد است که بدون حمایت غرب به ویژه ایالات متحده از شهرک های صهیونیستی توانایی بقا و استمرار ندارد. این شهرک های صهیونیستی در اساس حکومتی کارکردی است که برای تن دادن به کارکردی اساسی یعنی دفاع از منافع غرب بنیان گذاشته شده است. غرب پایه گذار پروژه صهیونیسم می باشد، بقا و استمرار آن را تضمین کرد تا در برابر، از منافع غرب در منطقه حمایت کند. از این رو بدون ادای این کارکرد از حکومت کارکردی حمایت نخواهد شد.سستی بنیان های این اجماع یکی پس از دیگری مشخص شده است. نادرستی مسأله قوم واحد بودن یهود ثابت شد، چون این قوم در تبعیدگاهشان خوشبخت اند و به سرزمین میعادسرازیر نشدند.
همچنین شکست صهیونیستی اسرائیلی در ارائه تعریف از «یهودی» مشکلی بنیادین و تهدیدکننده اجماع صهیونیستی است.اما در رابطه فلسطینی ها، صهیونیست ها سختی رهایی از چنگ آنان و وجود «عرضی وزوال پذیر» خودشان را به خوبی دریافته اند. به همین دلیل صهیونیست ها در حال حاضرتلاش می کنند واقعیت ساکنان را بپذیرند و رویکرد کاهش اصطکاک با فلسطینی ها ومحاصره آنان را با برپایی رژیمی مختص فلسطینی ها اتخاذ کرده اند، چون آنها مشروعیت وجود صهیونیستی در فلسطین را تهدید می کنند. اما سخن از محاصرهء ساکنانِ خود، دلیلی است بر شکست صهیونیسم در برپایی حکومت ناب صهیونیستی و حمایت از ادعاهای صهیونیستی. این ادعاها توسط انتفاضه ۱۹۸۷م و انتفاضه الاقصی تهدید شدند، و رژیم شهرک نشین صهیونیستی از اشغال گری دست برداشته و به رژیمی مبتنی بر تبعیض نژادی (آپارتاید) مبدل شده است. انتفاضه ۱۹۸۷ م و انتفاضه الاقصی و کمربند امنیتی در لبنان بی حاصل بودن سیاست امرواقع، نیز بیهودگی و غیر ممکن بودن تحمیل صلح بر اساس شروط صهیونیستی را ثابت کرده است. به همین رو می بینیم اجماع صهیونیستی در مورد حملات نظامی اسرائیل (که در خلال آن تلاش می کند امر واقع و صلح با شروط صهیونیستی را تحمیل کند) با شکست مواجه شده است.بسیاری از شرایط اجماع صهیونیستی از بین رفته و منحل گشته است. حتی پژوهشگران حوزه «رژیم صهیونیستی» بر این باورند که صهیونیسم دیگر ایدئولوژی هدایتگر شهرک نشینان نیست و این ایدئولوژی چارچوبی نیست که بتوان جهان را در آن ادراک نمود.شهرک نشینان به خوبی دریافته اند که توجیه ها و چارچوب های صهیونیستی در واقع چارچوب و توجیه نیستند، و رژیم شهرک نشین صهیونیستی با دیگر رژیم های شهرک نشین تفاوتی ندارد. یعنی این رژیم نیز متکی به سلاح و حمایت نظامی، سیاسی و اقتصادی غرب است و شهرک نشینان صهیونیست با دیگر شهرک نشینان تفاوتی ندارند. این ادراک منجر به امری گشت که ما از آن به «اجماع شهرک نشینان» یاد می کنیم، یعنی صرف باقی ماندن با چشم پوشی از تمامی ادعاها و چارچوب ها. شاید اقدام رژیم صهیونیستی مبنی بر گشودن دروازه هایش برای مهاجرت از اتحاد شوروی سابق (در این جریان صدها هزار تن که بایهودیت ارتباطی نداشتند) وارد فلسطین شدند، بزرگ ترین دلیل بر این مطلب باشد که رژیم صهیونیستی در اساس و در وهله اول خود را رژیم شهرک نشین اشغالگر یافته و ادعاهای فراتر از این چیزی جز دستاویزهایی دور از واقعیت نیستند.
منبع:گفتمان صهیونیستی،پژوهشکده تحقيقات اسلامي،نشر زمزم هدایت(1386)