نگاهي گذرا بر بيست و پنج سال سينماي کودک و نوجوان

فيلمنامه نويسي براي کودک بخشي از دنياي نويسندگي است که وارد شدن به آن با توجه به محدوديت هاي خاصي که دارد قدرت خلاقه بيشتري را نيازمند است و مضاعف بر اين ، شناخت دقيقي از دنياي کودک را مي طلبد . در هاليوود به عنوان مرکز توجه فيلمنامه نويسي براي کودک ، متخصصان بسياري در کنار يکديگر جمع مي شوند تا فيلمنامه اي براي کودک نوشته شود . بسيار پيش مي آيد که در عنوان بندي يک فيلم براي فيلمنامه فقط يک اسم نوشته شود ،
شنبه، 23 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاهي گذرا بر بيست و پنج سال سينماي کودک و نوجوان

 نگاهي گذرا بر بيست و پنج سال سينماي کودک و نوجوان
نگاهي گذرا بر بيست و پنج سال سينماي کودک و نوجوان


 

نويسنده: امير بهاري




 

در پي يافتن خانه دوست
 

فيلمنامه نويسي براي کودک بخشي از دنياي نويسندگي است که وارد شدن به آن با توجه به محدوديت هاي خاصي که دارد قدرت خلاقه بيشتري را نيازمند است و مضاعف بر اين ، شناخت دقيقي از دنياي کودک را مي طلبد . در هاليوود به عنوان مرکز توجه فيلمنامه نويسي براي کودک ، متخصصان بسياري در کنار يکديگر جمع مي شوند تا فيلمنامه اي براي کودک نوشته شود . بسيار پيش مي آيد که در عنوان بندي يک فيلم براي فيلمنامه فقط يک اسم نوشته شود ، اما در ده سال گذشته امکان ندارد فيلمي براي کودک در هاليوود تهيه شده باشد که فيلمنامه اش بدون مشارکت حداقل سه نفر نوشته شده باشد . در ايران هم اين نوع فيلمنامه نويسي براي کودک مطرح شد ، « کانون پرورش فکري کودکان » بود . کانون از دهه چهل شروع به کار کرد و فيلمنامه نويساني همچون عباس بيضايي عموسيبيلو يکي از بهترين فيلمنامه هايش را براي کانون نوشت ، امير نادري سازدهني را نوشت و عباس کيارستمي هم تعداد زيادي فيلمنامه کوتاه .
پس از انقلاب کانون به فعاليت هاي خودش به صورت جدي ادامه داد . و اسامي افرادي همچون ابرايم فروزش ، مجيد مجيدي و ... به فهرست کساني که براي کانون فيلمنامه مي نوشتند اضافه شد . البته فيلمنامه نويسي براي کودک محدود به کانون نمي شد ، مخصوصاً در سال هاي پس از انقلاب اين سبک از نگارش فيلمنامه طرفداران بسياري پيدا کرد که از ميان آنها مي توان به حميد جبلي ، ايرج طهماسب و محمد علي طالبي اشاره کرد ، که تنها براي کودک نوشتند .
در نوزدهمين جشنواره بين المللي کودکان و نوجوانان در بخش ويژه اي ، فيلم هايي از بيست و پنج سال سينماي کودک ايران به نمايش در خواهد آمد . اين فيلم ها که به صورت کلي در مطلب ذيل معرفي خواهند شد ، برگزيده اي از بيست و پنج سال تلاش سينما براي کودکان است . در اين ميان عباس کيارستمي با سه فيلمنامه بيشترين سهم را دارد ، هر چند که حميد جبلي هم سه فيلمنامه دارد . البته جبلي فقط يکي از آنها را تنها نوشته و در دو فيلمنامه ديگر صرفاً مشارکت داشته است . اما سه فيلمنامه از بهترين هاي اين سياهه متعلق به عباس کيارستمي است . در مجموع فيلمنامه نويساني که از کانون پرورش فکري کودکان آمدند ، با هشت فيلمنامه بيشترين سهم را دارند .فيلمنامه باشو غريبه کوچک مبتني بر روايتي خطي که به گره افکني مي رسد . باشو پس از مرگ پدر و مادرش در بمب باران هوايي در جنوب به پشت کاميوني پناه مي برد و به شمال مي رسد و در شرايطي کاملاً متفاوت قرار مي گيرد . داستان او را در شرايطي قرار مي دهد که در مواجهه با پيرامونش دچار چالش است . او از فرهنگ ديگري است ، به زبان ديگري سخن مي گويد و رنگ پوستش کاملاً متفاوت است و بايد با انسان هايي ديگر از فرهنگي متفاوت کنار بيايد . اين گره روايت از نظرگاه باشو است . از سوي ديگر نايي ، زن مزرعه داري است که در غياب شوهرش مجبوراست براي ارتباط برقرار کردن با پسر بچه اي از فرهنگ ديگري به کارهاي مختلفي دست بزند . اين دو شخصيت اصلي فيلم زبان يکديگر را نمي دانند اما به مرور يکديگر را مي فهمند . حتي باشو در امور مزرعه و کارهاي خانه به نايي کمک مي کند . باشو از بخشي از ايران آمده که در تاريخ بسيار مورد تهاجم قرار گرفته و نايي از سرزميني است که تا حدود زيادي بومي گرايي خويش را به طور طبيعي تري حفظ کرده . بيضايي در فيلمنامه اش فرزند را سر راه مادر مي گذارد باشو به نايي پناه نياورده ، در واقع به زمين و يا مادري سمبليک پناه آورده , به اصالت پناه آورده . هنگامي که همسر نايي از جنگ باز مي گردد ، دست راستش را از دست داده . اين باشو است که امروز فرزند مادر و دست راست پدر است .
اغلب نوشته هاي بيضايي چه نمايشنامه و چه فيلمنامه سرشار از عناصر و شخصيت هايي هستند که از خلال داستان کنار هم قرار مي گيرند و گره داستان بر مبناي تقابل اين عناصر شکل مي گيرد و در نهايت هم بر اساس هم زيستي و يا عدم توانايي زيستي اين عناصر ، به گره گشايي مي رسد . بيضايي در باشو ... هم بر مبناي گره افکني متعارف ، شخصيت هايش را در راستاي هم نمي گذارد ، بلکه بر مبناي نشانه ها و شخصيت ها داستان را به جلو مي برد و به صورت يکه چرخه به اجبار به تعادل دست پيدا مي کند .
فيلمنامه دونده مبتني بر شخصيت پردازي دقيق از اميرو به گره اصلي روايت دست پيدا مي کند . فيلمنامه مدت زيادي را صرف مي کند تا شخصيت اميرو را به طور کامل به مخاطب معرفي کند . او سوداي رفتن به آن سوي آب ها را دارد . اميرو کارهاي مختلفي را تجربه مي کند . نوجواني است که مي خواهد پرسه زني بيهوده نباشد . او در مي يابد که آگاهي از پي دانش مي آيد و به آموختن مي پردازد . داستان تا به اينجا به معرفي شخصيت اميرو مي پردازد و هيچ اتفاقي و بحراني رخ نمي دهد که مبناي شکل گيري يک کشمکش باشد . در واقع آگاهانه تصميم گرفته است که اين گونه نباشد . پس از ورود اميرو به کلاس درس شبانه و تلاش بسيارش در راستاي يادگيري الفبا ، فيلمنامه با مسابقه اي سخت و دشوار براي تصاحب يک قالب يخ تمام مي شود . فيلمنامه دونده در واقع تنها در بخش پاياني اش به برجسته ترين گره روايتش مي رسد ؛ مسابقه بر سر قالب يخ ، سکانسي نسبتاً طولاني . اما فيلمنامه دونده بيش از آن که در تدارک گره افکني و گره گشايي باشد ، در تلاش است تا دنياي يک شخصيت نوجوان را که علاقه مند به سينماست ، نشان بدهد . او سينما را دوست دارد . آموختن را دوست دارد . سفر به آن سوي آب ها را دوست دارد و در يک ماراتن سخت قالب يخ را به دست مي آورد . موفقيتي که طول چنداني ندارد و بسان همان يخ در کنار لوله هاي گاز چند لحظه آتش جسم و جان را تسکين مي دهد و تمام مي شود . اين همان ماراتني بود که امير نادري را به آمريکا کشاند و امير نادري در پايان همين فيلم با اميرو تمام شد . اميرو شخصيتي بود که در سال 1349 با سازدهني توسط خود نادري نوشته شد ، بعدها با آب ، باد ، خاک ادامه پيدا کرد و با دونده ، سومين بخش از تريلوژي نادري تمام شد .
فيلمنامه کليد با قرار دادن يک کودک در موقعيت والدينش به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . امير محمد چهار ساله در خانه با برادر شش ماهه اش تنهاست و درب خانه به روي هر دوي آنها قفل است . امير محمد بايد به امور مادرانه در قبال برادرش بپردازد که از آن آگاهي ندارد . از سوي ديگر اجاق گاز روشن است و او توانايي خاموش کردن آن را هم ندارد . خانه به روي همسايه هايي که مي توانند آنها را همراهي کنند ، قفل است . اين بحران به خودي خود کشمکشي دراماتيک ايجاد مي کند . هنگامي که مادر باز مي گردد ، امير محمد با راهنمايي هايي که از بيرون و توسط همسايه ها شده تقريباً به مسائل غلبه کرده است . انديشه شرقي کيارستمي که در اغلب فيلمنامه هايش حضور دارد ، بار ديگر در اين فيلم هم شکل دهنده اصلي گره افکني و گره گشايي است ؛ بازگشت به خويشتن يا به عبارت ديگر باور خويشتن . درست است که امير محمد را از بيرون راهنمايي مي کنند ، اما اين خود اوست که امور را به انجام مي رساند . او کودکي چهار ساله است که يکه و تنها با مصائب به وجود آمده مبارزه مي کند . از سوي ديگر کيارستمي بر کشف انسان از خود در يک همکاري جمعي را صحه مي گذارد . او حتي در فيلمنامه هاي کوتاهش هم بعضاً به اين مضامين پرداخته است .
فيلمنامه پرنده کوچک خوشبختي مبتني بر حضور انديشه اي جديد در يک مدرسه سنتي ، به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . مليحه ناشنوايي است که تقريباً بيماري رواني هم دارد و عدم سازگاري او با محيط مدرسه تقريباً به شکل روزمره اي درآمده و داستان از جايي وارد مرحله جديد مي شود که خانم شفق وارد مدرسه آنها مي شود و مي خواهد با شيوه اي جديد به درمان مليحه بپردازد . اين واقعه زندگي مليحه را به عنوان شخصيت محوري داستان تحت الشعاع قرار مي دهد . خانم شفق مي داند که دليل ناشنوايي مليحه يک حادثه ناگوار در کودکي بوده و اکنون او مي خواهد با بازسازي آن واقعه قدرت تکلم از دست رفته او را بازگرداند که موفق هم مي شود . اين شکل فيلمنامه که گره افکني و گره گشايي چندان قابل رويتي ندارد ، شبيه به نمايش هاي سايکودرام است . در نمايش هاش سايکودرام بيمار رواني را در موقعيتي مشابه با بحراني که او را در زندگي آزار داده قرار مي دهند . در اين شرايط او مواجهه جديدي با آن موقعيت دارد .
فيلمنامه گلنار مبتني بر حسرت مهر مادري به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . گلنار در جست و جوي دستمال به جامانده از مادر که باد آن را برده ، به جنگل مي رود و آنجا به خدمت خرس ها در مي آيد و روزهاي سختي را سپري مي کند . گلنار نوجواني است که در دام افتاده . بحران داستان در اين مرحله شکل مي گيرد و شدت پيدا مي کند . گلنار دختر روستايي و کار بلدي است که به مذاق خرس ها خوش مي آيد و آنها حاضر نيستند او را از دست بدهند . او حالا نه تنها دستمال را ندارد ، بلکه در حصر مانده است . تا اين که خاله قورباغه گلنار او را مي يابد . فيلمنامه گلنار در فضايي غير واقعي رابطه تنگاتنگي ميان انسان ، حيوان و طبيعت شکل مي دهد . در اينجا حيوانات همدم گلنار شده اند و آنها او را به بيگاري مي کشند . فيلمنامه در شکل پرادخت شخصيت هاي حيوان ، خير و شري کودکانه را مد نظر دارد و پرداختي اين گونه بر نحوه گره افکني و گره گشايي داستان تاثير بسزايي دارد .
فيلمنامه خانه دوست کجاست مبتني بر يک بحران کودکانه که بسيار انساني نيز است ، به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . پسر بچه اي در خانه اش متوجه مي شود که دفتر مشق دوستش را اشتباهي در کيفش گذاشته . دقيقاً در همان روز معلم دوست صاحب دفتر را بازخواست کرده که بايد مشقش را در دفتر مشق بنويسد و اگر باز تنبلي کند او را اخراج مي کند . اين رفيق کوچک با بحراني بزرگ مواجه است . اگر دفتر مشق را به دوستش نرساند ، او از مدرسه اخراج مي شود . داستان با اين تعلق پيش مي رود و اين پسر بچه براي پيدا کردن خانه محمد رضا نعمت زاده تا ده بالا مي رود و در آنجا مصائب بسياري را تحمل مي کند تا خانه دوستش را پيدا کند . او نمي تواند از نيمه هاي را به خانه بازگردد ، چرا که دوستش در آستانه اخراج شدن است . کيارستمي در پرداخت داستانش آنچنان در اين واقعه کوچک بزرگ نمايي مي کند که حتي مخاطب بزرگسال که آن دوران کودکانه را پشت سر گذاشته ، نيز در اين بحران انساني گرفتار شود . علي رغم ريتم کند فيلم ، گره داستان آن قدر محکم است که فيلمنامه اي به اين سادگي را بدون اين که به ورطه تکرار بيفتد پيش ببرد . شخصيت اصلي داستان براي رسيدن به خانه مورد نظرش اول يک تپه بلند را طي مي کند ، بعد در دنياي طبيعي يک روستا به جست و جوي دوستش مي پردازد و هنگامي که بدون اين که دوستش را پيدا کند باز مي گردد ، هوا ابري است وصداي غرش هاي آسمان او را در تنهايي اش همراهي مي کنند . طبيعت از عناصر مورد علاقه در فيلمنامه هاي کيارستمي است . در خانه دوست کجاست هم طبيعت مي خواهد تاثير گذار باشد . به عبارتي همان قدر که طبيعت تصاوير زندگي را در آثار کيارستمي بي آلايش و با صلابت مي کند ، به همان ميزان هم موانع قدرت مندي براي جلوگيري از حل بحران يا به وجود آمدن بحران مي شود . گره داستان خانه دوست کجاست تا حدود زيادي در گرو همين طبيعت است . راه سخت و پر پيچ و خمي که پسر بچه در هواي ابري طي مي کند ، از همان ابتداي حرکت او ، تهديدي جدي براي نرسيدن به هدفش است و ...
خانه دوست کجاست از موفق ترين فيلمنامه هاي کيارستمي است . شکل گيري داستان کاملاً کلاسيک است و کيارستمي مولفه هاي خاص خودش را خوب بر کليت داستان منطبق مي کند .
فيلمنامه دزد عروسک ها مبتني بر خواست يک خانواده براي صاحب خانه شدن ، به گره اصلي روايت دست پيدا مي کند . اين خانواده که در شرف صاحب خانه شدن هستند ، پولشان دزديده مي شود . خواهر و برادري که پولشان دزديده شده تصميم مي گيرند که براي کمک به مادرشان ، تنها داراييشان يعني عروسک هايشان را بفروشند . عروسک ها هم توسط دزد قبلي دزديده مي شود و آنها به تعقيب دزد مي پردازند . گره روايت در حالتي کودکانه شکل مي گيرد و اين کودکان هستند که در دنياي آدم بزرگ ها نقش هاي کليدي را ايفا مي کنند . آنها براي به دست آوردن پول از دست رفته شان به سوي خانه دزد حرکت مي کنند ، اما به هدف بزرگ تري دست پيدا مي کنند و شهر را از شريک نيروي پليد رهايي مي بخشند . گره گشايي اصلي فيلمنامه دزد عروسک ها ، عروسک هاي ليلا و بهرام هستند که دور از چشم انسان ها به آنها کمک مي کنند . دزد عروسک ها از تلاش هايي بود که در راستاي فيلمنامه نويسي در دنياي فانتزي صورت گرفت . در اين فيلمنامه گره افکني در دنيايي غير واقعي رخ مي دهد و توسط قدرت غير واقعي تري گشايش پيدا مي کند .
فيلمنامه مدرسه پيرمردها مبتني بر تقابل سه نسل به گره اصلي اش دست پيدا مي کند ؛ پدران ، فرزندان و پدربزرگان ، پدراني که هم به پدربزرگان فائق آمده اند و هم بر کودکان خود تسلط دارند ، تصميم به از بين بردن ساختماني گرفته اند که به مثابه کيان يک نسل محسوب مي شود . آن ساختمان مدرسه ناشنوايان آقاي پاک نهاد پير است . فسقلي ، فرزندي که قرار است پدري در نسل آينده باشد ، به طور کودکانه اي دوست دارد اين ساختمان استوار بماند . از سوي ديگر پاک نهاد در مکاني به نام مدرسه پيرمردها محصور است و پسرانش با بيان اين که او به خارج سفر کرده ، ميراث مانده از نسل پيشين را مي خواهند خراب کنند و به خيال خود براي نسل بعد که فرزندان خودشان هستند آتيه اي بسازند . و يک شخصيت به نام فسقلي در تکاپوست که از اين اتفاق جلوگيري کند و به مدد پاک نهاد پير مي شتابد . اين سه نسل با ديدگاه هايشان و با پرداختي که نويسنده از نمايندگان اين سه نسل مي کند ، در کنار هم و به سادگي براي فيلمنامه گره افکني مي کنند . فيلمنامه از ديد يک کودک روايت مي شود و با او پيش مي رود و به مدرسه پيرمردها مي رسد . آنجا با طراحي يک برنامه فرار ، پاک نهاد را از مدرسه مي رهانند . در طول اين فيلمنامه پدران که قدرت تصميم گيري آنها بيشتر است ، حضور کمتري دارند و پدربزرگان و کودکان پيش برنده داستان هستند و در واقع به مدد راه آنهاست که فيلمنامه به مرحله گره گشايي مي رسد . مدرسه پيرمردها علي رغم اين که اغلب شخصيت هايش بزرگسالان هستند ، اما نمونه موفقي در ترسيم دنياي کودکانه براي مخاطبان کودک و نوجوان محسوب مي شود .
فيلمنامه پاتال و آرزوهاي کوچک مبتني بر آرزوهايي کودکانه به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . وحيد موجودي به نام پاتال را مي يابد تا خواسته هاي ذهني اما کوچک خود را تحقق بخشد . او از پاتال مي خواهد تا همراه خواهرش در جايگاه پدر و مادر خود قرار بگيرند . پاتال با تحقق بخشيدن به اين آرزو ، آن پسر و يک زندگي را از تعادل خارج مي کند و سبب بروز مصائب بسياري مي شود . وحيد با عقل کودکانه اش در موقعيت يک پدر قرار مي گيرد اما توانايي هدايت يک زندگي را ندارد . او با توجه به شرايط بحراني اي که پيش مي آيد ، پشيمان مي شود و از پاتال مي خواهد که موقعيت را به حالت قبل بازگرداند . در واقع وحيد کودکي است که غرق در دنياي کودکي اش سوداي پدر بودن را در سر مي پروراند و همين نگاه کودکانه بحران را مي آفريند و شدت مي دهد . فيلمنامه پاتال و آرزوهاي کوچک با نگاهي واقع بينانه به خواسته هاي کودکان مي پردازد و در عين اين که فيلم بر مبناي فانتزي شکل مي گيرد ، نتيجه گيري فيلم کاملاً حالتي رئاليستي دارد . اين تضاد که در گره گشايي فيلم اوج مي گيرد ، کمک شاياني به قابل لمس بودن دنياي فيلم براي کودکان مي کند .
فيلمنامه نياز مبتني بر نياز دو نوجوان به يک موقعيت شغلي به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . علي پس از مرگ پدرش بايد نان آور خانه باشد . از سوي ديگر رضا هم به موقعيتي که دست پيدا کرده احتياج دارد ، اما يکي از اين دو بايد برود . داستان نياز با اين دو انگيزه شخصيت ها به بحران مي رسد . آنها در جدال با يکديگر هستند و چنان با يکديگر مبارزه مي کنند که جمله معروف زندگي ميدان نبرد است را به ذهن متبادر مي کند . آنها در نبرد با يکديگر دچار سلوکي مي شوند که در نهايت خود منجر به گره گشايي روايت مي شود و آن دو دوستاني ايثارگر در قبال يکديگر مي شوند . آن دو چونان مبارز شرقي که اگر زنده بمانند رفقاي خوبي براي يکديگر خواهند بود ، دوستاني خوب براي هم مي شوند و جدالي که برآمده از ميل ويرانگر نياز است ، در نهايت با اين مسئله تمام مي شود که علي چاپخانه را ترک مي کند تا رضا در موقعيت شغلي به دست آمده تثبيت شود .
فيلمنامه کلاه قرمزي و پسر خاله مبتني بر يک رويا پردازي کودکانه به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . کلاه قرمزي بازيگوش و تنبل که در هيچ کاري موفق نيست ، با ديدن آقاي مجري در تلويزيون راهي شهر مي شود تا مجري شود . کلاه قرمزي يک شخصيت سمج است که مي خواهد پا به عرصه تلويزيون بگذارد . آقاي مجري در ابتدا توجهي به او ندارد ، چرا که در مقوله ازدواج به مشکل برخورده . کلاه قرمزي مي خواهد پا درمياني کند که ماجرا بحراني تر مي شود . تمامي اين وقايع فيلمنامه بر سر راه مجري شدن کلاه قرمزي پيش مي آيد و فيلمنامه جايي که کلاه قرمزي در دل آقاي مجري جا باز مي کند ، گره گشايي مي شود و کلاه قرمزي بالاخره مجري بودن را تجربه مي کند . فيلمنامه کلاه قرمزي از يک جهت اهميت ويژه اي در سينماي ايران دارد . اين اثر بر اساس شخصيت هاي موفق يک برنامه تلويزيوني نوشته شده . در واقع فيلمنامه نويسان اين فيلم با توجه به برنامه اي که ايرج طهماسب در کنار عروسکي به نام کلاه قرمزي اجرا کرد ، دست به پرداخت سينمايي براي اين شخصيت ها زدند و براي اين کار يکي از بهترين تکنيک ها را انتخاب کردند ؛ نشان دادن گذشته اين شخصيت در راه رسيدن به تلويزيون . اين مسئله اي بود که جرچ لوکاس هم براي نوشتن فيلمنامه تريلوژي دوم جنگ هاي ستاره اي مد نظر داشت و 20 سال بعد از تريلوژي اول ، فيلمنامه دوم را اختصاص داد به گذشته ما قبل تريلوژي اول .
فيلمنامه شرم مبتني بر دو عنصر رويا پردازي دوران جواني و شرم و حيا به گره اصلي خود دست پيدا مي کند . مسئله داستان تهيه پول است ، چرا که مجيد مي خواهد نگاتيوهاي جديدي بخرد تا تصاويري را که هنگام فيلمبرداري با دوربين 8 ميلي متري اش ثبت نشده ، دوباره تکرار کند . او اولين پول را با زحمات و زور بازوي خودش به دست مي آورد . اما در دام شرم و حيا پولش را به واسطه انجام کاري براي آقاي کيوان از دست مي دهد . دوباره ما به گره اصلي باز مي گرديم ، يعني همان تهيه پول . او در دام مناسبات اجتماعي نمي تواند شرم خود را کنار بگذارد و از آقاي کيوان پولش را طلب کند و مدام در حال نقشه کشيدن براي پس گرفتن پول از آقاي کيوان است . راه حل هاي ذهني او راه به جايي نمي برد . او در سکانس پاياني ، مستاصل از عدم به دست آوردن پول خود ، يکمرتبه به دنياي بيرون از فيلم پا مي گذارد . مجيد شخصيتي است که پور احمد از دنياي داستاني هوشنگ مرادي کرماني وام گرفت و در گره افکني تقريباً پيرو سبک مرادي کرماني بود . اما در گره گشايي به يکباره خودش را عيان مي کند . او داستان را از دنياي کودکانه مجيد به دنياي مصائب جدي يک فيلمساز رجعت داده است . در انتها کيومرث پور احمد کارگرداني است که مي خواهد صحنه اي را مجدد با بازيگرش تکرار کند ، اما بازيگرش خسته شده و اين تکرار را نمي پذيرد . پور احمد فيلمنامه اش را با زيرکانه ترين ترفند بدون گره گشايي منطقي و متعارف ، به يک پايان بندي زيبا مي رساند .
فيلمنامه تعطيلات تابستاني مبتني بر تقابل خير و شري کودکانه به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . دو برادر دوقلو در مواجهه با تابستان دو مسير کاملاً متفاوت دارند . پسر درس خوان بايد به اردوي تفريحي ، علمي رامسر برود و برادر شر بايد در مکانيکي اوس جمال به کار بپردازد ، که با تعويض اسم خود با برادرش در کارنامه هايشان ، او به اردوي تفريحي مي رود و برادر خوب به مکانيکي اوس جمال . اين اتفاق زندگي آنها را از حالت تعادل خارج مي کند ، اما اين زندگي در نهايت به تعادل باز مي گردد . در اين عدم تعادل برادر خوب علي رغم شرايط سختي که به ناحق در آن قرار دارد ، روزهاي بهتري را سپري مي کند ، چرا که به مرور زمان جايگاه خاصي در يک مکانيکي و نهايتاً گاراژي که چندين مکانيک در آن مشغول هستند پيدا مي کند و همگي با احترام به او نگاه مي کنند . از سوي ديگر برادر ناخلف در جايگاه برادر خلف روزهاي خوبي را سپري مي کند ، اما يک روز نامه اي از سوي مادر مي آيد او را از موقعيتي که دارد شرمگين مي کند . پسر بچه بد در يک تنگناي انساني قرار مي گيرد و ميل به نيکي مي کند ؛ اتفاقي که در ديگر شخصيت هاي فيلم هم نمود دارد . پدري که به شکل سنتي و ديکتاتوري مديريت مي کند ، در انتها تحت تاثير فرزند تنبل و ناخلف خود که تغيير کرده قرار مي گيرد . معلمي که در تلاطم است تا برادران دو قلوي خطاکار را رسوا کند ، از موضع خود عقب نشيني مي کند . اوس جمالي که قواعد را براي تعمير ماشين ها رعايت نمي کند تا ماشين ها زودتر خراب شوند و دوباره براي تعمير پيش او بيايند ، در انتها کاملاً دچار تغيير دروني شده و به يک مکانيک با وجدان تبديل مي شود . اين پروسه ميل به نيکي تماميت فيلم را شکل مي دهد و در انتها هنگامي گره گشايي صورت مي گيرد که اين پروسه به انجام رسيده است .
فيلمنامه بادکنک سفيد مبتني بر يک خواسته کودکانه به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند ؛ دختر بچه اي به ماهي هاي حوض خودشان راضي نيست و حتماً مي خواهد يک ماهي قرمز رنگ از ماهي فروش بخرد . پول او از ميان نرده ها به مجرايي مي افتد که راهي به آن نيست و او در تکاپوست تا پيش از سال تحويل اين پول را بردارد ، ماهي بخرد و به خانه بازگردد . زمان دراماتيک و زمان واقعي در فيلم بادکنک سفيد بر هم منطبق هستند . راضيه يک ساعت و نيم فرصت دارد تا پول را از جايي که افتاده در بياورد ، ماهي بخرد و به سفره هفت سين ببرد . او در اين زمان در انتظار است تا با شخصيت هايي برخورد کند و از آنها بخواهد تا او را ياري کنند ، اما آنها از اين کار عاجزند . عنصر زمان و محدوديتي که در فيلمنامه بادکنک سفيد وجود دارد ، به طور بطيء در ايجاد تعليق و شدت بخشيدن به گره اصلي داستان تاثير گذار است . راضيه در کنار مجرايي که پولش افتاده نشسته و از آدم هاي مختلفي که از کنارش مي گذرند تقاضاي کمک مي کند . اين شخصيت ها که در راه او قرار مي گيرند هر کدام تلاشي براي گشايش اين مشکل انجام مي دهند ، اما تلاش همه آنها نافرجام است و در نهايت داستان به مدد يک بادکنک فروش و آدامسي که در دهان راضيه است گشايش مي يابد . اگر بازگرديم به فيلمنامه خانه دوست کجاست ، نهايتاً شخصيت اصلي داستان به خانه باز مي گردد و در واقع پس از سفري دور و دراز به خويشتن باز مي گردد و مشق هاي رفيقش را خودش مي نويسد .
فيلمنامه بچه هاي آسماني مبتني بر فقر شديد يک خانواده محترم به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . پسر بچه اي کفش چندين بار وصله پينه شده خواهرش را از دست مي دهد . او و خواهرش مجبورند از يک کفش استفاده کنند و به همين دليل دختر دير به مدرسه مي رسد و در آستانه بازخواستي جدي تر از مدرسه است . پدر خانواده کارگري شريف است که توانايي خريد کفش براي دختر را ندارد . آنها نمي توانند به والدينشان واقعيت را بگويند . عناصري که گفته شد ، به شدت بحران مي افزايند . آنها زندگي سختي را سپري مي کنند اما ناگهان نور اميدي هويدا مي شود ؛ يک مسابقه دو در سطح مدارس برگزار مي شود که جايزه سومش يک جفت کفش نو است . اين آخرين اميد آنها براي رهايي از شرايط موجود است . برادري که خود را در قبال از دست رفتن يک کفش کهنه گناهکار مي داند ، خودش را براي مسابقه آماده مي کند . اما او با يک موضوع مهم مواجه است ؛ بايد سوم شود . در انتهاي مسابقه او قهرمان مي شود و در هر صورت يک جفت کفش را که متعلق به کسي است که در مقام سوم مي ايستد ، از دست مي دهد . مجيدي در پايان فيلمنامه اش يکي از تلخ ترين گره گشايي ها در تاريخ فيلمنامه نويسي براي کودک در ايران را تجربه مي کند . فيلمنامه پس از اتمام بحران با يک سول تمام مي شود ؛ تنها کفشي که اين دو خواهر و برادر داشته اند در مسابقه از بين رفته ، فردا اين دو چگونه به مدرسه خواهند رفت ؟!
فيلمنامه پسر مريم مبتني بر باورهاي مذهبي به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . در واقع از آن زماني که کشيشي در حال آماده سازي کليسا براي جشن حضرت مريم سقوط مي کند و زمين گير مي شود ، گره اصلي داستان شکل مي گيرد . تا داستان به اين مرحله برسد زمان زيادي را طي مي کند . کشيش با رحمان که شير فروش و اذان گوي روستاست رابطه اي انساني برقرار مي کند . در اين رابطه تاکيد بر باورهاي مشترک دو مذهب اسلام و مسحيت است . هنگامي که کشيش زمين مي خورد ، اين رحمان است که بيشترين تلاش را مي کند تا کليسا براي برگزاري جشن حضرت مريم حاضر شود . رحمان علي رغم سن و سال کمش هنگامي که متوجه مي شود برادر کشيش - که او هم کشيش است - را نمي تواند به صورت تلفني پيدا کند ، به شهر سفر مي کند و در يک پي گيري مستمر برادر کشيش را پيدا مي کند تا در کليسا باز بماند . حميد جبلي به عنوان نويسنده اين فيلمنامه پيش از آن که در صدد يک گره افکني و گره گشايي مستحکم باشد ، در تدارک تصوير کردن ارتباط کشيش و پسر بچه است و در ذات اين رابطه مي خواهد به يک گفت و گو ميان اديان برسد . اما اين گفت و گو زماني شکل باورپذيري پيدا مي کند که گره داستان پيش مي آيد . يعني سقوط کشيش و تلاش کودکانه و صادقانه يک پسر بچه مسلمان براي حفظ سلامت کشيش کليسا هنگامي که اين بحران پيش مي آيد . رحمان و کشيش رابطه عميق تري را تجربه مي کنند و تلاش هاي رحمان براي حل مسئله به وجود آمده موجب برجسته تر شدن مقوله ها و زير ساخت هاي انساني دو مذهب در تعامل با هم مي شود .
فيلمنامه دختري با کفشهاي کتاني مبتني بر يک بحران اجتماعي به گره اصلي داستان دست پيدا مي کند . دختر بعد از مشاجره با والدينش از خانه مي گريزد . در جامعه اي که هنوز نتوانسته است زير ساخت هاي سنتي را پشت سر بگذارد ، فرار يک دختر از خانه به خودي خود بدون حتي هيچ پيش فرضي ، بحران شديدي را خلق مي کند . او از خانه مي گريزد و در جامعه اي بيمناک پرسه مي زند و با اقشار مختلف جامعه برخورد پيدا مي کند . هر چه از خانه دورتر مي شود ، انسان هايي که در مواجهه با آنها قرار مي گيرد دنياي تيره تري را در مقابل چشمانش ترسيم مي کنند . او با هر قشري از جامعه که ارتباط برقرار مي کند ، با پيشنهادي منفعت طلبانه مواجه مي شود . اين دختر پانزده ساله به واسطه گره داستان در جامعه پرسه مي زند و با حقايق ناگوار بسياري برخورد مي کند و در نهايت به جايي مي رسد که براي گذران شب بايد در دکه روزنامه فروشي ، آن هم در تاريکي مطلق صبح را انتظار بکشد . او اين گونه در تاريکي ماندن را نمي پذيرد و ناگريز به دامان خانواده باز مي گردد .
منبع: ماهنامه فيلم نگار 25.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 10.کمک به همدیگر (قایق بازی)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 10.کمک به همدیگر (قایق بازی)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 9.وقف کردن (نهال کاری)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 9.وقف کردن (نهال کاری)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 8.کار را تمام کنیم (پازل بازی)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 8.کار را تمام کنیم (پازل بازی)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 7.برنده شدن باهم (صندلی بازی)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 7.برنده شدن باهم (صندلی بازی)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 6.برطرف کردن موانع (بازی خوراک خوری)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 6.برطرف کردن موانع (بازی خوراک خوری)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 5.تقسیم دارایی (بازی خوراک خوری)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 5.تقسیم دارایی (بازی خوراک خوری)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 4.جواب خوبی و بدی (بازی خوب و بد)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 4.جواب خوبی و بدی (بازی خوب و بد)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 3.همکاری با دقت (تمیزبازی)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 3.همکاری با دقت (تمیزبازی)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 2.مشارکت در کمک رسانی (نقاشی)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 2.مشارکت در کمک رسانی (نقاشی)
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 1.کمک پنهانی (گل یا پوچ)
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ چالش؛ 1.کمک پنهانی (گل یا پوچ)
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 6.وقف کمک بدون منت
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 6.وقف کمک بدون منت
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 5.وقف کار خوب ماندگار
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 5.وقف کار خوب ماندگار
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 4.خودمان را جای نیازمند بگذاریم
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 4.خودمان را جای نیازمند بگذاریم
همه چیز راجع به ذکر یونسیه
همه چیز راجع به ذکر یونسیه
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 3.فداکاری در وقف کردن
play_arrow
مجموعه اوقاف در سیما/ آقا معلم؛ 3.فداکاری در وقف کردن