خانواده نفرين شده

همه چيز بر اثر يک اتفاق شکل گرفت.اگر آن روز در سال (1256)، قافله اي که از مازندران به سمت تهران مي رفت کمي بدشانس تر بود، حکومت ايران هرگز به دست پهلوي ها نمي افتاد.ماجرا اين بود که مادر رضاخان تصميم گرفته بود حالا که شوهرش مرده، بچه شش ماهه اش را بردارد و بيايد تهران زندگي کند و رضا،نحيف تر از ان بود که بتواند به اين سفر طولاني برود.ولي قافله به راه افتاد و چند روز بعد،رضا به خاطر سرماي زياد به شدت مريض شد،آن قدر که با
سه‌شنبه، 26 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده
خانواده نفرين شده


 

نويسنده:زهرا صالحي زاده




 
از(8)هزار سال تاريخ مکتوب ايران، دوره پهلوي ها فقط (57)سال بود انها با همان سرعتي که سرو کله شان پيدا شد، از تاريخ بيرون رفتند خاندان بدعاقبتي که اکثر اعضايش بيرون از ايران مردند.
همه چيز بر اثر يک اتفاق شکل گرفت.اگر آن روز در سال (1256)، قافله اي که از مازندران به سمت تهران مي رفت کمي بدشانس تر بود، حکومت ايران هرگز به دست پهلوي ها نمي افتاد.ماجرا اين بود که مادر رضاخان تصميم گرفته بود حالا که شوهرش مرده، بچه شش ماهه اش را بردارد و بيايد تهران زندگي کند و رضا،نحيف تر از ان بود که بتواند به اين سفر طولاني برود.ولي قافله به راه افتاد و چند روز بعد،رضا به خاطر سرماي زياد به شدت مريض شد،آن قدر که با رسيدن به گردنه گدوک، بدنش کاملا يخ زده و مادر و بقيه همسفران فکر کردند او مرده و او را در کنار چارپايانشان گذاشتند تا دفنش کنند.اما چه شد؟ يک اتفاق عجيب افتاد وباعث شد يکي از کوتاه ترين دوران پادشاهي يک سلسله ايران شکل بگيرد.ماجرا اين بود که گرماي محيط اطراف چارپايان باعث شد که رضا دوباره جاني بگيرد و برخيزد و تا تاج شاهي يکي از بادآورده ترين و ظالم ترين حکومت هاي ايران را به سر بگذارد.تاجي که نه براي او و نه پسرش و نه نوادگانش خوش يمن نبود.خودکشي عليرضا پهلوي در روزهاي نزديک به سالگرد فرار پدرش از ايران، بهانه اي شد تا سري بزنيم به سرانجام اعضاي اين خانواده نفرين شده.

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

رضاخان (1353-1256)
 

همه چيز از يک زور چپاني شروع شد؛ سال (1299)شمسي بود.احمد شاه قاجار طبق معمول مريض احوال بود و افتاده بود تو رختخواب.رضاخان ميرپنج و سيد ضياءالدين طباطبايي (همان آقايي که روزنامه رعد معروف را که به انگليس وابسته بود چاپ مي کرد)هم از انگليسي ها دستور گرفته بودند که کودتا کنند و تهران را بگيرند.رضاخان در سواد کوه مازندران به دنيا آمده بود و از وقتي دهانش بوي شير مي داد و هنوز پايش به رکاب اسبش نمي رسيد تا وقتي ار قنداق بيرون آمد و فرمانده کلي آدم با کلي اسب زبان نفهم شد(!)در يک سرباز خانه بود و در اين مدت به قدري قلدربازي درآورد که هرجا خبري ميشد يا کسي بايد سرجايش مي نشست، او را خبر مي کردند.به خاطر همين سر قضيه کودتاي (1299)هم فرماندهي قزاق ها را سپرده بودند به او.وقتي رضاخان به تهران حمله کرد، احمدشاه از ترسش فرار کرد و رفت اوپا.ولي رضاخان بعد از گرفتن ادارات دولتي و بخش هاي نظامي شهر، خودش را (معلوم نيست براي کي!)لوس کرد و به جاي پادشاهي، وزير جنگ و فرمانده کل قوا شد و به وفاداري به احمد شاه سوگند خورد.احمدشاه هم که در فرنگ تازه سرحال آمده بود خوشحال و خندان برگشت کشورش و شاهي و مريضي را از سر گرفت.تا اينکه چند سال بعد يعني در (1304)رضا ديد که وزير جنگي حال نمي دهد و دوست دارد پادشاه شود اما از آنجايي که شنيده بود وقتي در ديزي باز است گربه بايد حيا داشته باشد اول گفت:«نه، پادشاهي را نيستم.اين کشور جمهوري مي خواهد.»و بعد هم ديد که نه،پادشاهي با حال تر است و خلاصه يک سقلمه به احمدشاه زد و همين که احمدشاه نقش زمين شد و دوباره رفت به فرنگ براي دوا درمان،او هم نظر مجلس موسسان وقت را جلب کرد و خودش را زورچپاني کرد که پادشاه ايران و سلسله خاندان پهلوي،رضا خان بعد از پادشاهي نامش را به رضا شاه تغيير داد، تا قبل
از او در ايران کسي نام خانوادگي نداشت ولي از وقتي او به پادشاهي رسيد، ثبت نام خانوادگي در ايران اجباري کرد.کمي بعد به سر گذاشتن کلاه پهلوي هم اجباري کرد؛ بعد ديد که اين اجبار خيلي حال مي دهد همه چيز را اجباري کرد؛ مثل کشف حجاب، اسکان عشاير و... اينها بخشي از اجبارهاي رضاخاني است که در تاريخ ثبت شده و از بقيه اش هم اطلاع خاصي در دست نيست.
o سرانجام:رضا خان همان طور از سر کار آمده بود، غير مترقبه!او در(1320)به خواست انگليسي ها از سلطنت بر کنار و به جزيره موريس در آفريقا تبعيد شد و پسرش محمد رضا پهلوي به جايش نشست همان طور که او به جاي احمدشاه.فقط تفاوت رضاخان با احمد شاه اين بود که او قضيه را پذيرفت و به پادشاهي بر موريس قانع شد؛ برعکس احمدشاه که تا آخر عمرش کت و شلوارش را در نياورد، خانه اي نگرفت و در هتل ماند تا اينکه دوباره خبرش کنند که برگردد سر تخت و تاج.رضاخان در همان جزيره موريس مرد و جسد موميايي اش را به ايران آورده و در شهري خاک کردند.او وصيت کرده بود:«به ايرانيان بنويسيد که زا آمريکايي ها بيشتر بترسند تا از روس ها و انگليس ها.اين است حرف آخر رضا شاه و اين حرف او هم تاريخ، مدلل خواهد داشت که آيا درست است يا نادرست.»جالبش اينجاست که در همين حال، باز طرفدار خارجي ها يعني آلمان ها بود.

مريم سوادکوهي (از 1282 تا زمان نامعلوم)
 

اولين زن رضاخان بود که از روستايشان در مازندران گرفته بود.او اولين فرزند رضاخان- همدم الدوله-را به دنيا آورد.مريم دختر عموي رضا بود که نامش را در بعضي منابع ها صفيه يا تاجماه نوشته اند.
o سرانجام:بعضي ها مي گويند مريم سر زا رفت و بعضي ها مي گويند رضا خان براي اينکه مي خواست تاج الملوک (24)ساله ترشيده را که دختر يک ميرپنج بود بگيرد طلاقش داد.

تاج الملوک آيرملو (1360-1274)
 

نيم تاج خانم، مادر محمد رضا و يک جورهايي يا آور و مادر فاسد ناصرالدين شاه (مهدعليا)بود.تاج الملوک بيش از زنان ديگر رضا شاه در امور دربار دخالت داشت و به خاطر سمت مادر وليعهد بودن، در دوران رضاشاه لقب خود ساخته «ملکه مادر»را داشت.او در روستاي مردآباد کرج کاخي ساخت و اين روستا را شاهدشت (ماهدشت امروزي)نامگذاري کرد.(اين کاخ الان ساختمان شهرداري ماهدشت است.)تاج الملوک بعد از مرگ رضاخان، دوبار ديگر شوهر کرد.ذبيح الله ملک پور و رحيم علي خرم شوهران ديگر او بودند.رحيم علي اگر حالا زنده بود داشت در غم ببر سيبري ارم مي شوخت؛ آخر او آن موقع مالک پارک خرم يا پارک ارم فعلي تهران بود!
o سرانجام:سه سال بعد از انقلاب در آمريکا مرد و چون هيچ کدام از اولادش حاضر به کفن و دفن اونشدند، جنازه اش به عنوان بي بضاعت توسط شهرداري نيويورک در يک گور جمعي به خاک سپرده شد.

ملکه توران (1374-1283)
 

تاج الملوک درباره اين زن نوشته:«هيچ کس از هوو خوشش نمي آيد.پس من را به حسودي متهم نکنيد.من هم از هوو خوشم نمي آمد. اين دختر دماغي بسيار پرنخوت و سر پربادي داشت و با آنکه در کمال رضايت تن به ازدواج داده بود، بعد از ازدواج بناي ناسازگاري را گذاشت...چون مي خواست خودش ملکه ايران شود.رضا نتوانست او را تحمل کند و بعد از تولد غلامرضا (يک سال بعد از ازدواج)طلاقش داد.»
o سرانجام:تا هنگام مرگ رضا شاه به همراه تنها فرزندش در يکي از عمارت هاي دربار زندگي مي کرد.بعد از انقلاب مدتي به آلمان رفت و عاقبت در يک خانه سالمندان در پاريس فوت کرد.

عصمت الملوک دولتشاهي (1374-1283)
 

دعاهاي تاج الملوک شايد در حق توران گرفت ولي در حق خودش و عصمت خانم نگرفت.رضاخان که از ازدواج قبلي فقط يک نانخور نصيبش شده بود دوباره قصد ازدواج کرد و زني گرفت که سوگلي اش شد و مادر چهار-پنج تا از رضاهايش.عصمت الملوک دولتشاهي دختر غلامعلي ميرزا مجلل الدوله دولتشاهي بود که بعدها از طرف رضاخان به سمت رياست تشريفات داخلي دربار پهلوي منصوب شد.
o سرانجام:در موقع تبعيد رضاخان، همراه او به موريس رفت ولي بعد از چند ماه به تهران برگشت.او بعد از مرگ رضاخان در ويلاي شخصي خود در شميران اقامت کرد.و بعد از انقلاب در تهران ماند و در (1374)در (90)سالگي فوت شد.

همدم السلطنه (از 1282 تا 1371)
 

هرچند اولين فرزند رضاخان بود، اما هيچ وقت توي دور نبود.شايد به خاطر اينکه مادرش در جواني مرد و کسي نبود که به اوبال و پر بدهد.فاطمه خانم همدم السلطنه بعد از مرگ مادر مجبور شد با زن دوم شاه تاج الملوک زندگي کند.
o سرانجام:در تهران فوت کرد.

شمس (1374-1296)
 

بابا مامانش اسمش را گذاشته بودند خديجه، خودش دوست نداشت اسمش شمس باشد و در دربار به «مهر»معروف بود.شمس و اشرف در زمان حکومت پدرشان با کساني که او دستور داده بود، ازدواج کردند و به محض اينکه پدر خلع شد، از شوهرشان طلاق گرفتند!شمس آن چنان سياست دخالت نمي کرد و شايد مهم ترين سمتش در دوران پادشاهي پهلوي رياست کانون بانوان ايران بود که براي اجراي اهداف رضاخان در خصوص کشف حجاب ايجاد شده بود.
o سرانجام:مسيحي شد!يک کليساي اختصاصي در مهر شهر ساخت و در بحبوحه انقلاب مجبور به ترک ايران شد او عاقبت در خارج از ايران مرد و به آداب کاتوليک ها دفن شد.

اشرف (از 1298 تا کنون)
 

يک عفريته واقعي.اشرف از آن چهره هايي است که حتي در زمان حکومت پهلوي ها هم منفور بود.بعضي ها از ردپاي او در قتل روزنامه نگاران وقت مثل محمد مسعود يا کريم پور شيرازي مي گفتند، بعضي ها از قمار و مافياي مواد مخدرش حرف مي زدند، بعضي ها از ريخت و پاش ها و رابطه هاي هرزه گونه اش بيزار بودند و بعضي از دخالت او در امور سياسي بالاخص سر قضيه ملي شدن نفت مي گفتند.
o سرانجام:بعد از سه بار ازدواج همچنان تنهاست.پسرش شهريار در سال (58)در پاريس توسط دو موتور سوار مسلح کشته شد و مي گويند خودش الان در طبقه صد و دهم يک آسمانخراش در نيويورک زندگي مي کند.

عبدالرضا (از 1303 تا 1382)
 

عبدالرضا خان فقط يک بار ازدواج کرد و تا آخر عمرش به پري سيما زند وفادار بود و جالب اينکه به خاطر اين زن حتي از سياست هم گذشت.او به خاطر اختلافي که بين همسرش با محمد رضا بود از دربار دوري مي کرد و بيشتر وقت خود را صرف شکار و کشاورزي مکانيزه و رسيدگي به زمين هاي کشاورزي (3700)هکتاري خود در دشت ناز ساري مي کرد.
o سرانجام:مي گويند بعد از انقلاب و خروج از ايران نام خانوادگي اش را تغيير داده بود.او در سال (2004)در فلوريدا فوت کرد.

محمودرضا (از 1305 تا 1379)
 

در فساد يک چيزي بين اشرف و غلامرضا بود.هم در کار قمار بود، هم در کار ترياک و هم در کار هرزه گري.
o سرانجام:در کاليفرنيا مرد.

غلامرضا (1302 تا کنون)
 

در دوران اوج درخشش پهلوان تختي، رئيس کميته ملي المپيک بود و قتل تختي را به همين يکي يکدانه رضا شاه و ملکه توران امير سليماني نسبت مي دهند.غلامرضا هنرهاي ديگري هم داشت.او هم در کار مواد مخدر بود و نه تنها خودش معتاد بود بلکه مثل اشرف چندين هکتار زمين داشت که در آن خشخاش کشت مي کرد و به جهان عرضه مي داشت.او حاضر بود از هر راهي پول بياورد، مثلا از راه همکاري با فرمانده کل ژاندارمري و تحويل گرفتن محموله هايي که از قاچاقچيان گرفته مي شد و اضافه کردن آن به انبارهاي خشخاشش.
o سرانجام:همسر اولش، دختر دکتر امير اعلم را طلاق داد.دختر سه ساله اش از دست رفت و... غلامرضا آن قدر پست است که حتي شعبان بي مخ هم در کتاب خاطراتي که ازش هست به او بد و بيراه گفته.غلامرضا با پولي که از ملت ايران به يغما برده در محله ميلياردرها معروف آمريکا (برولي هيلز لس آنجلس کاليفرنيا)در ويلاي مجللي بر بالاي تپه اي مشرف به هاليوود زندگي اشرافي و شاهانه اي دارد.او مالک چندتايي شرکت و موسسه مختلف است که اداره آنها را بهمن، فرزند ارشدش به عهده دارد.

فاطمه (1366-1307)
 

فاطمه برخلاف بقيه (خديجه، زهرا و آن يکي فاطمه)اسمش را عوض نکرد و در دربار به «والا حضرت فاطمه»شهرت داشت.هرچند زياد هم در دربار نبود و در بلاد غرب مشغول به تحصيل و البته شوهريابي بود!فاطمه در آمريکا با يک غير ايراني غير مسلمان ازدواج کرد و روز ازدواجش هم مصادف بود با روزي که دربار با او سرسنگين بود تا اينکه شوهرش-هيلر-مسلمان شد و آب ها از آسياب افتاد و دربار از فاطمه خواست به ايران بيايد.فاطمه پهلوي اولين زن خلبان ايراني است و يکي از سهامداران اصلي «شرکت سي.آر.سي»که در سال (1343)باشگاه فرهنگي ورزشي پرسپوليس را راه اندازي کرد.
o سرانجام:کمي قبل از انقلاب، ساختمان بولينگ عبده آتش گرفت وحق بيمه آن به فاطمه پهلوي پرداخت شد و او به خارج رفت.فاطمه بعد از آن مدتي ساکن بلاد فرانس بود تا اينکه در (58)سالگي در لندن فوت کرد.

احمد رضا (1304 تا کنون)
 

دومين پسر سوگلي خيلي اهل سياست نبود و بيشتر تمايل داشت بچه هايي داشته باشد که در نامشان شاه يا شه داشته باشند.شهلا، شاهين، شاهرخ، شهناز و...او هم دوبار ازدواج کرد.همسر اولش دختر دکتر بهرامي بود.(هماني که در مجلس توي گوش مدرس سيلي زد) زن دومش هم دختر دانش بزرگ نياي شاعر.مي گويند وقتي مصطفي بزرگ نياي دانشجو در (16)آذر شهيد شد، دانش بزرگ نيا بيانيه داد که ما با اين خانواده نسبتي نداريم!بعد از پيروزي انقلاب خانواده شهيد بزرگ نيا آگهي کردند که ما با آن بزرگ نياها نسبتي نداريم.
o سرانجام:هنوز اتفاق ويژه اي نيفتاده د رآن طرف آب ها دارد زندگي اش را مي کند.

عليرضا پهلوي (1333-1301)
 

وقتي خبر بچه دار نشدن محمدرضا و ثريا پيچيد، عليرضا اميدوار شد که بتواند جاي برادرش وليعهد شود.او پسر دوم رضالخان بود و از همسر لهستاني اش يک پسر به نام علي پاتريک داشت.
o سرانجام درست زماني که شايعه وليعهدي اش پيچيد در يک سانحه هوايي کشته شد و جنازه اش در کنار پدرش به خاک سپرده شد.

حميدرضا (1371-133)
 

ته تغاري رضا شاه بعد از برکناري پدرش با او به آفريقاي جنوبي رفت و بعد از مرگ او براي ادامه تحصيل به بيروت فرستاده شد اما چون در درس و اينها استعداد خاصي رو نکرد زود زنش دادند بلکه درست شود که درست هم نشد و به جايش بي بند و باري پيشه کرد و در نتيجه هر دو ازدواجش به طلاق انجاميد.
o سرانجام:حميدرضا آن قدر در مهماني ها و... آبرو ريزي کرده بود که در بار او را طرد و عنوان شاهزادگي اش را سلب کرد. به خاطر همين هم در جريان انقلاب او از ايران نرفت و نام خانوادگي اش را هم عوض کرد و اسلامي گذاشت.او چند سال زنداني بود و عاقبت در سال (1371)مرد.

محمدرضا (1359-1298)
 

ملي شدن صنعت نفت، کودتاي (28)مرداد انقلاب سفيد و سرانجام انقلاب اسلامي مربوط به اين دوره است.بقيه اش را هم که خودتان مي دانيد مردم از او رضايت نداشتند و به رهبري امام (ره)تظاهرات کردند و دست آخر او مجبور کردند از ايران برود.
o سرانجام:بعد از ترک ايران به مصر رفت و کمي بعد به خاطر بيماري در همان جا فوت کرد.

فوزيه (1300 تاکنون)
 

فوزيه اولين زن محمدرضا شاه، جواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود و مادر شهناز،محمدرضا بعد از درخواست طلاق فوزيه، اين متن را از راديو براي مردم خواند:«سه سال پيش عليه حضرت ملکه فوزيه بنا به دلايل پزشکي ايران را ترک گفتند و اخيرا تقاضاي طلاق کردند زيرا اقامت معظم لها در تهران برايشان از نظر سلامت جسماني مضر است.در اجابت به اين درخواست ما محدرضا پهلوي شاهنشاه ايران طلاق خود را از همسرمان عليا حضرت فوزيه اعلام مي کنيم...اين طلاق در روابط اران و مصر اثري نخواهد داشت بلکه اين روابط بهتر از گذشته خواهد بود!»جالب اينکه ثبت رسمي طلاق در مصر در سال (1945)بود.ولي در ايران در سال (1948)يعني اينکه فوزيه تا برگشته مصر، طلاقش را ثبت کرده ولي والا حضرت به خاطر مشغله سه سال بعد متوجه شده اند.
o سرانجام:فوزيه به هيچ وقت در مورد دوران ملکه بودنش مصاحبه اي نکرد دو چيزي ننوشت.او بعدا دوباره ازدواج کرد و به دو بچه به نام هاي ناديا و محمد به دنيا آورد بعد از کودتاي ضد سلطنتي (1952)در مصر عنوان شاهزادگي از فوزيه گرفته و ثروتش هم مصادره شد.

ثريا اسفندياري بختياري (1380-1311)
 

قضيه خيلي خاله زنکي بود.«راستش يه روز شمسي اينا رفته بودند مهموني توسفارت ايران تو لندن که يهو شمسي اين دختره ،ثريا را ديد و پسنديد و فوري رفت با خليل خان حرف زد که پسر ما مي خواد زن بستونه.شما راضي اي؟»ثريا هم که بزرگ ترين آرزويش قبل از اينکه ملکه ايران بشود، هنر پيشگي در سينما بود به پدرش گفت «باشد من مي روم خونه شاه اينا اما اگر شاه من را نپسنديد با من از او خوشم نيامد، من را به هاليوود بفرست.»ولي کار به آنجاها نرسيد و هر دو هم را پسنديدند و ازدواج کردند تا اينکه طبق معمول ملکه مادر و خواهر شوهرها پريدند وسط که پس وليعهد کو؟ آنها هم رفتند اين دکتر و اون دکتر و از همه شنيدند که مشکلي نست و بايد فعلا صبر کنند اما چون حوصله نداشتند صبر نکردند ثريا برگشت آلمان پيش اوا کارل و خليل خان.
o سرانجام ثريا بعدا هنر پيشه شد و با يک آمريکايي ازدواج کرد و از او يک دختر به دنيا آورد او در (1380)در (69)سالگي بر اثر سکته مغزي در پاريس مرد و مراسم تشييع جنازه اتش در يک کليساي آمريکايي در پاريس برگزار شد که در اين مراسم اشرف و غلامرضا پهلوي هم حضور داشتند.

فرح پهلوي (1317 تاکنون)
 

همسر سوم محمدرضا و آخرين ملکه ايران بود.ارتشبد فردوست در خاطراتش نوشته:«فرح از فرط استيصال براي کمک مالي به سراغ اردشير زاهدي در حصارک مي رود تا بتواند در پاريس تحصيل و زندگي کند.»زاهدي هم او را به محمدرضا شاه معرفي مي کند و... اما بعضي هم مي گويند از آنجا که محمدرضا معمولا زن هايش را در سفارتخانه ها پيدا مي کرد، فرح هم در سفارت ايران در پاريس پيدا شده ؛آن موقع فرح که شاگرد اول دبيرستان هاي تهران شده بود و بورس گرفته بود و در پاريس معماري مي خواند.
سفارت هم دانشجويان ايراني را جمع کرده بود تا شاه که براي ديدار باشارل دوگل به آنجا رفته بود آنها را ببيند که... اتفاق خودش افتاد.هرچه بود، دخترک يتيم پرجنب و جوش فريده ديبا بعد از چندبار ملاقات با شاه، همسراو شد.
فرح فعال ترين و خودسرترين ملکه ايران تا زمان خودش بود.او برخلاف فوزيه و ثريا نه تنها از شاه فرمانبرداري نداشت بلکه او را آن چنان که بايد هم حساب نمي کرد.معروف است يک بار که شاه داشت اخبار برپايي يک انجمن در مصر را از تلويزيون مي ديد، يکدفعه فرح را ديد که دارد در آنجا سخنراني مي کند و تازه فهميد او به سفر رفته است و قشقرق و اينها....
فرح يکي از کساني بود که بر عصبانيت مردم و شکل گيري انقلاب نقش داشت.او از سال (45)هرسال در شيراز جشن هاي با عنوان «جشن هنر شيراز»برگزار مي کرد و در آنها برنامه هايي اجرا مي کرد که با روحيه مردم مسلمان ايران تناسب داشت و به خاطر همين رفته رفته اختلافات و جنجال هاي زيادي در بين مردم به وجود آمد.
o سرانجام:با خانواده اش به خارج از ايران رفت.او در سال (2003)اولين کتابش به نام «کهن ديارا»را که مجموعه خاطراتش است منتشر کرد.فرح در حال حاضر در آمريکا و فرانسه زندگي مي کند.

شهناز (1319 تا کنون)
 

هيچ کس از به دنيا آمدن او خوشحال نشد.همه منتظر يک نوزاد پسر بودند تا وليعهد رضا باشد و حالا فوريه به خانم «گرل ميکر!»از آب درآمده بودند.به خاطر همين شهناز و فوزيه هر دو تنها بودند.شهناز در نوجواني به خارج از کشور رفت تا کودتاي (1332)حاضر نشد به ايران برگردد.او از عمه ها و مادربزرگش سر قضيه طلاق مادرش دلگير بود و هيچ وقت از در دوستي با آنها نيامد.شهناز در جواني با اردشير زاهدي (پسر تيمسار فضل الله زاهدي، فرمانده کودتاي 28مرداد)ازدواج کرد و بعد از جدايي از اردشير زاهدي و بدون اجازه دربار اين بار به عقد خسرو جهانباني نقاش درآمد.شهناز کاري به کار سياست نداشت.
o سرانجام:از يک جايي به بعد يکدفعه مذهبي شد؛ آن قدر که اسمش را به هاجر تغيير داد و در مجالس خصوصي حجاب داشت.او الان در سوئيس زندگي مي کرد.

رضا پهلوي (1339 تا کنون)
 

بدشانسي است ديگر.تصور کنيد پاه پدر آدم «ملکه مادر»آدم، عمه اشرف و عمه شمسي آدم و جسد موميايي شده!پدر بزرگ آدم در گور منتظر به دنيا آمدن آدم باشند بلکه کشور اين وسط نماند، آن وقت آدم به دنيا بيايد در شش سالگي به اش کاخ اختصاصي بدهند، در هفت سالگي تاج وليعهدي بگذارند سرش ولي هنوز (20)سالش نشده، هنوز شاه نشده مجبورش کنند برود گل بچيند.آدم حالش بد مي شود ديگر.آدم اين سلطنت را حق خودش مي داند ديگر.آدم حزب تشکيل مي دهد، طرفدار جمع مي کند، سياست درست مي کند و...بلکه نتواند سر تختش برگردد ديگر.
o سرانجام:او هم کت و شلوارش را از تنش درنمي آورد و هنوز منتظر است که برگردد سر پادشاهي، رضا الان در آمريکاست و سه فرزند دختر دارد.يعني حتي اگر او الان واقعا پادشاه بود با مرگ برادرش عليرضا باز سلسله پهلوي محکوم به منقرض شدن بود.

فرحناز (1342 تا کنون)
 

فرزند دوم محمدرضا شاه و فرح، او کارشناسي ارشد رشته روان شناسي اطفال داشت و خيلي زودتر از اينکه بخواهد در سياست دخالت کند مجبور شد ايران را ترک کند.فرحناز با (15)درصدي که از ثروت بادآورده پدرش ارث برده صاحب چند کارخانه در آمريکاست.
o سرانجام:در نيويورک زندگي مي کند و احتمالا به سرنوشت شوم خاندانش فکر مي کند.

ليلا (1380-1349)
 

ليلا هشت ساله بود که انقلاب شد او در دوران بعد از خروج از ايران با اينکه خودش را سرگرم رشته ادبيات و يادگيري زبان و.. کرده بود، هرگز نتوانست با شرايط زندگي اش کنار بيايد.
o سرانجام:در(30)سالگي با خوردن يک سري قرص مسکن در اتاقش در هتل لئونارد واقع در شهر لندن خودکشي کرد و در کنار مدفن مادر بزرگش فريده قطبي در گورستان پاسي در شهر پاريس دفن شد.

عليرضا پهلوي (1389-1345)
 

اسمش را از عمويش گرفتند؛ غافل از اينکه سرنوشتش هم شبيه عمويش خواهد شد.عليرضا پهلوي بنابر قانون اساسي مشروطه، نفر دوم نزديک به تاج شاهنشاهي خاندان پهلوي بعد از برادر بزرگ ترش رضا بود.ولي انقلاب اين رويا را از بين برد و عليرضا را در ديار غربت دچار افسردگي کرد.او پيش از مرگش، در آمريکا مشغول خواندن رشته زبان هاي باستاني ايران و فلسفه در مقطع دکترا بود.
o سرانجام:بعضي مي گويند مرگ پدر و خواهرش و دوري از ايران طاقتش را طاق کرده بود.بعضي هم حرف هايي درباره رقابت هاي درون خانداني مي زنند.هرچه بود او چند روز پيش در منزلش در بوستون آمريکا خود کشي کرد.جالبش اينجاست که وصيت کرده بود خاکسترش را در همان وطني بريزند که از آن فرار کرده بودند.

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

خانواده نفرين شده

منبع:همشهري جوان شماره 298



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط