راننده تاکسي
نويسنده: پل شريدر، مترجم: فردين صاحب الزماني، ناشر: ني.
فيلمنامه نويس
پل شريدر در سال 1946 در شهر گراندراپيد ايالت ميشيگان به دنيا آمد.او در يک جامعه بسته و خانواده اي مذهبي (مسيحي کالونيست) رشد کرد. حتي والدينش نام او را پل گذاشتند تا سر سپردگي و اعتقاداتشان را به پولوس، حواري مسيح نشان دهند. تا دوران نوجواني هيچ فيلمي نديده بود. در جامعه بسته کالونيست ها، ذهن او پر از مفاهيم مذهبي است؛ عشق به شهادت ، به رستگاري انسان تمايلي به انزوا گزيدن که زمينه اساسي و اصلي شخصيت او را تشکيل مي دهد. وقتي شريدر به ديدار مرشد و معبودش ، روبربرسون، نائل آمد ، به او گفت که حاضر است خودش را در زندگي مثل پرسوناژهاي برسون قرباني کند. يعني قرباني کردن خود به عنوان واکنشي معنوي و مذهبي براي گناهان و خطاها، در کارهايش متجلي مي شود.
شريدر رشته التهاب و فلسفه خواند و يک درجه ليسانس در ادبيات انگليس هم دارد. او فيلم شناسي و فيلمنامه نويسي را نزد خود آموخت، آموختن سينما براي او يافتن قالبي براي تجسم آرزوها و آرمان هايش بود. کارنامه سينمايي او با نقد فيلم شروع مي شود. در نشريه Free press مقالاتي انتقادي درباره سينما و فيلم هاي روز مي نويسد. کتاب مهم و کلاسيک او سبک اوج گيرنده در سينما: ازو، برسون، دراير هنوز از بهترين نوشته ها درباره اشتراک سبک و قالب اين سه کارگردان است. آشنايي اتفاقي او با خانم پالين کيل، منتقد سرشناس فيلم، او را به سينما علاقه مند کرد و شريدر را به پشت ميز دانشکده سينمايي UCLA کشاند و از آنجا به نوشتن نقد براي مجلات رو آورد. مقام پل شريدر با نوشتن فيلمنامه ياکوزا 1975 براي سيدني پولاک تثبيت شد، اما با فيلمنامه راننده تاکسي 1976 براي مارتين اسکورسيسي، به شهرت و اعتبار دست يافت.
فعاليت فيلمنامه نويسي طي ساله هاي 1975 تا 1980 بسيار چشمگير بود و مورد تقاضاي شديد بهترين فيلمسازان آمريکا قرار داشت. ياکوزا (1975) راننده تاکسي(1976)، وسوسه(1976)، ژيگولوي آمريکايي(1980)، گاو خشمگين (1980)، ميشيما (1985) و آخرين وسوسه مسيح (1988) از جمله فيلمنامه هاي اوست.
راننده تاکسي داستان:
تراويس بيکل که زماني در نيروي دريايي آمريکا در ويتنام خدمت مي کرده، در نيويورک زندگي تنها و بي هدفي را مي گذراند. او راننده تاکسي مي شود و شيفت شب را براي کارش بر مي گزيند. مدتي بعد او با بتسي -دختري که کارمند هيئت مبارزه انتخاباتي چارلز پالن تاين، نامزد رياست جمهوري است- آشنا مي شود و شبي او را با خود به ديدن فيلم هاي مورد علاقه اش مي برد . اما بستي با نفرت سالن را ترک مي کند. تراويس چند اسلحه غير مجاز مي خرد. مدتي بعد با دختر دوازده ساله اي به نام آيريس که به فحشا کشيده شده برخورد کرده و سعي مي کند او را ترغيب کند تا به خانه و مدرسه اش برگردد. تراويس که حالا مطمئن شده سرنوشت ماموريت خاصي را براي او در نظر گرفته، سلاحش را بر مي دارد و به اجتماع انتخاباتي پالن تاين مي رود تا به او سوء قصد کند، اما ماموران مخفي او را از محل دور مي کنند. تراويس به محل اقامت آيريس مي رود و در آنجا، اسپورت دلال آيريس، نوچه اش و يکي از مشتريان را مي کشد و هنگامي که مي خواهد به طرف خودش شليک کند، مي بيند که اسلحه اش خالي است . فردا در روزنامه از او به عنوان يک قهرمان تجليل مي شود. شبي بتسي سوار تاکسي او مي شود و بعد از کمي صحبت معمولي، آن دو از هم خداحافظي مي کنند.
دهه هفتاد ، دهه اعتراض
اين دهه در آمريکا، شمايلي است که شکست آرمان هاي دهه شصت و پذيرش تلخ اين شکست و جنگ ويتنام. بسياري از آثار اين دوران طغياني است درباره نپذيرفتن شکست آرمان ها واعتراض نسبت به از دست رفتن آنها، که در نگاه شريدر و هم نسل هاي او مانند اسکورسيسي تبلور مي يابد. اين اعتراض با خشونت ابراز مي شود، عنصري که گاه در کار آنها شکل ساختاري به خود مي گيرد.
در چنين شرايطي است که فيلمنامه راننده تاکسي نوشته مي شود. شريدر مي گويد: «من مقداري مشکلات فردي در زندگي داشتم، مشکلاتي که در گذر تجمع و رشد خود، مرا به نقطه انفجار نزديک کرده بودند، چيزي نمانده بود عقل خود را از دست بدهم و دست به کاري بزنم که خود نيز همان اعمالي بزنم که تراويس قهرمان داستانم زد...»
شريدر با برايان دي پالما ارتباط برقرار کرده و به اسکورسيسي و رابرت دو نيز و وصل مي شود و اتفاق مهمي رخ مي دهد که سه نفر آدم در لحظه اي مناسب با يکديگر ملاقات مي کنند و به مدد انرژي و تعهدي که دارند فيلم را خلق مي کنند.
رستگاري از دوران خود ويران سازي
انديشه تطهير از خلال ويران سازي در شريدر که با تعاليم مذهبي پرورش يافته است ريشه دارد و از دوران کودکي با آن آشنا بوده. چنين باوري تا ميشيما همراه با اوست. قهرمان راننده تاکسي، تراويس بيکل نماينده چنين نگاهي است.
باور دارد که او خشم خداوند را نسبت به زندگي پشت شهر نيويورک اعمال مي کند و آن را براي خود يک وظيفه معنوي مي داند. در چنين موضعي اسکورسيسي با شريدر نيز نگاه هم ساني دارد که در آثار مشترکشان گاو وحشي و آخرين وسوسه مسيح ادامه پيدا مي کند. اما با رسيدن به ميشيما نگاه شريدر تغيير مي کند.
او مي گويد: «ميشيما، براي من نماينده پايان توهم به افتخار خفته در عمليات انتحاري است. راننده تاکسي خود نوعي افتخار عمليات انتحاري را به همراه داشت. افتخاري که در وجود يک فرد تحصيل نکرده جا گرفته بود. اين حيطه اي نيست که من ديگر در آن به مکاشفه بپردازم و ميشيما را پايان اسطوره تطهير از خلال ويران سازي مي دانم.»
شخصيت ها: تراويس بيکل، انسان تنها
راننده تاکسي فيلمنامه اي شخصيت محور است، همه آن چه مي گذرد از زاويه ديد تراويس است. ويژگي بارز او تنهايي اوست که به وسيله تاکسي تاکيد مي شود. تاکسي استعاره تنهايي است . تراويس قهرماني است خورند دهه هفتاد، جواني در دهه دوم زندگي، بيکار، تنها، شهرستاني، سرباز بازگشته از جنگ ويتنام با رواني نامتعادل که با ابرشهري چون نيويورک با انواع تباهي هايش روبه رو است. شخصيتي جدا افتاده و متفاوت که با ارزش هاي خاص خود زندگي مي کند و با آدم هاي اطرافش فرق دارد و همين نيز باعث مي شود تا با محيط دور و بر خويش همواره در تنش و تعارض باشد. او مطرود است و با هيچ کس نمي تواند رابطه عاطفي و احساسي برقرار کند. براي گريز از اين زندگي تلخ به هر جا و هر کاري دست مي زند. او نه ديوانه است و نه گريزان از جامعه، تراويس فقط تنهاست. اگر از جامعه متنفر مي شود، براي آن است که همه تلاش او براي برقراري ارتباط و يافتن هم صحبت ناکام مي ماند.(تلاش ناموفق او در ارتباط با بتسي و آيريس)
تراويس مي خواهد با اتکا به نيروي خود تعادل از دست رفته را به جامعه برگرداند و در اين راه وظيفه اي پيامبر گونه و ماموريتي الهي و فرا قانوني براي خود متصور است. او به بتسي مي گويد که از او محافظت خواهد کرد، در برابر آيريس نيز چنين وظيفه اي احساس مي کند. از اين رو است که به خود حق مي دهد براي تحقق اين امر شخصاً وارد عمل شود. تنهايي او نيز تاکيدي است بر اين نکته .
ابتدا سعي مي کند که پالن تاين را از ميان بردارد و بعد اسپورت و همکارانش را که به زعم او نماد فساد در جامعه به شمار مي آيند، نابود مي سازد تا به نوعي پالايش نفس و آرامش برسد. واکنش خشونت آميز تراويس، اما يک طغيان شخصي است که نه منجر به پديداري وجه ضد قهرمان مي شود و نه راه به بنا نهادن قاعده اي اجتماعي مي برد، زيرا حرکت او برخاسته از ناهنجاري ذهني و اخلاقي و خصيصه اي شخصيتي و کنش دروني تراويس است تا بازتاب واکنشي بر آمده از يک تاثير و تاثر متقابل اجتماعي .
بتسي، زني فرشته سان
بتسي در لباس زنانه زرد شيکي ظاهر مي شود، جمعيت همچون درياي سرخ دو نيم مي شود و در ميان آنها او را مي بينيم؛ تنهاي تنها راه مي رود، جدا از جمعيت، غوطه ور در ميان فضا و زمان. شريدر چنين او را معرفي مي کند و توصيف تراويس او را تا حد فرشته اي آسماني ارتقا مي دهد: «... مثل يک فرشته ظاهر شد، کاملاً دور از اين فاضلاب روباز، دور از اين توده کثيف، او تنهاست: دست هيچ کس نمي رسد به او.» بتسي زني زيبا و جاه طلب است، که سويه هاي زميني و معمولي نيز دارد و هنگامي که رابطه او با تراويس به هم مي خورد ، اين ويژگي ها خود را نشان مي دهد. اما هم اوست که با تراويس ارتباطي تعادلي و ظريف را خلق مي کند.
آيريس، معصوميت از دست رفته
در نيويورک خشن، سبع، کثيف و درنده، نيويورک غلو شده اي شريدر ارائه مي دهد، آيريس نمادي از معصوميت است. حسرتي است برشادي از دست رفته. اين حسرت و معصوميت در شخصيت آيريس تجسم يافته، دختر نوجواني که از خانه گريخته و براي يافتن آرامش و کسي که به او تکيه کند به فساد کشيده شده است. تراويس در کوشش براي نجات اين معصوميت از دست رفته است. پيشنهادهاي تراويس او را دچار شک و ترديد مي کند تا از موقعيتي که در آن گرفتار آمده بگريزد، اما اسپورت فروشنده اش که به نوعي به محبت متقابل آيريس محتاج است مانع اين امر مي شود.
ساختار:تلفيق دو نوع روايت
مترجم در پايان فيلمنامه، در مطلبي که نوشته، در اين زمينه مي گويد: «راننده تاکسي بر روي بندي باريک و در ميان دو نوع ساختار، تعدل خود را حفظ مي کند؛ يک سو روايت کلاسيک- مقدمه خط دراماتيک، نقطه اوج و موخره - و ديگر سو ساختار اپيزوديک ذاتي فيلم، اپيزودهايي که شروع هر يک در ميانه اپيزودپيشين است و در نقطه اي از فيلم، خود به اپيزد اصلي بدل مي شود. شريدر در راننده تاکسي به خوبي توانسته است ميان ساختار روايي کلاسيک و ساختار اپيزوديک تعادل ايجاد کند؛ تعادلي ظريف ميان ويژگي هاي اصلي دو فرم شاخص سينماي کلاسيک و سينماي مدرن .
منبع: ماهنامه فيلم نگار26