ساخت برج به جاي شهرک
گفت و گو با مهدي فرودگاهي مشاور فيلمنامه در انجمن سينماي جوانان ايران
پيش از آن که با مسئولي در مهم ترين مرکز توليد فيلم کوتاه در کشور روبه رو شوي، فکر مي کني حتماً روز کسل کننده اي خواهي داشت. بايد با کسي به بحث بنشيني که احتمالاً نه تنها درباره فيلم کوتاه که در مورد سينما هم چيز زيادي نمي داند. اگر غير از اين باشد عجيب است، چون وضعيت فيلم کوتاه، به واسطه نامعلومي سياست هاي دراز مدت تبديل به يک کلاف سر در گم شده است. اما روبه رو شدن با مهدي فرودگاهي همه اين تصورات را از بين مي برد. وقتي مي بيني او هم جواني است به سن و سال خودت، تعجب مي کني و وقتي حرف هايش را مي شنوي متعجب تر مي شوي. در پايان ، به فکر فرو مي روي که اگر يکي از مسئولان سينماي کوتاه ما، چنين فرد روشني است، پس رشته اين کلاف در دست کيست؟
فرودگاهي تحصيل کرده حقوق است و مدتي هم به کار مطبوعاتي مشغول بوده. او چندين کتاب درباره فيلم را ويرايش کرده و کارگاه هاي آموزشي اي را در سراسر کشور برگزار کرده است.
به نظر شما در حال حاضر فيلمنامه کوتاه بين فيلمسازان و مسئولان چه جايگاهي دارد و اين دو دسته به فيلمنامه به چه ديدي نگاه مي کنند؟
معمولاً نگاه فيلمسازان سينما ي کوتاه به فيلمنامه در حد نوشته اي است که فقط بتواند در مسئولاني که قرار است اين فيلمنامه را تصويب کنند و براي توليد آن بودجه اختصاص بدهند، تا حدودي خط اصلي قصه و ابعاد کار را نشان دهد و به همين دليل سينما گران معمولاً آن چيزي را که در ذهن دارند به شکلي سردستي روي کاغذ مي آورند. اين مسئله باعث مي شود معيارهايي را که در نگارش فيلمنامه هاي سينماي بلند شاهد هستيم، در اينجا نبينيم. به اين ترتيب فيلمنامه تبديل به توضيحي عجولانه از ماجرا مي شود که ارکان، ساختار و بخش هاي مختلفش را نمي شود تحليل کرد و در موردش نظر داد. فيلمسازان سينماي کوتاه ايران، از همان سال هاي کار با دوربين سوپر هشت گرفته تا مدت ها بعد که ابزار تغيير کرد، عمدتاً به همين سمت گرايش داشته اند، تا جايي که بعضي معتقدند بايد به صورت شفاهي فيلمنامه تصويب شود البته به نظر من منعي هم در اين کار نيست. يعني وقتي تهيه کننده فيلم با مقاله سينما آشنا باشد، ممکن است با چند سطر و يا حتي چند کلمه بشود ايده اي را برايش شرح داد. اما چون در حال حاضر مشارکت کننده هايي وجود دارند که تخصصشان سينما نيست، لازم مي شود از طريقي به آنها اطلاعات بيشتري در مورد طرح داده شود. با اين وجود فيلمسازان معمولاً نگارش فيلمنامه کوتاه را جدي نمي گيرند و به همين نوشته نارسا درباره طرح و ذهنياتشان بسنده مي کنند، چون فکر مي کنند آن چيزي که در ذهن دارند، به ذهن ديگران هم سرايت خواهد کرد و ديگر دليلي براي نوشتن فيلمنامه وجود ندارد.
اما در مورد ديدگاه مسئولان بايد بگويم تصميم گيران سينماي کوتاه، فيلمنامه نويسي را چندان جدي نمي گيرند. اگر چه همواره اعلام مي کنند که مشکل اصلي، ضعف فيلمنامه است، اما هيچ وقت از جريان هايي که باعث مي شود فيلمنامه هايي خوب نوشته شوند (مثل کارگاه هاي آموزشي يا مسابقات فيلمنامه نويسي) چندان استقبال نمي کنند. بنابراين مي خواهم بگويم متاسفانه ديدگاه مسئولان سينماي کوتاه نسبت به مقوله فيلمنامه در مفهوم تخصصي اش، يک نگاه تخصصي نيست.
آيا اين بي مهري به فيلمنامه کوتاه يا ساده انگاري درباره آن، امري قديمي است يا نو ظهور؟
من فکر مي کنم پيشينه فيلم کوتاه در کشور ما سوابق ويژه اي دارد که ممکن است در بعضي کشورها هم مشابهش را داشته باشيم. اما به هر حال سينماي کوتاه در کشورهاي ديگر طي يک فرايند زمانمند، چهارچوبي تقريباً حرفه اي به خودش گرفته است. برايش يک روند شبه صنعتي تعريف مي شود و همه چيز تقريباً برآوردهايي دقيق و منسجم دارد. در سينماي ما، فيلم کوتاه با سينماي آزاد در پيش از انقلاب شکل گرفت و همواره شکلي مستقل يا حداقل طغيانگر و سرکش داشته است. يعني بر خلاف جريان اصلي سينماي آن موقع که فيلم فارسي بود، سعي مي کرد سينمايي فرهنگي و تا حدودي روشنفکرانه باشد. بنابراين خيلي مواقع حتي از دادن اطلاعات دقيق به تهيه کننده اش هم فرار مي کرد و مي کوشيد سينمايي باشد که بشود معاني مختلفي را از آن برداشت کرد. از طرفي، تصويب کنندگان طرح هاي هنري و صاحبان بودجه، در طول تاريخ فرهنگي کشور عموماً آدم هاي پيچيده اي نبوده اند- بر خلاف آثار که معمولاً به سمت پيچيدگي گرايش داشتند- بنابراين ، تصميم گيران هر جا حس مي کردند طرح يا فيلمنامه دارد چيزهايي مي گويد که بيرون از حيطه انديشه شان است و متوجه ريزه کاري هايش نمي شوند، سعي مي کردند جلويش را بگيرند. همين امر باعث مي شد که فيلمسازان يا نويسندگان، از مسير ديگري وارد شوند و خيلي مواقع بين آن چيزهاي که تصويب مي شد و شکل نهايي آن چه ساخته مي شد، فاصله بود. مواردي را هم داريم که يک کار سفارشي، به يک ضد سفارش تبديل شده است. به همين دليل شما اين رويکرد ديرپا را در سينماي کوتاه ما مي بينيد که در موقع طرح موضوع سعي مي کنند حتي الامکان وارد برخي نکات اساسي نشوند تا بعدها به مشکلي بر نخورند.
اين طور که فهميدم شما بيشترين دليل ساده انگاري فيلمنامه نويسي کوتاه را در عدم پيچيدگي بعضي از مسئولان دانستيد. اما بعضي ها مرتب از نسل جديد مي نالند و معتقدند اين نسل جديد است که ديگر آن توانايي هاي نسل پيشين را ندارد. نظر شما چيست؟
من مي گويم تا حدود زيادي تلقي ما از سينما- حداقل توي کشور خودمان- با پيدايش ابزار جديد سرگرمي تغيير کرده است. به هر حال نسل هاي جديد با سرگرمي هاي تازه اي مواجه اند و بخشي از اين سرگرمي ها سينماست. در حالي که در سال هاي گذشته ما بخش عمده اي از سينما را به عنوان يک ابزار بياني روشنفکرانه- در مفهوم اعمش- در اختيار داشتيم که مي توانست در برابر فيلم تجاري مطرح شود.
من فکر مي کنم خلط مبحثي بين فيلمسازان کوتاه وجود دارد و آن، اين که داشتن فيلمنامه را با روي کاغذ آوردن آن برابر مي دانند و فکر مي کنند چون همه چيز توي ذهنمان هست، پس نوشتن آن لازم نيست .اين اتفاق به خودي خود بد نيست گرچه اپيدمي شدنش بد است- اما چيزي که مشکل ساز مي شود اين است که فيلمساز تصور مي کند فيلمنامه اش را کامل مي داند. حال اين که نمي داند و سر صحنه دچار مشکل مي شود.
اين هم بر مي گردد به همان موضوعي که درباره ضعف آموزش گفتم. خيلي مواقع، فيلمساز تصور درستي از فيلمنامه استاندارد و منسجم ندارد. من هم ايرادي نمي بينم که فيلمساز خيلي چيزها را روي کاغذ نياورد و توي ذهن خودش وجود داشته باشد. ولي وقتي مي خواهيم به توليد سينمايي بپردازيم و با آدم هاي ديگر کار کنيم، نمي توانيم هر لحظه ذهنيت هاي دروني خودمان را توضيح بدهيم. شيوه استاندارد، کمک مي کند تا مثل يک نقشه ساختماني ، به سايرين اطلاعاتي درباره ويژگي هاي عمارتي که قصد ساختن آن را داريم، بدهيم. هيچ کس اطلاعاتي درباره ويژگي هاي عمارتي که قصد ساختن آن را داريم، بدهيم. هيچ کس منکر خلاقيت ها نيست. اما تا جايي که مي شود کيفيات را به کمياب تبديل کرد، اين ايده ها را بايد در فيلمنامه قرار داد تا اگر بناست بر اساس آن وسايلي گرفته شود، دکوپاژي صورت بگيرد يا هماهنگي هايي را اين قبيل به انجام برسد، اين روند تسهيل شود.
اما نداشتن فيلمنامه کامل روي کاغذ يک دليل مهم ديگر هم دارد و آن به سينماي يک نفره اي بر مي گردد که ما در فيلم کوتاه شاهد آن هستيم. ملاحظه مي کنيد که بسياري از فيلمسازها خودشان فيلمبرداري، کارگرداني، تدوين، صدابرداري و بقيه کارها را به تنهايي پيش مي برند. اين که ما مي بينيم همه چيز قائم به ذهن فرد است تا حدودي به دليل همين سينماي يک نفره است. در حالي که وقتي گروه گسترش مي يابد، يک نقشه جامع هم بايد داشته باشيم که آن ايده اوليه را بتوانيم بسط دهيم.
از ميان فيلمنامه هايي که به شما مي رسد، چقدرشان عملي هستند و به عبارتي پشت آن يک نگاه تحقيقاتي وجود دارد؟
بايد اعتراف کرد بخش خيلي کمي از آنها اين گونه اند. البته ناگفته نماند که در پس اين فيلمنامه ها تجربه زيادي به چشم مي آيد؛ تجربه ديدن اشيا و پديده هاي اطراف .خصوصاً چون نويسنده ها متعلق به جاهاي مختلفي از کشورند، هر کدام در محيط خودشان روابط خاصي با پديده ها پيدا مي کنند که خوشبختانه توي فيلم هايشان ديده مي شود. تبلوري که اغلب شمايلي کاملاً غريزي دارد. معمولاً به ندرت فيلمنامه هايي اينجا مي آيد که حس شود يک فيلمنامه نويس سخت گير آن را نوشته است.
گرايش هاي مضموني و فنيشان به چه سمت و سويي است؟
گرايش فيلمسازان جدا از مسائل جامعه نيست . وقتي در جامعه ما شرايط اجتماعي و اقتصادي اصلي ترين دغدغه ذهني افراد را تشکيل مي دهند، مي بينيم که در فيلمنامه ها هم اين جنبه ها نمود پيدا مي کنند.
از نظر ساختاري هم اگر بخواهيم تحليل کنيم، فکر مي کنم بخشي از اين مطلب بر مي گردد به ساختمان فيلم کوتاه که اگر خواستيد راجع بهش صحبت مي کنيم. اما معمولاً فيلمنامه هايي که ما در اينجا با آن برخورد مي کنيم ساختار چندان متفاوتي در روايت ندارند. يعني عموماً داراي يک روايت خطي از موضوع هستند و ماجرا را با افت و خيزهايي به فراخور موضوع پيش مي برد.
خوشحال مي شوم راجع به ساختار فيلم کوتاه هم توضيحاتي بدهيد.
صرف نظر از فيلم هاي کوتاه غير روايي که از حيث شکلي به چند گروه اصلي تقسيم مي شوند، معمولاً فيلم هاي کوتاه روايي ساختاري شبيه به يک لطيفه دارند. يعني تغيير مسيري که ما در سينما به آن «نقطه عطف» مي گوييم ، معمولاً در آخر فيلمنامه به وقوع مي پيوندد و در اين لحظه است که با نمايان شدن چشم اندازهايي تازه براي مخاطب، او به دريافت نويني از موضوع مي رسد. به همين دليل مثل يک لطيفه که بعد از شنيدن نقطه او جشن مي خنديم ادامه حرف هاي گوينده اش زير صداي خنده حضار گم مي شود، گاهي به نظر مي آيد فيلمنامه کوتاه تمام شده اما بي علت هنوز ادامه دارد. از نظر شخصيت پردازي در فيلم کوتاه هم، من تعبيرم اين است که به جاي ساخت يک شهرک پر از خانه هاي يک طبقه، مجبوريم يک برج بسازيم. يعني به جاي اين که فرصت زيادي داشته باشي که در سطح، اطلاعات بدهيم، مجبوريم در عمق و به صورت چند لايه اطلاعات را در اختيار تماشاگر بگذاريم. اما به هر حال شخصيت پردازي در فيلم کوتاه معمولاً ساده تر صورت مي گيرد و به شيوه فيلم بلند نيست.
مي خواهم برگردم به بحث نسل ها. همان طور که گفتم، بعضي ها نگاه مثبتي به نسل جوان ندارند. جدا از مخالفت يا موافقت با اين گروه، چيزي که توجه ما را جلب مي کند، تفاوت آثار نسل جوان ما با نسل جوان کشورهاي بيگانه است. در فيلمنامه هاي آنها ما باز هم با جوان رو در رو هستيم، اما جواني که لکنت ندارد، در حالي که در فيلمنامه هاي داخلي اين اشکال را زياد مي بينيم.
من فکر مي کنم لکنت فيلمسازان داخلي ربط چنداني به فرهنگ داخلي و خارجي ندارد. اين بيشتر به مهارت سخن گفتن برمي گردد. مثل کودکي که اين امکان را مي يابد تا فرصت هايي براي بروز خودش داشته باشد. اين کودک مسلماً خيلي سرزنده تر، شاداب تر و سربلند تر از بچه اي است که چنين فرصتي را نداشته .ترديد نکنيم که جدا از تلاش هاي فردي، بايد روش هاي نظام مندي طرح ريزي شوند تا مجال سخن گفتن را در شرايطي معقول و مداوم در اختيار سينماگران جوان قرار دهند. اين امکاني است که بايد از طريق برنامه ريزي هايي فراتر از توان دست هاي سينما گران ايجاد شود. اجازه بدهيد مثالي بزنم: در سواحل دريا، همه ماهيگيران سعي مي کنند ماهي خودشان را بگيرند و بروند. منطقي نيست که کسي با امکانات محدود شخصي اش ماهي پرورش دهد و توي آب بريزد .يک اداره دولتي، به دليل ماموريتي که دارد و به دليل آن جنبه عمومي اش، از امکاناتي مردمي که در قالب دولت نمود پيدا کرده بايد استفاده کند و ماهي هايي را پرورش دهد و توي دريا رها کند. اين اتفاق در فرهنگ ما نيفتاده است. يعني مديريت ها هم معمولاً شبيه آن صياد محلي رفتار مي کنند و به جاي فرصت آفريني، خودشان هم دنبال بهره مندي از فرصت ها هستند و مي خواهند از آب ماهي بگيرند.
منبع:ماهنامه فيلم نگار26
پيش از آن که با مسئولي در مهم ترين مرکز توليد فيلم کوتاه در کشور روبه رو شوي، فکر مي کني حتماً روز کسل کننده اي خواهي داشت. بايد با کسي به بحث بنشيني که احتمالاً نه تنها درباره فيلم کوتاه که در مورد سينما هم چيز زيادي نمي داند. اگر غير از اين باشد عجيب است، چون وضعيت فيلم کوتاه، به واسطه نامعلومي سياست هاي دراز مدت تبديل به يک کلاف سر در گم شده است. اما روبه رو شدن با مهدي فرودگاهي همه اين تصورات را از بين مي برد. وقتي مي بيني او هم جواني است به سن و سال خودت، تعجب مي کني و وقتي حرف هايش را مي شنوي متعجب تر مي شوي. در پايان ، به فکر فرو مي روي که اگر يکي از مسئولان سينماي کوتاه ما، چنين فرد روشني است، پس رشته اين کلاف در دست کيست؟
فرودگاهي تحصيل کرده حقوق است و مدتي هم به کار مطبوعاتي مشغول بوده. او چندين کتاب درباره فيلم را ويرايش کرده و کارگاه هاي آموزشي اي را در سراسر کشور برگزار کرده است.
به نظر شما در حال حاضر فيلمنامه کوتاه بين فيلمسازان و مسئولان چه جايگاهي دارد و اين دو دسته به فيلمنامه به چه ديدي نگاه مي کنند؟
معمولاً نگاه فيلمسازان سينما ي کوتاه به فيلمنامه در حد نوشته اي است که فقط بتواند در مسئولاني که قرار است اين فيلمنامه را تصويب کنند و براي توليد آن بودجه اختصاص بدهند، تا حدودي خط اصلي قصه و ابعاد کار را نشان دهد و به همين دليل سينما گران معمولاً آن چيزي را که در ذهن دارند به شکلي سردستي روي کاغذ مي آورند. اين مسئله باعث مي شود معيارهايي را که در نگارش فيلمنامه هاي سينماي بلند شاهد هستيم، در اينجا نبينيم. به اين ترتيب فيلمنامه تبديل به توضيحي عجولانه از ماجرا مي شود که ارکان، ساختار و بخش هاي مختلفش را نمي شود تحليل کرد و در موردش نظر داد. فيلمسازان سينماي کوتاه ايران، از همان سال هاي کار با دوربين سوپر هشت گرفته تا مدت ها بعد که ابزار تغيير کرد، عمدتاً به همين سمت گرايش داشته اند، تا جايي که بعضي معتقدند بايد به صورت شفاهي فيلمنامه تصويب شود البته به نظر من منعي هم در اين کار نيست. يعني وقتي تهيه کننده فيلم با مقاله سينما آشنا باشد، ممکن است با چند سطر و يا حتي چند کلمه بشود ايده اي را برايش شرح داد. اما چون در حال حاضر مشارکت کننده هايي وجود دارند که تخصصشان سينما نيست، لازم مي شود از طريقي به آنها اطلاعات بيشتري در مورد طرح داده شود. با اين وجود فيلمسازان معمولاً نگارش فيلمنامه کوتاه را جدي نمي گيرند و به همين نوشته نارسا درباره طرح و ذهنياتشان بسنده مي کنند، چون فکر مي کنند آن چيزي که در ذهن دارند، به ذهن ديگران هم سرايت خواهد کرد و ديگر دليلي براي نوشتن فيلمنامه وجود ندارد.
اما در مورد ديدگاه مسئولان بايد بگويم تصميم گيران سينماي کوتاه، فيلمنامه نويسي را چندان جدي نمي گيرند. اگر چه همواره اعلام مي کنند که مشکل اصلي، ضعف فيلمنامه است، اما هيچ وقت از جريان هايي که باعث مي شود فيلمنامه هايي خوب نوشته شوند (مثل کارگاه هاي آموزشي يا مسابقات فيلمنامه نويسي) چندان استقبال نمي کنند. بنابراين مي خواهم بگويم متاسفانه ديدگاه مسئولان سينماي کوتاه نسبت به مقوله فيلمنامه در مفهوم تخصصي اش، يک نگاه تخصصي نيست.
آيا اين بي مهري به فيلمنامه کوتاه يا ساده انگاري درباره آن، امري قديمي است يا نو ظهور؟
من فکر مي کنم پيشينه فيلم کوتاه در کشور ما سوابق ويژه اي دارد که ممکن است در بعضي کشورها هم مشابهش را داشته باشيم. اما به هر حال سينماي کوتاه در کشورهاي ديگر طي يک فرايند زمانمند، چهارچوبي تقريباً حرفه اي به خودش گرفته است. برايش يک روند شبه صنعتي تعريف مي شود و همه چيز تقريباً برآوردهايي دقيق و منسجم دارد. در سينماي ما، فيلم کوتاه با سينماي آزاد در پيش از انقلاب شکل گرفت و همواره شکلي مستقل يا حداقل طغيانگر و سرکش داشته است. يعني بر خلاف جريان اصلي سينماي آن موقع که فيلم فارسي بود، سعي مي کرد سينمايي فرهنگي و تا حدودي روشنفکرانه باشد. بنابراين خيلي مواقع حتي از دادن اطلاعات دقيق به تهيه کننده اش هم فرار مي کرد و مي کوشيد سينمايي باشد که بشود معاني مختلفي را از آن برداشت کرد. از طرفي، تصويب کنندگان طرح هاي هنري و صاحبان بودجه، در طول تاريخ فرهنگي کشور عموماً آدم هاي پيچيده اي نبوده اند- بر خلاف آثار که معمولاً به سمت پيچيدگي گرايش داشتند- بنابراين ، تصميم گيران هر جا حس مي کردند طرح يا فيلمنامه دارد چيزهايي مي گويد که بيرون از حيطه انديشه شان است و متوجه ريزه کاري هايش نمي شوند، سعي مي کردند جلويش را بگيرند. همين امر باعث مي شد که فيلمسازان يا نويسندگان، از مسير ديگري وارد شوند و خيلي مواقع بين آن چيزهاي که تصويب مي شد و شکل نهايي آن چه ساخته مي شد، فاصله بود. مواردي را هم داريم که يک کار سفارشي، به يک ضد سفارش تبديل شده است. به همين دليل شما اين رويکرد ديرپا را در سينماي کوتاه ما مي بينيد که در موقع طرح موضوع سعي مي کنند حتي الامکان وارد برخي نکات اساسي نشوند تا بعدها به مشکلي بر نخورند.
اين طور که فهميدم شما بيشترين دليل ساده انگاري فيلمنامه نويسي کوتاه را در عدم پيچيدگي بعضي از مسئولان دانستيد. اما بعضي ها مرتب از نسل جديد مي نالند و معتقدند اين نسل جديد است که ديگر آن توانايي هاي نسل پيشين را ندارد. نظر شما چيست؟
من مي گويم تا حدود زيادي تلقي ما از سينما- حداقل توي کشور خودمان- با پيدايش ابزار جديد سرگرمي تغيير کرده است. به هر حال نسل هاي جديد با سرگرمي هاي تازه اي مواجه اند و بخشي از اين سرگرمي ها سينماست. در حالي که در سال هاي گذشته ما بخش عمده اي از سينما را به عنوان يک ابزار بياني روشنفکرانه- در مفهوم اعمش- در اختيار داشتيم که مي توانست در برابر فيلم تجاري مطرح شود.
در عين حال معتقدم که به دليل رواج فرهنگ پيچيده تفريح و سرگرمي، نسل هاي تازه تر نوع ديگري به سينما نگاه مي کنند. به همين دليل است که مي بينيد سينماي داستاني و سينماي عملي- تخيلي در بين نسل نو رونق بيشتري دارد. در حالي که نسل هاي قبل، شايد با فيلم هاي مستند رابطه بيشتري برقرار مي کردند.
همين جا اصلاح کنم که در مورد ضعف نگارش فيلمنامه ها به نظرم دليل ديگري هم وجود دارد که حتي مهم تر از مسئولان است و آن، اين که متاسفانه شيوه هاي آموزشي مناسبي براي نگارش فيلمنامه بين سينما گران کوتاه وجود ندارد.من فکر مي کنم خلط مبحثي بين فيلمسازان کوتاه وجود دارد و آن، اين که داشتن فيلمنامه را با روي کاغذ آوردن آن برابر مي دانند و فکر مي کنند چون همه چيز توي ذهنمان هست، پس نوشتن آن لازم نيست .اين اتفاق به خودي خود بد نيست گرچه اپيدمي شدنش بد است- اما چيزي که مشکل ساز مي شود اين است که فيلمساز تصور مي کند فيلمنامه اش را کامل مي داند. حال اين که نمي داند و سر صحنه دچار مشکل مي شود.
اين هم بر مي گردد به همان موضوعي که درباره ضعف آموزش گفتم. خيلي مواقع، فيلمساز تصور درستي از فيلمنامه استاندارد و منسجم ندارد. من هم ايرادي نمي بينم که فيلمساز خيلي چيزها را روي کاغذ نياورد و توي ذهن خودش وجود داشته باشد. ولي وقتي مي خواهيم به توليد سينمايي بپردازيم و با آدم هاي ديگر کار کنيم، نمي توانيم هر لحظه ذهنيت هاي دروني خودمان را توضيح بدهيم. شيوه استاندارد، کمک مي کند تا مثل يک نقشه ساختماني ، به سايرين اطلاعاتي درباره ويژگي هاي عمارتي که قصد ساختن آن را داريم، بدهيم. هيچ کس اطلاعاتي درباره ويژگي هاي عمارتي که قصد ساختن آن را داريم، بدهيم. هيچ کس منکر خلاقيت ها نيست. اما تا جايي که مي شود کيفيات را به کمياب تبديل کرد، اين ايده ها را بايد در فيلمنامه قرار داد تا اگر بناست بر اساس آن وسايلي گرفته شود، دکوپاژي صورت بگيرد يا هماهنگي هايي را اين قبيل به انجام برسد، اين روند تسهيل شود.
اما نداشتن فيلمنامه کامل روي کاغذ يک دليل مهم ديگر هم دارد و آن به سينماي يک نفره اي بر مي گردد که ما در فيلم کوتاه شاهد آن هستيم. ملاحظه مي کنيد که بسياري از فيلمسازها خودشان فيلمبرداري، کارگرداني، تدوين، صدابرداري و بقيه کارها را به تنهايي پيش مي برند. اين که ما مي بينيم همه چيز قائم به ذهن فرد است تا حدودي به دليل همين سينماي يک نفره است. در حالي که وقتي گروه گسترش مي يابد، يک نقشه جامع هم بايد داشته باشيم که آن ايده اوليه را بتوانيم بسط دهيم.
از ميان فيلمنامه هايي که به شما مي رسد، چقدرشان عملي هستند و به عبارتي پشت آن يک نگاه تحقيقاتي وجود دارد؟
بايد اعتراف کرد بخش خيلي کمي از آنها اين گونه اند. البته ناگفته نماند که در پس اين فيلمنامه ها تجربه زيادي به چشم مي آيد؛ تجربه ديدن اشيا و پديده هاي اطراف .خصوصاً چون نويسنده ها متعلق به جاهاي مختلفي از کشورند، هر کدام در محيط خودشان روابط خاصي با پديده ها پيدا مي کنند که خوشبختانه توي فيلم هايشان ديده مي شود. تبلوري که اغلب شمايلي کاملاً غريزي دارد. معمولاً به ندرت فيلمنامه هايي اينجا مي آيد که حس شود يک فيلمنامه نويس سخت گير آن را نوشته است.
گرايش هاي مضموني و فنيشان به چه سمت و سويي است؟
گرايش فيلمسازان جدا از مسائل جامعه نيست . وقتي در جامعه ما شرايط اجتماعي و اقتصادي اصلي ترين دغدغه ذهني افراد را تشکيل مي دهند، مي بينيم که در فيلمنامه ها هم اين جنبه ها نمود پيدا مي کنند.
از نظر ساختاري هم اگر بخواهيم تحليل کنيم، فکر مي کنم بخشي از اين مطلب بر مي گردد به ساختمان فيلم کوتاه که اگر خواستيد راجع بهش صحبت مي کنيم. اما معمولاً فيلمنامه هايي که ما در اينجا با آن برخورد مي کنيم ساختار چندان متفاوتي در روايت ندارند. يعني عموماً داراي يک روايت خطي از موضوع هستند و ماجرا را با افت و خيزهايي به فراخور موضوع پيش مي برد.
خوشحال مي شوم راجع به ساختار فيلم کوتاه هم توضيحاتي بدهيد.
صرف نظر از فيلم هاي کوتاه غير روايي که از حيث شکلي به چند گروه اصلي تقسيم مي شوند، معمولاً فيلم هاي کوتاه روايي ساختاري شبيه به يک لطيفه دارند. يعني تغيير مسيري که ما در سينما به آن «نقطه عطف» مي گوييم ، معمولاً در آخر فيلمنامه به وقوع مي پيوندد و در اين لحظه است که با نمايان شدن چشم اندازهايي تازه براي مخاطب، او به دريافت نويني از موضوع مي رسد. به همين دليل مثل يک لطيفه که بعد از شنيدن نقطه او جشن مي خنديم ادامه حرف هاي گوينده اش زير صداي خنده حضار گم مي شود، گاهي به نظر مي آيد فيلمنامه کوتاه تمام شده اما بي علت هنوز ادامه دارد. از نظر شخصيت پردازي در فيلم کوتاه هم، من تعبيرم اين است که به جاي ساخت يک شهرک پر از خانه هاي يک طبقه، مجبوريم يک برج بسازيم. يعني به جاي اين که فرصت زيادي داشته باشي که در سطح، اطلاعات بدهيم، مجبوريم در عمق و به صورت چند لايه اطلاعات را در اختيار تماشاگر بگذاريم. اما به هر حال شخصيت پردازي در فيلم کوتاه معمولاً ساده تر صورت مي گيرد و به شيوه فيلم بلند نيست.
مي خواهم برگردم به بحث نسل ها. همان طور که گفتم، بعضي ها نگاه مثبتي به نسل جوان ندارند. جدا از مخالفت يا موافقت با اين گروه، چيزي که توجه ما را جلب مي کند، تفاوت آثار نسل جوان ما با نسل جوان کشورهاي بيگانه است. در فيلمنامه هاي آنها ما باز هم با جوان رو در رو هستيم، اما جواني که لکنت ندارد، در حالي که در فيلمنامه هاي داخلي اين اشکال را زياد مي بينيم.
من فکر مي کنم لکنت فيلمسازان داخلي ربط چنداني به فرهنگ داخلي و خارجي ندارد. اين بيشتر به مهارت سخن گفتن برمي گردد. مثل کودکي که اين امکان را مي يابد تا فرصت هايي براي بروز خودش داشته باشد. اين کودک مسلماً خيلي سرزنده تر، شاداب تر و سربلند تر از بچه اي است که چنين فرصتي را نداشته .ترديد نکنيم که جدا از تلاش هاي فردي، بايد روش هاي نظام مندي طرح ريزي شوند تا مجال سخن گفتن را در شرايطي معقول و مداوم در اختيار سينماگران جوان قرار دهند. اين امکاني است که بايد از طريق برنامه ريزي هايي فراتر از توان دست هاي سينما گران ايجاد شود. اجازه بدهيد مثالي بزنم: در سواحل دريا، همه ماهيگيران سعي مي کنند ماهي خودشان را بگيرند و بروند. منطقي نيست که کسي با امکانات محدود شخصي اش ماهي پرورش دهد و توي آب بريزد .يک اداره دولتي، به دليل ماموريتي که دارد و به دليل آن جنبه عمومي اش، از امکاناتي مردمي که در قالب دولت نمود پيدا کرده بايد استفاده کند و ماهي هايي را پرورش دهد و توي دريا رها کند. اين اتفاق در فرهنگ ما نيفتاده است. يعني مديريت ها هم معمولاً شبيه آن صياد محلي رفتار مي کنند و به جاي فرصت آفريني، خودشان هم دنبال بهره مندي از فرصت ها هستند و مي خواهند از آب ماهي بگيرند.
منبع:ماهنامه فيلم نگار26
/ج