موسيقي و غنا از ديدگاه اسلام(1)

قبل از آن که به موضوع بحث بپردازيم لازم است با مفهوم لغوي و فقهي «غنا»و «موسيقي»آشنا شويم، زيرا چنان چه ماهيت غنا و موسيقي براي ما روشن نشود، موضوع بحث مجهول خواهد ماند، و اين موجب ابهام در حکم نيز مي گردد.
دوشنبه، 1 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
موسيقي و غنا از ديدگاه اسلام(1)

موسيقي و غنا از ديدگاه اسلام(1)
موسيقي و غنا از ديدگاه اسلام(1)


 






 

مفهوم موسيقي و غنا
 

قبل از آن که به موضوع بحث بپردازيم لازم است با مفهوم لغوي و فقهي «غنا»و «موسيقي»آشنا شويم، زيرا چنان چه ماهيت غنا و موسيقي براي ما روشن نشود، موضوع بحث مجهول خواهد ماند، و اين موجب ابهام در حکم نيز مي گردد.

مفهوم لغوي موسيقي
 

اصل واژه «موسيقي »يوناني است که در زبان عربي و فارسي نيز استعمال مي شود. اهل لغت مفهوم آن را با عبارت هاي گوناگون بيان کرده اند که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:

1. در اقرب الموارد آمده است.
 

الموسيقي فن الغناء والتطريب يونانيتها موسيکي، و صاحب الفن موسيقي؛
موسيقا به معناي فن آوازه خواني، سرود خواني و شادي کردن است؛ لفظ يوناني آن موسيکا مي باشد و صاحب اين فن را [در زبان عربي] موسيقي مي گويند.(1)

2. در المعجم الوجيز مي خوانيم:
 

الموسيقي لفظ يطلق علي فنون العزف علي آلات الطرب... الموسيقي المنسوب
الي الموسيقي. الموسيقار: من حرفته الموسيقي؛
موسيقا لفظي است که بر فنون نواختن آلات طرب اطلاق مي شود... .
موسيقي به کسي گفته مي شود که با موسيقا ارتباط داشته باشد و به آن منسوب گردد.
موسيقا کسي است که حرفه و شغلش موسيقي باشد.(2)
عبارت فوق در المعجم الوسيط نيز آمده است.(3)

3. در المنجد چنين آمده است:
 

الموسيقي فن الغناء و التطريب و العامه تقول. موزيکا و تطلقها علي بعض آلات الطرب (يونانيه ). الموسيقي من يتعاطي الموسيقي.
موسيقا لفظ يوناني و به معناي فن خوانندگي و نوازندگي است و مردم عوام به آن «موزيکا»مي گويند و مقصودشان بعض آلات موسيقي مي باشد، و موسيقي به کسي گفته مي شود که با موسيقا ارتباط داشته باشد.(4)

4. برهان قاطع مي گويد:
 

موسيقار ساز معروفي است که آن را از ني هاي بزرگ و کوچک به هم وصل کرده اند... . و جمعي گويند: نام پرنده اي است که در منقار آن سوراخ بسياري هست و از آن سوراخ ها آوازهاي گوناگون برمي آيد وموسيقي از آن مأخوذ است.(5)

5. در لغت نامه دهخدا مي نويسد: در رسائل اخوال الصفا آمده:
 

ان الموسيقي هي الغناء والغناء هو الحان مؤلفه؛
منظور از موسيقي همان غناست، و غنا مجموعه اي از آهنگ هاست.(6)

6. در فرهنگ دانشگاهي مي خوانيم:
 

موسيقي فن خوانندگي و تهييج مردم به شهرت جسماني است.(7)

7. فرهنگ نوين مي گويد:
 

موسيقي الغنا و التطريب؛ فن نغمه پردازي و ساززني است.(8)

8. در فرهنگ ابجدي چنين آمده است:
 

الموسيقي: فن آواز و موزيک (اين کلمه يوناني است ) الموسيقي: موسيقي دان.(9)

9. در فرهنگ فشرده زبان فارسي چنين مي خوانيم:
 

موسيقي (اسم، معرب، يوناني، لاتيني ) فن ترکيب اصوات به نحوي که به گوش خوشايند باشد، موزيک.
موسيقي دان: هنرمندي که به شناخت و خلق آثار موسيقي يا نواحتن ابزار موسيقي مي پردازد. (موزيسين (10)
فارابي در الموسيقي الکبير مي گويد:
فلفظ الموسيقي معناه الالحان و اسم اللحن قد يقع علي جماعه نغم مختلفه رتبت ترتيباً محدوداً.
کلمه موسيقي به معناي آهنگ هاست، و آهنگ نيز به معناي نغمه هاي مختلفي است که با نظم و ترتيب در کنار هم چيده شود.(11)
و همو مي گويد:
و صناعه الموسيقي بالجمله، هي الصناعه التي تشتمل علي الالحان، وما بها تلتئم، و ما بها تصير اکمل و اجود؛ (12)
فن موسيقي، عبارت است از فن آهنگ ها و چيزهايي که آهنگ ها را به هم ديگر مرتبط مي سازد و موجب کمال و زيبايي آهنگ مي گردد.
آقاي علي حسيني در کتاب الموسيقي، پس از نقل سخنان برخي از دانشمندان علم لغت در معناي کلمه موسيقي مي گويد:
ان الموسيقي هي الاصوات المتزنه علي اساس الموازين الا يقاعيه التي تخرج من آلات الموسيقي.
و بعباره اخري: الموسيقي هي النغمات التي تخرج من اداة الموسيقي، و تکون علي اساس قواعدها و هو المسمي بالنوت.
و بعباره ثالثه: ان الموسيقي هي الحان التي تخرج من اداة الموسيقي. و تکون علي اساس التناسب و الموازين الايقاعيه.(13)
خلاصه هر سه عبارت چنين است:
موسيقي عبارت است از: آهنگ هايي که از آلات موسيقي خارج شود و متناسب با قواعد موسيقي که در اصطلاح اهل موسيقي «نوت»گويند باشد.

مفهوم نوت = نُت
 

فرهنگ زبان فارسي، «نوت»را اين گونه معنا کرده است:
نوت [not] (= نُت): نشانه هايي که به وسيله آنها آوازهاي موسيقي را نشان مي دهند: دو، ر، مي، فا، سل، لا، سي.و(14)
در فرهنگ معين نيز «نوت»را شبيه عبارت فوق معنا کرده و سپس چگونگي کاربرد هر يک از آن هفت نشانه را توضيح داده است.
به طور خلاصه مي توان گفت: منظور از موسيقي در لغت صدايي است که از نواختن آلات موسيقي ايجاد شود و با آهنگ هاي متعارف آن (نوت) تناسب داشته باشد.

مفهوم لغوي غنا
 

واژه شناسان، کلمه «غنا»را با عبارت هاي مختلف بيان کرده اند که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. در فرهنگ جامع آمده است: «غناء: آواز خوش، سرود».
در فرهنگ دانشگاهي نيز همين عبارت آمده است.
2. در فرهنگ عميد آمده: «غناء (به کسر غين): آواز خوش، سرود، آواز طرب انگيز.»
در فرهنگ اميد نيز همين عبارت آمده است.
3. لغت نامه دهخدا مي گويد: «غناء : آواز خوشي که طرب انگيزد؛ سرود».
4. ابن اثير در نهايه و ابن منظور در لسان العرب غناء.
هر کس صداي خود را بلند کند و آن را کش دهد، صداي او در نزد عرب ها غناء ناميده مي شود.
5. خليل بن احمد فراهيدي در کتاب العين مي گويد:
الغناء: ممدود في الصوت؛ غنا عبارت است از کشيدن صدا.
6. طريحي در مجمع البحرين گفته است:
الغناء - ککساء -: الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب، او ما يسمي في العرب غناء و ان لم يطرب سواء کان في شعر او قرآن، او غير هما؛
غناء (بر وزن کساء) عبارت است از: صدايي که همراه با ترجيح و زير و بم باشد به گونه اي که طرب انگيز و شادي آفرين باشد، يا در نظر عرف «غناء»ناميده شود اگر چه طرب آور نباشد، اعم از اين که در قرائت قرآن يا شعر باشد و يا در غير اينها.
7. در کتاب المعجم الوجيز و نيز المعجم الوسيط چنين آمده است:
الغناء: التطريب و الترنم بالکلام الموزون و غيره، يکون مصحوباً بالموسيقي و غير مصحوب بها؛
غنا عبارت است از: نغمه پردازي و زمزمه کردن با کلام موزون يا غير موزون اعم از اين که همراه به موسيقي و نوازندگي باشد و يا بدون آن.
8. در المنجد آمده است:
غني تغنيه: صوت والشعر و بالشعر : ترنم به بالغناء؛
هرگاه گفته شود: «غني تغنيه »منظور اين است که آواز داد. و هر گاه گفته شود: «غني الشعر»يا «غني بالشعر»يعني با شعر آواز خواني کرد، ترانه خواند.
9. در تاج العروس مي خوانيم:
الغناء - ککساء- من الصوت: ما طرب به؛
غناء (بر وزن کساء) آوازي است که طرب آور باشد.
10. در فرهنگ نوين عربي - فارسي مي خوانيم:
غناء: ترنيم؛ سرود خواني، آواز خواني.
11. ابن يعيش در شرح المفصل گفته است:
وانما سمي المغني مغنياً لانه يغنن صوته، اي يجعل فيه غنه؛
آواز خوان را از اين نظر «مغني »مي گويند که صداي خود را با «غنه »ادا مي کند.
در تعريف «غنه»نيز گفته شده است:
غنه صوتي است که از خيشوم (فضاي بيني) خارج شود.(15)
12. در المصباح المنير مي خوانيم:
و الغناء مثال کتاب: الصوت وقياسه الضم؛ لانه صوت، و غني - بالتشديد -: اذا ترنم بالغناء؛
غنا (بر وزن کتاب) به معناي آواز است و طبق قاعده بايد به ضمن غين (غناء) مي آمد، زيرا آن به معناي صوت است (که بايد بر وزن فعال باشد) و کلمه «غني»(با تشديد) وقتي گفته مي شود که کسي با آواز ترانه بخواند.
13. جوهري در الصحاح مي گويد:
الغناء - بالکسر - من السماع؛ غنا (با کسر غين) به معناي سماع و آواز خواني است. درباره واژه «سمع»نيز گفته است: «و المسمعه: المغنيه» پس معلوم مي شود که جوهري نيز، غنا را به معناي آواز خواني مي داند.(16)
14. در لغت نامه دهخدا، از چهار کتاب: مهذب الاسماء، منتهي الارب، غياث اللغاب و اقرب الموارد، به ترتيب، چهار تعريف زير را آورده است:
1. غناء: سرود. 2. آواز خوش که طرب انگيزد. 3. نغمه و سرود خواني. 4. آواز خوش طرب انگيز، و قياس در آن «ضم غين»؛ يعني «غناء»چه آن به صوت دلالت مي کند، و «غناء»به معناي تغني و آواز خواني است و آن در صورتي تحقق مي پذيرد که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد و اين نوعي بازي است... .
15. عبارت اقرب الموارد - که ترجمه آن را از لغت نامه دهخدا ملاحظه فرموده ايد- چنين است:
الغناء من الصوت: ما طرب به، و قياسه الضم؛ لانه صوت. و قال في الکتاب: الغناء - بالضم و المد - التغني، و لا يتحقق ذلک الا بکون الألحان من الشعر، و انضمام التصفيق لها، فهو من انواع اللهب.
در اين تعريف، شعر بودن مطلب و همراه بودن با کف زدن و امثال آن را نيز در تحقق غنا شرط دانسته است، ولي بديهي است که آنها از لوازم تحقق غنا نيست و بدون آنها نيز «غناء »محقق مي شود.
16. در قاموس فقهي آمده است:
غناء: غني يغني غناء و هو الصوت المشتمل علي الترجيع؛
غنا: آوازي است که با ترجيع (چرخاندن صدا در گلو ) باشد.

نتيجه
 

از مجموع کلمات واژه شناسان، در بيان مفهوم «غناء»مطالب زير استفاده مي شود:
1. کلمه «غناء »از آن جهت که اسم صوت است بايد طبق قاعده «غناء»به ضم غين بر وزن «فعال»مي آمد، ولي چون عرب ها آن را با کسر غين (غناء) استعمال کرده اند مي گوييم: اين «سماعي»است، نه «قياسي»
2. در مفهوم «غناء»اختلاف است که آيا غنا عبارت است از: آواز خوش، يا آواز خوش طرب انگيز، يا آواز کشش دار، يا آواز طرب انگيزي که مشتمل بر «ترجيع» باشد، ويا صداي طرب انگيزي که همراه با شعر و کف زدن باشد و...؟
3. اگر چه تعاريف واژه شناسان در باره «غناء» در ظاهر دچار اختلاف مي باشد، ولي بعيد نيست که همه را ناظر به يک معنا بدانيم و بگوييم: از نظر اهل لغت، غنا عبارت است از: «صوتي که با ترجيع و کيفيت خاصي ادا شود که طرب انگيز باشد».
يا بگوييم: «غنا در لغت عبارت است از: آواز خوش شادي آفرين يا حزن آور».

مفهوم ترجيع و طرب
 

از آن جا که در اکثر عبارات مذکور، لفظ «ترجيع»و «طرب»آمده لازم است مفهوم اين دو واژه نيز آورده شود تا مفهوم «غناء»روشن گردد.

معناي لغوي ترجيع
 

جوهري در صحاح گفته است:
ترجيع الصوت: ترديده في الحلق کقراءه اصحاب الالحان؛
ترجيع عبارت است از: چرخاندن صدا در گلو، همان گونه که صاحبان آهنگ مي خوانند.
ابن اثير در نهايه مي نويسد:
الترجيع: ترديد القراءه و منه ترجيع الاذان؛
ترجيع عبارت است از: چرخاندن صدا و زير و بم دادن به آن در قرائت قرآن يا در اذان.
در فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامي آمده است:
مراد از «ترجيع»، تردد صوت است در حلق و دهان با اوزان مخصوص.
بنابراين، ترجيع عبارت است از: آوا، آهنگ دادن به صدا، زير و بم و چهچهه ي صدا.

معناي لغوي طرب
 

فيومي در مصباح مي گويد:
طرب: (طرباً) فهو(طرب) من باب تعب (طروب) مبالغه، و هي خفه تصيبه؛ لشده حزن او سرور، والعامه تخصه بالسرور، و طرب في صوته بالتضعيف: رجعه و مده؛
«طرب»فعل ماضي، «طرباً»مصدر، از باب تعب يتعب، اسم فاعل آن «طرب»و صيغه مبالغه اش «طروب »است.
و آن (طرب) يک نوع حالت سبکي است که در اثر شدت حزن يا شدت سرور و شادماني به انسان دست مي دهد. البته مردم عوام، طرب رامخصوص سرور و شادماني مي دانند. طرب في صوته (با تشديد از باب تفعيل) به معناي ترجيع و کشيدن صداست.
در المنجد آمده است:
طرب طرباً: اهتز و اضطرب فرحاً او حزناً.
طرب، يعني از روي شادي يا حزن و اندوه، به اهتراز و اضطراب در آمد.
در کتاب تعريفات آمده است:
الطرب خفه تصيب الانسان لشده حزن او سرور؛
طرب، يک حالت خفت و سبکي است که در اثر حزن يا شادي به انسان عارض مي شود. همين عبارت در صحاح نيز آمده است.
در فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامي آمده است:
مراد از «طرب»نوعي خفت و سبکي در نفس است که از شدت شادي يا غم پيدا شود.
پس «طرب»عبارت است از: حالتي که در اثر غم يا شادي به انسان دست مي دهد به گونه اي که در اثر آن، حرکات سبک و خلاف شأن وقار و متانت از او صادر گردد.

توضيح معناي طرب
 

طرب، حالتي است که در اثر احساسات شديد، به انسان دست مي دهد و موجب بروز حرکات و رفتار خاصي در او مي شود که در حالت معمولي از آن پرهيز مي کند؛ يعني آن رفتارها را براي خود سزاوار نمي داند و آنها را برخلاف شأن و وقار خود مي داند؛ خواه در اثر غم و غصه و مصيبت باشد و خواه در اثر شادي و شعف. به عنوان مثال، کسي که عزيز او مرده است، گريه مي کند، آب چشم و بيني اش سيلان پيدا مي کند، از ته دل با صداب بلند ناله مي کند. بي حال به راست و چپ مي افتد و... در حالي که همين شخص در اوقات ديگر، اين قبيل حرکات را ناپسند و ضد وقار خود مي داند.
هم چنين کسي که تحت تأثير موسيقي يا غنا قرار گرفته باشد، حرکات سبک از او صادر مي شود که در اوقات ديگر از آنها پرهيز مي کند و آن حرکات را ناپسند و خلاف شأن و شخصيت خود مي داند.
بنابراين، طرب دو نوع است: طرب حزن و طرب شادي و هر کدام نيز بر دوگونه است: طبيعي و مصنوعي. طرب طبيعي، مانند حالت شادي و حزني که از تولد يا مرگ فرزند به پدر و مادر دست مي دهد، يا حزن و اندوهي که از شنيدن مصائب اهل بيت (ع) حاصل مي شود.
هم چنين سرور و شادي که براي مؤمن، به هنگام افطار، روز عيد فطر، هنگام ملاقات مؤمنان و پس از انجام هر عمل صالحي حاصل مي شود، (17) و يا غم و اندوهي که پس از ارتکاب گناه، در مؤمن پيدا مي شود و مقدمه توبه و پشيماني از گناه مي گردد.
اين نوع شادي ها و حزن ها، طرب طبيعي ناميده مي شود که نه تنها ناپسند نيست، بلکه در مواردي مطلوب و پسنديده است.
طرب مصنوعي آن است که از آهنگ موسيقي و غنا به دست آمده باشد. به عنوان مثال، کسي که هيچ غم وغصه اي ندارد و به ياد مصائب اهل بيت (ع) هم نيست، آهنگي را گوش مي کند و در اثر آن محزون و گريان مي شود و يا کسي که هيچ خبر مسرت بخشي به او داده نشده و عمل صالحي که موجب خشنودي گردد انجام نداده است، بديهي است که چنين شخصي در حال طبيعي، شادي غير معمولي ندارد، ولي در اثر شنيدن آهنگ موسيقي يا غنا به گونه اي شاد مي شود که حرکات غير عادي از او صادر مي گردد، اين حالت، طرب مصنوعي ناميده مي شود.

طرب فعلي و شأني
 

در اين جا سؤالي مطرح است که: آيا در تحقق معناي «غناء»مطرب فعلي بودن صداي آن شرط است، يا مطرب شأني بودن نيز در تحقق آن کفايت مي کند؟
منظور از مطرب فعلي آن است که، صدا به گونه اي باشد که هم اکنون و بالفعل طرب آور باشد.
منظور از مطرب شأني آن است، که صدا شأنيت و صلاحيت طرب را داشته باشد. ليکن در اثر وجود مانعي، حالت «طرب»حاصل نشود، مثلاً آوازي که مشتمل بر ترجيع باشد و آهنگ آن نيز طرب آور باشد، ولي به جهت عوارضي از قبيل درشتي صداي خواننده يا مريضي شنونده و امثال اينها طرب حاصل نشود.
اکنون سؤال اين است که، آيا چنين صدايي - که بالفعل طرب نمي آورد - محکوم به حکم غناست يا نه؟
اگر مراد از مطرب را مطرب شأني بدانيم، چنين صدايي که لحن آن، لحن غنايي بوده و صرفاً به سبب موانعي مثل خشونت صدا و امثال آن، بالفعل مطرب نيست، مشمول حکم غنا خواهد بود، ولي اگر مراد از مطرب را، مطرب فعلي بدانيم، چنين صدايي مشمول حکم غنا نخواهد بود.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: چون در تشريع احکام شرع مقدس اسلام، نوع مردم در نظر گرفته شده است نه شخص، معيار تحقق غنا نيز بايد نوعي و شأني باشد؛ يعني همان گونه که نجس و حرام بودن شراب و هر مسکر ديگر، نوعي است، حتي براي افرادي که مست کننده نباشد نيز نجس و حرام مي باشد، آوازي که صلاحيت طرب انگيزي براي نوع مردم داشته باشد اگر چه براي افرادي طرب آور نباشد، نسبت به آنان نيز معناي غنا محقق مي گردد وحکم حرمت غنا در حق آنان نيز جاري مي شود.
بسياري از فقهاي بزرگ شيعه، مانند شيخ انصاري، امام خميني و... به اين مطلب تصريح کرده اند که، در تحقق معناي «غناء»طرب شأني کافي است. عبارت آنان را در بخش «کلمات فقها در بيان مفهوم غنا»ملاحظه خواهيد کرد.

نتيجه
 

از مجموع مطالب مذکور، چنين به دست مي آيد: موسيقي که يک لفظ يوناني است و در زبان عربي به آن «موسيقي»مي گويند، طبق نظريه بعضي از واژه شناسان؛ مفهومي مرادف با مفهوم «غناء»دارد، ولي بنا به گفته ي اکثر آنان؛ مفهوم اين دو کلمه، متفاوت بوده هر کدام کاربرد جداگانه اي دارد، به اين ترتيب که «موسيقي »از نواختن آلات طرب پيدا مي شود که به آن «نوازندگي »گويند، ولي «غناء»کيفيت صداي انساني است و در تحقق آن، وجود آلات موسيقي شرط نيست و به آن «خوانندگي»گويند.
بنابراين، به طور خلاصه مي توان گفت: هر صدايي که از نواختن آلات و ابزارها ايجاد شود و آهنگ آن متناسب با قواعد (نُت) موسيقي باشد، «موسيقي»ناميده مي شود.
و هر صدايي که از حنجره انسان در آيد، مشتمل بر ترجيع بوده و به گونه اي باشد که صلاحيت طرب انگيزي داشته باشد - اگر چه در مواردي نسبت به برخي افراد طرب انگيز نباشد - «غناء» ناميده مي شود که در زبان فارسي به عنوان «خوانندگي»يا «آواز خواني»از آن ياد مي شود.

پي نوشت ها :
 

1. ص 1252، ماده «موسق».
2. ص 594.
3. ص891.
4. ص779.
5.ص1102.
6. ج 11، ص 16819.
7. ص 829.
8. ص486.
9.ص881.
10. ص933.
11. ص47.
کتاب الموسيقي الکبير گر چه مربوط به لغت نيست، ولي در فن موسيقي نوشته شده است. از اين رو مطلب آن را نقل کرديم.
12. ص 49.
13. ص 17. گرچه اين کتاب فقهي است، ولي مطلب فوق، برداشت جامع و کاملي از کلمات اهل لغت است.
14. ص 118 «نوت».
15. حليه القرآن، سطح 2، ص93.
16. اطلاق لفظ «سماع»بر غنا و آواز خواني، از قبيل تسميه سبب به اسم مسبب مي باشد، زيرا غنا چيزي است که قابل سماع و شنيده شدن است و در حقيقت «غناء»سبب «سماع»است، نه خود سماع، پس جوهري که نام غنا را سماع گذاشته، در واقع نام سبب را بر مسبب گذاشته است.
17. «عن النبي (ص): «يا علي ثلاث فرحات للمومن في الدنيا: لقاء الاخوان، و تفطير الصائم، و التهجد في آخر الليل؛ يا علي ! سه چيز در دنيا مايه شادي مؤمن است: ديدار برادران ديني، افطار دادن به روزه دار و بيداري آخر شب براي نماز شب». وسائل الشيعه، ج 10، ص 142، ابواب آداب الصائم، باب 3، حديث 11.
 

منبع: موسيقي وغنا از ديدگاه اسلام.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط