شخصيت قهرمان در فيلمنامه هاي «اليزابت تاون» و «جري مگواير»
نويسنده: ميثم جاويدي
قلب نيرومند، پيروز مي شود
فيلمنامه هاي كرو، همانند ساختار جذاب و نيرومند يك رمان دلچسب و خواندني، تماشاگر خود را وا مي دارد تا نوع نگرش خود را به زندگي تغيير داده و نيروي ادامه زندگي را به تماشاگرانش القا كند؛ كمدي رمانتيك هاي به ظاهر ساده اي كه بر يك جهان بيني قابل تأمل استوارند.
اليزابت تاون، داستان پسري است كه پس از يك شكست شغلي، سرخورده از زندگي، خود را در ته خط مي بيند؛ اما طي اتفاقي، سفري غريب براي او شكل مي گيرد و ميل به زندگي به عنوان تولد دوباره در آن زنده مي شود. خط اصلي داستان در جري مگواير هم شبيه اليزابت تاون است با اين تفاوت كه قهرمان قصه، شخصيت محكم و استواري است كه شكست شغلي خود را، گامي دوباره در زندگي و مرحله اي نو و تازه در موفقيت هاي پيش رو مي بيند.
دنياي يك فيلمنامه نويس «معتقد»
كامرون كرو، سينماگر معتقدي است كه در دنياي او اعتقاد هر آدمي به سرنوشت و تقدير او بستگي دارد. قهرمانش به كار و عمل خود اعتقاد راسخ دارند. در جري مگواير، جري، شخصيتي است كه باور دارد كه مي تواند تنها با قبول مسئوليت حتي يك نفر به عنوان ورزشكار تحت حمايتش از پس تمامي مشكلات بربيايد. اما همچنان معتقد است كه بدون عشق اين كار ميسر نيست. پس، از صميم قلب به تك قهرمان باقي مانده اش عشق مي ورزد. او را تشويق مي كند. به او روحيه و اميد مي دهد و حتي عاشقانه در هنگام شكست و يا پيروزي او را در آغوش مي گيرد. پس در پرتو عشقي كه به قهرمان تك افتاده اش دارد، متوجه مي شود كه بايد همچنان عاشق همسر خود نيز بود و موفقيت هاي شغلي خود را زير سايه عشق به خانواده اش مي داند.
در دنياي كرو، زنان نقشي كليدي ايفا مي كنند و قهرمانان اصلي داستان، هيچ گاه نمي توانند به تنهايي با مشكلات پيش روي خود، رو به رو شوند و گليم خود را از آب بيرون بكشند. در اليزابت تاون، كلر منجي است و در جري مگواير، دوروتي اين نقش محوري را در زندگي قهرمان بازي مي كند. در ضمن كامرون كرو در برخي سكانس هاي جري مگواير با نشان دادن نماهايي از دور هم نشستن ها و گردهمايي هاي زنانه در منزل دوروتي كه پيرامون مسائل و مشكلات خانواده بحث مي كنند، بر اين موضوع تأكيد و پافشاري مي كند.
در دنياي او هميشه رگه هايي از اميد به تغيير در وضعيت موجود قابل پي گيري است و قهرمانان كرو با پذيرش اين شكست در زندگي خود، طي حادثه اي به بلوغي در دل يك تحول شخصيتي دست مي يابند. آنها سفري را آغاز مي كنند و در طي آن با نشانه هايي برخورد مي كنند كه براي پيمودن مسيري ديگر، قهرمان را به سوي زندگي مجدد و موفقيت هاي روزافزون رهنمون مي سازد. مسيري كه در ابتدا عشق را سر راه قهرمان قرار مي دهد. شخصيت هاي آثار كرو، آدم هايي هستند كه سعي بر حفظ خويشتن در پرتو عشق. در اليزابت تاون، درو در سفر هوايي خود دختر شيرين زبان و پر شور و شعفي را مي بيند كه در اولين ملاقاتشان حس شجاعت را در وجود او تقويت مي كند و خطاب به او مي گويد:« ولي ما شجاعيم و ما ادامه مي ديم.» و يا در جري مگواير، وقتي جري از شركت اخراج شده و تصميم به ترك آنجا مي گيرد، دوروتي، يكي از كاركنان آن شركت، تصميم مي گيرد كه در تأسيس شركت جديدش، جري را همراهي كند و در يكي از اولين ملاقات هاي دو نفره شان، غم و اندوه را از زندگي او مي زدايد و خطاب به او مي گويد: « بيا غم و غصه هامون رو واسه هم تعريف نكنيم».
فيلمنامه هاي كرو، هميشه در نيمه دوم خط روايي خود، از قدرت دراماتيك و استحكام بيشتري برخوردارند. در اليزابت تاون از لحظه اي كه درو به عنوان قهرمان اصلي داستان، متوجه تجلي عشق در وجود خود مي شود، ديگر خود را در سراشيبي ميل به رستگاري مي بيند. به فرمان دل گوش مي دهد. با ميل به سفري تجربي و پرماجرا، تن به نقشه محبوبه اش مي دهد. در جاده اي كه در هر نقطه اش ميل به زندگي متبلور است، قدم مي گذارد و سرانجام در نقطه اي از پيش تعيين شده به وصال مي رسد.
«بلوغ شخصيتي» در قهرمان هاي كرو
قهرمانان كرو از دل « مرگ» در اوج ناكامي ها و شكست، موفقيت و ميل به «زيستن» را بيرون مي كشند. شخصيت هايي كه مي ايستند، مي جنگند و زندگي پاره پاره خود را ترميم مي كنند. در اليزابت تاون درو با مرگ پدرش به شهر زنده اي پا مي گذارد و تازه زندگي را در آنجا كشف مي كند و به « خانواده » بزرگي از قوم و خويش هاي خود مي پيوندد. شهري كه در جاي جاي آن لذت ناب زندگي به چشم مي خورد. شهري مملو از خانه و خانواده هايي كه در صدد كمك كردن به يكديگر هستند. كه اگر غريبه اي به شهرشان وارد مي شود، او را به سوي مقصدش راهنمايي مي كنند. آدم هايي كه مدام در حال بگو و بخند هستند. ضيافت هاي شام، دور هم جمع شدن ها و از زندگي روزمره شان با يكديگر حرف زدن. اگر فقدان عزيز از دست رفته اي را در بين خود حس مي كنند، از خاطرات خوشي كه با او داشتند ياد مي كنند. خبري از مراسم ترحيم و سوگواري نيست! ضيافتي باشكوه و به ياد ماندني براي جاي خالي و فقدان انساني بزرگ برپا مي كنند. در جري مگواير هم جري با اخراج شدن از كار خود، زندگي تازه اش را همراه با عشق به دوروتي آغاز مي كند. قهرمانان دنياي كرو حتي در تلخ ترين حوادث و رخدادها نيز خود را تسليم يأس و نااميدي نمي كنند. كرو معتقد است كه نيروي عشق مي تواند همه موانع را از سر راه بردارد و از دل اين جهان سوت و كور، كسالت آور، نكتب بار و پر از دسيسه، دنياي زيباتري بيرون بكشد؛ البته با تكيه بر تقديرگرايي.
در فيلمنامه هاي كامرون كرو، قهرمان و شخصيت اصلي، به تنهايي نمي تواند سرنوشت خود را رقم بزند. حتماً بايد بين او و شخصيت هاي فرعي قصه نوعي تعامل و حس تعادل روحي برقرار شود. نكته مهم در شخصيت پردازي درام هاي كرو اين است كه قهرمانانش، از آن چيزي كه سرنوشت و تقدير سر راه آنها قرار داده، براي به كمال رسيدن و بلوغ شخصيتي خود استفاده مي كنند. اين آدم ها از تقدير و سرنوشت پيش روي خود فرار نكرده بلكه آن را با تمام وجود پذيرفته و با چنگ و دندان از آن محافظت مي كنند. فيلمنامه هاي اليزابت تاون و جري مگواير، بيش از فيلمنامه هاي ديگر كرو به اين مسئله مي پردازند.
كامرون كرو در آخرين پلان از جري مگواير ديالوگي دارد كه وادارمان مي كند عاشق دنيايش شويم:« اگر از دل، كاري برنيايد، عقل هيچ كاره است». همچنين راوي داستان در اليزابت تاون از موفقيت روزافزون انسان ها و قهرمان هايي مي گويد كه در زندگي بي هيچ ابايي ريسك مي كنند. آدم هايي كه از هرگونه حادثه اي در بطن زندگي هراسي ندارند. همچون روييدن ساقه تاك در وسط سيمان.
شايد ما نيز همچون ماهي هاي قزل آلا بايد در زندگي مان گاهي اوقات برخلاف جريان آب حركت كنيم و اين همان ارزشي است كه نشان مي دهد در دنياي كرو، قلبي نيرومند بر قوه تعقلي حساب شده، پيشي مي گيرد.
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.