زندگي و آثار چاك هوگان نويسنده كتاب « شاهزاده دزدان»
نويسنده: يوجينيا ويليامسون
مترجم: جواد رهبر
مترجم: جواد رهبر
نويسنده اي در شهر
وقتي در سال 2009 كار فيلم برداري فيلم تاون- براساس تريلر شاهزاده دزدان(2004)به قلم چاك هوگان- شروع شد، هوگان حتي با يك نفر از مسئولان توليد فيلم ديدار نكرده و حرف نزده بود. « فقط شنيدم كه در فِن وي مشغول فيلم برداري هستند». حتي وقتي كه فيلم تاون ساخته شد و در جشنواره تورنتو به نمايش درآمد، هوگان كه اين بار همراه گروه رفته بود، روي صحنه در گوشه اي نشسته بود و بازيگران و كارگردان فيلم به سؤال هاي اهالي رسانه پاسخ مي دادند.
هوگان درباره فيلم برداري مي گويد:« مطمئن نبودم كه من را سر صحنه دعوت كنند. به همين خاطر موضوع را با دوستي كه در فن وي داشتم، مطرح كردم و او من را سر صحنه برد». وقتي هوگان به سر صحنه مي رسد، متوجه مي شود كه صدها نفر در كنار مسير ياكي به صف ايستاده اند. وقتي كه نزديك تر مي رود، متوجه عظمت فيلم مي شود.« آن چه مي ديدم، درست همان داستاني بود كه من در دفتر محل كارم در ذهنم تجسم كرده بودم و حالا 200 نفر استخدام شده بودند تا در پارك فن وي ماشين ها را به هم بزنند و به يكديگر شليك كنند».
از بين آن همه افرادي كه سر صحنه بودند، هيچ كسي نمي دانست كه او كيست. « من و دوستم همين طور داشتيم اطراف محل فيلم برداري راه مي رفتيم و تعداد زيادي پليس در آن اطراف بودند، كه ما دقيقاً نمي توانستيم حدس بزنيم كه آنها پليس واقعي اند يا اين كه هنرپيشه هاي فيلم هستند. بعد وقتي كه همين طور گوشه اي ايستاده بوديم، بن افلك با لباس مخصوص صحنه اي كه قرار بود بازي كند، وارد شد، نگاهي به ما انداخت و رفت».
هوگان در محله شارون زندگي مي كند و فارغ التحصيل دانشكده بوستون است. به گفته خودش آغاز كار نويسندگي اش سال پاياني تحصيل در دانشكده بوده كه طي آن « رمان خيلي بدي» نوشته است. او بعد از فارغ التحصيلي دو بار ديگر هم دست به نگارش رمان مي زند، كه صرفاً به تجربه هايي براي بهتر نوشتن بدل مي شوند. هوگان در آن دوران نزد والدينش زندگي مي كرده و در فروشگاه اجاره فيلم « ويديو اسميت» به عنوان معاون مدير سرگرم كار بوده است.
هوگان در 26 سالگي رمان بن بست را نوشت. اين بار نتيجه گرفت و رمان فروش خوبي داشت. فروش رمان آن قدر قابل توجه بود كه در همان سال 1994 روزنامه ها تيتر زدند:« فروش 400 هزار دلاري اولين رمان متصدي فروشگاه!» به گزارش نيوزويك كمپاني تيولاين سينما همان مبلغ 400 هزار دلار به علاوه مبلغ 500 هزار دلار به عنوان پيش پرداخت به ناشر رمان هوگان داده تا امتياز اقتباسي سينمايي از آن رمان را خريداري كند. هوگان درباره آن دوران مي گويد:« به نظرم در آن روزها از كار فروشگاه سالانه حدود 23 هزار دلار درمي آوردم و به اين اميد كار مي كردم كه يكي از كتاب هايم بفروشد. اگر از فروش كتابي 25 هزار دلار به دست مي آوردم، آن وقت مي توانستم يك سال از سر كارم مرخضي بگيرم.»
پيشنهاد ساخت فيلم براساس رمان جدي بود. به همين خاطر هوگان كارش را رها كرد و اولين نسخه فيلمنامه را براساس كتاب خودش آماده كرد.اما بعد از آن ديگر هيچ اتفاقي نيفتاد. اما هوگان از اين تجربه تلخ نااميد نشد. او خيلي سريع كار روي كتاب دومش را شروع كرد. نام كتاب هنرمندان خون (1998) بود و تركيبي از ژانر تريلر و سينماي وحشت بود. كمپاني فيلم سازي دالي پارتون به اقتباس از اين كتاب علاقه نشان داد، اما اين بار هم پروژه به نتيجه نرسيد. آنها هم فيلمنامه اي براساس كتاب آماده كردند، اما بعد از آن اصلاً خبر ندارم كه چه اتفاقي افتاد. به نظرم همين بي خبري ام، بهترين حالت ماجراست».
به اين ترتيب بود كه ايده سرقت و گروگان گيري بعد از سال ها دوباره سراغ نويسنده آمد. او در ماه مه سال 1995، در بوستون گلوب مقاله اي درباره سرقت مسلحانه بانك خوانده بود.« در اين مقاله آمده بود كه طبق آمار اف بي آي، تعداد سرقت هاي بانك در بوستون زندگي مي كردم، مي دانستم كه بيشتر سارقان بانك ها اهالي چارلز تاون هستند، اما وقتي كه اين مقاله را خواندم، اين موضوع من را حسابي به فكر واداشت.»
هوگان طي هشت سال به تحقيق درباره بانك ها، سارقان بانك ها، چارلز تاون و ماشين هاي زره دار پرداخت.« تحقيق درباره ماشين هاي زره دار بخش هيجان انگيز كارم بود، چون خيلي سخت مي شد از جزئيات آنها سردرآورد. اگر قرار باشد فيلمي درباره سرقت از بانك ساخته شود، مي شود از اين طرف و آن طرف اطلاعات جمع كرد، اما تا بحث ماشين هاي زره دار را پيش مي كشيدم، هيچ يك از افرادي كه در اين حوزه سررشته داشت، حاضر به حرف زدن درباره آن نبود».
هرچه هوگان بيشتر مي گشت و كمتر درباره ماشين هاي زره دار اطلاعات كسب مي كرد، كنجكاوي اش بيشتر مي شد.« به مرور متوجه حضور كاميون ها و ماشين هاي زره دار در گوشه و كنار محله شدم. مثلاً يك بار در فروشگاه بودم و فردي كه كيفي به دست داشت، از كنارم رد شد. از در رفتم بيرون و دنبالش كردم تا ببينم سوار چه ماشيني مي شود». در آن زمان اين كارهاي هوگان اصلاً جلب توجه نمي كرده، چون « بچه هاي كوچولو داشتم و آنها تمام شك و ترديد مردم را از بين مي بردند».
هوگان نتيجه تمامي تحقيقات شخصي اش را به يك رمان تبديل كرد. اين بار روند ماجرا از همان اول متفاوت شكل گرفت. هوگان درباره حس اوليه كار توضيح مي دهد:« همسرم اولين خواننده نوشته هاي من است. يادم مي آيد وقتي سرگرم كار روي رماني بودم كه در نهايت به شاهزاده دزدان تبديل شد، وقتي كه 25 صفحه آغازين متن را به او دادم، او بعد از خواندن آن گفت كه نقش اول اين متن را بايد بن افلك بازي كند. البته نتوانست جان هام را هم براي بازي احتمالي در نقش شخصيت پليس انتخاب كند، اما همان انتخاب بن افلك هم بي نهايت هوشمندانه بود».
در سال 2004، انتشارات سايمن و شوستر كتاب شاهزاده دزدان را منتشر كردند.« يك مرتبه اتفاقي افتاد. عناصر داستان خيلي خوب كنار هم جمع شدند و جرقه هاي كوچك آنها باعث شد آتشي عظيم شكل بگيرد. روزي ناشرم به من زنگ زد و گفت كه داني والبرگ كتاب را خوانده و خوشش آمده». والبرگ در نهايت كتاب را روخواني كرد و آن را به صورت كتاب صوتي به بازار داد. هوگان مي گويد:« يك روز تلفن خانه مان زنگ زد. همسرم گوشي را برداشت. يك نفر با چاك كار دارد. همسرم پرسيد شما؟ و از آن طرف خط صدا آمد داني والبرگ. در آن لحظه همسرم داشت سخت فكر مي كرد تا ببيند اين آدم كدام يكي از دوستان من است».
با وجود اين والبرگ هم ذوق و شوق بسياري از همكاري با هوگان داشت، اما علاقه او هم راه به جايي نبرد. هوگان درباره اين تجربه مي گويد:« فكر مي كردم او قصد دارد برنامه اي تلويزيوني درباره چارلز تاون به راه بيندازد و از من براي همكاري در ساخت آن دعوت كند...اما اين اتفاق هيچ وقت رخ نداد».
رمان شاهزاده دزدان بين فيلمنامه نويسان و كارگردانان بسياري، از جمله ديك وولف و آدريان لين، دست به دست شد تا اين كه به بن افلك رسيد. هوگان يادش مي آيد كه اولين بار چطور متوجه ساخت فيلم توسط افلك شده است. « داشتم در سايتِ ورايتي خبرها را مي خواندم كه ديدم تيتر زده اند افلك به شهر مي رود. يك دفعه با خودم گفتم چي؟»البته هوگان در نهايت به صورت رسمي به سر صحنه فيلم برداري تاون دعوت شد. كمي بعد از آن هم شروع به همكاري با كارگرداني درجه يك به نام گيلرمو دل تورو كرد. اين دو در جشنواره فيلم نيويورك در سال 2007 با هم ملاقات كردند و در حال حاضر سرگرم نگارش مشترك سه گانه اي از رمان هاي خون آشامي هستند. « من او را به عنوان كارگردان هل بوي مي شناختم به همين خاطر فكر همكاري با او هم وسوسه كننده بود. بعد كه هزارتوي پن درآمد، با خودم گفتم هر طور شده بايد با اين كارگردان همكاري كنم.»
هوگان درباره همكاري اش با دل تورو مي گويد:« ما يك سال تمام با استناد به دستي كه با هم داده بوديم، روي اين پروژه كار كرديم». دل تورو طرح داستان را مي نويسد و طي ملاقاتي تمامي هماهنگي هاي لازم را با هم انجام مي دهند. بعد از آن با استفاده از اي ميل پاراگراف هايي كه نوشته اند با هم رد و بدل مي كنند. به گفته هوگان، دل تورو مثل افراد مشهور ديگر دنبال يك نويسنده پشت پرده نيست، بلكه دلش مي خواهد نگارش اين رمان ها واقعاً به صورت همكاري دوجانبه شكل بگيرد.
از زمان انتشار اولين كتاب اين مجموعه تا امروز، هوگان و دل تورو به مراسم رونمايي و برنامه هاي ويژه بسياري رفته اند. هوگان درباره اين كنار هم بودن ها مي گويد:« او باراك اوباماست و من هم مثل جو بايدن هستم. همه دلشان مي خواهد از دل تورو سؤال بپرسند، اما گاهي اوقات نكته اي هم هست كه من بتوانم درباره اش توضيحي بدهم.» كي خبر دارد؛ شايد به همين زودي ها چاك هوگان در مركز توجه قرار بگيرد.
منابع:
javadrahbar@gmail.com
providence.thephoenix.com
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.