فقر، علل و راه کارها (3)

فقری که انسان در آن به کسی جز خداوند نیازمند نباشد، «فقر صالحان» نامیده می شود و این بالاترین درجه ای است که انسان در طی پلکان فضیلت و صلاح و برتری و رستگاری بدان دست می یابد؛ جایی که خود را برتر از آن می داند که از این دنیای فانی اثر پذیرد و از ظواهر و بهره مندی های آن می پرهیزد.
چهارشنبه، 10 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقر، علل و راه کارها (3)

 فقر، علل و راه کارها (3)
فقر، علل و راه کارها (3)


 

نویسنده: استاد لبیب بیضون




 
فقری که انسان در آن به کسی جز خداوند نیازمند نباشد، «فقر صالحان» نامیده می شود و این بالاترین درجه ای است که انسان در طی پلکان فضیلت و صلاح و برتری و رستگاری بدان دست می یابد؛ جایی که خود را برتر از آن می داند که از این دنیای فانی اثر پذیرد و از ظواهر و بهره مندی های آن می پرهیزد.
 

فقر صالحان
 

این نوع فقر در آخرین مرتبۀ تربیت نفس حاصل می شود؛ تربیتی که به وسیلۀ آن به سوی عبادت حقیقی و فضیلت انسانی حرکت می کند؛ جایی که انسان مؤمن در می یابد که مال، وسیله است، نه هدف؛ وسیله ای برای کفاف زندگی و رفع نیاز به دیگران و آنگاه وسیله ای برای یاری دیگران و رفع فقر و تنگدستی آنها. این به معنای بیکار نشستن و واگذاری کار به دیگران نیست؛ بلکه متضمّن، معنای عمل و تلاش در جهت به کارگیری همۀ هستی در خدمت انسان و انتشار عدالت و سعادت در میان انسان هاست.
این مسئله به معنای پیروی از راه عارفان و سیراب نمودن دل از سرچشمۀ یقین است... و این همان عزّت نفس و مناعت طبع است که انسان را تا بلندای آسمان و توحید راستین و خالی از هر گونه شائبۀ ریا در برابر خداوند می رساند.
در همین معنا، دکتر محمد اقبال، فیلسوف بزرگ اسلامی، می گوید:
«ای بندگان و اسیران آب و گِل، بشنوید که عالی ترین فقری که انسان را توانگر می سازد، چیست؟ این فقر، شناخت راه عارفان و سیرابی دل از چشمۀ یقین است.
این فقر، در بی نیازی خود عزیز و ارجمند است و یکی از کوتاه ترین گام های آن، رسیدن به قلّۀ برج جوزا است.
روزگار از شنیدن پژواک آن بر خود می لرزد در آن هنگام که می گوید معبودی جز خداوند در هستی نیست.
معنای فقر ما، آسان شمردن تلاش و تسخیر هستی است.
فقر متعالی ما، اگر ظهور یابد، همچون چراغی تابناک است که خورشید را خجل و ماه را حقیر می شمارد.
این فقر، ایمان بدر و حنین است. این فقر، زلزلۀ تکبیر حسین است. پس به پا خیز و نور آن را به عالمیان برسان. به پا خیز و این سخن را به گوش تمامی مردمان برسان».
خاتم پیامبران محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، و نیز دیگر پیامبران بر این راه حرکت کردند؛ همچنان که پروردۀ نبوّت، امام علی (علیه السلام)، و شاگردان خالص آن حضرت، همچون ابوذر غفاری (رض)، بر همین مسیر رفتند و ایشان زاهدترین اهل زمانۀ خود بودند.

زهد، صفت عارفان است
 

پیامبر ما، محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، در آن هنگام که دشمنانش در زندگی پرنعمت و لذّات دنیوی به سر می بردند، یتیم و فقیر، چشم به جهان گشود. خداوند متعال او را به ملازمت با اصحاب فقیرش امر کرد؛ چرا که آنها او را به یاد خدا می انداختند.
«و خود را با کسانی که پروردگارشان را در بامداد و شبانگاه می خوانند و خواهان خشنودی اویند، به شکیبایی وادار، و دیدگانت را از آنها به سوی زیور زندگی دنیوی بازنگردان». (37)
در حقیقت، دنیا بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه شد؛ اما نپذیرفت. از دنیا، با شکم خالی (در حالیکه از تعلّق به دنیا رها بود) خارج شد و سالم و ایمن به آخرت وارد شد. سنگی بر سنگی ننهاد و بنایی برنیفراشت تا آن زمان که دعوت پروردگارش را لبّیک گفت و درگذشت.
اما موسی، کلیم الله (علیه السلام)، پروردگارش را مخاطب قرار داد و فرمود: «پروردگارا، من نسبت به آنچه از خیر بر من نازل کنی، فقیرم» و از خداوند جز نانی، برای خوردن، چیزی نخواست؛ چرا که او از گیاهان زمینی می خورد، چنان که سبزی این گیاهان از شفافیّت پوست شکمش به سبب لاغری و کم گوشتی هویدا بود.
داوود (علیه السلام)، صاحب مزامیر، با دستان خود از برگ خرما بوریا و حصیر می بافت و به همنشینانش می گفت: کدام یک از شما کار فروش آن را بر عهده می گیرد؟ و از پول آن، نان جوین تهیه می کرد و می خورد.
عیسی، روح الله (علیه السلام)، سنگ را بالش خود قرار داده بود، لباس خشن می پوشید، طعام خشک و غلیظ می خورد، نان خورش او گرسنگی، چراغ شبش ماه، سایه بانش در زمستان مشرق و مغرب زمین، و میوه و ریحانش روییدنی هایی که زمین برای چهارپایان می رویاند، بود.

امام علی (علیه السلام) به عنوان اسوه
 

زیباترین مَثَل ها را در آزادی باطنی و طهارت درونی، دربارۀ امام علی (علیه السلام) زده اند؛ بخصوص که ایشان، یکی از پنج تن آل عباء است که خداوند دربارۀ ایشان فرموده است: «همانا خداوند می خواهد هر گونه ناپاکی و پلیدی را از شما دور کند و شما را بسیار پاک و مطهّر گرداند». (38)
هنگامی که در سیرۀ امام علی (علیه السلام) جست و جو می کنیم، درمی یابیم که این سیره با آزادی و آزادی خواهی دورنیِ والایی در حال تپش و جوشش است. ایشان نه تنها به آزادی نفس خویش و تطهیر آن از همۀ علایق مادّی و دنیوی اکتفا نکرده اند، بلکه در طول زندگیشان سعی نموده اند تا با ریختن عرق جبین و سعی و تلاش بسیار، وسیلۀ انفاق بر بندگان را فراهم آورند. ایشان همواره لباس خشن می پوشیدند و نان خشک می خوردند.
از رساترین سخنان آن حضرت، که بر زهد و آزادی نفس ایشان دلالت دارد و نشان می دهد که ایشان در زمان حکومتشان با سختی ها و محرومیّت های فقرا شریک می شدند، نامه ای است که به عثمان بن حنیف انصاری کارگزار خود در بصره، فرستادند، زمانی که به حضرت خبر رسید او به میهمانی گروهی از ثروتمندان بصره دعوت شده است. حضرت در این نامه می فرماید:
«بدان که هر مأمومی را امامی است که به او اقتدا می کند و به نور علم او، روشنی می یابد؛ و بدان که امام شما از دنیای خود به دو لباس کهنه و از غذا به دو قرص نان جو بسنده کرده است؛ و البته شما بر این کار قادر نیستید، با این حال، مرا به زهد و تلاش و عفت و درستی یاری کنید، که به خدا سوگند از دنیای شما نه قطعه طلایی را ذخیره کرده ام و نه از غنایم آن، مال فراوان اندوخته ام و نه به دو لباس کهنه ام لباس مندرس دیگری افزوده ام...»؛
با بدانجا که حضرت می فرماید:
«و من نفس خود را به وسیلۀ تقوا می پرورانم، تا در آن روز که بیمناکترین روزها خواهد بود، در امان باشد و بر کرانه های لغزشگاه ها استوار بایستد. اگر می خواستم، راهِ رسیدن به صفای این عسل مصفّا و مغز این گندم و بافته های این ابریشم را می دانستم! امّا دور باد که هوای نفسم بر من غلبه کند، یا که حرص و طمع مرا به انتخاب این غذاها بکشاند، چرا که شاید در حجاز یا یمامه کسی در حسرت قرصی نان باشد و یا هرگز سیر نشده باشد. دور باد که من با شکم سیر بخوابم، در حالی که در اطراف من شکم هایی به پشت دوخته شده و جگرها سوخته باشد یا چنان باشم که شاعر می گوید:
«تو را همین درد بس که با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو جگرهایی باشند که در آروزی پوست بزغاله ای هستند».
«آیا خودم را به این قانع کنم که بگویندم این امیرمؤمنان!، در حالی که در سختی های روزگار، یا دشواری زندگی، شریک و الگویی برای آنها نباشم. من آفریده نشده ام که خوردنی های گوارا مرا مشغول سازد؛ همچون چهارپایی بسته شده که همّ و غم او چریدن علف باشد، یا مانند چهارپایی رها که تنها کارش یافتن علف و خوردن آن است».
امام (علیه السلام) راضی به بهره مندی از لذایذ مادّی و طعام و شراب گوارا نمی شدند؛ چنان که وصف حال حیوانات و بهایم این است. نه؛ بلکه انسان، بلندمرتبه تر از اینهاست. او خلق شده است تا اصلی را دنبال کند و رسالتی را منتشر سازد که همان رسالت گسترش حقّ و عدالت و مساوات است. امام (علیه السلام) از همۀ دنیای خود به دو لباس کهنه و دو قرص نان جو، - بهرروزی – اکتفا می نمود؛ ایشان نفس خود را با قناعت و زهد و پرهیزگاری ریاضت می داد؛ کاری که هیچ کس غیر او قادر بر انجام آن یا شکیبایی بر آن نبود و آن حضرت سزاوار این بودند که در این درجه از آزادی باطنی و برتری روحانی باشند؛ چرا که ایشان الگوی همۀ مسلمین و امام همۀ مردم بودند.
تردیدی نیست که هر گونه نعمت و هر نوع از خوردنی های گوارا، همچون عسل مصفّا و نان تازه و حریر نرم، در اختیار آن حضرت بود؛ امّا ایشان با وجود همۀ اینها، چنین برگزیدند که بهرۀ خود را از مادیّات به اندازۀ بهرۀ پایین ترین فرد از رعیّت خود قرار دهند؛ چرا که یکی از بارزترین اصول رسالت ایشان، ایجاد و نشر عدالت میان مردم و تأمین عدالت انسانی که برای زندگی آنها ضروری است و رفع نیازمندی های معیشتی آنها به طور مساوی، بود. تا همگی به قدر کفاف بهره مند شوند یا توانگر گردند و هیچ کس به دیگری محتاج نباشد.

ابوذر غفاری به عنوان الگو و اسوه
 

در میان مردمان، اوّلین یاران امام (علیه السلام) بودند که بر سیرۀ رهبر و مقتدای خود حرکت کردند – و هرگز دگرگون نشدند و تغییری نکردند و حکومت و مال، آنها را از اجرای پیمان هایی که با خدا بسته بودند و نشر آنچه خود را برای انجام آن آماده کرده بودند، بازنداشت. یکی از بزرگانِ این صحابۀ گران قدر، ابوذر غفاری بود. ابوذر به این رسالت جدید ایمانی عمیق داشت؛ تا بدانجا که حقیقت در دل وی شعله ور شده و سینه اش با نور آزادگی و یقین در آمیخته بود؛ چنان که هر چیزی را در این دنیا در مقابل اصول دینی خود، ناچیز و اندک می دید و در راه عقیده اش همۀ دارایی خود را بخشید و هر آنچه از قدرت و توانایی داشت، عطا کرد.
هان! این ابوذر است که در کوی و برزن می گردد و آشکارا اصول عقیدتی و راستین خود را بیان می کند و جنگ خود را با هر گونه بندگی و استثمار و جهل و گمراهی اعلام می دارد.
او قیام کرده بود تا مردم را به فنای گنجینه های اموال هشدار دهد و آنها را به بذل و بخشش و جوانمردی و مشارکت دعوت کند بدون اینکه خود را در دایرۀ ترس از حکومت یا قدرتی قرار دهد.
او خود اوّلین کسی بود که به اجرای این اصول، یعنی بذل و بخشش و یاری و مشارکت و عدالت و مساوات، اقدام نمود و هر آنچه داشت به فقرا و مساکین انفاق کرد. سپس به اطراف شهرها رفت و با ارادۀ استوار و ایمان و یقین مردم را به آنچه خود انجام داده بود، فرا خواند.
در زمان خلافت عثمان مردم از اصول اسلام و حقایق ایمان منحرف شده بودند، ابوذر جنگی تمام عیار را بر ضدّ منحرفان و معاندان، که زندگی دنیوی و مادیّات آنها را فریفته و از دین و انسانیّت جدا کرده بود آغاز کرد، بنابراین هیچ مسجد و مجلسی را رها نمی کرد، مگر اینکه از آن برای توجیه مردم و برانگیختن عواطف پاک و دور نمودن عادات بد آنها بهره می جست. او این کار را بدون هیچگونه ترس یا طمعی و سستی یا ضعفی انجام می داد. از که می ترسید؟ او که نه مالی داشت که حکومت آن را از او بگیرد، نه زمینی که مالکیّت آن را از دست بدهد، نه خانه ای که آن را مصادره کنند، و نه کار دولتی ای که او را از آن بازدارند. او بهره ای از دنیا نبرده بود که به خاطرش بترسد؛ پس از هیچ کس جز خدا نمی ترسید. ابوذر علایق مادّی را از خود جدا کرده بود و نفس او به تمام معنا صاف و آزاد گشته بود.
به او بنگر که در میان مردم سخن می گوید و امور را آن چنان که در زمان عثمان جهت گرفته بود، به تصویر می کشد و مظاهر انحرافی را که حاصل شده بود، مکرّر بیان می کند و می گوید:
«اموری اتفاق اقتاده که برای من ناشناخته است. به خدا سوگند که این امور نه در کتاب خدا است و نه در سنّت پیامبرش. به خدا سوگند حق را می بینم که خاموش شده و باطل زنده گشته، و آنچه راست است، دروغ پنداشته شده و خلافت و اختیار امور به دست انسان غیرپرهیزگار است. امان از گروه توانگران و بدحالی فقرا! و کسانی را که گنجینه های طلا و نقره فراهم می کنند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند، به سوزاننده ای از آتش بشارت بده که پیشانی ها، پهلوها و پشت هایشان را می سوزاند و سرخ می گرداند... پوشش های حریر و بالش های ابریشمی را برگزیدید و خوابیدن بر روی پشم آذری شما را دردمند ساخت؛ در حالی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از نان جوینی تناول می کرد، امّا سیر نمی شد.»
ابوذر در طول حیاتش اموال خود را برای یتیمان و محرومان انفاق می نمود و دسترنج خود را میان فقرا و تنگدستان پخش می کرد و خویشتن را وقف خدمت به درماندگان و نیازمندان کرده بود؛ از حقوقشان دفاع می کرد و به خاطر آنها، خود را در معرض هلاکت قرار می داد؛ تا بدانجا که به صحرای ربذه جایی بین مدینه و شام تبعید شد. او در آنجا به همراه همسرش، زیر خیمۀ خود، تنها و بی کس به سر می برد. سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارۀ او راست آمد که فرمود:
«ای ابوذر، تنها حرکت می کنی، تنها می میری، و تنها برانگیخته خواهی شد.»
فقر ابوذر، بزرگ ترین ثروت، و بی چیزی او، بزرگ ترین گستردگی روزی برای او بود. او در تبعید، بزرگ ترین انسان آزاده ای بود که بشریّت شناخته است. این، سرگذشت انسانی بود که از علایق دنیوی و زمینی دل کنده بود تا نوری درخشان بر فراز ابرها شود.
ابوذر هنگامی که در بستر بیماری و مرگ بود، نگاهی به همسرش انداخت و شروع به گریستن کرد. همسرش گفت: ای ابوذر، آیا از مرگ جزع و فزع می کنی، در حالی که راستگو و راست کرداری؟ گفت: نه، ای کسی که از امّت خدایی! بلکه وصیّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دربارۀ خودم به یاد آوردم، آن هنگام که می فرمود: «ای ابوذر! برحذر باش از اینکه بمیری و از خود دو قیراط [قیراط = 1/24 هر چیز و نصف یک درهم دینار] به جای گذاری، همسرش به اطراف خود نگریست تا ببیند ابوذر در خیمه چه باقی گذاشته است، امّا جز حصیری کهنه و ابریقی که از آن آب می نوشید و ظرفی که با آن دست ها را شسته و غسل می کرد، چیزی نیافت.

مال و ثروت از آن خداست
 

دیدگاه اسلام، نسبت به مال، از حقیقتی عمیق، نشأت می گیرد و آن این است که مال، در اصل از آنِ خدا است و خداوند هر مالی را که نزد ما است، بر سبیل وکالت، نه مالکیّت، به ما عطا نموده است. بنابراین مؤمن موظّف است که مال خود را در راهی که خداوند دستور داده و اراده کرده است، به کار گیرد نه بر طبق امیال خویش و بر جماعت مسلمین واجب است که با نماینده قرار دادن حاکم بر شرع، او را از تصرّف در اموالش بازدارند و برای آن مال وکیلی معین کنند. با این روش، اسلام اجازه نمی دهد که مال در راه ظلم و استثمار و به باطل به کار گرفته شود. شرع تا زمانی از مالکیت خصوصی حمایت می کند که فرد برنامۀ تعیین شدۀ الهی را اجرا کند، و اگر از آن سرپیچی نماید، حمایتش را از او باز می دارد.

مال، وسیله است، نه هدف
 

از این نگرش والا دربارۀ به کارگیری اموال، روشن می شود که اسلام مال را وسیله به شمار می آورد، نه هدف. بنابراین، مال، در درجۀ اول وسیله ای است برای رسیدن به خودکفایی، تا انسان به دیگران نیازمند نباشد، و در درجۀ دوم، وسیله ای است برای ساختن جامعه سالم و تأمین زندگی انسانی برای هر فردی از افراد جامعه، تا فرد در فضایی که فرصت ها فراهم شده است، کار کند و بکوشد و به تمام استعدادها و مواهب ذاتی خود، جامۀ حقیقت بپوشاند.
هرگاه انگیزۀ دین در قلب مؤمن فروکش کند، پیوند اصلی خود را با خدا فراموش می کند و مشتاقانه به جمع آوری مال مشغول می گردد و همۀ همّ و غم او صرف امور دنیوی می گردد. بنابراین کیفیت، کمیت و هدف جمع آوری مال فراموش شده و ابعاد مادی پیدا می کند و چنین انسان مادی بی آنکه از اموال خود استفاده بهینه ای ببرد و جامعه را از آن بهره مند نماید به دام مال اندوزی و تکاثرگرایی مبتلا می گردد. این کلام امام علی (علیه السلام) مصداق مطلب مذکور است که:
«ارزش هر انسانی به کار خوبی است که انجام می دهد».
چنین فردی، نسبت به طرح تکاملی جامعه، به منزلۀ غدّۀ سرطانی است که همۀ انرژی ها و توانایی های اطراف خود را جذب نموده بدون اینکه چیزی به جامعه اعطا کند. بنابراین اگر مردم نتوانند از او رهایی یابند، آنها را تباه می کند. به همین خاطر است که اسلام ربا، احتکار، بهره کشی و طمع ورزی را حرام کرده است.
از نوع همین مطلب است آنچه در نامۀ امام علی (علیه السلام) به مالک هنگامی که حکومت مصر را به او می سپرد، وارد شده است. می فرماید:
«از احتکار منع کن که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن منع نموده است! اما خرید و فروش، با معیارهای عدالت و قیمت گذاری هایی که به هیچ یک از دو طرف، فروشنده و خریدار، اجحاف نشود، جایز است. پس هر کس مرتکب احتکار شد، بعد از آنکه او را از این کار بازداشتی، بدون اینکه زیاده روی کنی، عقوبتش نما». (39)

پي نوشت ها :
 

کهف، 28.
احزاب، 33.
شریف رضی، پیشین، ن 53.
 

منبع: سالنمای النهج 18 – 17 / پاییز / 1385



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.