ققنوسي به نام هيروشيما

سرانجام آلمان نازي به زانو درآمد و با سقوط برلين، نبرد در جبهه اروپا به پايان رسيد ولي دشمن اصلي آمريکا همچنان سرپا بود و به هيچ وجه حاضر نبود تا خود را تسليم متفقين کند. با آنکه هيچ کس در ژاپن اميدي به پيروزي نداشت اما شرط هاي آمريکايي ها براي پايان دادن به جنگ به قدري براي مردان امپراتوري خورشيد بي شرمانه بود که حتي حاضر نبودند درباره آنها به مذاکره بپردازند. با آنکه ژاپني ها همچنان از لحاظ سوخت و فولاد به شدت تحت فشار بودند، هنوز
شنبه، 20 خرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ققنوسي به نام هيروشيما

 ققنوسي به نام هيروشيما
ققنوسي به نام هيروشيما


 

نويسنده: حميدرضا هدايت پناه




 
بمباران هسته اي ژاپن هم جنگ جهاني دوم را پايان داد و هم يکي از بزرگترين جنايت هاي بشري را به نام آمريکا ثبت کرد
 
سرانجام آلمان نازي به زانو درآمد و با سقوط برلين، نبرد در جبهه اروپا به پايان رسيد ولي دشمن اصلي آمريکا همچنان سرپا بود و به هيچ وجه حاضر نبود تا خود را تسليم متفقين کند. با آنکه هيچ کس در ژاپن اميدي به پيروزي نداشت اما شرط هاي آمريکايي ها براي پايان دادن به جنگ به قدري براي مردان امپراتوري خورشيد بي شرمانه بود که حتي حاضر نبودند درباره آنها به مذاکره بپردازند. با آنکه ژاپني ها همچنان از لحاظ سوخت و فولاد به شدت تحت فشار بودند، هنوز بيش از 3 ميليون سرباز شجاع آماده داشتند تا جان خود را در راه ميهن و امپراتور فدا کنند و اين دقيقاً همان نيرويي بود که ژنرال مک آرتورـ فرمانده نيروي متفقين در اقيانوس آرام ـ را متقاعد کرد که فتح ژاپن با تلفات منطقي امکان پذير نخواهد بود.
اوضاع هر روز براي ژاپن بدتر مي شد. برخلاف چشم بادامي ها، نيروي متفقين که حالا خيالش از اروپا راحت شده بود مي توانست به جاي هر ناوي که از دست مي داد دو ناو و در ازاي تلفات هر فروند هواپيما ده هواپيماي جديد را جايگزين کند.تنها چيزي که باعث مي شد ارتش ژاپن همچنان پابرجا باقي بماند روحيه حيرت آور مردمان جزيره بود. رشادت سربازان امپراتور بيش از آن بود که قدرت باروت و فولاد بتواند روحيه ايشان را خدشه دار کند و اين درست همان موضوعي بود که فرماندهان دشمن را به شدت مي ترساند. ژاپن خواستار پاياني شرافتمندانه بود و آمريکايي ها چيزي به جز يک ملت تحقير شده را تاب نمي آوردند.
فرماندهان ارشد متفقين مي دانستند که فتح کامل جزيره اصلي ژاپن به هيچ وجه کار ساده اي نخواهد بود و تلفات اين عمليات بدون شک به عددي بيش از يک ميليون سرباز خواهد رسيد. حال آنکه به دليل جغرافياي خاص منطقه و تلاقي کوهستان هاي بلند با جنگل هاي انبوه ناشناخته بدون شک براي آنها روزهاي سختي را به وجود خواهد آورد؛ به همين دليل بود که کمتر کسي تلاش مي کرد تا با ژاپني ها روي زمين درگير شود و تمام فرماندهان تلاش داشتند با بمباران هاي هوايي و دريايي گسترده و خرد کردن صنايع و روحيه امپراتوري آفتاب چشم بادامي ها را مجبور به تسليم شدن کنند.
نبرد جنوب شرق آسيا با شدت هر چه تمام تر ادامه داشت و پيروزي قاطع براي هيچ يک از دو طرف به دست نمي آمد؛ ولي در سوي ديگر اقيانوس اتفاقاتي در حال وقوع بود که نه تنها اين نبرد بلکه تمام آينده بشر را متحول مي کرد؛ هرچند شايد لقب دادن کلمه اتفاق به پروژه بزرگي که 175000نفر از جمله پنج برنده جايزه نوبل را به صورت مستقيم درگيرخود کرده بود تعبير درستي نباشد. تلاش براي ساخت جنگ افزار هسته اي در ايالات متحده به صورت جدي در سال1942 با کد رمز پروژه منهتن آغاز شد؛ پروژه بزرگي که بدون شک در بين پنج تلاش بزرگ بشر براي رسيدن به افقي تازه از علم قرار خواهد گرفت. صرف بيش از 2ميليارد دلار در آن زمان به همراه به کارگيري برترين دانشمندان آمريکايي و انگليسي در کنار يکي از بزرگ ترين تلاش هاي اطلاعاتي تاريخ با هدف محرمانه نگاه داشتن آن همگي ويژگي هايي هستند که پروژه منهتن را تبديل به يکي از خاص ترين و صد البته معروف ترين اتفاقات تاريخ مي کنند.
هدف ابتدايي از پروژه منهتن آماده کردن وسيله اي پرقدرت براي به زانو درآوردن آلمان نازي بود. اگرچه اين هدف با شکست هيتلر محقق نشد ولي رابرت اوپنهايمر و گروهش توانستند تا با تدارک اولين آزمون موفقيت آميز جنگ افزار خارق العاده خود در16 جولاي 1945در صحراي لوس آلاموس نيومکزيکو خو را به نبرد پاسفيک برسانند. انفجار به معناي کامل کلمه حيرت آور بود و گرماي حاصل از آن به قدري بالا بود که شن صحرا ذوب و به شيشه تبديل شده بود. تمام دستگاه هاي لرزه نگار آمريکاي شمالي امواج آن را ثبت کرده بودند و نور انفجار از فاصله 20 کيلومتري قابل مشاهده بود. پروژه منهتن به هدف خود رسيده و چنان وسيله اي توليد کرده بود که به سادگي مي توانست حيات را در کره خاکي منهدم کند.
هري ترومن که در اين هنگام در آلمان اشغالي و در حال تلاش براي به دست آوردن غنايم بيشتر بود به سرعت از موفقيت چشمگير بزرگ ترين پروژه تحقيقاتي که تاريخ به خود ديده بود مطلع شد. آقاي رئيس جمهور سرمست از باده پيروزي اين خبر را با چرچيل و استالين در ميان گذاشت و بدون کمترين بحثي چراغ سبز انگلستان و شوروي را براي استفاده از سلاح جديد ضدامپراتوري ژاپن به دست آورد. هيچ کس مقاومتي نمي کرد و استالين تنها به يادآوري اين نکته که اميدوار است ايالات متحده در آينده از اين وسيله به صورت مناسب بهره برداري کند بسنده کرد.
سه شهر هيروشيما، کوکوما و ناکازاکي گزينه هاي پيش روي فرماندهان ارتش ايالات متحده آمريکا بودند. اين شهرها جمعيت زيادي داشتند و از اهميت بالاي صنعتي برخوردار بودند. در ميان آنها هيروشيما موقعيت ممتازي داشت. به دليل قرار داشتن در يک دره عظيم، هيروشيما کمترين بمباران هوايي را تجربه کرده بود و از همين رو مي توانست تبديل به آزمايشگاه بزرگي براي تخمين زدن نيروي واقعي بمب جديد شود. در عين حال نيروهاي نظامي موجود در شهر به بيش از100هزار نفر بالغ مي شدند که در کنار جمعيت343698نفره خود شهر (آمار1940)، هيروشيما را تبديل به هدفي فوق العاده مي کرد. آمريکايي ها قصد داشتند قدرت خود را به رخ همه بکشند و در اين ميان جمعيت مردان و زنان و کودکان بي گناهي که قرار بود جان خود را از دست بدهند بر رأي آنها تأثيري نداشت. آنها به طور خاص بيش از آنکه در پي آسيب به صنايع ژاپني باشند تمرکز خود را بر تلفات بيشتر متمرکز کرده بودند. به راستي چه تفاوتي ميان آنها و هيتلر بود؟
ققنوسي به نام هيروشيما
در حالي که کشتي USS.Indianapolice و محموله هسته اي آن حرکت خود به سمت جزيره Tinian را که آن روزها تبديل به بزرگ ترين پايگاه هوايي
جهان شده بود آغاز کرده بود ترومن اولتيماتوم ديگري به ژاپني ها داد و تسليم بدون قيد و شرط آنها را خواستار شد. هرچند خود او هم مي دانست که اين اعلاميه با اين لحن به هيچ وجه مقامات مغرور امپراتوري را به پاي ميز مذاکره نخواهد کشاند.
سرانجام بمبي که قرار بود روي هيروشيما رها شود با نام رمز Little boy «پسر کوچک» در سوم آگوست به فرمانده نيروي هوايي پاسفيک تحويل داده شد و طراحي و انجام تمام مأموريت بر عهده اين قرارگاه قرار گرفت. اسکادران که يکي از برترين واحدهاي نيروي هوايي به حساب مي آمد با فرماندهي سرهنگ و انجام تمام ماموريت بر عهده اين قرارگاه قرار گرفت. اسکادران590 Composite که يکي از برترين واحدهاي نيروي هوايي به حساب مي آمد با فرماندهي سرهنگ 29
ساله پل تيبتس فرداي آن روز دستوالعمل عمليات را دريافت کرده و خود را براي اولين بمباران هسته اي تاريخ آماده کرد. اگرچه هيچ کدام از اعضاي گروه پروازي آن روز نمي دانستند که اين بمب چهار تني به راستي چه نيروي خارق العاده اي را در دل پنهان ساخته ولي کپسول هاي سيانوري که در ميان اعضا پخش مي شد آنها را از اهميت عملياتي که رهسپار آن بودند آگاه مي کرد.
سرهنگ جوان، نام مادر خود (Enola Gay) را بر بدنه هواپيماي B-29 که بمب بايد به وسيله آن رها مي شد نقاشي کرد و به اين ترتيب نامش را براي هميشه جاودان ساخت. البته آمريکايي ها مي دانستند که اين تنها يک بمباران ساده نيست؛ بلکه آزمايشي بزرگ است که به آنها اجازه مي دهد به اندازه زيادي از توان جنگ افزار جديد خود آگاه شوند و به همين دليل بود که دو هواپيماي ديگر نيز براي ثبت تصاوير با Enola GAy همراه شدند و اسکادراني شامل سه B- 29 را به وجود آوردند که مي رفت تا بزرگ ترين قتل عام تمام دوران را به انجام برساند.
لحظه موعود فرا رسيد و اعضاي اسکادران509 با يک روز تأخير در صبح گاه 6 آگوست1945از باند پرواز جدا شدند و به سوي هيروشيما که 2500 کيلومتر آن طرف تر در کمال بي خيالي آخرين ساعات خواب خود را سپري مي کرد رهسپار شدند. پس از آنکه کاروان مرگ به فاصله مناسبي از نيروهاي متفق رسيد خرج انفجاري و فيوزهاي جنگي روي بمب سوار شدند و در اين لحظه بود که همه چيز براي انفجار بي نقص Little Boy«پسر کوچک» آماده شد و تنها کافي بود تا بمب با دقت مناسب روي پل Tشکل مرکز شهر که به خوبي از آسمان قابل تشخيص بود رها شود تا هزاران انسان بي گناه در آتش جنگ مردان بس بي رحم بسوزند.
هيروشيما به خوبي صبح زيباي آن روز را به ياد مي آورد. هوا کمي گرم بود ولي مردم مثل هميشه خود را براي کار در يک روز جديد آماده مي کردند و بچه هاي مدرسه اي با بيشترين سرو صدايي که مي شد به سمت مدرسه در حرکت بودند. همه چيز فوق العاده به نظر مي رسيد و هزاران خانواده بي گناه روز خود را براي ساختن فردايي بهتر آماده مي کردند. در همين هنگام بود که ناگهان يک هواپيماي آمريکايي بر فراز شهر پديدار شد و با به صدا درآوردن آژيرها آرامش شهر را به هم ريخت. مردم هراسان به پناهگاه ها سرازير شدند و با ترس منتظر شيندن صداي انفجار ماندند ولي در کمال ناباوري پس از سپري شدن 30 دقيقه وضعيت سفيد اعلام شد و مردم هيروشيما بي خبر از آنکه هواپيمايي که بر فراز شهرشان پرواز کرده بود پيام مناسب بودن آب و هوا را به اسکادران509 مخابره کرد، سرخوش از به خير گذشتن ماجرا از پناهگاه هاي خود خارج شدند. کاروان مرگ پس از دريافت خبر مناسب بودن شرايط جوي از هواپيماي پيشرو، با قرار دادن خود در جهت مخالف باد، خود را براي يک بمباران دقيق آماده کردند. در ساعت8:15 دقيقه صبح بود که سرانجام افسر تسليحات بمب را روي پل T شکل رها کرد و پس از آن هواپيما با بيشترين سرعتي که مي توانست با يک تغيير جهت 180 درجه اي خود را در جهت باد قرار داد تا با بيشترين سرعت ممکن بتواند از جهنمي که درست کرده بود فرار کند زيرا با توضيحاتي که به آنها داده شده بود همگي به خوبي مي دانستند که موج انفجار به قدري پرقدرت خواهد بود که بتواند به سادگي هواپيماي آنها را هم نابود کند و اين بدان معناست که همه آنها به خوبي مي دانستند که در حال نابود کردن کامل شهر هستند.
اگرچه تصويري که آمريکايي ها از انفجار بمب خود برداشته اند يک قارچ بزرگ و حيرت آور است ولي آنچه مردم بي گناه هيروشيما روي زمين نظاره گر آن بودند بسيار هولناک بود. کسري از ثانيه هزاران شهروند که در منطقه شلوع و مرکزي شهر مشغول زندگي بودند در اثر گرماي انفجار بخار شدند و تعداد بي شماري از آنها تبديل به تلي از کربن شدند. تلفاتي که به صورت مستقيم و در اثر انفجار ايجاد شد بيش از 80 هزار نفر تخمين زده مي شود. بيش از 68 درصد ساختمان هاي شهر با خاک يکسان شدند و موج انفجار حتي روستاهاي اطراف را نيز به نابودي کشيد. بسياري در زير آوار مدفون شده بودند و خرده هاي شيشه ده ها هزار نفر را زخمي کرده بود. گرد و خاک برخاسته به قدري زياد بود که آسمان آبي شهر مانند شب سياه شد؛ گويي رستاخيز شده و هيروشيما تبديل به دوزخ شده بود.
شعله هاي آتش مانند يک سيل خروشان ويرانه خانه هاي چوبي شهر را مي بلعيد و بازماندگان مجروح را زنده زنده کباب مي کرد. هيروشيما نابود شده بود.
همه چيز مانند داستان هاي کتاب مقدس بود. بيشتر بازماندگان در اثر حرارت بالاي انفجار دچار سوختگي شده بودند و با بخار شدن آب هاي سطحي همه جا مانند کوير خشک شده بود و هيچ آبي براي نوشيدن وجود نداشت. در اين لحظه بود که باراني به سياهي مرکب باريدن گرفت. صداي هيچ کس در نمي آمد مصيبت به قدري بزرگ بود که تمام شهر در بهت فرو رفته بود. مردم زجر کشيده نمي دانستند که اين تازه آغاز ماجراست و تشعشعات راديواکتيو براي آنها دردي به مراتب جانکاه تر از اين در پي خواهد داشت مرگ در اثر سرطان گريبان100 هزار نفر را گرفت. دو روز بعد نيروي هوايي آمريکا با فرمان مستقيم ترومن، ناکازاکي را بمباران هسته اي کرد. با اين کار مردم مغرور جزيره در برابر اين دشمن بي رحم گردن خم کردند. بسياري از فرماندهان ارتش با انجام مراسم هاراکيري (هاراگيري) به زندگي خود پايان دادند و سرانجام عرشه ناو ميسوري محلي شد که در آن ژاپن با تسليم خود رسماً به جنگ جهاني دوم پايان دهد. ژاپن پس از تسليم کردن خود در دوم سپتامبر به سرعت دست به کار بازسازي خود زد. در سال1952حاکميت ملي خود را بازيافت و در سال 1956به صورت رسمي به عضويت سازمان ملل متحد درآمد و با رشد اقتصادي خيره کننده خود همگان را حيرت زده کرد. توکيو در سال1964ميزبان المپيک شد و در سال 1968ژاپن پس از آمريکا و شوروي تبديل به سومين اقتصاد بزرگ جهان شد. امروز تنها خرابي به جامانده از بمباران هسته اي هيروشيما ساختمان مرکز تجارت اين شهر است. بنايي که روزي تنها ساختمان بلند شهر بود، امروز در ميان آسمانخراش هاي هيروشيما ناپديد شده است.
ققنوسي به نام هيروشيما

پسر کوچولو
 

اولين بمب اتمي تاريخ که روي يک هدف واقعي منفجر شد مکانيسم عمل بسيار ساده اي داشت؛ در مرحله اول پس از رها شدن از Enola Gay تايمر بمب به کار افتاد و از آنجايي که خدمه پروازي با دقتي خارق العاده عمليات رهاسازي را به انجام رسانده بودند و فيوزهاي انفجاري دقيقاً در ارتفاع مناسب به کار افتادند و خرج باروت را درست در ارتفاع580 متري منفجر کردند. گاز داغ حاصل از انفجار باروت باعث مي شد تا گوي کوچکتر اورانيوم با سرعت در طول لوله فلزي به سوي گوي اصلي شليک شود. پس از برخورد دو گوي اورانيومي با غناي بالا دماي محل برخورد به سرعت افزايش مي يافت و باعث شکافته شدن تنها چند هسته ناپايدار238 -U مي شد.
شکافته شدن يک هسته براي آغاز کامل واکنش زنجيره اي کافي بود زيرا دو نوترون آزاد شده هر يک مي توانستند دو هسته ديگر را بشکافند و اين تعداد در کسري از ثانيه به قدري زياد مي شد که باعث از هم گسسته شدن تمامي اورانيوم موجود در سر جنگي بمب شد. شکافت هر هسته اورانيوم باعث مي شد تا مقداري از جرم به انرژي تبديل شود؛ انرژي اي که در مورد Little Boy مقداري برابر150000تن TNT بود.

آيا بمباران اتمي ضروري بود؟
 

آمريکا با حمله ژاپن به بندر پرل هاربر پاي در ميدان جنگ جهاني دوم نهاد و از همان ابتدا مانند تمامي بازيگران ديگر اين ميدان، بي رحمي و پيروزي به هر قيمتي را سرلوحه کار خود قرار داد. برخلاف باور عمومي اين ارتش ايالات متحده بود که بيشترين بمباران عليه مناطق شهري را در تمام مدت جنگ به نام خود ثبت کرد، نه آلمان نازي.
استفاده ايالات متحده از بمب هسته اي يکي از سياه ترين رويدادهاي تاريخ است که هنوز هم با پرسش هاي زيادي روبه روست. ژاپن هيچ منبع بزرگ نفت و فولادي در اختيار نداشت و قسمت اصلي ذخيره هاي استراتژيک خود را از دست داده بود. تلفات وارده به نيروي دريايي آن در نبرد ميدوي به قدري سنگين بود که اين نيرو را تا آخر نبرد در موضع دفاعي قرار داد و نيروي هوايي آن هيچ شانسي در برابر هواپيماهاي پرتعداد و پيشرفته تر آمريکايي نداشت. با وجود آنکه نيروي زميني در تک تک جبهه ها تا آخرين نفر به مبارزه مي پرداخت ولي سلاح هاي پيشرفته تر و پشتيباني هوايي و توپ خانه آمريکايي ها به قدري زياد بود که فرماندهان متفقين براي پيروزي نيازي به شجاعت و از خود گذشتگي سربازان خود نداشته باشند. مردم ژاپن براي دو سال بود که برنج نمي خوردند. اقتصاد در محاصره اين کشور در شرف ورشکستگي بود و همه اينها به معناي قرار گرفتن ژاپن در آستانه شکست بود. بدون شک آخرين ضربه بر اين پيکر بي جان مي توانست با ورود ارتش سرخ به صحنه نبرد زده شود.آمريکايي ها که از تقسيم کردن برلين با استالين به هيچ وجه خوشحال نبودند حاضر نشدند اين شکار در حال احتضار را با مسکو تقسيم کنند و با همين رويکرد تصميم گرفتند با سرعت هر چه تمام تر کار دشمن را يک سره سازند. ژاپن بايد تحقير مي شد؛ همان گونه که آلمان در هم کوفته شده بود. آمريکا مي خواست پيامي به جهان بدهد. هيچ دشمني نمي توانست بدون تقديم کردن هزاران کشته، آتش خشم يانکي ها را خاموش کند. ترومن تحمل هيچ نافرماني اي را نداشت و براي آنکه با مقاومتي روبه رو نباشد تصميم گرفت کودکان ژاپني را قرباني کند.
منبع: نشريه همشهري دانستنيها شماره 34



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط