فيلم نامه 127 ساعت (قسمت ششم)
قطع به:
آرون مي خواهد فرياد بزند، اما صدايش گرفته است. تلاش بي جانش در دره بزرگ گم مي شود. اشباح به سرپيچ مي رسند و در نور ناپديد مي شوند. آرون از اعماق وجودش.
آرون: كمك
اشباح به صداي او بر مي گردند.
مكثي وحشتناك بر اثر ترديد هر دو جناح بر فضا حاكم مي شود و آرون دوباره تمام قوايش را جمع مي كند و فرياد مي زند.
آرون: كمكم كنين! من كمك لازم دارم!
اشباح به طرف او مي دوند. در حالي كه آنا به طرف او مي آيند، ما نماي نزديكي از چهره آرون داريم. آرون با خودش زير لب حرف مي زند.
آرون: طاقت بيار آرون.
در حالي كه آنها به نزديكي او مي رسند، آرون انرژي نداشته اش را جمع مي كند.
آرون(ادامه): اسم من آرون رالستونه. از يك شنبه تا حالا كنار يه سنگ بزرگ گير افتاده بودم. پنج روز بدون آب و غذا. امروز صبح دستم رو قطع كردم تا نجات پيدا كنم، كلي خون از دست دادم. احتياج به مراقبت هاي پزشكي دارم. مكثي كوتاه وجود دارد، در حالي كه آنها به نجات يافته اي در فيلم هاي ترسناك ارزان قيمت نگاه مي كنند. چشمان حريص آرون بطري هاي آبي را كه آنها به كمرشان بسته اند، در هوا مي زند. اين راهي است براي ورود به دنياي آرون. اين لحظه سرانجام با دادن آب از طرف آنها به آرون آغاز مي شود. آرون آب را در گلوي خشكيده اش مي ريزد و آن را مي بلعد.
قطع به:
اريك: ما از مجارهاي هلند هستيم. تو اوايل مسيرمون يكي از پاركبان ها با ما درباره وانتي گفت كه چند روزي بوده كه اونجا پارك شده بود و احتمال مي داد كه صاحب وانت در تنگه گم شده باشه. ما به شوخي گفتيم كه چشم هامون رو باز نگه مي داريم و سعي مي كنيم تا پيدايش كنيم.
بعد از سه و نيم كيلومتر پياده روي به سمت گالري بزرگ (صخره هاي سرخ پوستان) جايي كه چند تا عكس گرفتيم، خواستيم برگرديم كه يك دفعه صدايي رو از پشت سرمون شنيديم، و بعد از اون صدا، فرياد كمك، كمكم كنين رو شنيديم.
من و مونيكا بلافاصله فهميديم كه اين بايد همون فرد گم شده باشه. ما اون رو پيدا نكرديم، اون ما رو پيدا كرد! ما بهش آب و شيريني داديم.
قطع به:
اريك: ما مجارهاي هلندي هستيم. بايد همين جا بموني و استراحت كني.
آرون: نه بايد به راهمون ادامه بديم. ما به هلي كوپتر احتياج داريم، كي مي تونه سريع تر بدوه؟ تو، سريع برو. كمك بيار، مونيكا به همراه پسرش اندي مي دوند.
اريك: اونها به ما گفتن تو اينجايي.
آرون:كي ؟كي به شما گفت؟
اريك:پليس توي پاركينگ.
آرون :تلفن داري؟
اريك:تا چند مايلي اينجا آنتني نيست.
شش روز است كه كسي را نديده است و حالا زوج ديگري نيز از راه مي رسند. آنها نيز با آرون رو به رو مي شوند.
آرون: شما تلفن همراه دارين؟
وين: نه. من وين هستم. من كمك هاي اوليه رو بلدم.
آرون: اين كه آب زيادي رو بخورم برام بد نيست؟
وين: مطمئناً نه تا زماني كه باعث بشه بالا بياري.
آرون بيشتر و بيشتر آب مي نوشد، او از بالاي سرش مي شنود كه ...
وين(به اريك): حواست باشه كه بيهوش نشه.
آرون: بايد وايستم و كفش هام رو خالي كنم. شما مي تونين بند كفش هام رو ببندين.
در حالي كه مي نشيند، سرش به جلو مي افتد. او كاملاً بي حركت است. وين و اريك سعي مي كنند با او حرف بزنند، اما او به سختي صداي آنها را مي شنود. موسيقي پاپ از دور دست به گوشش مي رسد. او سعي مي كند تا سرش را بالا بگيرد، به جايي نگاه دوخته مي شود، اما سرش روي زانوهايش مي افتد. او آنجاست. تمام زاويه ديدش را گرفته است. مقابل او صيهه مي كشد و درحالي كه او زانو زده است، گرد و خاك را به روي او مي پاشد. يك هلي كوپتر.
قطع به:
خلبان: تو آرون هستي؟
آرون: بله منم. مي تونم سوار بشم؟
اين تقابلي تكان دهنده با ظاهر وحشتناك او دارد، اين حس از او دور نشده است.
آرون: من صندليتون رو كثيف مي كنم.
خلبان: برو داخل رفيق، ما همه مراقب تو هستيم.
هلي كوپتر از زمين به آسمان بلند مي شود و وين، اريك، اندي ومونيك را در پايين جا مي گذارد. هزار ساعت بعد
قطع به:
قطع موازي با:
آرون: متشكرم كه من رو برگردوندين.
ارشد مردان درشت هيكل به او مي گويد:
مرد: روزهاي معجزه رو پشت سرگذاشتي. الان بايد استراحت كني، بعداً مي توني از همه تشكر كني.
آرون: ممكنه اين رو برام نگه داري؟
آرون مشتش را باز مي كند. داخل آن يك چاقوي تا شده است.
قطع به:
قطع به:
صدا(ماما):... عشق او، آرامشي فراي ادراك است...
آرون: ماما...
ماما: پسرم. پسر من. تو اينجايي.
مادر سر او را به آرامي نوازش مي كند.
آرون: سلام ماما.
ماما:حالت چطوره؟
آرون:خوب. تو خوبي ...
ماما:تو دو روزه كه خوابيدي. ما خيلي خوش شانس بوديم.
مادر آرون زني ميان سال و مادري فداكار. او با نگاهي خسته و افسرده از نگراني و عشق به پسرش نگاه مي كند.
آرون:ماما، متأسفم كه نگرانتون كردم.
مادر آرون با صدايي آرام و يكنواخت، آرون دوباره همان كلمات را مي شنود، در حالي كه بر اثر تأثير داروها دوباره به خواب مي رود.
صدا(ماما): عشق او، آرامشي فراي ادراك است...
قطع به:
قطع موازي با:
نور فلاش هاي دوربين. اولين كنفرانس خبري او. و پسر، كلي خبرنگار آنجا هستند!
در حالي كه آرون با همراهي دوربين ها به سمت در مي رود. ما هنوز مي تونيم او را ببينيم، از زمين تا سقف و ديوار به ديوار پر از خبرنگار است.
قطع به:
قطع به:
قطع به:
رانا: باشه. اون سه تا هات داگ سبزيجات و بليت گرفته و جلو ورودي 5/6 مي ايسته.
آرون: شما بچه ها با حضور من مشكلي ندارين؟
رانا: نه. ما اون موقعي كه تو بيمارستان بودي از هم جدا شديم.
آرون: كريستين بهم گفت.
رانا (هميشه سر اصل مطلب مي رود): مشكلت همين بود؟
آرون:آره
رانا به او مي خندد.
رانا: برنامه صعود چيه؟
آرون دستش را داخل كيفش مي كند و بازوي مصنوعي وحشتناكش را كه سر تيشه مانند دارد در مي آورد.
سر تيشه ها را به هم مي كوبد. رانا نمي خندد، شايد صرفاً لبخند مي زند.
رانا(ادامه):تنهايي؟
آرون:اين زمستون يا زمستون سال بعد بايد چهل و ششمي رو هم تموم كنم.
رانا(جدي):خب، خب نمي تونم بفهمم چي باعث مي شه تا اين همه راه رو بري تا اون يكي دستت رو هم قطع كني و يكي از اونها بگيري.
هر دو مي خندند، در عين حال آرون جواب مي دهد.
آرون: رانا، قبل از اينكه اين كارو انجام بدم يك توهم داشتم، من اونجا يه بچه ديدم يه پسر مو بور.
رانا(از بالاي عينكش): نه، يا. مسيح... !
آرون: نه، اون شبيه پسرعموم چارلي بود، اما خيلي كوچك تر... و من نمي دونم چرا، اما اون با من بود و اين چيزيه كه مدام جلوي چشممه.
آرون به رانا نگاه مي كند.
مكث.
رانا حرفي نمي زند.
آرون (ادامه): اما قرار نيست كه هميشگي باشه؟
رانا: نه آرون. اين طوري نيست.
آرون(خودش مي داند): خوبه.
رانا:مي دوني، هر كسي كه به تو اهميت مي ده، جونش به لبش مي رسه تا اين كه تو برگردي.
قبل از اين كه آرون جوابي بدهد، رانا در را باز مي كند.
رانا:بزن بريم قهرمان. اگر آهنگ پرواز رو اول بخونن و ما از دستش بديم هيچ وقت خودمون رو نمي بخشيم.
آهنگ پاپ خوانده مي شود:
مردي كه برخواهد خاست، مردي كه سقوط خوهد كرد...
موسيقي روي تصوير جريان دارد:
از چهره لطيف عشق...
مثل پرواز از روي ديوار.
قطع به:
روي كاناپه و اطراف آن، دوستان آرون و خانوده اش از جمله رانا حضور دارند. تعداد زيادي آدم كه كل صفحه نمايش را گرفته اند. در مركز كاناپه پسرش در حال نخودي خنديدن است. آنها لبخند مي زنند، خيلي بي ريا و در سكوت از او حمايت مي كنند. آرون مستقيم به آنها نگاه مي كند.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102
خارجي تنگه هورس شو روز
آرون مي خواهد فرياد بزند، اما صدايش گرفته است. تلاش بي جانش در دره بزرگ گم مي شود. اشباح به سرپيچ مي رسند و در نور ناپديد مي شوند. آرون از اعماق وجودش.
آرون: كمك
اشباح به صداي او بر مي گردند.
مكثي وحشتناك بر اثر ترديد هر دو جناح بر فضا حاكم مي شود و آرون دوباره تمام قوايش را جمع مي كند و فرياد مي زند.
آرون: كمكم كنين! من كمك لازم دارم!
اشباح به طرف او مي دوند. در حالي كه آنا به طرف او مي آيند، ما نماي نزديكي از چهره آرون داريم. آرون با خودش زير لب حرف مي زند.
آرون: طاقت بيار آرون.
در حالي كه آنها به نزديكي او مي رسند، آرون انرژي نداشته اش را جمع مي كند.
آرون(ادامه): اسم من آرون رالستونه. از يك شنبه تا حالا كنار يه سنگ بزرگ گير افتاده بودم. پنج روز بدون آب و غذا. امروز صبح دستم رو قطع كردم تا نجات پيدا كنم، كلي خون از دست دادم. احتياج به مراقبت هاي پزشكي دارم. مكثي كوتاه وجود دارد، در حالي كه آنها به نجات يافته اي در فيلم هاي ترسناك ارزان قيمت نگاه مي كنند. چشمان حريص آرون بطري هاي آبي را كه آنها به كمرشان بسته اند، در هوا مي زند. اين راهي است براي ورود به دنياي آرون. اين لحظه سرانجام با دادن آب از طرف آنها به آرون آغاز مي شود. آرون آب را در گلوي خشكيده اش مي ريزد و آن را مي بلعد.
قطع به:
داخلي- استوديوي تلويزيون- روز- اظهارات اريك ميجر
اريك: ما از مجارهاي هلند هستيم. تو اوايل مسيرمون يكي از پاركبان ها با ما درباره وانتي گفت كه چند روزي بوده كه اونجا پارك شده بود و احتمال مي داد كه صاحب وانت در تنگه گم شده باشه. ما به شوخي گفتيم كه چشم هامون رو باز نگه مي داريم و سعي مي كنيم تا پيدايش كنيم.
بعد از سه و نيم كيلومتر پياده روي به سمت گالري بزرگ (صخره هاي سرخ پوستان) جايي كه چند تا عكس گرفتيم، خواستيم برگرديم كه يك دفعه صدايي رو از پشت سرمون شنيديم، و بعد از اون صدا، فرياد كمك، كمكم كنين رو شنيديم.
من و مونيكا بلافاصله فهميديم كه اين بايد همون فرد گم شده باشه. ما اون رو پيدا نكرديم، اون ما رو پيدا كرد! ما بهش آب و شيريني داديم.
قطع به:
خارجي- تنگه هورس شو- روز
اريك: ما مجارهاي هلندي هستيم. بايد همين جا بموني و استراحت كني.
آرون: نه بايد به راهمون ادامه بديم. ما به هلي كوپتر احتياج داريم، كي مي تونه سريع تر بدوه؟ تو، سريع برو. كمك بيار، مونيكا به همراه پسرش اندي مي دوند.
اريك: اونها به ما گفتن تو اينجايي.
آرون:كي ؟كي به شما گفت؟
اريك:پليس توي پاركينگ.
آرون :تلفن داري؟
اريك:تا چند مايلي اينجا آنتني نيست.
شش روز است كه كسي را نديده است و حالا زوج ديگري نيز از راه مي رسند. آنها نيز با آرون رو به رو مي شوند.
آرون: شما تلفن همراه دارين؟
وين: نه. من وين هستم. من كمك هاي اوليه رو بلدم.
آرون: اين كه آب زيادي رو بخورم برام بد نيست؟
وين: مطمئناً نه تا زماني كه باعث بشه بالا بياري.
آرون بيشتر و بيشتر آب مي نوشد، او از بالاي سرش مي شنود كه ...
وين(به اريك): حواست باشه كه بيهوش نشه.
آرون: بايد وايستم و كفش هام رو خالي كنم. شما مي تونين بند كفش هام رو ببندين.
در حالي كه مي نشيند، سرش به جلو مي افتد. او كاملاً بي حركت است. وين و اريك سعي مي كنند با او حرف بزنند، اما او به سختي صداي آنها را مي شنود. موسيقي پاپ از دور دست به گوشش مي رسد. او سعي مي كند تا سرش را بالا بگيرد، به جايي نگاه دوخته مي شود، اما سرش روي زانوهايش مي افتد. او آنجاست. تمام زاويه ديدش را گرفته است. مقابل او صيهه مي كشد و درحالي كه او زانو زده است، گرد و خاك را به روي او مي پاشد. يك هلي كوپتر.
قطع به:
خارجي- هلي كوپتر- روز
خلبان: تو آرون هستي؟
آرون: بله منم. مي تونم سوار بشم؟
خارجي- هلي كوپتر- روز
اين تقابلي تكان دهنده با ظاهر وحشتناك او دارد، اين حس از او دور نشده است.
آرون: من صندليتون رو كثيف مي كنم.
خلبان: برو داخل رفيق، ما همه مراقب تو هستيم.
هلي كوپتر از زمين به آسمان بلند مي شود و وين، اريك، اندي ومونيك را در پايين جا مي گذارد. هزار ساعت بعد
قطع به:
داخلي- زير آب- روز
قطع موازي با:
داخلي /خارجي- اتاق بيمارستان- روز
آرون: متشكرم كه من رو برگردوندين.
ارشد مردان درشت هيكل به او مي گويد:
مرد: روزهاي معجزه رو پشت سرگذاشتي. الان بايد استراحت كني، بعداً مي توني از همه تشكر كني.
آرون: ممكنه اين رو برام نگه داري؟
آرون مشتش را باز مي كند. داخل آن يك چاقوي تا شده است.
قطع به:
داخلي- زير آب- روز
قطع به:
داخلي- اتاق بيمارستان- روز
صدا(ماما):... عشق او، آرامشي فراي ادراك است...
آرون: ماما...
ماما: پسرم. پسر من. تو اينجايي.
مادر سر او را به آرامي نوازش مي كند.
آرون: سلام ماما.
ماما:حالت چطوره؟
آرون:خوب. تو خوبي ...
ماما:تو دو روزه كه خوابيدي. ما خيلي خوش شانس بوديم.
مادر آرون زني ميان سال و مادري فداكار. او با نگاهي خسته و افسرده از نگراني و عشق به پسرش نگاه مي كند.
آرون:ماما، متأسفم كه نگرانتون كردم.
مادر آرون با صدايي آرام و يكنواخت، آرون دوباره همان كلمات را مي شنود، در حالي كه بر اثر تأثير داروها دوباره به خواب مي رود.
صدا(ماما): عشق او، آرامشي فراي ادراك است...
قطع به:
داخلي- زير آب- روز
قطع موازي با:
داخلي- كنفرانس خبري- روز
نور فلاش هاي دوربين. اولين كنفرانس خبري او. و پسر، كلي خبرنگار آنجا هستند!
در حالي كه آرون با همراهي دوربين ها به سمت در مي رود. ما هنوز مي تونيم او را ببينيم، از زمين تا سقف و ديوار به ديوار پر از خبرنگار است.
قطع به:
خارجي- استخر- روز
قطع به:
خارجي- خيل جمعيت- استاديوم- شب
قطع به:
داخلي- وانت آرون- شب
رانا: باشه. اون سه تا هات داگ سبزيجات و بليت گرفته و جلو ورودي 5/6 مي ايسته.
آرون: شما بچه ها با حضور من مشكلي ندارين؟
رانا: نه. ما اون موقعي كه تو بيمارستان بودي از هم جدا شديم.
آرون: كريستين بهم گفت.
رانا (هميشه سر اصل مطلب مي رود): مشكلت همين بود؟
آرون:آره
رانا به او مي خندد.
رانا: برنامه صعود چيه؟
آرون دستش را داخل كيفش مي كند و بازوي مصنوعي وحشتناكش را كه سر تيشه مانند دارد در مي آورد.
سر تيشه ها را به هم مي كوبد. رانا نمي خندد، شايد صرفاً لبخند مي زند.
رانا(ادامه):تنهايي؟
آرون:اين زمستون يا زمستون سال بعد بايد چهل و ششمي رو هم تموم كنم.
رانا(جدي):خب، خب نمي تونم بفهمم چي باعث مي شه تا اين همه راه رو بري تا اون يكي دستت رو هم قطع كني و يكي از اونها بگيري.
هر دو مي خندند، در عين حال آرون جواب مي دهد.
آرون: رانا، قبل از اينكه اين كارو انجام بدم يك توهم داشتم، من اونجا يه بچه ديدم يه پسر مو بور.
رانا(از بالاي عينكش): نه، يا. مسيح... !
آرون: نه، اون شبيه پسرعموم چارلي بود، اما خيلي كوچك تر... و من نمي دونم چرا، اما اون با من بود و اين چيزيه كه مدام جلوي چشممه.
آرون به رانا نگاه مي كند.
مكث.
رانا حرفي نمي زند.
آرون (ادامه): اما قرار نيست كه هميشگي باشه؟
رانا: نه آرون. اين طوري نيست.
آرون(خودش مي داند): خوبه.
رانا:مي دوني، هر كسي كه به تو اهميت مي ده، جونش به لبش مي رسه تا اين كه تو برگردي.
قبل از اين كه آرون جوابي بدهد، رانا در را باز مي كند.
رانا:بزن بريم قهرمان. اگر آهنگ پرواز رو اول بخونن و ما از دستش بديم هيچ وقت خودمون رو نمي بخشيم.
خارجي- كنسرت- شب
آهنگ پاپ خوانده مي شود:
مردي كه برخواهد خاست، مردي كه سقوط خوهد كرد...
داخلي- زير آب- روز
موسيقي روي تصوير جريان دارد:
از چهره لطيف عشق...
مثل پرواز از روي ديوار.
قطع به:
خارجي- استخر- روز
روي كاناپه و اطراف آن، دوستان آرون و خانوده اش از جمله رانا حضور دارند. تعداد زيادي آدم كه كل صفحه نمايش را گرفته اند. در مركز كاناپه پسرش در حال نخودي خنديدن است. آنها لبخند مي زنند، خيلي بي ريا و در سكوت از او حمايت مي كنند. آرون مستقيم به آنها نگاه مي كند.
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102
منبع: نشريه فيلم نگار شماره 102