گرد تپلي
توي سرزمين شکل ها، همه خوشحال بودن، به جز شکل دايره که يه گوشه يي نشسته بود و فکر مي کرد.
خانم مداد کمر باريک به آرومي پيش اون رفت و بهش گفت: دايره ي (گردي) تپل چرا ناراحتي؟ چرا نمي ري با شکل هاي ديگه بازي کني؟ ببين دوستات با هم ديگه چه نقاشي هاي قشنگي مي سازن؛ مثل سه گوش که کوه شده و چهارگوش مثل کيف.
دايره با ناراحتي گفت: «آخه چرا من مثل بقيه ي شکل ها گوشه ندارم. من اصلاً به درد نمي خورم. فقط يه خط بسته م که به هيچ دردي نمي خورد.»
مداد بلند، پاک کنش را تکوني داد و گفت: «واه، چه حرفا! تو بايد خيلي خوشحال باشي که گردي. مي دوني چه شکلي تو طبيعت بيشتر از همه وجود دارده؟ تو اصلاً مي دوني چقدر از ميوه ها گردن؟ (ازکودک بخواهيد ميوه هاي گرد رو نام ببره!) اصلاً چشم هاي من رو ببين، گرد گردن و قشنگ، مثل چشم همه ي آدم ها و حيوونا. اصلاً خودت بگو، به نظرت، تو بهتر حرکت مي کني يا سه گوش؟» دايره فکر کرد و گفت: «خوب معلومه، من. ما گردي ها خودمون خيلي راحت مي تونيم جابه جا بشيم و احتياج به کسي نداريم تا ما رو حرکت بده.» خانم مداد، کتابي رو باز کرد و يه ماشين رو بهش نشون داد که چرخ هاي گردي داشت و از گردي خواست که ببيند و بفهمد که شکل گرد چقدر خوب و مفيده (بچه ها، به جز اتومبيل، چه وسايل ديگه يي چرخ هاي گرد دارن؟)
خانم مداد ادامه داد: «خدا به هر موجودي يه نعمت هايي داده که بايد اون ها رو بشناسه و از خدا تشکر کنه.»
گردي (دايره) تپل به خودش تکوني داد و به راحتي جابه جا شد. چشم هاي گردش برقي زد و گفت: «آره، حتماً بايد از اين به بعد راجع به هر موضوعي فکر کنم و دقيق تر بشم.» بعد با خوشحالي قل خورد و رفت.
منبع: نشريه 7 روز زندگي شماره 104
خانم مداد کمر باريک به آرومي پيش اون رفت و بهش گفت: دايره ي (گردي) تپل چرا ناراحتي؟ چرا نمي ري با شکل هاي ديگه بازي کني؟ ببين دوستات با هم ديگه چه نقاشي هاي قشنگي مي سازن؛ مثل سه گوش که کوه شده و چهارگوش مثل کيف.
دايره با ناراحتي گفت: «آخه چرا من مثل بقيه ي شکل ها گوشه ندارم. من اصلاً به درد نمي خورم. فقط يه خط بسته م که به هيچ دردي نمي خورد.»
مداد بلند، پاک کنش را تکوني داد و گفت: «واه، چه حرفا! تو بايد خيلي خوشحال باشي که گردي. مي دوني چه شکلي تو طبيعت بيشتر از همه وجود دارده؟ تو اصلاً مي دوني چقدر از ميوه ها گردن؟ (ازکودک بخواهيد ميوه هاي گرد رو نام ببره!) اصلاً چشم هاي من رو ببين، گرد گردن و قشنگ، مثل چشم همه ي آدم ها و حيوونا. اصلاً خودت بگو، به نظرت، تو بهتر حرکت مي کني يا سه گوش؟» دايره فکر کرد و گفت: «خوب معلومه، من. ما گردي ها خودمون خيلي راحت مي تونيم جابه جا بشيم و احتياج به کسي نداريم تا ما رو حرکت بده.» خانم مداد، کتابي رو باز کرد و يه ماشين رو بهش نشون داد که چرخ هاي گردي داشت و از گردي خواست که ببيند و بفهمد که شکل گرد چقدر خوب و مفيده (بچه ها، به جز اتومبيل، چه وسايل ديگه يي چرخ هاي گرد دارن؟)
خانم مداد ادامه داد: «خدا به هر موجودي يه نعمت هايي داده که بايد اون ها رو بشناسه و از خدا تشکر کنه.»
گردي (دايره) تپل به خودش تکوني داد و به راحتي جابه جا شد. چشم هاي گردش برقي زد و گفت: «آره، حتماً بايد از اين به بعد راجع به هر موضوعي فکر کنم و دقيق تر بشم.» بعد با خوشحالي قل خورد و رفت.
منبع: نشريه 7 روز زندگي شماره 104