نویسنده: دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان
در قرون وسطی، شرایط مادی و اجتماعی، و تبلیغات مذهبی به موازات یکدیگر، رباخواری را امری کثیف و ناخداپسندانه می دانستند. پیداست که در اوضاعی که مقدار پول نقد بسیار محدود، و به همان نسبت میزان تبادل کالاها از طریق پول کم است، نرخ بهره بالا و همان نرخی رباخوارانه می باشد. در چنین شرایطی نیز اغلب مقادیر کمی از پول به نرخ بسیار بالا قرض داده می شود، و انگیزه قرض گرفتن نیز بیشتر برای مصرف است و نه بازرگانی یا تولید. در نتیجه، ربا خوردن و پول قرض دادن به عنوان عملی ضد اجتماعی محسوب و جلوه گر محسوب می گردد. این شرایط در همه وجوه آن، با تنزل نظام فئودالی و افزایش فعالیتهای شهری و بازرگانی تغییر کرد. مبادله بازرگانی و داخلی و خارجی زیاد شد، مقدار پول افزایش یافت و در نتیجه پول قرض دادن و بهره گرفتن متضمنات اجتماعی و اقتصادی سابق را از دست داد. در این زمینه نیز تجارتگران همگام زمان خود بودند. اینان نه تنها بهره گرفتن را ضد اجتماعی نمی دانستند بلکه آن را مفید تلقی می کردند، لیکن عقیده داشتند که نرخ بهره باید «معتدل» باشد. همین نیز از اوضاع و احوال محیط و نظریات دیگر تجارتگران جدا نیست، زیرا آنان، متضمناً، بهره را قیمت پول می دانستند و توجه داشتند که اگر عرضه پول، یعنی مقدار آن، زیاد باشد، درنتیجه قیمت آن، یعنی نرخ بهره، نیز کمتر خواهد بود. جالب است که تجزیه و تحلیل اینان از نوسانات نرخ بهره در اصل باکینز یکی است، زیرا کینز نیز تعیین نرخ بهره را مطلقاً منوط به نوسانات عرضه و تقاضا برای پول می دانست.
این نظریه را کینز در برابر نظریه نئوکلاسیک بهره عرضه داشت که مطابق آن نرخ بهره نه در بازار پول، بلکه در بازار سرمایه تعیین می شد، یعنی نرخ بهره بر اثر برآورد نیروهای عرضه و تقاضا برای سرمایه (پس انداز، سرمایه گذاری) به تعادل می رسید.
اندکی پس از انتشار نظریه کینز، هیکس (1) نشان داد که برای تثبیت تعادل نرخ بهره باید هم عرضه و تقاضا برای پول، و هم عرضه و تقاضا برای سرمایه را در نظر گرفت و به یکدیگر ارتباط داد. در هر حال این موضوع از متن بحث اصلی ما در اینجا خارج است، اما لازم است تأکید کنیم که اقتصاددانان کلاسیک - نه نئوکلاسیک- نیز عموماً عرضه و تقاضا برای پول را در تعیین نرخ بهره مؤثر می دانستند و کینز در این تصور که بر سر این مسئله با اینان نیز ستیزگی دارد اشتباه می کرد.
پینوشت:
1. Hicks
/ج