مصاحبة اختصاصي با «ابومحمد»، يكي از سربازان جنگ سيوسهروزه
اشاره: به او گفتم، آن اندكي كه ما از جنگ سيوسهروزه شنيديم، براي ما يادآور خاطرات جبهههاي خودمان بود. معنويت، شجاعت و مظلوميت، همراه با صلابتي كه در رزمندگان حزبالله لبنان ديده شد و كراماتي كه از آن جنگ نقل شد، همه و همه به اين شباهت گواهي ميدهند و اين نيست؛ جز به خاطر ريشة الهي و ديني مشترك نقشآفرينان اين دو!
كلامم را تأييد كرد و براي ما از آن جنگ الهي و آثار و دستآوردهايش گفت و سپس از توصيف حالات رزمندگان و فرماندهان جنگ نيز بهرهمندمان ساخت. او كه جواني كمتر از سي سال مينمود، خود در بخشهايي از اين جنگ، شركت داشته است. توفيق گفتوگو با او، براي ما مغتنم بود و آن را با شما خوانندگان گرامي تقسيم ميكنيم.
اهداف استراتژيك آنها در منطقه
اين جنگ، جنگي بود كه اسرائيل ميخواست در آن اهداف خصمانهاش را محقق كند. اسرائيل، اساساً يك دولت ظلمبنياد است. اسرائيل و غرب در اهداف استراتژيكشان، در صدد تقطيع منطقة اسلامي و عربي ما ميباشند. اهداف اصلي آنها از اين اقدام، نخست، به برپايي خود دولت اسرائيل و دوم، به منافع اقتصادي و سياسي غرب در اين كشورها مربوط است. اينك، صهيونيستهاي مسيحي، اهداف چندبعدي فراواني را در اين منطقه مورد پيگيري قرار دادهاند. مرحلة بعدي اهدافشان هم به خود لبنان مربوط است. لبنان كشوري است كه اسرائيل به آن احتياج دارد؛ چرا كه براي دستيابي به هدف كشور «از نيل تا فرات»، بايد آن را نيز در اختيار بگيرد.
تصرف لبنان با يك گروه موسيقي!
از اين گذشته، خصوصاً پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اسرائيل احساس خطر كرد و تصميم گرفت تا اهداف متوسط و نزديكتري را مورد توجه قرار دهد كه يكي از آنها تصرف لبنان بود. «گلدماير» گفته بود كه لبنان هدف سختي نيست و ميتوان با يك گروه موسيقي آن را تصرف كرد.
لبنان، براي آنها نوعي سرزمين خودي محسوب ميشد، اما وقتي حزبالله لبنان شكل گرفت، بهعنوان سد و عايقي مقابل اسرائيليها عمل كرد و پس از پيروزيهاي اوليه، بهعنوان خطري بزرگ و استراتژيك براي آنها به حساب آمد؛ اينها بعد از حمايت ايران و سوريه از آن بود. پس از آنكه توان نظامي خود را عليه حزبالله چشيدند و برخلاف تصورشان شكست خوردند، احساس خطرشان بيشتر و بيشتر شد و دشمنيشان افزون گشت و جنگ سيوسهروزه نيز در راستاي اين دشمني قديمي، قابل تحليل است.
بهانهاي براي تحقق اهداف استراتژيك
البته اهداف مستقيم و خاصي نيز براي جنگ سيوسهروزه وجود دارد. حزبالله به دنبال بازگرداندن مزارع «شبعا» به كشور است و اعلام كرده است كه آنها بايد از سيطرة اسرائيل خارج شوند. در اين مناطق، حزبالله، عملياتهايي هم در خلال آنها چند اسرائيلي را كشت و برخي را هم دستگير كرد تا بتوانند براي مبادله با اسراي فراوان لبناني كه در زندانهاي رژيم صهيونيستي هستند، از آنها استفاده كند. اسرائيل از اين فرصت استفاده كرد تا به اهداف استراتژيكي كه به آنها اشاره شد، دست يابد. كسي باور نميكند كه به خاطر دو اسير، لبنان را تخريب كنند و اين نشان ميدهد كه آنها به دنبال اهداف كلانشان، به ما حمله كردند. آنها اگر بتوانند، اين كار را براي كشورهاي ديگر؛ مثل سوريه هم انجام خواهند داد.
دشمني با «خط ممانعت»
دشمني اصلي اسرائيل، فقط با حزبالله نيست، با چيزي است كه به آن «خط ممانعت» گفته ميشود و حزبالله، ايران و سوريه جزو آنها هستند. طمع اسرائيل به كل لبنان و حتي بيشتر از لبنان است، اما كسي كه در خط مقدم درگيري با او قرار دارد و مقابل او ايستاده و مانع اوست، حزبالله و مردمان شجاع جنوب لبنان هستند؛ بنابراين با شيعيان و حزبالله لبنان، بيشتر دشمني دارد. فعلاً برادران سني و مسيحي براي آنها خطر محسوب نميشوند؛ چرا كه درگيري اسرائيل با آنها نيست. همراهي حزبالله با ايران و سوريه ـ كه مخالفان اصلي اسرائيل در منطقهاند ـ نيز بر اين عوامل افزوده است. البته برخي برادران سني و مسيحي با حزبالله موافقاند و از آن حمايت ميكنند، اما شيعيان در خط مقدم قرار دارند. لبنان، كشوري با تركيب طائفهاي است و نميتوان آن را كشوري يكسان ديد؛ بنابراين وقتي شيعيان درگير مسألهاي ميشوند، الزاماً مسيحيان هم وارد آن نميشوند. ورود شيعيان لبنان به جبهة مبارزه با اسرائيل، علت اصلي دشمني اسرائيل با آنها و تبليغ عليه آنهاست. اگر خط ممانعت با تسليم و سازش كنار بيايد، شايد دشمنيها هم كنار گذاشته شود.
دشمنت را بشناس!
حزبالله در سالهاي اخير، بر اساس قاعدة «دشمنت را بشناس»، فعاليتهاي بسيار گستردهاي را براي شناخت توان اسرائيليها به كار برد و از روشهاي متفاوت، به اطلاعات زيادي از دشمن دست يافت. در حزبالله، افرادي متخصص زبان عبري هستند كه مدام دشمن را رصد ميكنند. اجراي اين قاعده نشان داد كه حزبالله قادر است در مقابل اين دشمن موفق شود و اهميت اين اطلاعات، خودش را در پيروزي جنگ سيوسهروزه نشان داد. حداقل اين بود كه حزبالله مانع تحقق اهداف آنها شد و اين كافي و مهم بود. اين فرآيند ما را به پيروزي رساند كه تا آن زمان، هيچ يك از اعراب موفق به آن نشده بودند.
گوشهاي از توان رژيم صهيونيستي
حزبالله در برابر دشمني تا دندان مسلح ايستاده بود كه آمريكا و اروپا همه جوره از او پشتيباني ميكردند؛ حتي روسيه، چين و كشورهاي منطقه نيز همكاريهايي با او داشتند. از نظر حمايتهاي نظامي و توان رزمي، هيچ كشوري مانند رژيم اشغالگر صهيونيستي نداريم؛ چرا كه اين رژيم براي غرب، اهميت بسيار زيادي دارد. از نظر اطلاعاتي و امنيتي نيز دولتي مشابه آن وجود ندارد. همة دستگاههاي اطلاعاتي به آنها كمك ميكنند و پول زيادي براي حفظ آنها خرج ميكنند. آنها امكان دسترسي سادهاي به لبنان نيز دارند و نفوذ اطلاعاتيشان زياد است. همچنين تجهيزاتي مثل تانك «مركاوا» دارند كه به دليل امكانات فوقپيشرفتة ضد موشكي كه دارد، تصور ميكردند ميتوانند سوار آنها شوند و تا بيروت پيش بيايند؛ چرا كه نميدانستند حزبالله، حتي براي رويارويي با آن نيز آماده است. نسلهاي سوم و چهارم مركاوا، چنان تجهيزاتي دارند كه هر كسي كه آنها را دارد، چنين غروري دارد.
دلايل پيروزي در برابر دشمن مجهز
حال، با اين همه حمايت سياسي، اطلاعاتي، امنيتي، نظامي و.... آنچه باعث پيروزي ما شد چه بود؟ نخستين و مهمترين عامل، توكل به خدا و ايمان به ياري او بود. عوامل ديگري هم هستند. رهبري حكيمانة حزبالله و جنگ، كه «سيد حسن نصرالله»، شهيد «حاج عماد مغنيه» و ديگر فرماندهان آن را به عهده گرفتند و در بدنة نيروها نيز جاري كردند.
عامل ديگر، محرمانه و مخفيانه بودن فعاليتهاي حزبالله است. مخفيانه بودن فعاليتها، از جمله مهمترين عوامل موفقيت حزبالله بود؛ چرا كه دشمن را غافلگير، و توان ما را براي او مخفي ميكرد؛ مثلاً دشمن اصلاً نميدانست كه ما سلاح «كرنت» را براي رويارويي با مركاوا دارا هستيم. دشمن با آن تصور، سيوسه تانك مركاواي نسل جديد را وارد لبنان كرد كه آن تعداد، براي تسخير منطقهاي بزرگ كافي بود، ولي همگي نابود شدند و برنامة دشمن به هم ريخت.
عامل نهايي هم تلاش حزبالله براي شناخت اسرار نظامي دشمن و برنامههاي آنها بود. اين كار، نيروهاي متخصص خود را دارد و نتيجة آن، شناسايي مراكز نظامي آنها حتي در «حيفا» بود كه بعضي از آنها مورد حملة ما قرار گرفتند. همة اين تلاشها كه بر اساس قاعدة «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه» انجام ميشدند، توانستند به پيروز شدن حزبالله در آن جنگ كمك كنند.
دستآوردهاي جنگ سيوسهروزه
پيش از اين جنگ، عالم اسلام و همچنين مستضعفان جهان، بهدليل شكستهاي پياپي، وارد مرحلهاي از يأس و نااميدي شده بودند. حكومتهاي اسلامي يا تسليم شده بودند و يا زير فشار ابرقدرتها، سكوت كرده بودند. چيزي از عزت مسلمانها ديده نميشد و ملتهاي علاقهمند به عزت، سركوب شده و عدهاي نيز خنثي شده بودند و با آن حال، كنار آمده بودند. غير از ايران، مسلمانهاي ديگر كشورها، به اين حس مبتلا بودند.
صداي معدود رسانههاي آزادة جهان اسلام نيز در لابهلاي صداي بلند رسانههاي غربي شنيده نميشد. در فضايي كه ظلم حاكم بود و كسي دم نميزد، گويي جهان اسلام منتظر يك عنصر فداكار بود. خداوند وعده داده است كه «ان تنصروا الله ينصركم» ولي كسي نصرت نميكرد و آنگاه كه كساني او را نصرت كردند، قلب ميليونها نفر نيز به اذن او حركت كرد. حزبالله در جنگ پيروز شد و حتي بسياري از غيرمسلمانها، چنانچه براي ما نقل شده است، به اين پيروزي افتخار كردند؛ بهخصوص شيعيان، مستضعفان و مسلمانهاي آزاده، آن را گرامي داشتند. در جهان عرب، كه تا پيش از آن به «جمال عبدالناصر» و امثال او افتخار ميكردند نيز اين احساس افتخار ايجاد شد.
اثبات عملي امكان شكست اسرائيل
اين پيروزي، پيش از هر چيز نشان داد كه آري، امكان شكست اسرائيل وجود دارد. چيزي كه «امام خميني؛ رهبر انقلاب، امام موسيصدر، سيد عباس موسوي، سيد حسن نصرالله» و ديگران آن را تكرار كرده بودند و حال، محقق شده بود. باور به اين شكست، در خيليها وجود داشت، ولي در عمل، محقق نشده بود. وجه تمايز جنگ سيوسهروزه با جنگهاي ديگر، اثبات عملي اين معنا بود. آن نظريهها به عمل تبديل شد و به قول ايرانيها «ما ميتوانيم» محقق گرديد. سيد حسن نصرالله، اسرائيل و غرب را به اين مسأله تهديد كرده بود، كه عملي شد و پيروزي به دست آمد.
اسرائيل در اين جنگ، هر چه در توان داشت، انجام داد. اين سخن درست نيست كه بگوييم كارهايي بود كه ميتوانست انجام بدهد و نداد؛ چرا كه آبروي ساختگي او در حال فروريختن بود. پس مهمترين چيزي كه در اين جنگ هويدا شد، ضعف اسرائيل بود، اين همان چيزي بود كه ملتهاي جهان منتظر آن بودند. مسلمانها و غيرمسلمانها از شكست نظامي كه بر پاية ظلم بنا شده است، خوشحال شدند. اما اينكه چرا شيعيان به اين موفقيت دست پيدا كردند، اهلش آن را ميدانند و ايرانيها اين را بهتر ميفهمند؛ چرا كه خون حسيني، در رگهاي آنها نيز جريان دارد، كربلا، در خون آنها است. اين وعدة قرآني است كه محقق شد: «ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم».
همة راهها را بستند
جنگ در جنوب لبنان واقع شده بود و خط مقدم آن، جنوب بود كه منطقهاي كوچك است، ولي كوهها و بلنديها فراوان دارد. همچنين خط ساحلي از «صيدا» تا «ناقوره» نيز درگير جنگ بود. اين مناطق؛ بهخصوص از «زهراني» تا «صور»، كاملاً منقطع شده بودند. همان مناطقي كه به «جبل عامل» معروفند. اسرائيل در اين مناطق، همة راهها را بمباران كرده و با بمبهاي خاص خود، حفرههاي بسيار عميقي در جادهها ايجاد كرده بود كه باعث قطع كامل رفتوآمدها شده بود. اين كار را براي نرسيدن موشكها از عقبه به نيروهاي خط مقدم بود. آنها حتي راه ميان روستاها را قطع كرده بودند، اما جالب اين بود كه پرتاب موشكهاي حزبالله از روز اول تا روز سيوسوم قطع نشد. اين بود كه اسرائيل را شگفتزده و گيج كرده بود.
موشكهايي كه نبودند، پرتاب شدند!
البته در منطقة ساحلي، درگيري رودررو نداشتيم. درگيري تنبهتن در مناطقي مثل «بنت جبيل» و «عيتا الشعب» رخ داد. در آن مناطق بود كه اتفاقات عجيبي رخ داد و كرامات الهي ديده شد. بعضاً خود ما نيز مبهوت ميشديم و اسرائيليها نيز به اين مسائل حتي در رسانههايشان اذعان كردند؛ مثلاً ميگفتند كه اشباحي را ديدهاند كه با سربازان آنها ميجنگند!
يكي از مجاهدان حزبالله كه خودش مسئول پرتاب موشكها بود، برايم تعريف ميكرد: «هر چه موشك بود را در يكي از توپها گذاشتيم و پرتاب كرديم. منطقه بسيار حساس بود و به موشك بيشتري نياز داشتيم. فرماندهان دستور پرتاب دادند ولي موشكها تمام شده بودند. بعد از چند دقيقه ديديم كه از جايي كه آن توپ بود، دارد موشك پرتاب ميشود!»
او مسئول آن توپ بود و ميدانست كه در آنجا موشكي نيست، ولي با تعجب فراوان شاهد پرتاب موشك شده بود؛ خودش هم باور نميكرد.
پيرمردهاي مجاهد جنوب
داستانهاي اين جنگ بسيارند. برخي رزمندگان جوان بدون آب و غذا بودند و حدود ده روز، هيچ چيز؛ جز اندكي آب و برگ درختان براي خوردن نداشتند، ولي زنده ماندند و جنگيدند، روحيهشان، اندكي شكسته نشد و نااميد نشدند. اين فقط به مدد الهي بود. همين روحية جوانهاي مجاهد حزبالله، از عوامل مهم پيروزي ما بود.
از نكات جالب توجه ديگر، تشجيع جوانها، توسط افراد مسن ساكن جنوب لبنان بود؛ در حالي كه معمولاً برعكس است. اما اين زنان و مردان پير، با وجود جنگ شديد و باراشي چون باران موشكها، در منطقه مانده بودند تا به جوانهاي مجاهد كمك كنند. بعيد ميدانم افراد همسن آنها در مناطق ديگر دنيا با اين روحيه پيدا شوند. خانه و زندگيشان از بين رفته بود، ولي مانده بودند تا به مجاهدان خدمت كنند و به آنها روحيه دهند. يك روز پس از جنگ، به اين مناطق رفتم و با برخي از اين پيرمردها صحبت كردم. در آنها نورانيتي عجيب و روحيهاي جهادي ديدم كه جاي ديگر قابل مشاهده نيست. اين نيز از تفاوتهاي اين جنگ با جنگهاي ديگر بود.
بهترينها شهيد شدند
برخي از دوستان شهيد را كه در جنگ مسئول برخي از مناطق بودند، ديده بودم و ميشناختم. واقعاً بايد اعتراف كنم كه خداوند آنها را پيش از شهادت انتخاب كرده بود؛ چرا كه از نظر روحيه، معنويت و حسن اخلاق، بهترينهاي جمعشان بودند. عاشق خدا بودند و شهادت را طلب ميكردند. خدا را شكر كه هنوز بسياري از اين افراد در حزبالله هستند.
شهيد «علاء ابليدا» يكي از آنها بود. (ابليدا، منطقهاي در لبنان است.) خيلي به احكام و دستورات شرعي مقيد بود. اين طور نبود كه چون در جنگ هستند و يا مشغول كندن تونل هستند، نماز را فراموش كند. اينها پيرو آن جملة مولا علي(ع) بودند كه ميفرمود: «فراموش نكنيم كه براي چه داريم ميجنگيم؟!»
آنها در حال جنگ و با آن وضعيت، مستحبات نماز را هم رعايت ميكردند و براي تركش توجيه نميآوردند. آنها خودشان را مهياي شهادت كرده بودند.
پيروان اميدوار ولايت فقيه
از ديگر ويژگيهايشان، اهتمام و توجهشان به مسألة «ولايت فقيه» بود. آنها باور داشتند كه ولايت فقيه، از عوامل اصلي انسجام و قدرت اين امت است. اينها بود كه باعث شده بود، با قدرت و ارادة قوي بجنگند. مسألة ديگري كه باور جدي به آن داشتند، پيروزي قطعي خودشان بود. آنها هرگز به چيزي بهعنوان شكست فكر نميكردند. يأس حاكم بر ملل و دول اسلامي، هيچ تأثيري بر دلهايشان نداشت. آنها با باور به ياري خداوند و رهبري سيد حسن نصرالله و آيت الله خامنهاي، به پيروزي قطعي ميانديشيدند و بسيار اميدوار بودند. وقتي به آنها نگاه ميكردي، آرامش و شادي را در آنها ميديدي.
به سلاحشان عشق ميورزيدند
آنها با سلاحشان طوري برخورد ميكردند كه انگار فرزندشان است، آن را جزئي از حيات خود ميديدند. امام موسي صدر ـ خداوند او را به سلامت بازگرداند. تعبيري داشتند به اين مضمون: «سلاح زينت مردان است.»
احاديث زيادي هم در اهميت سلاح داريم. رابطة عميق آنها با سلاحشان به دليل روحية جهادي قويشان بود. خود سلاح برايشان مهم نبود؛ بلكه اين باور كه ما حتي با اين سلاح ساده كه شايد از سلاح دشمن خيلي هم ضعيفتر باشد، ميتوانيم پيروز شويم و قطعاً خواهيم شد، برايشان مهم بود. از همين رو بود كه به سلاحشان عشق ميورزيدند و مانند فرزند، از آن محافظت ميكردند. آن سلاح از اين رو كه وسيلة نصرت الهي عليه دشمنان بود، برايشان اهميت و ارزش داشت. در مجموع، روحية اقدام و ارادة عمل در آنها بسيار قوي بود. آنها همانطور كه به جهاد و سلاح اهميت ميدادند، به نماز و توكل هم اهميت ميدادند و اين بود كه موفق بودند.
وجه تمايز حاج عماد، ناشناخته بودنش بود
وجه تمايز حاج عماد مغنيه همين بود كه ما او را نميشناختيم! اگر كسي از وجه تمايز و عظمت او بپرسد، پاسخ اين است كه او شخصي بود كه با وجود اثربخشي بسيار، ناشناخته و مخفي بود؛ اين عامل موفقيتش بود. سيد حسن نصرالله، او را «فرمانده دو پيروزي» خواندند؛ يعني پيروزي فرار اسرائيليان از خاك لبنان و همچنين پيروزي در جنگ سيوسهروزه.
حاج عماد، فكري انقلابي و فعال داشت. معروف است كه او با وجود اينكه به استراتژيهاي كلان جنگ هم ميپرداخت، به سيمي كه عامل اتصال ميان نيروهاي خط مقدم ميباشد نيز توجه داشت. يعني مسألههاي كلان، او را از مسائل جزئي غافل نميكرد. او فرمانده هزاران سرباز و يك جنگ تمام عيار بود و از طرفي چنين جزئياتي را هم فراموش نميكرد، جزئيات ديگر را هم اينچنين مورد توجه قرار ميداد. وجه مميز همة سربازان حزبالله و فرماندهان جنگ، پايبندي آنها به دين بود.
رمز موفقيت حاج عماد، نظم او بود
يكي از فرماندهان كه همواره پا در ركاب حاج عماد بود، ميگفت: «حاج عماد، اساساً چيزي به نام شكست را نميشناخت.»
به او ميگفتند كه فلان جا ضرر ميكنيم و شكست ميخوريم، ولي او ميگفت: «هرگز!» او فرد بزرگي بود كه سيد حسن نصرالله چنان تعابيري براي او به كار برد. ايشان فرمود كه او خود مقاومت بود. همچنين نقل شده كه او بسيار منظم بود. از فعاليتهاي فراوان ايشان بسيار ميشنيديم كه در پرتو نظم و ارادهاش تحقق مييافت. وصيت اميرالمؤمنين(ع) به شيعيان، توصيه به تقوي و نظم بوده است؛ مثل اينكه فرموده باشند: «سعادت و موفقيت شما در تقوي و نظم است.» رمز موفقيت حاج عماد هم تقوي و نظم، در كارهايش بود. او كسي بود كه به گذشته نگاه نميكرد و دائم به آينده مينگريست و پيروزي نصب العينش بود.
منبع: ماهنامه امتداد شماره 54