از زمستان خود به بهار او
نويسنده: نظيفه سادات موذن (باران)
1- با پاهاي برهنه بندگي ات، تا سراي مولاي بنده نواز، سراسيمه دويده اي. هنوز باورت نيست که به مکه قدم نهاده اي؟! هنوز باورت نيست که به حرم دوست مي روي؟! هنوز اين دعوت با شکوه را باورت نيست؟! اما آمده اي؛ پس بسم الله مي گويي و گام بر سرزمين سراسر نور مي نهي.
2- حج تو دارد آغاز مي شود. آن حادثه بزرگ زندگي ات دارد رقم مي خورد.
ايستاده اي در ميقات، آماده براي احرام. انگار مسجد شجره جُحفه، وادي عقيق، قرن المنازل، يلملهم(1)، همه سکوهاي پروازند براي پرستوهايي که نيت کوچ کرده اند. از زمستان «خود» به بهار «او».
اکنون همه سپيد مي پوشند و از هر رنگ و ريا پاک مي شوند. صداي دلنشين «لبيک اللهم لبيک» فضا را رنگ و بويي عارفانه بخشيده است. تمام اين خيل عظيم بندگان، فراخوان کريم ترين ارباب را پاسخ گفته اند و اکنون به نجواي اين لبيک آسماني ايستاده اند.
3- حالا ديگر «مُحرم» هستي.
چون در «حرم» گام نهاده اي و بر محترم ترين سرزمين آفرينش راه مي روي، ديگر از عطرهاي دنيايي بي نياز شده اي، پس به سويشان نرو.
از خود بيني رها شده اي، پس با آئينه ها کاريت نيست.
زينت هاي ظاهري چيزي به زيبايي لحظه هايت نمي افزايند، پس دورشان کن. از دام انگشتر و سرمه و حنا و روغن ها رها شو. از جدال و فسق بپرهيز. اکنون تو در سرزميني هستي که از هر جاي ديگر به آسمان نزديک تر است.
4- نهم ذي الحجه است... روز عرفه.
خيل عظيم حاجيان در صحراي عرفات گرد آمده اند تا وقوف واجب خويش را در اين صحراي پر رمز و راز به جا آورند.
اين جا بوي قيامت مي دهد. ميليون ها انسان از نژادها و زبان هاي گوناگون در بياباني پهناور گرد آمده اند. خيمه هاي سپيد، جامه هاي سپيد، دل هاي سپيد. از هر طرف صداي دلنشين مناجات به گوش مي رسد. صحرا، گويي به سمت آسمان در حال اوج گرفتن است. حج با جلوه زيبايي از مناجات بندگان آغاز شده است. عارفانه ترين زمزمه، از ميان خيمه اي دورتر دارد اوج مي گيرد. سيمرغ دعايي که از آن خيمه پر مي گيرد، گويي همه دعاهاي بال و پر شکسته را به اعجازي شگفت، بال پرواز مي بخشد و تا آن اوج هاي دور دست، با خود مي برد. بعضي چشم ها، صاحب آن خيمه را مي شناسند!
5- غروب شده است. قافله شعر و شور و شعورت را همراه کاروان حاجيان به سوي مشعرالحرام روانه کرده اي. تا طلوع آفتاب در اين وادي خواهي ماند و شب را به بيداري و عبادت مي گذراني. چه تجربه شوق انگيزي!
6- خورشيد دهمين روز ذي حجه طلوع کرده است. همراه حاجيان به سوي منا مي روي. مي روي تا بر ستون سنگي منا سنگ بزني و شيطان وسوسه گر را از درون خود براني.
ريگ هايي که براي رمي جمره مي بري، بايد از منطقه حرم باشد. بايد با نور پروردگار، ظلمت شيطان را از دل بشويي. با سنگ «هر جايي» که نمي توان کار به اين بزرگي کرد!
7- عيد قربان است. پس از رمي جمره عقبه، بايد قرباني کني. به ياد پدر و پسري که از همه چيز گذشتند و فقط خدا را ديدند. به ياد کساني که تعبد را متجلي کردند و تا آخر دنيا معلم انسان ها شدند.
تمرين مي کني که چگونه مي توان نفس را به هيچ انگاشت. مي توان براي امر الهي، از عزيزترين ها گذشت و بادست خود، فرزند را به قربانگاه آورد.
چه دست نيافتني هستي ابراهيم! براي دل هاي کوچک ما، چقدر دور و دست نيافتني هستي! براي ماهايي که به هزاران دلبستگي حقير چنگ زده ايم و از هيچ کدام نمي گذريم!
اکنون، زمان «تقصير» است. بايد براي تواضع در برابر خالق، مو و ناخن را از تن جدا کني؛ در همان سرزميني که قرباني کرده اي. گويي اين هم سهم جسم توست از قرباني شدن براي دوست.
8- بايد خانه خدا را طواف کني. در حالي که قلبت در نزديک ترين حالت به کعبه است: شانه چپ به سوي کعبه. پرگار بندگي به دور مرکز آفرينش، هفت بار مي چرخد؛ با آداب خاص، گويي تمام افلاک با تو در طواف اند. دل ها در کششي غريب به سوي عظمت اين خانه سنگي جذب مي شوند. خانه اي ساده و بي پيرايه که گويي حاصل جاذبه خالق است. خدايي که همواره با صفات بي زماني و بي مکاني مي شناختي، حالا تو را دعوت کرده که خانه اي را به نام او طواف کني. شايد دل زميني ات به اين نشانه آسماني، گرهي ناگسستني بخورد.
9- طواف از حجرالاسود آغاز مي شود
يادگاري که از بهشت با آدم فرود آمد. شاهد ميثاق آدم با پروردگار. همان که رسول خدا(ص) دست راست خدايش مي خواند که با دست کشيدن بر آن، با خدا بيعت مي کني. همان که از پس تاريخي پر فراز و نشيب، از طوفان نوح و سيل ها و غارت ها بر جا مانده تا شاهد پيمان بستن بني آدم با خدا باشد.
10- طواف بايد از پشت حجر اسماعيل انجام شود. حجر، مدفن اسماعيل و هاجر و بسياري از پيامبران است و جزئي از کعبه بوده است. پس بايد از بيرون آن طواف کني. (2)
خوشا به حالت اي ذبيح الله که آرامگاهت در متن خانه خداست! و اين پاداش براي اخلاص عاشقانه تو عجيب نيست.
11- نماز طواف را پشت مقام ابراهيم به جا مي آوري. آن جا که سنگي سخت، در دل خود، يادگاري از پيامبران بزرگ دارد. سنگي که به ياري ابراهيم آمد تا در بناي خانه کعبه دستش را به ديوارهاي بلند خانه خدا برساند. گويي در حج همه چيز رنگ و بويي از ابراهيم با خود دارد. سرافراز بيرون آمدن از امتحانات پي در پي الهي، مقام کوچکي نيست!
«واذابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن»(3) و براي همين عظمت هاست که مي فرمايد: «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي» (4)
12- هروله هاجر را که پريشان و بي تاب از اين کوه تا آن کوه مي رفت و مي آمد، پيش چشم مي آوري. اين خاندان جلوه راستين خدا پرستي اند. بايد به آن بانوي با ايمان اقتدا کني. از صفا آغاز مي کني به سوي مروه، از مروه باز مي گردي به سوي صفا و... دوباره و... دوباره... تا مروه.
سعي پايان يافته است و تو اکنون به خوبي مي داني که براي جاري شدن زمزم رحمت، بايد سعي کرد. آري؛ گاه بايد کودک بهانه گير نفس را در تشنگي رها کني تا جسم چون مادري بي قرار در پي آوردن نيازش اين سو و آن سو مي دود، او پا بر زمين مي کوبد و آن چشمه اصيل را در خود بجوشاند.
13- شب هاي يازدهم و دوازدهم، شب هاي بيتوته در «مناست». و در اين روزهاست که بايد جمرات سه گانه را رمي کني و چون ابراهيم، شيطان وسوسه گر را از خود براني.
14- ظهر روز دوازدهم از منا بيرون مي آيي و حج پايان مي يابد. پاياني که براي تو، آغاز يک زندگي تازه خواهد بود. اکنون تو پاک و نوراني، به سرزمين خود باز مي گردي تا پيام توحيدي را که در اجتماع بزرگ مسلمانان دريافته اي، بازگويي و منتشر سازي.
- مناسک حج، تدوين محمدحسين فلاح زاده.
- مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.
www.askdin.com
- پايگاه حوزه
www.wikipedia.org- www.hawzeh.ir
نشريه ديدار آشنا شماره 121
2- حج تو دارد آغاز مي شود. آن حادثه بزرگ زندگي ات دارد رقم مي خورد.
ايستاده اي در ميقات، آماده براي احرام. انگار مسجد شجره جُحفه، وادي عقيق، قرن المنازل، يلملهم(1)، همه سکوهاي پروازند براي پرستوهايي که نيت کوچ کرده اند. از زمستان «خود» به بهار «او».
اکنون همه سپيد مي پوشند و از هر رنگ و ريا پاک مي شوند. صداي دلنشين «لبيک اللهم لبيک» فضا را رنگ و بويي عارفانه بخشيده است. تمام اين خيل عظيم بندگان، فراخوان کريم ترين ارباب را پاسخ گفته اند و اکنون به نجواي اين لبيک آسماني ايستاده اند.
3- حالا ديگر «مُحرم» هستي.
چون در «حرم» گام نهاده اي و بر محترم ترين سرزمين آفرينش راه مي روي، ديگر از عطرهاي دنيايي بي نياز شده اي، پس به سويشان نرو.
از خود بيني رها شده اي، پس با آئينه ها کاريت نيست.
زينت هاي ظاهري چيزي به زيبايي لحظه هايت نمي افزايند، پس دورشان کن. از دام انگشتر و سرمه و حنا و روغن ها رها شو. از جدال و فسق بپرهيز. اکنون تو در سرزميني هستي که از هر جاي ديگر به آسمان نزديک تر است.
4- نهم ذي الحجه است... روز عرفه.
خيل عظيم حاجيان در صحراي عرفات گرد آمده اند تا وقوف واجب خويش را در اين صحراي پر رمز و راز به جا آورند.
اين جا بوي قيامت مي دهد. ميليون ها انسان از نژادها و زبان هاي گوناگون در بياباني پهناور گرد آمده اند. خيمه هاي سپيد، جامه هاي سپيد، دل هاي سپيد. از هر طرف صداي دلنشين مناجات به گوش مي رسد. صحرا، گويي به سمت آسمان در حال اوج گرفتن است. حج با جلوه زيبايي از مناجات بندگان آغاز شده است. عارفانه ترين زمزمه، از ميان خيمه اي دورتر دارد اوج مي گيرد. سيمرغ دعايي که از آن خيمه پر مي گيرد، گويي همه دعاهاي بال و پر شکسته را به اعجازي شگفت، بال پرواز مي بخشد و تا آن اوج هاي دور دست، با خود مي برد. بعضي چشم ها، صاحب آن خيمه را مي شناسند!
5- غروب شده است. قافله شعر و شور و شعورت را همراه کاروان حاجيان به سوي مشعرالحرام روانه کرده اي. تا طلوع آفتاب در اين وادي خواهي ماند و شب را به بيداري و عبادت مي گذراني. چه تجربه شوق انگيزي!
6- خورشيد دهمين روز ذي حجه طلوع کرده است. همراه حاجيان به سوي منا مي روي. مي روي تا بر ستون سنگي منا سنگ بزني و شيطان وسوسه گر را از درون خود براني.
ميليون ها سنگ کوچک، هوا را مي شکافند و به سوي يک مقصد، قوس صعود و نزول را طي مي کنند. گويي کعبه قبله تولّي، و جمرات، قبله تبرّي ماست. همه به يک سمت ايستاده اند و يک هدف مشترک را با قصد قربت، سنگ مي زنند. چرا که آن را نماد دشمني با پروردگار مي دانند؛ نماد قد علم کردن مخلوق در برابر خالق.
پس بزن حاجي! بزن و اين خلق را در خود بکشن. ريگ هايي که براي رمي جمره مي بري، بايد از منطقه حرم باشد. بايد با نور پروردگار، ظلمت شيطان را از دل بشويي. با سنگ «هر جايي» که نمي توان کار به اين بزرگي کرد!
7- عيد قربان است. پس از رمي جمره عقبه، بايد قرباني کني. به ياد پدر و پسري که از همه چيز گذشتند و فقط خدا را ديدند. به ياد کساني که تعبد را متجلي کردند و تا آخر دنيا معلم انسان ها شدند.
تمرين مي کني که چگونه مي توان نفس را به هيچ انگاشت. مي توان براي امر الهي، از عزيزترين ها گذشت و بادست خود، فرزند را به قربانگاه آورد.
چه دست نيافتني هستي ابراهيم! براي دل هاي کوچک ما، چقدر دور و دست نيافتني هستي! براي ماهايي که به هزاران دلبستگي حقير چنگ زده ايم و از هيچ کدام نمي گذريم!
اکنون، زمان «تقصير» است. بايد براي تواضع در برابر خالق، مو و ناخن را از تن جدا کني؛ در همان سرزميني که قرباني کرده اي. گويي اين هم سهم جسم توست از قرباني شدن براي دوست.
8- بايد خانه خدا را طواف کني. در حالي که قلبت در نزديک ترين حالت به کعبه است: شانه چپ به سوي کعبه. پرگار بندگي به دور مرکز آفرينش، هفت بار مي چرخد؛ با آداب خاص، گويي تمام افلاک با تو در طواف اند. دل ها در کششي غريب به سوي عظمت اين خانه سنگي جذب مي شوند. خانه اي ساده و بي پيرايه که گويي حاصل جاذبه خالق است. خدايي که همواره با صفات بي زماني و بي مکاني مي شناختي، حالا تو را دعوت کرده که خانه اي را به نام او طواف کني. شايد دل زميني ات به اين نشانه آسماني، گرهي ناگسستني بخورد.
9- طواف از حجرالاسود آغاز مي شود
يادگاري که از بهشت با آدم فرود آمد. شاهد ميثاق آدم با پروردگار. همان که رسول خدا(ص) دست راست خدايش مي خواند که با دست کشيدن بر آن، با خدا بيعت مي کني. همان که از پس تاريخي پر فراز و نشيب، از طوفان نوح و سيل ها و غارت ها بر جا مانده تا شاهد پيمان بستن بني آدم با خدا باشد.
10- طواف بايد از پشت حجر اسماعيل انجام شود. حجر، مدفن اسماعيل و هاجر و بسياري از پيامبران است و جزئي از کعبه بوده است. پس بايد از بيرون آن طواف کني. (2)
خوشا به حالت اي ذبيح الله که آرامگاهت در متن خانه خداست! و اين پاداش براي اخلاص عاشقانه تو عجيب نيست.
11- نماز طواف را پشت مقام ابراهيم به جا مي آوري. آن جا که سنگي سخت، در دل خود، يادگاري از پيامبران بزرگ دارد. سنگي که به ياري ابراهيم آمد تا در بناي خانه کعبه دستش را به ديوارهاي بلند خانه خدا برساند. گويي در حج همه چيز رنگ و بويي از ابراهيم با خود دارد. سرافراز بيرون آمدن از امتحانات پي در پي الهي، مقام کوچکي نيست!
«واذابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن»(3) و براي همين عظمت هاست که مي فرمايد: «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي» (4)
12- هروله هاجر را که پريشان و بي تاب از اين کوه تا آن کوه مي رفت و مي آمد، پيش چشم مي آوري. اين خاندان جلوه راستين خدا پرستي اند. بايد به آن بانوي با ايمان اقتدا کني. از صفا آغاز مي کني به سوي مروه، از مروه باز مي گردي به سوي صفا و... دوباره و... دوباره... تا مروه.
سعي پايان يافته است و تو اکنون به خوبي مي داني که براي جاري شدن زمزم رحمت، بايد سعي کرد. آري؛ گاه بايد کودک بهانه گير نفس را در تشنگي رها کني تا جسم چون مادري بي قرار در پي آوردن نيازش اين سو و آن سو مي دود، او پا بر زمين مي کوبد و آن چشمه اصيل را در خود بجوشاند.
13- شب هاي يازدهم و دوازدهم، شب هاي بيتوته در «مناست». و در اين روزهاست که بايد جمرات سه گانه را رمي کني و چون ابراهيم، شيطان وسوسه گر را از خود براني.
14- ظهر روز دوازدهم از منا بيرون مي آيي و حج پايان مي يابد. پاياني که براي تو، آغاز يک زندگي تازه خواهد بود. اکنون تو پاک و نوراني، به سرزمين خود باز مي گردي تا پيام توحيدي را که در اجتماع بزرگ مسلمانان دريافته اي، بازگويي و منتشر سازي.
پينوشتها:
1- اسامي ميقات هاي حج که حجاج نواحي مختلف در آن محرم مي شوند.
2- شرط است که طواف بيرون از کعبه باشد.
3- بقره/124.
4- بقره/125.
- مناسک حج، تدوين محمدحسين فلاح زاده.
- مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني.
www.askdin.com
- پايگاه حوزه
www.wikipedia.org- www.hawzeh.ir
نشريه ديدار آشنا شماره 121
/ج