نویسنده: محمد یحیی روحانی
اگر در نگاه معرفتی ما، معجزات اموری عادی و طبیعی باشند، نتایج و لوازم طبیعی این امور هم بر جای خود باقی اند. اما اگر حقیقت یک معجزه امری خارج از ضوابط و قوانین عادی و طبیعی باشند، نتایج و لوازم طبیعی این امور هم بر جای خود باقی اند. اما اگر حقیقت یک معجزه امری خارج از ضوابط و قوانین عادی و شناخته شده علمی است، نباید تصور داشت که نتایج و لوازم عادی هم بر آن مترتب گردد.
مثلاً براساس کدام منطق علمی می توان توجیه کرد که چرا حضرت ابراهیم در آتش نسوخت و یا بر اساس کدام قانون طبیعی و شناخته شده هیزم و آتش نمرود تبدیل به گیاه سبز و گل و بوته می گردد؟
همچنین کدام قانون طبیعی حکم می کند که رودخانه عظیمی مانند نیل از هم شکافته شود و کف آن به سرعت خشک گردد یا عصایی چوبین به ماری زنده تبدیل گردد؟!
به هر حال همه این معجزات بر اساس قدرت الهی و به شکلی خارج از قوانین شناخته شده و متداول عالم رخ داده اند و نمی توان تصور کرد که خود حادثه غیر عادی باشد اما لوازم طبیعی و پیامدهای عادی آن به شکل متداول محقق شده باشد. در نتیجه خداوندی که با قدرت خود ماه را به دو نیم می کند، می تواند مانع از تحقق تأثیرات مخرب نجومی یا جزر و مد و مانند آن گردد.
معجزات انبیاء هر چند امری محال و ناممکن نیست، بلکه کاری خلاف عرف و عادت و علل و اسباب طبیعی محسوب می شود. اما در عین حال ناشی از قدرت بی انتهای خداوند است و وقتی بنا بر انجام چنین کار خارق العاده ای شد معنا ندارد که تصور کنیم خداوند برای دو نیم کردن ماه نیازمند ایجاد یک انفجار عظیم هسته ای در مرکز ماه است و این انفجار باعث نابود شدن بخش اعظم این قمر می شود و برگرداندن آن به حالت عادی دیگر ممکن و شدنی نیست. خداوند با قدرت بی انتهای خود می تواند هر امری را محقق کرده و همه آثار و تبعات ناخوشایند احتمالی آن را هم منتفی گرداند و بدون هیچ مشکل و پیامدی، همه چیز را به حال قبلی خود برگرداند. چنان که در برگرداندن مار به عصا و دیگر معجزات همین امر اتفاق افتاد.
همچنین تمام فاصله زمانی این معجزه شاید کمتر از یک دقیقه بود و دو نیم شدن ماه و تغییر احتمالی در جادبه ماه در این فاصله کوتاه هیچ اثری بر روی دریاها و فرایند جزر و مد نخواهد داشت. زیرا جزر و مد نتیجه مقابله مستقیم ماه به دریا، آن هم در فاصله طولانی مدت در شبانه روز است؛ نه جدایی چند ثانیه ای ماه. آن هم به شکلی مختصر که هر چند در محدوده خود ماه فاصله ای وسیع بود، اما در زمین فاصله فوق العاده ای به حساب نمی آمد.
مهم تر از همه؛ به چه دلیل گفته می شود که اثری از این دو نیم شدن در ماه باقی نمانده؟ اخیراً برخی از سایت ها به نقل از یک منجم وجود آثار شکافی عظیم در سطح ماه را بیان کرده اند و تصاویری واضح و روشن از این شکاف را نیز منتشر نموده اند که به گفته این فرد کارشناس هیچ توجیه علمی برای این شکاف وسیع وجود ندارد و می توان آن را بقایای معجزه شق القمر دانست.
ثانیاً بخش عمده پیشرفت های علم نجوم و ثبت مکتوبات نجومی پس از اسلام و توسط دانشمندان و منجمان مسلمان شکل گرفت و در زمان صدر اسلام تنها بخش های محدودی از ملل و اقوام دارای توانایی و دانش قابل قبول در علم نجوم بودند. مانند مناطق آمریکایی جنوبی و اقوامی همچون «مایای» و «اینکا». اما از آن جا که این بخش از جهان در نیم کره مقابل منطقه حجاز هستند، در وقت اعجاز شق القمر روز را تجربه کردند نه شب را، در نتیجه رویت شق القمر توسط آن ها نامعقول است.
به علاوه بسیار ساده انگارانه است که تصور کنیم منجمین گذشته مانند رصدخانه های امروزین در تمام ساعات شبانه روز و در طول سال با انواع و اقسام تلسکوپ ها و سیستم های ردیابی اجرام آسمانی، مشغول ثبت و ضبط حوادث نجومی بودند. بلکه عمده فعالیت های نجومی در گذشته به شکل محاسبات بر روی اسطرلاب ها و دیگر ابزار مربوط به این علوم انجام می شد؛ نه چشم دوختن شبانه روز به آسمان. در نتیجه ندیدن چنین حادثه کوتاه مدتی توسط این افراد امری کاملاً طبیعی است.
ثالثاً احتمال رخداد این حادثه در ساعات پایانی شب که احتمال اطلاع توده مردم از آن را بسیار بعید می سازد و یا ناآرامی های جوی مانند ابری بودن آسمان مناطق دیگر نیم کره شرقی، همه و همه احتمالاتی عقلانی است که در این باره قابل طرح هستند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت.
طبیعی است که بگوییم مشاهده این امر توسط افراد معدود در مناطق مختلف نمی توانست به اثبات قطعی این حادثه کمکی کند تا این واقعه نزد پادشاهان و سلاطین و دانشمندان که قدرت ثبت و ضبط این گونه حوادث را داشتند، به عنوان امری مسلم و رخدادی حتمی تلقی شود. حداقل این بود که چوپان یا مسافری این واقعه را دیده باشد و با تعجب بسیار آن را برای دیگران نقل کرده و یا مردم قبیله و یا خاندان خود را نسبت به رخداد آن متقاعد کرده باشد. اما یقیناً در آن وضعیت امکان ثبت چنین واقعه ای برای این افراد وجود نداشت.
در واقع نکته بسیار دقیق در این رابطه آن است که دقت داشته باشیم این حادثه مربوط به زمانی است که جهان در جهل و بی خبری به سر می برد و با رخ دادن یک کسوف معمولی مردم هزار تفسیر عجیب و غریب از این حادثه می کردند و مثلاً رعد و برق را خشم خدایان می دانستند و تگرگ را تیرهای شیطان و خسوف را بلعیده شدن ماه توسط شیاطین!
بر این اساس منطقی است که بگوییم در آن دوران رخ دادن حادثه ای از این دست، چیزی مانند سایر حوادث خاص و غیر عادی فلکی است که توده جامعه، همه را به یک چوب می راند و تفاوت آن چنانی بین آن ها نمی دید.
ماهیت اعجاز:
اگر در نگاه معرفتی ما، معجزات اموری عادی و طبیعی باشند، نتایج و لوازم طبیعی این امور هم بر جای خود باقی اند. اما اگر حقیقت یک معجزه امری خارج از ضوابط و قوانین عادی و طبیعی باشند، نتایج و لوازم طبیعی این امور هم بر جای خود باقی اند. اما اگر حقیقت یک معجزه امری خارج از ضوابط و قوانین عادی و شناخته شده علمی است، نباید تصور داشت که نتایج و لوازم عادی هم بر آن مترتب گردد.
مثلاً براساس کدام منطق علمی می توان توجیه کرد که چرا حضرت ابراهیم در آتش نسوخت و یا بر اساس کدام قانون طبیعی و شناخته شده هیزم و آتش نمرود تبدیل به گیاه سبز و گل و بوته می گردد؟
همچنین کدام قانون طبیعی حکم می کند که رودخانه عظیمی مانند نیل از هم شکافته شود و کف آن به سرعت خشک گردد یا عصایی چوبین به ماری زنده تبدیل گردد؟!
به هر حال همه این معجزات بر اساس قدرت الهی و به شکلی خارج از قوانین شناخته شده و متداول عالم رخ داده اند و نمی توان تصور کرد که خود حادثه غیر عادی باشد اما لوازم طبیعی و پیامدهای عادی آن به شکل متداول محقق شده باشد. در نتیجه خداوندی که با قدرت خود ماه را به دو نیم می کند، می تواند مانع از تحقق تأثیرات مخرب نجومی یا جزر و مد و مانند آن گردد.
معجزات انبیاء هر چند امری محال و ناممکن نیست، بلکه کاری خلاف عرف و عادت و علل و اسباب طبیعی محسوب می شود. اما در عین حال ناشی از قدرت بی انتهای خداوند است و وقتی بنا بر انجام چنین کار خارق العاده ای شد معنا ندارد که تصور کنیم خداوند برای دو نیم کردن ماه نیازمند ایجاد یک انفجار عظیم هسته ای در مرکز ماه است و این انفجار باعث نابود شدن بخش اعظم این قمر می شود و برگرداندن آن به حالت عادی دیگر ممکن و شدنی نیست. خداوند با قدرت بی انتهای خود می تواند هر امری را محقق کرده و همه آثار و تبعات ناخوشایند احتمالی آن را هم منتفی گرداند و بدون هیچ مشکل و پیامدی، همه چیز را به حال قبلی خود برگرداند. چنان که در برگرداندن مار به عصا و دیگر معجزات همین امر اتفاق افتاد.
حتی بررسی های علمی
همچنین تمام فاصله زمانی این معجزه شاید کمتر از یک دقیقه بود و دو نیم شدن ماه و تغییر احتمالی در جادبه ماه در این فاصله کوتاه هیچ اثری بر روی دریاها و فرایند جزر و مد نخواهد داشت. زیرا جزر و مد نتیجه مقابله مستقیم ماه به دریا، آن هم در فاصله طولانی مدت در شبانه روز است؛ نه جدایی چند ثانیه ای ماه. آن هم به شکلی مختصر که هر چند در محدوده خود ماه فاصله ای وسیع بود، اما در زمین فاصله فوق العاده ای به حساب نمی آمد.
مهم تر از همه؛ به چه دلیل گفته می شود که اثری از این دو نیم شدن در ماه باقی نمانده؟ اخیراً برخی از سایت ها به نقل از یک منجم وجود آثار شکافی عظیم در سطح ماه را بیان کرده اند و تصاویری واضح و روشن از این شکاف را نیز منتشر نموده اند که به گفته این فرد کارشناس هیچ توجیه علمی برای این شکاف وسیع وجود ندارد و می توان آن را بقایای معجزه شق القمر دانست.
هر چند برخی افراد تلاش کرده اند این شکاف را دره ای طبیعی و یا نتیجه برخی زلزله های رخ داده در ماه بدانند. اما اندک اطلاعات زمین شناسی، مضحک بودن این ادعا را روشن می سازد. زیرا در مقیاس طبیعی کره ماه نه چنین دره ای قابل شکل گیری است و نه هیچ جابجایی گسل ها و لایه های جزم ماه می تواند به چنین شکاف وسیعی منتهی گردد.
و اما تاریخ
ثانیاً بخش عمده پیشرفت های علم نجوم و ثبت مکتوبات نجومی پس از اسلام و توسط دانشمندان و منجمان مسلمان شکل گرفت و در زمان صدر اسلام تنها بخش های محدودی از ملل و اقوام دارای توانایی و دانش قابل قبول در علم نجوم بودند. مانند مناطق آمریکایی جنوبی و اقوامی همچون «مایای» و «اینکا». اما از آن جا که این بخش از جهان در نیم کره مقابل منطقه حجاز هستند، در وقت اعجاز شق القمر روز را تجربه کردند نه شب را، در نتیجه رویت شق القمر توسط آن ها نامعقول است.
به علاوه بسیار ساده انگارانه است که تصور کنیم منجمین گذشته مانند رصدخانه های امروزین در تمام ساعات شبانه روز و در طول سال با انواع و اقسام تلسکوپ ها و سیستم های ردیابی اجرام آسمانی، مشغول ثبت و ضبط حوادث نجومی بودند. بلکه عمده فعالیت های نجومی در گذشته به شکل محاسبات بر روی اسطرلاب ها و دیگر ابزار مربوط به این علوم انجام می شد؛ نه چشم دوختن شبانه روز به آسمان. در نتیجه ندیدن چنین حادثه کوتاه مدتی توسط این افراد امری کاملاً طبیعی است.
ثالثاً احتمال رخداد این حادثه در ساعات پایانی شب که احتمال اطلاع توده مردم از آن را بسیار بعید می سازد و یا ناآرامی های جوی مانند ابری بودن آسمان مناطق دیگر نیم کره شرقی، همه و همه احتمالاتی عقلانی است که در این باره قابل طرح هستند و نمی توان آن ها را نادیده گرفت.
موقعیت زمانی و فرهنگی واقعه
طبیعی است که بگوییم مشاهده این امر توسط افراد معدود در مناطق مختلف نمی توانست به اثبات قطعی این حادثه کمکی کند تا این واقعه نزد پادشاهان و سلاطین و دانشمندان که قدرت ثبت و ضبط این گونه حوادث را داشتند، به عنوان امری مسلم و رخدادی حتمی تلقی شود. حداقل این بود که چوپان یا مسافری این واقعه را دیده باشد و با تعجب بسیار آن را برای دیگران نقل کرده و یا مردم قبیله و یا خاندان خود را نسبت به رخداد آن متقاعد کرده باشد. اما یقیناً در آن وضعیت امکان ثبت چنین واقعه ای برای این افراد وجود نداشت.
در واقع نکته بسیار دقیق در این رابطه آن است که دقت داشته باشیم این حادثه مربوط به زمانی است که جهان در جهل و بی خبری به سر می برد و با رخ دادن یک کسوف معمولی مردم هزار تفسیر عجیب و غریب از این حادثه می کردند و مثلاً رعد و برق را خشم خدایان می دانستند و تگرگ را تیرهای شیطان و خسوف را بلعیده شدن ماه توسط شیاطین!
بر این اساس منطقی است که بگوییم در آن دوران رخ دادن حادثه ای از این دست، چیزی مانند سایر حوادث خاص و غیر عادی فلکی است که توده جامعه، همه را به یک چوب می راند و تفاوت آن چنانی بین آن ها نمی دید.
پینوشتها:
1. ر. ک. تفسیر نمونه، ج 23،ص 10.
2. ارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 345- 347.
/ج