يعني که جهان بي تو پُر از پوچي محض است.

با يادت اي سپيده چه شب ها که داشتيم در باغت اي اميد چه گل ها که کاشتيم عمري در آرزوي تو بوديم و پير شد آن طفل انتظار که بر در گماشتيم بر دفتر زمانه به عنوان خاطرات هر صفحه را به خون شهيدي نگاشتيم
سه‌شنبه، 20 تير 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يعني که جهان بي تو پُر از پوچي محض است.

 يعني که جهان بي تو پُر از پوچي محض است.
يعني که جهان بي تو پُر از پوچي محض است.


 





 

 

ميراث آرزو
 

با يادت اي سپيده چه شب ها که داشتيم
در باغت اي اميد چه گل ها که کاشتيم

 

عمري در آرزوي تو بوديم و پير شد
آن طفل انتظار که بر در گماشتيم

بر دفتر زمانه به عنوان خاطرات
هر صفحه را به خون شهيدي نگاشتيم

از تيغ حادثات چه سرها که شد به ياد
هر جا به ياد قامت تو قد فراشتيم

مي آيي اي عزيز سفر کرده، اي دريغ
شايسته نگاه تو چشمي نداشتيم

زاديم با ولاي تو، مرديم با غمت
ميراث آرزو به جوانان گذاشتيم
شاعر: حميد سبزواري
***
 

دست من و نگاه شما

 

پر کن دوباره کيل مرا ايها العزيز
آخر کجا روم، به کجا ايها العزيز

رو از من شکسته مگردان که سال هاست
رو کرده ام به سوي شما ايها العزيز

جان را گرفته ام به سر دست و آمدم
از کوره راه هاي بلا ايها العزيز

وادي به وادي آمده ام از درت مران
وا کن دري به روي گدا ايها العزيز

چيزي که از بزرگي تو کم نمي شود
اين کاسه را... فاوف لنا... ايها العزيز

خالي تر از دو چشم من اين جان نيمه جان
محتاج يک نگاه تو يا ايها العزيز

ما، جان و مال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ايها العزيز

دستم تهي است...راه بيابان گرفته ام
دست من و نگاه شما ايها العزيز
شاعر: مريم سقلاطوني
***
 

از نسل گل ياس

 

اي سلسله در سلسله از نسل گل ياس
با نام دل انگيز تو گل مي کند احساس

سرگشته ترين شاعر دنيا به تو دارد
چشم نظري موقع هر لحظه حساس

يعني که جهان بي تو پر از پوچي محض است
اي کان شرف - حجت دين - اي شرف الناس

حس مي کند اين شاعر تو - لحظه آخر
با نام تو شمشير زده حضرت عباس

يعني که تو ذکر لب مايي و عزيزي
اي سلسله در سلسله از نسل گل ياس
شاعر: ابراهيم قبله آرباطان
***
 

اگر برگردي

 

مي شود پنجره ها باز اگر برگردي
و زمين غرقه آواز اگر برگردي!

باغ، باز آمدنت را به همه مي گويد
آه، اي سرو سرافراز اگر برگردي!

باز مي گردد آخر به زمين سرسبزي
مي تپد قلب زمان باز اگر برگردي!

رخت مي بندد از اين آينه تاريکي ها
روشني مي شود آغاز اگر برگردي!

با تو اين پنجره ابري من خواهد ديد
آسماني پر پرواز اگر برگردي!

پيش چشمان تو اي آينه رو، اشعارم
باز هم مي کند اعجاز اگر برگردي!
شاعر : مرتضي کردي
***
 

غم هجران

 

بازآ، دلم ز گردش دوران شکسته است
چون کشتي از تهاجم طوفان شکسته است

آئينه خيال نهادم به پيش روي
ديدم که قلبم از غم هجران شکسته است

عمري در آتشيم و ترا ناله مي کنيم
فريادمان به کوي و خيابان شکسته است

ديگر نواي ما ننوازد فراق
اين ناله در گلوي نيستان شکسته است

ما تيغ غيرتيم ولي در نيام غم
زنگار بي تحرک دوران شکسته است

ما را خيال روي تو بي تاب مي کند
عقد بلور اشک، به دامان شکسته است

درمان حسرت دل ما ديدن تو بود
بازآ که بي تو شيشه درمان شکسته است

در رهگذر عشق گدايان حضرتيم
در اين مسير کلک «پريشان» شکسته است
شاعر: محمد حسن حجتي «پريشان»

منبع:نشريه امان، شماره 36.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.