ویژگى هاى نحوى زبان فارسى در نثر قرن پنجم و ششم

ویژگى هاى نحوى زبان فارسى در نثر قرن پنجم و ششم هجرى, موضوع پایان نامه اى است که شادروان مهین دخت صدیقیان در دوره دکترى زیرنظر استاد دکتر پرویز خانلرى تألیف نمود
سه‌شنبه، 10 مرداد 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگى هاى نحوى زبان فارسى در نثر قرن پنجم و ششم
ویژگى هاى نحوى زبان فارسى در نثر قرن پنجم و ششم
 

نویسنده : سید محمد هادى حسینى



 
از جمله مقوله هاى مهم و موردبحث در حوزه ادب فارسى, دستور تاریخى است. این مهم با تألیف کتاب هاى گران بهایى چون تاریخ زبان فارسى و دستور تاریخى زبان فارسى مرحوم دکتر خانلرى و دستور تاریخى دکتر ابوالقاسمى تدوین و نظام یافته است, اما از جهت کاربرد که خود مستلزم جست وجو و کاوش در آثار ادبى است, جز به شکل منفرد آن هم در مقدمه آثار تصحیح شده فعالیت خاصى صورت نگرفته است; البته مقالات ارزشمندى نیز در این زمینه نوشته شده است که از جمله آنها (بررسى و تحلیل زبان دانشنامه علایى) است.2
کتاب حاضر, با عنایت به اینکه از چند اثر ممتاز قرن پنجم و ششم بهره گرفته است, در حقیقت مشقى عالمانه از نمونه هاى ساختار نحوى نثر فارسى آن دوران است که اصول آن پیشتر توسط استادان ادب بیان شده است, ولى به شکل دوره اى و جزء به جزء در آثار ادبى کاویده نشده بود.
در این مقاله ابتدا به معرفى اثر مى پردازیم و سپس نکاتى چند که شاید سزاوار تأمل و بررسى باشد, بیان مى کنیم.

1. معرفى اثر

ویژگى هاى نحوى زبان فارسى در نثر قرن پنجم و ششم هجرى, موضوع پایان نامه اى است که شادروان مهین دخت صدیقیان در دوره دکترى زیرنظر استاد دکتر پرویز خانلرى تألیف نمود و در سال 1383 به همت فرهنگستان زبان و ادب فارسى به زیور طبع آراسته شد. 3 دکتر غلامعلى حداد عادل نیز تقریظى بسزا بر آن افزودند.
این کتاب که با دیباچه اى مستوفى آغاز مى شود, در واقع معرفى و مرورى کلى در بخش هاى مختلف کتاب است و انگیزه نویسنده همراه با نقدى از کتاب هاى دستور بیان مى شود, بخش عمده کتاب به ویژگى هاى استعمال فعل اختصاص دارد و بقیه بخش ها نیز به نوعى در ارتباط با این بخش است.
شیوه مؤلف در این کتاب, انتخاب آثارى از قرن پنجم و ششم در چهار موضوع مختلف (علمى, تاریخى, عرفانى و منشآت و رسایل) است که براى هر موضوع دو سه کتاب برجسته و ممتاز انتخاب نموده و سپس از هر کتاب, ده صفحه از قسمت هاى مختلف, جمله به جمله یادداشت کرده است و در ادامه به تحلیل و بررسى آنها پرداخته است که حاصل آن بخش هاى مختلف این اثر است.

2. ذکر نکاتى روشن از این اثر

از ویژگى هاى مثبت این کتاب, علاوه بر ابتکارى بودن موضوع آن و کنجکاوى هاى دقیق در پیکره جمله هاى زبان فارسى در قرن پنجم و ششم, در بعضى موارد یافته هاى مؤلف جزء شاخصه هاى مهم سبکى است که با وجود مقدمه ها و تعلیق هاى فراوان در مورد آثارى که مؤلف از آنها به عنوان مواد خام استفاده کرده, پیش از این کمتر به این نوع ویژگى ها اشاره رفته است; از آن جمله مى توان موارد ذیل را برشمرد:
1ـ2. (از ویژگى هاى نحوى این دوره فاصله افتادن میان اسم و جمله دعایى آن به خصوص جمله دعایى عربى است. این خصوصیت در کتاب کشف المحجوب قطعى و همیشگى است و حتى یک مورد در آن یافت نمى شود که جمله دعایى بلافاصله بعد از اسم آمده باشد) (ص 207).
2ـ2. نویسنده درباره جمله هاى معترضه و دعایى توضیحاتى داده و در ادامه آورده است: (در قرن مورد مطالعه ما, استعمال آن را باید از ویژگى هاى رسایل دیوانى به حساب آورد. ممتازترین کتاب از این نظر, تاریخ بیهقى است و این امتیاز هم از لحاظ کمیت و هم کیفیت استعمال, جمله معترضه است; بدین معنى که تعداد جمله هاى معترضه در تاریخ بیهقى از شماره بیرون است و اما از نظر کیفیت, این ویژگى را دارد که در میان یک جمله, ناگهان یادآور مطلبى و یا مطالبى مى شود که هر چند به نحوى توضیح دهنده و مکمل است, اما روال طبیعى جمله را به هم مى زند; به طورى که گاه پیوند معنوى جمله درهم مى ریزد و فهم آن دشوار مى شود) (ص 203).
3ـ2. (با بررسى استعمال و عدم استعمال (را), حرف نشانه مفعول, در نحو این دوره قاعده و ضابطه اى به دست نمى آید. کاربرد و عدم کاربرد آن بیشتر به شیوه نگارش نویسنده مرتبط است; شیوه اى که بى تردید زیر نفوذ لهجه هاى مختلف تواند بود; براى مثال باید از کتاب سمک عیار یاد کرد که به ندرت (را) به کار مى برد; تا آنجا که گاه مفعول با فاعل اشتباه مى شود… ; اما در کتاب تاریخ سیستان بیش از حد لزوم (را) به کار مى رود) (ص 131).
4ـ2. (از ویژگى هاى استعمال فعل در این دوره باید از استعمال فعل به صیغه مجهول نام برد; زیرا در این دوره از به کار بردن اول شخص و دوم شخص اجتناب مى شود; در نتیجه استعمال فعل به صیغه مجهول رواج بسیار دارد. این نکته به ویژه در منشآت و رسایل دیوانى به حد وسواس مراعات مى شود و گاه در کتاب هاى علمى که مخاطب شخص معینى نیست, فعل مجهول به کار مى رود) (ص 15).
4ـ2. استعمال حرف اضافه در اول مفعول از نکته هاى مهم این دوره است: (من به کار خویش به از شما دانم یا از آن امیران مفسدان که قوى تر بودند, بر دار کردند) (ص 16).
5ـ2. جمله هایى با ساختمان خاص براى نقل ماجرا (ر.ک به: ص 189).

3. تأملى در چند مثال

در این قسمت به پاره اى از شواهد که مؤلف در مورد بعضى عنوان هاى دستورى آورده و به نظر مى رسد در انتخاب آنها سهوى رخ داده است, مى پردازیم; البته ناگفته نماند که هدف از بیان این اشکالات کم عیار نمودن این اثر ارزشمند نیست;4 به خصوص که حجم کار مؤلف واقعاً زیاد بوده و وجود چنین اشکالاتى تا حدّى, منطقى به نظر مى رسد:
1ـ3. ذیل عنوان (جمله هاى ساده اى که نهاد آنها داراى یک وابسته است), شاهد مثالى که براى مضاف الیه آمده این گونه است: (مهران وزیرنامه نوشت) (سمک عیار, ج 1, ص 94) که باتوجه به بحث در مورد نحو و ساختار جمله, واژه وزیر در این جا, صفت مهران است, نه مضاف الیه (ص 22).
2ـ3. در مورد فراکردهاى پیروى که جانشین یکى از ارکان اصلى جمله اند, براى فراکرد پیرو جانشین متمم فعل, یکى از مثال ها چنین است: (هیچ گاه نبودند که مقوقر مکرى ساخته باشد) (تاریخ بیهقى, ص 289). در این جمله مرکب, جمله اول پایه است و جمله دوم پیرو; منتها در هنگام تبدیل آن به گروه اسمى, فراکرد پیرو متمم اسم است نه متمم فعل; در واقع فراکرد پیرو معنى کلمه (آگاه) را که مسند جمله است, تکمیل مى کند نه فعل جمله را. گفتنى است در مورد متمم اسم و متمم صفت, دکتر خانلرى در کتاب دستور زبان فارسى بحثى کلى دارند و پس از ایشان به شکل کامل تر, امروزه در کتاب هاى دستور به آن پرداخته شده است5 (ص 27).
3ـ3. در مورد جمله هاى مرکب چهار فراکردى, ذیل عنوان فراکرد پیرو و پایه اى که هر دو, دو جزئى هستند, مثال با فرمول داده شده, مطابقت کامل ندارد:

(اگر باد به گوش من آورد که کسى دیگر مى داند, دانم با تو چه کنم) (سمک عیار, ج 4, ص 113) در این مثال, در قسمت دوم فعل (دانم) جمله پایه و (با تو چه کنم) جمله پیرو است; این مثال هم این گونه است: (چون او را معلوم شد که دایه نمانده است, گفت: اى پدر بنده برود) (همان, ص 143); البته شاید اشتباه از رسم نمودار باشد. واللّه اعلم (ص 34).
4ـ3. ذیل عنوان مفعول نکره با حرف نشانه (را), یکى از دو مثال این گونه است: (سوارى را سه هزار دینار رسید) (تاریخ سیستان, ص 78). در این جمله مفعولى وجود ندارد و کلمه (سوارى) متمم است با علامت (را) که حکم حرف اضافه دارد و اگر منظور مفعول با واسطه یا همان متمم فعلى است, مى بایست به این نکته اشاره مى شد. هرچند در کل این مبحث (بخش ششم کتاب) هیچ مثالى از مفعول باواسطه نیامده است و موضوع درباره بررسى حرف نشانه (را) در مفعول است (ص 134 ـ 135), مثال دیگر که ذیل همین عنوان به درستى آمده چنین است: (معتصم گفت: حاجبى را بخوانید) (تاریخ بیهقى, ص 178) (ص 134 ـ 135).
5 ـ3. ذیل مبحث تقدیم و تأخیر در اجزاى جمله و عنوان (مفعول بعد از فعل) این مثال آمده است: (باز جستى نبود کار و حال او را) (تاریخ بیهقى, ص 180). در این جمله فعل, نیازى به مفعول ندارد و حرف (را) به معنى (از) است; در ضمن فعل جمله به معنى (وجود نداشت) است و واژه بازجست نیاز به متمم دارد, اما فعل جمله لازم است و بقیه مثال ها به درستى با فعل متعدى و همراه مفعول آمده است:
ـ (بیفکنید این حرامزاده را) (سمک عیار, ج 1, ص 300);
ـ (ابراهیم بن یوسف العریف گفتندى او را) (تاریخ سیستان, ص 292);
ـ (آن گاه خداوند را معلوم کرد فساد و فعل بد ایشان) (سیاستنامه, ص 141) (ص 171).
6ـ3. ذیل عنوان (آمدن چند جزء از اجزاى جمله بعد از فعل) براى (نهاد و مفعول بعد از فعل) دو مثال آمده است که یکى از آنها ظاهراً صحیح نیست: (نپرستم جز وى را چیزى) (کشف المحجوب, ص 127). در این جمله به طور کلى نهاد جدا وجود ندارد و اگر منظور شناسه فعل (نهاد پیوسته یا به قولى ضمیر فاعلى) باشد, چون شناسه همیشه پیوسته به فعل و مؤخر مى آید, ویژگى برجسته اى به شمار نمى آید; در ضمن نادرستى این مثال در مقایسه با مثال دیگر, بهتر مشخص مى گردد: (جز من نتواند گزارد کسى آن را) (ص 181).
7ـ3. ذیل عنوان (مسند صفت است) فعل هاى (دید) و (افتاد) در جمله هایى واقع شده اند که نیاز به مسند ندارد و در واقع فعل اسنادى یا ناقص نیستند:
(دو طفل دید خفته) (سمک عیار, ج 2, ص 296). دو طفل در نقش مفعول و (دید) فعل و (خفته) قید است; هر چند قیدى است که حالتى براى فعل بیان نمى کند, بلکه توصیفى از مفعول جمله است; همان گونه که بعضى قیدها علاوه بر مقید نمودن افعال تام, فاعل یا مفعول را نیز وصف مى کنند6 (ص 185).

و مثال دیگر: (از جاده غرض در مضله اطناب و تطویل بى فایده افتد) (عتبه الکتبه, ص 1). فعل (افتاد) در این جمله در معنى اصلى خود و معادل (fall) در انگلیسى است; لذا نیازى به مسند هم ندارد. تفاوت این فعل در این جمله با مثال دیگرى که آمده و کاملاً درست است, بهتر مشخص مى شود: (مرگ هر دو نزدیک افتاد); یعنى شد (تاریخ بیهقى, ص 369) (ص 185).
8 ـ3. ذیل عنوان (مسند اسم است), یکى از مثال ها این گونه است: (او را از روزگار رنجور و کوفته و سوخته یافته ام) (عتبه الکتبه, ص 65). در این جمله (رنجور) و دو معطوف آن, یعنى (کوفته و سوخته) مسندند, اما هیچ کدام اسم نیستند و هر سه از نظر ساخت صفتند. نادرستى این مثال با مقایسه دیگر مثال ها بهتر مشخص مى شود:
ـ (اثبات مراد را اثبات عین مى دانند) (کشف المحجوب, ص 65);
ـ (دروغ, دانش نبود) (دانشنامه, ص 120);
ـ (حالى بر این مختصر اقتصار افتاد) (عتبه الکتبه, ص 163, ص 187).
9ـ3. در مورد مطابقت موصوف و صفت, مثالى آمده است که ظاهراً صحیح نیست: (ستوران بازداشتگان پیش داشتند) (تاریخ بیهقى, ص 648). واژه (بازداشتگان) صفت جانشین موصوف است و در ترکیب مذکور نقش مضاف الیه دارد و صفت ستوران نیست, و اگر منظور ترکیب (سالاران بازداشتگان) باشد, مى بایست به حذف کلمه سالاران از جمله اشاره اى مى شد (ص 211). اصل جمله در متن کتاب تاریخ بیهقى چنین است: (و نماز دیگر امیر از قلعت به کوشک نو باز آمد و روز آدینه بار داد و دیر بنشست که شغل سالاران و نقد و کالا و ستوران بازداشتگان پیش داشتند) (تاریخ بیهقى, ص 648).
همچنین در مثال دیگر (ناجوانمردان, یارانم مرا فرو گذاشتند) (تاریخ بیهقى, ص 543), واژه ناجوانمردان نهاد و یارانم, بدل از نهاد است نه صفت و باتوجه به مبحث کلى کتاب که در مورد نقش هاى نحوى است, هرچند ناجوانمردان در اصل توصیفى براى یاران است, اما این دو واژه ترکیب وصفى نیستند. دیگر مثال ها ذیل همین عنوان چنین است:
ـ (اکنون امیران ولایت گیران آمدند) (تاریخ بیهقى, ص 471);
ـ (ایشان بازگشتند سخت غمناک که جوانان کارنادیدگان بودند) (تاریخ بیهقى, ص 418);
ـ (دیگر روز برابر شد با آن یاغیان خداوندکشندگان) (تاریخ بیهقى, ص 678).
در پایان گفتنى است همان گونه که در بخش معرفى اثر نیز گفته شد, نویسنده آثارى در چهار موضوع (عرفانى, تاریخى, عرفانى و منشآت و رسایل) برگزیده است و در مقدمه نیز به آن تصریح دارد: (براى بررسى دقیق باتوجه به وسعت منابع, تصمیم گرفتیم کتاب هایى را برگزینیم که هریک نمودار نوعى خاص از اندیشه و در نتیجه نماینده دسته اى از کتاب ها در این زمینه باشد تا احیاناً اگر موضوعى خاص ویژگى هایى از لحاظ ساختمان جمله ایجاب کند, تنوع در انتخاب موضوع ها و بررسى آنها همه ویژگى هاى نحوى این دوره را دربر گیرد) (ص 13). البته پژوهشى با این حجم سزاوار تحسین است و بسا ویژگى هاى یگانه اى را که در آثار این دوره نمودار مى سازد و سرنخ هایى براى پژوهش هاى بعد خواهد بود; اما در بخش تخصصى تر اگر همچنان که نویسنده محترم به توصیف گونه تاریخى آثار قرن پنجم و ششم پرداخته است, گونه هاى دیگر ـ اعم از جهت موضوع و کاربرد ـ را نیز جدا مى کرد, بى شک به نتایج دقیق تر و ظریف ترى در حوزه ساختار نحوى آثار این دوره دست مى یافت; چرا که زبان فارسى همچون دیگر زبان ها (یک مفهوم کلى است و در واقع از اجتماع گونه (Variant)هاى فراوانى تشکیل یافته است که به منزله افراد این مفهوم کلى و مجرد هستند و گونه هاى زبان را از جهات مختلف مى توان طبقه بندى کرد);7 مثلاً گونه کتاب سمک عیار در مقایسه با دانشنامه علایى گونه اى کاملاً متفاوت است و هرکدام از این دو اثر براى منظورى خاص نگارش یافته اند و طبعاً ساختار نحوى ممتازى نسبت به هم دارند.
منابع:
1. خیام پور, عبدالرسول; دستور زبان فارسى; تهران: [بى نا], 1352.
2. صدیقیان, مهین دخت; ویژگى هاى نحو زبان فارسى در قرن پنجم و ششم; زیرنظر دکتر پرویز ناتل خانلرى; تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسى, 1383.
3. فرشیدورد, خسرو; دستور امروز: شامل پژوهش هاى تازه اى از صرف و نحو فارسى معاصر.
4. ناتل خانلرى, پرویز; دستور زبان فارسى; تهران: توس, 1370.
5. ــــــــــــــــــ; تاریخ زبان فارسى; تهران: بنیاد فرهنگ ایران, 1351.
6. یاسمى, رشید و دیگران; دستور زبان فارسى پنج استاد; چ 2, تهران: نگاه, 1371.

پی نوشت ها :

1. سیدمحمدهادى حسینى, کارشناسى ارشد زبان و ادبیات فارسى.
2. طاهرى, حمید; بررسى و تحلیل زبان دانشنامه علایى: مجموعه مقالات بین المللى ابن سینا; دانشگاه همدان, 1383.
3. با این همه این کتاب از حروفچینى و چاپ نسبتاً خوبى برخوردار است, اما همچون دیگر کتاب ها به ندرت دچار بعضى اشتباهات تایپى شده است; ضمناً بعضى از ارجاعات در مقدمه کتاب مربوط به نسخه پایان نامه نویسنده است و با متن حاضر همخوانى ندارد.
4. در بررسى کتاب سعى شد از همان منابعى که نویسنده بهره برده است, استفاده شود که در قسمت منابع مقاله به آنها اشاره شده است.
5. در مورد متمم اسم و نیز دیگر متمم ها ر. ک به: پرویز خانلرى; دستور زبان فارسى; ص 192 ـ 195. نیز: تقى وحیدیان کامیار; دستور زبان فارسى (1); ص 29 ـ 31. غلامرضا ارژنگ; دستور زبان فارسى امروز; ص 82 و محمدجواد شریعت; دستور زبان فارسى; ص 355.
6. ر.ک به: خسرو فرشیدورد; گفتارهایى درباره دستور زبان فارسى; ص33.
7. محمدرضا باطنى; توصیف ساختمان دستورى زبان فارسى; چ 11, تهران: امیرکبیر, 1383, ص 8.

منبع فصلنامه آیین پژوهش شماره 119.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.