جلوه های بصیرتی
•روشنگری در عصر شبهات؛•اطمینان به امام(ع)؛ (وَثقوا بالقَائد)
سهل بن حنیف
سهل بن حنیف، از سرداران لشکر امام(ع) بود که پس از بازگشت از صفین در کوفه رحلت کرد. او در زمره ی محبوب ترین یاران امیرالمؤمنین(ع) بود. پس از مرگش، علی(ع)، خود بر او نماز خواند، به جای پنج تکبیر، هفت تکبیر در نماز میت گفت و پس از آن فرمود: اگر هفتاد بار هم می گفتم، او لیاقتش را داشت.(1) سهل و تنی چند از اصحاب، از جمله ی سابقین سابقین شمرده شده اند.(2)حضرت درباره اش فرمود:
لَو أحَبَّنی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ؛(3)
حتی اگر کوهی مرا دوست داشته باشد، از هم می شکافد و فرو می ریزد!!
این جمله کنایه از آزمون هایی است که زندگی یک مؤمن را در هم می پیچید؛ به گونه ای که اگر از قضای روزگار! علی(ع) را دوست بداری، بلا چنان «بلایی» بر سرت می آورد تا در حرارت مرارت، ساخته شوی؛ این را محبتِ (کوهی چون) سهل بن حنیف به مولا هزار بار ثابت نموده است!
جلوه های بصیرتی
•استواری چون کوه؛ (لَو أحَبَّنی جَبَلٌ ...)
•سبقت در گردن سپاری به امامت؛
کمیل بن زیاد*
کمیل از عارفانی بود که شب های علی(ع) را همدم می شد. دعای کمیل که در شب نیمه ی شعبان از حضرت فراگرفت، این ماجرا را به نیکی گواه است. او در نهایت به دست حجاج کشته شد.(4) قسمت دیگری از داستان شب های علی(ع) با کمیل نیز شنیدنی است:... مردم سه گروهند: اول علمای الهی، دوم دانش طلبانی که در راه نجات به دنبال تحصیل علمند و سوم احمقان بی سر و پا که دنبال هر صدایی می دوند و با هر بادی حرکت می کنند؛ همان ها که با نور علم روشن نشده اند و به ستون محکمی پناه نبرده اند. ای کمیل! علم بهتر از مال است؛ علم تو را پاسداری می کند، ولی تو باید مال را حفظ کنی. مال با انفاق کم می شود ولی علم با انفاق افزون می گردد. دست پروردگان مال، به مجرد زوال آن از بین می روند، (ولی شاگردان علم پایدارند.)
ای کمیل ابن زیاد! شناخت علم، آیینی است که با آن جزا داده می شود، به وسیله ی آن انسان در دوران حیات اطاعت فرمان خدا می کند و بعد از وفات نیز نام نیک از او می ماند، (و در نهایت) علم حاکم است و مال محکوم. ای کمیل! ثروت اندوزان مرده اند؛ در حالی که ظاهراً در صف زندگانند، ولی دانشمندان تا دنیا، دنیا است زنده اند. خود از میان مردم بیرون رفته، ولی چهره ی آنان در آئینه ی دل ها نقش بسته است.(5)
در ارشاد القلوب نیز، داستانی از شبگردی های او با مولایش ذکر شده است. در این ملازمت بود که کمیل آهنگی سوزناک از قرائت قرآن در خانه ای می شنود، اما علی رغم زعمش، حضرت از جهنمی بودنش خبر داده و بعدها جنازه ی او را بین خوارج نهروان، نشانش می دهند.(6)
جلوه های بصیرتی
•شب زنده داری و عبادت؛
•همراز اسرار امام(7)(ع)؛
شریح بن هانی
او نیز از شیوخ اصحاب امیرالمؤمنین و دارای بصیرتی سرشار بود. پس از آنکه فتنه گران، جنگ جمل را به راه انداختند، این شریح بود که در کوفه سخنرانی، و مردم را برای یاری مولای متقیان دعوت کرد و گفت:از دعوت علی(ع) سرپیچی نکنید، به خدا قسم اگر از ما کمک نمی خواست باز با عشق و علاقه یاریش می کردیم.(8)
حیدرکرّار(ع) وقتی او را به فرماندهی خط شکنان صفِ صفین منصوب نمود، چنینش گفت:
در هر صبح و شام به یاد خدا باش و او را بترس؛ از دنیای فریبا خویشتن خائف باش و در هیچ حال از آن ایمن مباش. اگر خویشتن را از بسیاری چیزهایی که دوست می داری به خاطر ترس از ناراحتی های آن باز نداری، هوا و هوس ها تو را زیان های فراوانی خواهند رساند، پس در برابر خواهش های سرکش، مانع و رادع، و به هنگام خشم و غضب بر نفس خویش، شکننده و غالب باش.(9)
شریح بن هانی برای تکذیب استشهادیه ای که معاویه به دروغ از طرف او و دیگرانی چون شریح قاضی (که از تکذیب شهادت نامه اجتناب کرد) علیه حجر بن عدی نوشته بود سفر کرد، تا در غریین به حجر و یارانش رسید و ضمن نامه ای به معاویه، شهادت خود درباره ی حجر را این گونه نوشت:
«گواهی می دهم که حجر نماز را برپا می دارد و زکات می دهد. حج و عمره به جا می آورد و امر به معروف و نهی از منکر می کند و لذا خون و مالش محترم است؛ حال خود دانی!»(10)
او در جنگ سجستان (سیستان) به شهادت رسید.(11)
جلوه های بصیرتی
•تبلیغ و دعوت مردم به سوی امام(ع)؛
•هوشیاری در برابر سوء استفاده از نام و نشان؛
محمد بن ابی بکر
در روایتی از امام کاظم(ع) نقل شده که در روز قیامت منادی ندا می دهد: حواریون محمدبن عبدالله(ص) کجایند؟ در این هنگام سلمان، مقداد و ابوذر برمی خیزند. سپس صدا می زند: حواریون علی بن ابی طالب(ع) کجایند؟ در این هنگام عمرو بن حمق خزاعی، محمدبن ابی بکر، میثم تمار و اویس قرنی به پا می شوند ...(12)در وصف بصیرت محمد بن ابی بکر همین بس که علی(ع) او را به عمل مطابق بصیرتی که خود دارد دعوت نموده و می گوید:
... اکنون برای پیکار با دشمنت، سپاه را بیرون آر و وفق بصیرت و فهمت در مبارزه با او حرکت کن. دامن جنگ را برای کسی که با تو می جنگد به کمر بزن و مردم را در راه پروردگارت به مبارزه بخوان. از خدایت بسیار یاری طلب که مشکلات را حل خواهد کرد و در شدائدی که بر تو نازل می شود یاریت می کند. «انشاءالله».(13)
محمد، هر چند فرزند دیگران است، اما علی(ع) او را فرزند خویش می خواند و در سوگ شهادتش به ابن عباس اینگونه می نویسد:
اما بعد... «مصر» به دست دشمن گشوده شده و «محمد بن ابی بکر»- که خداش رحمت کند- به شهادت رسیده است. این مصیبت را به حساب خداوند می گذاریم و اجر آن را از همو مسألت می کنیم؛ (مصیبت) فرزندی ناصح، کارگزاری تلاشگر و کوشا، شمشیری برنده و قاطع و ستونی بازدارنده.
از خداوند تقاضا می کنم که برای نجات من از میان این گونه افراد، فرجی عاجل قرار دهد. به خدا سوگند، اگر علاقه من به شهادت در هنگامه ی پیکار با دشمن نبود و خود، مسیر را برای مرگ در راه خدا هموار نساخته بودم، دوست می داشتم حتی یک روز با این مردم روبرو نشوم و هرگز ملاقاتشان نکنم.(14)
محمد در سال 38 هجری در حالی که حاکم مصر بود، در آنجا به شهادت رسید.(15)
جلوه های بصیرتی
•عدم تعصبات خانوادگی؛(نَحَتَسبه وَلَداً نَاصحاً)
•تأیید بصیرت، توسط امام(ع)؛
خزیمه بن ثابت
وی از بصیرت مندان زمان رسول اعظم(ص) است. بینش خزیمه تا بدان پایه بود که خودِ پیامبر به او لقب ذوالشهادتین دادند.(16) در خطبه 182 که در وصف عمار گذشت، یکی از کسانی که امیرالمؤمنین(ع) چند روز پیش از شهادت، دلتنگش می شود خزیمه است. زیرا او از سابقون بود و در هنگام نیاز، درپیشگاه همگان شهادت داد: جمله ی معروف «من کنت مولاه فعلی مولاه» را از پیامبر شنیده است.(17)
ابن ثابت، پس از شهادت عمار، او را غسل داد و نه خیلی دیر، خود نیز به سوی شهادت شتافت.(18)
جلوه های بصیرتی
•شهادت به حقانیت امام(ع) در وهله ی نیاز؛
•شایستگی همدمی با امام(ع)؛ (أینَ ذوالشَّهَادَتَین)
ابوالهیثم ابن تیهان
ابن تیهان از کسانی است که قبل از اسلام موحد بوده و از نخستین مسلمانان شهر یثرت و جزو هشت نفری می باشد که در مکه به پیامبر ایمان آورد.(19) علی(ع) در آخرین روزهای حیات دلتنگ او نیز شده بود وی در شمار دوازده نفری قرار دارد که طی تشکیل یک جلسه، اعتراض برنامه ریزی شده ای به ابوبکر کردند.(20)این افراد بر سر آن بودند تا ابوبکر را از منبر به پایین بکشند؛ بصیرت نافذشان اما سبب شد تا در اثر مشورت با امیرالمؤمنین(ع) از این کار صرف نظر نموده و به جای آن هر کدام سخنرانی های روشنگرانه و کوبنده ای در مسجد مدینه و در احقیت حضرت(ع)به خلافت ایراد کردند.(21)
ابن تیهان و دوستانش با انتشار احادیث پیامبر(ص) پیرامون فضائل و جانشینی علی(ع)، در آن بازه ی زمانی که مردم مرعوب قدرت- حاکمه ی سیاسی شده بودند، مانع آن گشتند تا ماجرای غدیر با تمام درخشندگی هایش به دست کثیف نسیان سپرده شود.
جلوه های بصیرتی
•تشکیل جلسات و فعالیت های انقلابی؛
•نگهبان و احیاگر ایام الله(غدیر)؛
نوف بکالی
وی از صاحبان سرّ علی(ع) بود؛ او می گوید شبی دیدم مولا(ع) از بستر خود بیرون شد، به آسمان نگاه کرد و به من گفت: نوف! بیداری یا خواب؟! گفتم: بیدار. حضرت فرمود:خوشا به حال زاهدان در دنیا و راغبان به آخرت؛ آنها که زمین را فرش قرار دادند، خاک آن را بستر، آبش را عطر، قرآن را چون لباس زیرین و دعا را لباس روئین! سپس دنیا را به روش مسیح(ع) طی کردند. ای نوف، داود(ع) در چنین ساعتی از خواب برخاست و گفت: این همان ساعتی است که هیچ بنده ای در آن دعا نمی کند جز آنکه مستجاب خواهد شد، مگر اینکه مأمور جمع مالیات برای حاکم ظالم، جاسوس مخفی او، سرباز کشیک داروغه خانه، صاحب تار و طنبور و یا طبال (مطرب) بوده باشد.(22)
جلوه های بصیرتی
•شب زنده داری؛
•محرم اسرار امام(ع)؛
برادر دینی
خوب است در پایان، به توصیفات علی(ع) درباره ی "یک برادر" پرداخته شود. برادری که صفات ویژه ای دارد و نیک می تواند معرف خصوصیات علویون باشد.روزی حضرت امیر(ع)- شاید از سرِ دلتنگی- از یکی از برادرهای دینی خود یاد می کند و اخلاق و رفتار ممتاز او برمی شمارد. اینکه او چه کسی بوده، در بین شارحان نهج البلاغه اختلاف است: از شخص پیامبر(ص) گرفته تا ابوذر غفاری و مقداد و عثمان بن مظعون و ... به هر روی اما، بیش از آنکه نام او مورد دقت دچار گردد، شایسته است که یادش در معرض قلوب و افکار قرار گیرد؛ موضوعی که خود علی(ع) نیز در نهج البلاغه، آن را مراعات نموده است. پس ای برادر دینی! ما نیز به تأسی امام(ع)، او را «برادر دینی» می نامیم. باشد تا چون اویی شویم:
در گذشته یک برادر دینی داشتم (که توصیفش چنین بود):
آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه می داد، کوچکی دنیا در چشم او بود. وی از ننگ حکومت شکمش خارج شده بود؛ آنچه نمی یافت، اشتهایش را نداشت و نیز از آنچه می یافت زیاد مصرف نمی کرد. اکثر اوقات زندگیش ساکت بود؛ اگر سخن می گفت بر گویندگان چیره بود و عطش پرسش کنندگان را فرو می نشاند. ضعیف و مستضعف بود، لیک اگر کاری جدی به میان می آمد، چون شیر بیشه می خروشید و مانند مار بیابانی به حرکت می رفت. پیش از حضور در محکمه ی قضاوت، اقامه ی دلیل نمی کرد. هیچ کس را نسبت به کارش- در آنجا که امکان داشت عذری داشته باشد- قبل از استماع عذرش ملامت نمی نمود. از هیچ دردی جز هنگام بهبودی شکایت نمی کرد. سخنی را می گفت که خود انجام می داد و چیزی را که عمل نمی کرد هرگز بیان نمی داشت. اگر در سخن گفتن مغلوب می شد، کسی بر سکوتش چیرگی نمی یافت؛ بر شنیدن حریص تر بود تا گفتن. گاهی که دو کار برایش پیش می آمد، می اندیشید که کدام به هوا و هوس نزدیک تر است تا با آن مخالفت ورزد.
بر شما باد به چنین اخلاق نیکی؛ از یکدیگر در داشتن آنها سبقت گیرید و چنانچه قدرت انجام همه ی آنها را ندارید، بدانید انجام کمی از آن بهتر از ترک بسیار است.(23)
با اینکه هنوز ناگفتنی های بسیاری هست و مایل بودم فهرستی از ویژگی های مفید و همه ی دیگر خصوصیات مطرح شده در باب «بصیرت» را تقدیم کنم، اما چون سخن به درازا کشید، ناچار باید دامن آن را برچید؛ زیرا، اینها دانه هایی از مشتی هستند که (واقعاً) نمونه ی خروار است و چنین تصور می رود که مقدار پیش گفته، برای طالبان راستین حقیقت و هدایت بسنده نماید.
پی نوشت ها :
1. . رجال کشی: 37 (در خبر دیگری آمده است: حضرت، پنج مرتبه بر او اقامه ی نماز کردند.)
2. . همان منبع: 38.
3. . نهج البلاغه، حکمت 111.
• درباره او بنگرید: کمیل، علیرضا اللّهیاری، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
4. . الارشاد 1: 328؛ یاران امیرالمؤمنین(ع): 422.
5. . نهج البلاغه حکمت 147 (النَّاس ثَلَاثَهٌ فَعَالم رَبَّانیٌّ وَ متَعَلّمٌ عَلَی سَبیل نَجَاهٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أتبَاع کلّ نَاعقٍ یَمیلونَ مَعَ کلّ ریحٍ لَم یَستَضیئوا بنور العلم وَ لَم یَلجَئوا إلَی رکنٍ وَثیقٍ یَا کمَیل العلم خَیرٌ منَ المَال العلم یَحرسکَ وَ أنتَ تَحرس المَالَ وَ المَال تَنقصه النَّفَقَه وَ العلم یَزکوا عَلَی الإنفَاق وَ صَنیع المَال یَزول بزَوَاله یَا کمَیلَ بنَ زیَادٍ مَعرفَه العلم دینٌ یدَان به به یَکسب الإنسَان الطَّاعَهَ فی حَیَاته وَ جَمیلَ الأحدوثَه بَعدَ وَفَاته وَ العلم حَاکمٌ وَ المَال مَحکومٌ عَلَیه یَا کمَیل هَلَکَ خزَّان الأموَال وَ هم أحیَاءٌ وَ العلَمَاء بَاقونَ مَا بَقیَ الدَّهر أعیَانهم مَفقودَهٌ وَ آمثَالهم فی القلوب مَوجودَهٌ).
6. . مستدرک سفینه البحار 9: 190.
7. . امام علی(ع) این نکته را به خود او نیز صراحتاً گفته اند. بنگرید: محمد حسین حسینی تهرانی، امام شناسی 3: 31.
8. . سید عبدالهادی رکنی، یاران امیرالمؤمنین(ع): 183.
9. . نهج البلاغه، نامه 56 (اتَّق اللهَ فی کلّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ وَ خَف عَلَی نَفسکَ الدّنیَا الغَرورَ وَ لَا تَأمَنهَا عَلَی حَالٍ وَ اعلَم أنَّکَ إن لَم تَردَع نَفسَکَ عن کَثیرٍ ممَّا تحبّ مَخَافَهَ مَکروهٍ سَمَت بکَ الأهوَاء إلَی کَثیرٍ منَ الضَّرَر فَکن لنَفسکَ مَانعاً رَادعاً وَ لنَزوَتکَ عندَ الحَفیظَه وَاقماً قَامعاً).
10. . یاران امیرالمؤمنین(ع): 188.
11. . مستدرک سفینه البحار 5: 216.
12. . رجال کشی: 9.
13. . فَأصحر لعَدوِّکَ وَ امض عَلَی بَصیرَتکَ وَ شَمّر لحَرب مَن حَارَبَکَ وَ ادع إلی سَبیل رَبّکَ وَ أکثر الاستعَانَهَ بالله یَکفکَ مَا أهَمَّکَ وَ یعنکَ عَلَی مَا ینزل بکَ إن شَاءَ الله (ترجمه از مکارم شیرازی «با اندکی تغییر»).
14. . نهج البلاغه، نامه 35 (أمَّا بَعد فَإنَّ مصرَ قَد افتتحَت وَ محَمَّد بن أبی بَکرٍ رَحمَه الله قَد استشهدَ فَعندَ الله نَحتَسبه وَلَداً نَاصحاً وَ عَاملًا کَادحاً وَ سَیفاً قَاطعاً وَ رکناً دَافعاً وَ قَد کنت حَثَثت النَّاسَ عَلَی لَحَاقه وَ أمَرتهم بغیَاثه قَبلَ الوَقعَه وَ دَعَوتهم سرّاً وَ جَهراً وَ عَوداً وَ بَدءاً فَمنهم الآتی کَارهاً وَ منهم المعتَلّ کَاذباً وَ منهم القَاعد خَاذلًا أسأل اللهَ تَعَالَی أن یَجعَلَ لی منهم فَرَجاً عَاجلًا فَوَالله لَو لَا طَمَعی عندَ لقَائی عَدوّی فی الشَّهَادَه وَ تَوطینی نَفسی عَلَی المَنیَّه لَأحبَبت ألَّا ألقَی مَعَ هَؤلاء یَومأ وَاحداً وَ لَا ألتَقیَ بهم أبَدأ).
15. . رجال الطوسی: 49.
16. . کافی 7: 400؛ من لایحضره الفقیه 3: 108 (ذوالشهادتین به معنای کسی است که شهادت او به تنهایی به جای شهادت دو نفر محسوب می گردد.)
17. . رجال کشی: 37.
18. . شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال 1: 267.
19. . یاران امیرالمؤمنین(ع): 407.
20. . الخصال: 461. این دوازده نفر عبارتند از: خالد بن سعید ابن عاص، مقداد بن اسود، ابی بن کعب، عمار بن یاسر، أبوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود وبریده اسلمی (از بین مهاجرین) و خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)، سهل بن حنیف، أبو أیوب انصاری و أبو الهیثم بن تیهان (از انصار).
21. . همان منبع.
22. . نهج البلاغه، حکمت 104 (یَا نَوف طوبَی للزَّاهدینَ فی الدّنیَا الرَّاغبینَ فی الآخرَه أولَئکَ قَومٌ اتَّخَذوا الأرضَ بسَاطاً وَ ترَابَهَا فرَاشاً وَ مَاءَهَا طیباً وَ القرآنَ شعَاراً وَ الدّعَاءَ دثَاراً ثمَّ قَرضوا الدّنیَا قَرضاً عَلَی منهَاج المَسیح یَا نَوف إنَّ دَاودَ(علیه السلام) قَامَ فی مثل هَذه السَّاعَه منَ اللَّیل فَقَالَ إنَّهَا لَسَاعَهٌ لَا یَدعو فیهَا عَبدٌ إلَّا استجیبَ لَه إلَّا أن یَکونَ عَشَّاراً أو عَریفاً أو شرطیّاً أو صَاحبَ عَرطَبَهٍ وَ هیَ الطّنبوراً و صَاحبَ کَوبَهٍ وَ هیَ الطَّبل وَ قَد قیلَ أیضاً إنّ العَرطَبَهَ الطَّبل وَ الکَوبَهَ الطّنبور).
23. . نهج البلاغه، حکمت 289 (کَانَ لی فیمَا مَضَی أخٌ فی الله وَ کَانَ یعظمه فی عَینی صغَر الدّنیَا فی عَینه وَ کَانَ خَارجاً سلطَان بَطنه فَلَا یَشتَهی مَا لَا یَجد وَ لَا یکثر إذَا وَجَدَ وَ کَانَ أکثَرَ دَهره صَامتاً فَإن قَالَ بَذَّ القَائلینَ وَ نَقَعَ غَلیلَ السَّائلینَ وَ کَانَ ضَعیفاً مستَضعَفاً فَإن جَاءَ الجد فَهوَ لَیث غَابٍ وَ صلّ وَادٍ لَا یدلی بحجَهٍ حَتِّی یَأتیَ قَاضیاً وَ کَانَ لَا یَلوم أحَداً عَلَی مَا یَجد العذرَ فی مثله حَتَّی یَسمَعَ اعتذَارَه وَ کَانَ لَا یَشکو وَجَعاً إلَّا عندَ برئه وَ کَانَ یَقول مَا یَفعَل وَ لَا یَقول مَا لَا یَفعَل وَ کَانَ إذَا غلبَ علَی الکَلَام لَم یغلَب عَلَی السّکوت وَ کَانَ عَلَی مَا یَسمَع أحرَصَ منه عَلَی أن یَتَکَلَّمَ وَ کَانَ إذَا بَدَهَه أمرَان یَنظر أیّهمَا أقرَب إلَی الهَوَی فَیخَالفه فَعَلَیکم بهَذه الخَلَائق فَالزَموهَا وَ تَنَافَسوا فیهَا فَإن لَم تَستَطیعوهَا فَاعلَموا أنَّ أخذَ القَلیل خَیرٌ من تَرک الکَثیر).