تحلیل حوادث ایران زیر سایه ی روابط گرم اقتصادی
در پانزده سال آخر رژیم پهلوی روابط ایران و شوروی حسنه بود. و در بسیاری زمینه ها – جز مسائل سیاسی – بین دو کشور همکاری وجود داشت. حدود سال 1355 بخشش عمده وسائط نقلیه ارتش ایران ساخت شوروی بود که به صورت پایاپای در ازاء تحویل گاز ایران خریداری شده بود.به این ترتیب با توجه به جمیع جهات شوروی نفعی در تغییر اوضاع ایران نداشت. تفسیرهایی که تا اواخر تابستان 1357 از رویدادهای ایران در روزنامه های شوروی به عمل می آمد، بیشتر موافق رژیم شاه بود. حتی مطایق نگرشی که نزد تحلیل گران روس از وقایع ایران وجود داشت، آنها معتقد بودند که روحانیون ایران (رهبران اعتراضات) به ارزش های گذشته بستگی دارند، معمولا با هر اصلاحی مخالفت می ورزند، روحانیون با سرمایه دارانی ارتباط دارند که انقلاب سفید آنان را تضعیف کرده است، به این دلیل می کوشند مانع مدرنیزه کردن ایران بشوند. (1)
از سوی دیگر، با آغاز دوران معروف به «تنش زدایی» در روابط دو ابرقدرت، ظاهرا مسکو با فروگذاردن اندیشه های انقلاب مارکسیستی راضی به شرایطی بود که خطر ویژه ای از سوی ایران؛ به عنوان متحد برجسته آمریکا در منطقه؛ مرزهایش را تهدید نکند. از همین رو در طول آن سالها – با وجود فراز و نشیب در مناسبات سیاسی – مسکو به حفظ و تداوم رابطه با تهران می اندیشید. مسکو البته نگران این مفهوم نیز بود که برقراری رابطه حسنه با تهران موجبات نارضایتی واشنگتن را فراهم آورده باشد؛ نارضایتی که به آمریکا بهانه و انگیزه می داد تا در صدد ایجاد تغییراتی در حاکمیت ایران و روی کار آوردن حکومتی با گرایش بیشتر به آمریکا در ایران باشد. به هر حال هر چه بود با وجود گذشت سالها از پایان جنگ دوم جهانی، بسیاری از توافقات انجام گرفته بین قدرت های پیروز جنگ همچنان مورد توجه و معتبر بود. طبق موافقت های یالتا(2)، ایران در منطقه نفوذ کشورهای غربی قرار گرفته بود.(3)
به این ترتیب و به دلایل ذکر شده شوروی ها اگر چه دل خوشی از مشی سیاسی شاه نداشتند و از روابط گرم تهران با واشنگتن ناخرسند بودند، اما از سوی دیگر به شکل روشنی از بروز ناآرامی ها در ایران و سست شدن پایه های قدرت شاه نگران می شدند. تبیین دلایل این نگرانی غیرمنتظره که در قالب اظهارات مشفقانه دیپلمات های بلوک شرق خطاب به مقامات ایران، در خصوص لزوم قاطعیت رژیم در سرکوب اعتراضات بیان می شد شاید چندان آسان نباشد. چرا که هر چند مطابق تحلیلی عمومی، فرو رفتن یکی از هم پیمانان مهم آمریکا و جهان کاپیتالیسم در منطقه حساسی مانند خلیج فارس در باتلاق بحران و فراتر از آن احتمال واژگونی حکومت ایران نه تنها با منافع شوروی و بلوک شرق در تعارض نبود بلکه می توانست معادلات منطقه را در فضای جهان در قطبی به نفع شوروی – یا دست کم در بدبینانه ترین شرایط، به زیان آمریکا – دستخوش تغییر کند؛ آن هم در شرایطی که مسکو هزیه ای برای وقوع این تغییرات نمی پرداخت. اما واقعیت آن است که اتحاد شوروی با موضوع تغییر حکومت در ایران به شدت با احتیاط برخورد می کرد؛ به گونه ای که می توان عدم تمایل نسبت به تغییرات در ایران را در گفتار آنها دید.
شوروی ها به روشنی از چیزی نگران بودند. تحولات ایران از کنترل آنها خارج بود، علاوه بر این شورویها امکان تصور و فهم سیر تحولات را نیز نداشتند. اما با وجود این از نگاه مسکو – با وجود آمریکا – امکان استقرار حکومتی در ایران که مناسبات اقتصادی نزدیک تری با شوروی ایجاد کند، تقریبا غیرممکن بود. آنها در صدد حفظ رابطه موجود با تهران بودند. از سوی دیگر مسکو به گونه ای، رفتار سیاسی حکومت شاه به عنوان عضوی از اردوگاه غرب را نیز پذیرفته و با آن کنار آمده بود.
مسکو تردید نداشت، روی کار آمدن حکومتی در ایران که در معادلات جنگ سرد، حجم بیشتری از خواسته های واشنگتن را در منطقه و در همسایگی شوروی جامه عمل بپوشاند، علاوه بر ایجاد شرایط نگران کننده سیاسی، تداوم روابط اقتصادی نزدیک با همسایه جنوبی را نیز با تردیدهای جدی روبرو می کرد. در یکی از اسناد مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی متعلق به تاریخ 1375/8/8 آمده است: «اخیرا دیپلمات های کمونیست از وضع ایران ابراز نگرانی می نمایند و این طور وانمود می کنند چنانچه موقعیت شاهنشاه به مخاطره بیفتد، به روابط اقتصادی و سیاسی ایران و شوروی لطمات زیادی وارد خواهد شد. مقامات شوروی از این واهمه دارند که اغتشاشات و ناآرامی های موجود ایران به مرحله ای برسد که با دخالت آمریکا یک دولت نظامی دست راستی در ایران روی کار بیاید و ضمن سرکوبی کلیه نهضت های مخالف و عوامل کمونیست؛ در روابط ایران و شوروی نیز تجدید نظرهایی به عمل آید.» (4)
وابستگان رسمی بلوک شرق در ایران در ملاقات های خود با طرف ایرانی حتی عدم قاطعیت رژیم در مقابله با ناآرامی ها را به باد انتقاد گرفته و آن را منجر به آشفته شدن اوضاع ارزیابی می کردند. یکی از مأموران اهل شوروی مقیم در تهران می گوید: «ضعف دولت ایران وقتی آشکار می شود که برخلاف مقررات حکومت نظامی مردم و اوباش آزادانه هر کار خلافی که می خواهند می کنند و حکومت نظامی با آنان موش و گربه بازی می کند. این اعمال روز به روز موجب تجری آشوب طلبان می گردد و سرانجام کار به جایی خواهد رسید که ایران واقعا فلج خواهد شد. آزادی زندانیان سیاسی و آنان که به جرائم امنیتی و آشوب طلبی در زندان بوده اند اشتباه محض و غیر قابل جبران دولت ایران است و دولت به این ترتیب به دست خود وسایل نابودی ایران را فراهم می سازد.»(5)
سناریویی که بر مبنای آن آمریکا درصدد روی کار آوردن مهره ای جدید در ایران بود به تدریج به احتمالی قابل توجه برای مسکو و بلوک شرق تبدیل می شد. برخی رخدادها نیز این نوع تلقی را نزد آنان تقویت می کرد. عده ای از آنها تصور می کردند پاره ای از سیاست های شاه، کشورهای بزرگ غربی را خوش نمی آید. کشمکش های پراکنده ای که در مسائلی مانند اختلاف نظر بر سر افزایش بهای نفت بین ایران و شرکت های نفتی غربی پیش می آمد، آنها را به این نتیجه نزدیکتر می کرد که غرب تمایل به جایگرین کردن مهره خود در ایران دارد. برای مثال فشارهای آمریکا بر شاه – در بحبوحه درگیری رژیم با مخالفان داخلی – برای اجرای سیاست های حقوق بشری؛ که فرصت سازماندهی دوباره با مخالفان شاه می داد؛ در چارچوب های تحلیل های جهان دو قطبی چندان قابل فهم نبود و ذهن این تحلیل گران را به سوی پذیرفتن این امر سوق می داد که آمریکا نگرش خود را در قبال مهره خود در ایران تغییر داده است.
دینکوف دبیر اول سفارت بلغارستان در تهران می گوید: «مخالفت و تحریکات کنسرسیوم بین المللی نفت مهمترین گرفتاری ایران در سیاست خارجی است. زیرا شاهنشاه در نخستین کنفرانس اوپک که منجر به افزایش بهای نفت گردید، جزء مخالفین افراطی کمپانی ها و موافق با ازدیاد قیمت نفت بوده خیلی هم در این راه پافشاری کرد و از همان موقع خشم کمپانی ها را علیه خود برانگیخت [...] اصولا خشم و عصبانیت کمپانی های نفتی علیه شاهنشاه بیشتر به خاطر آن است که شاهنشاه از نظریات و پیشنهادات آنها که عموما جنبه دستوری دارد اطاعت نمی کند. [...] سیاسیت حقوق بشر کارتر هم یکی از عوامل به هم ریختگی ثبات سیاسی و اجتماعی چند ماه اخیر ایران بوده است.»(6)
وجود چنین تحلیل هایی البته مانع از آن نبود که شوروی ها یا دیگر دیپلمات های بلوک شرق مستقر در تهران، از منظر جامعه شناسی سیاسی به بررسی ریشه ها و دلایل داخلی ناآرامی های ایران بپردازند. در چنین تحلیل هایی نیز گفتمان تحلیل، مشخصا گفتمان مارکسیستی بود. ولادیمیر فنوپتوف دبیر دوم سفارت شوروی می گوید: «علل اصلی اغتشاشات ایران مربوط به منافعی است که بر اثر صنعتی شدن و مدرنیزه شدن مملکت عاید گروهی خاص از طبقه ممتاز و ثروتمند شده است. این عمل سبب به وجود آمدن شکاف عمیقی میان گروهی معدود و ثروتمند و ملت فقیر شده است. این بی عدالتی ها و اجحاف برای گروه کثیر و فقیر غیرقابل تحمل شده و سبب بروز چنین اغتشاشاتی شده است.»(7)
هنریک لاشیج سفیر لهستان در تهران نیز می گوید: «به نظر می رسد شخص شاه در خود احساس تزلزل می کند و در مقابل آشوبهای کشور ضعف نشان می دهند. این تزلزل یا به خاطر نداشتن پایگاه در میان ملت ایران است یا آن که نیرویی از خارج مانع کار آنهاست.» (8)
نقطه اوج این تحلیل که بی میلی شوروی ها به وقوع تغییرات سیاسی در ایران را توجیه می کرد، عبارت بود از این نگرانی که وخامت بحران سیاسی در ایران بهانه برای حضور نظامی آمریکا در ایران را فراهم آورد. از نگاه آنها فروش تجهیزات نظامی پیشرفته آمریکایی به ایران که از سالها پیش آغاز شده و در سال های منتهی به وقوع انقلاب ایران شدت یافته بود، (و ایرانی ها امکان فنی به کارگیری آنها را نداشتند) علامتی از طرح آمریکا برای مستقر ساختن نیروی نظامی در ایران بود؛ اتفاقی که در صورت وقوع به طور جدی منافع ملی شوروی را با مخاطره روبرو ساخته و توازن قوا در جهان دو قطبی را با عدم تعادل روبرو می کرد. عمق نگرانی شوروی، از نوع واکنش مسکو به احتمال حضور نظامی آمریکا در ایران پیداست. این احتمال بی اندازه خطرناک، مجهول تازه ای را بر معادله پیچیده تحولات ایران می افزود. وچسلاو میلوشین دبیر اول سفارت شوروی در تهران در ملاقات با مقامات حکومت، در حالی که نسخه ای از اعلامیه برژنف در مخالفت شوروی با مداخله نظامی آمریکا را در ایران همراه داشت، می گوید: «اطلاعات به دست آمده حکایت از امکان مداخله نظامی آمریکا در ایران می کند. این موضوع بیشتر از آن جهت نگران کننده است که شاهنشاه در گذشته چند بار صریحاً از لزوم استقرار نیروهای نظامی آمریکا در منطقه سخن گفته اند و شاید اکنون که اوضاع دخلی ایران از هر لحاظ آشفته و آماده شده، زمان مداخله نظامی آمریکا در منطقه نیز فرارسیده باشد. به هر حال چیزی که اهمیت دارد آن است که اتحاد شوروی در مقابل هر گونه مداخله نظامی آمریکا در ایران ساکت نخواهد نشست. اتحاد شوروی آشوب های ایران را یک مسئله کاملا داخلی تلقی می کند و اجازه نمی دهد هیچ نیروی خارجی من جمله خود شوروی در امور داخلی ایران دخالت کند.» (9)
پینوشتها:
1 – همان، ص 482.
2 – یالتا نام شهری در اوکراین است که در ساحل دریای سیاه قرار دارد. این شهر از تاریخ 4 تا 11 فوریه 1945 محل برگزاری کنفرانسی بین چرچیل، روزولت و استالین بود. طبق تصمیماتی که سران دولت ها در کنفرانس یالتا گفتند، ممالک مختلف جهان را به دو منطقه نفوذ غرب و شرق تقسیم کردند. به علاوه طی همین کنفرانس بود که فتوحات روسیه در جنگ جهانی دوم تلویحا از طرف قدرت های بزرگ به رسمیت شناخته شد.
3– بختیار، شاپور، همان، ص 119.
4– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره 36386، به تاریخ 57/8/8.
5– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره 3444، به تاریخ 57/8/6.
6– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره 36406، به تاریخ 57/8/29.
7– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره 30056، به تاریخ 57/7/27.
8– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره36382، به تاریخ 57/8/7.
9– بایگانی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سند شماره 36418، به تاریخ 57/9/4.
/ج