منبع:راسخون
چکیده:
برای اینکه انسان خدای خویش را بشناسد و یا اثبات خدا برای او یقینی باشد براهینی وجود دارد. یکی از این براهین موجود، برهان نظم است. برهان نظم وجود ناظمی آگاه و دارای علم و شعور را ثابت میکند. برخی از علمای اسلامی معتقدند که برهان نظم اگر با بیان و قالبی دیگر همراه شود نه تنها وجود ناظم، بلکه ذات واجبالوجود را اثبات میکند. برهان نظم این گونه است که جهان طبیعت نظم دارد و هر نظمی ناظمی دارد بنابراین جهان طبیعت ناظمی دانا دارد و اتفاقی یا تصادفی و بدون برنامهی قبلی به وجود نیامده است.کلید واژه: برهان نظم، جهان، هماهنگی، هدفمندی، نظام فاعلی، نظام غایی، آگاهی و شعور، ناظم
مقدمه:
نظم عالم، ناظم آگاهی دارد و این در حالی است که یک نظریهای وجود دارد به نام نظریهی اپیکوری. این نظریه میگوید که جهان بدون ناظم آگاه به وجود آمده است. اما برهان نظم میگوید هر نظمی ناظمی دانا و با شعور دارد زیرا نظم تشکیل شده است از برنامه ریزی و سازماندهی و هدفداری و این سه مورد هرگز بدون دخالت علم و آگاهی ایجاد نمیشوند. برخی ایراد میگیرند که برهان نظم حاصل مقایسه طبیعت با مصنوعات بشری است در حالی که این برهان تنها میگوید هر نظمی ناظمی دارد و این حکم هم برای طبیعت و هم برای مصنوعات بشری یکسان است و اصلاً نیازی به مقایسهی بین این دو نظم نیست. از این برهان وجود یک عاملی دانا و دقیق و آگاه اثبات میشود ولی برای اینکه بتوان به وسیلهی این برهان ذات خدا را اثبات کرد باید از براهین عقلی دیگری استفاده شود.تعریف نظم:
نظم یک رابطهی هماهنگ میان اجزای یک مجموعه میباشد که هدف معینی را دنبال میکند. (1) میتوان نظم را به صورت دیگری تعریف کرد و آن اینکه نظم یک هماهنگی میان چند عنصر میباشد که با هدفی خاص در ارتباط است. (2) بنابراین هر نظمی دارای امور متعددی است که بین این امور هماهنگی و الفت و آمیزش وجود دارد و نیز هر یک از این اجزا به سهم خود در تحقق هدف مؤثر بوده، هدف نیز واقعیتی جدای از اجزا است. با توجه به تعریف نظم ویژگی برهان نظم و کاربرد آن نیز مشخص میشود.ویژگیهای برهان نظم:
الف برهان نظم برای همهی افراد بشر قانع کننده است.ب برای برهان نظم نیاز به اثبات نظم در سراسر جهان نیست بلکه اثبات نظم در هر بخشی از جهان کافی است.
ج برهان نظم با تکامل علوم و کشف تازههای آن همراه میباشد، و تکامل علوم نه تنها به آن ضرری نمیرساند بلکه آن را به گونهی روشنتری بیان میکند.
کاربرد برهان نظم:
الف این برهان تنها وجود یک عامل آگاه و با شعور را اثبات میکند. ب پس از اثبات واجبالوجود و اثبات اینکه نظم جهان کار اوست، میتوان با برهان نظم صفات کمالیهی او را ثابت کرد. (3) برهان نظم نمیتواند ذات واجبالوجود را اثبات کند مگر اینکه از براهین دیگر کمک بگیرد. (4) حال میخواهیم بگوییم که به وسیلهی برهان نظم، یک فاعل آگاه، دقیق، مدیر و مدبر، توانا و... اثبات میشود. یعنی هر نظمی نشان از یک فاعل با شعور است. نظم جهان با دخالت شعور به وجود میآید: نظم و هدفداری یک رابطهی منطقی با آگاهی و شعور دارد، زیرا هرگونه اندازه گیری که اساس نظم است نتیجهی علم و آگاهی است. هر پدیدهی منظمی دارای سه عنصر است :الف. برنامه ریزی، ب. سازماندهی، ج. هدفداری.
انجام این سه عنصر درگرو محاسبهی دقیق و انتخاب اجزای پدیدهها و هماهنگی است، در نتیجه بین نظم یک پدیده و دخالت شعور یک رابطهی عقلی وجود دارد. (5) همهی الهیون و مادیون میگویند هر نظمی دارای علت فاعلی میباشد ولی مادیون میگویند که علت غایی یا هدفی از پیش تعیین شده وجود ندارد و این در حالی است که الهیون معتقدند که علت غایی وجود دارد و بدون شک برای هر نظمی هدفی مشخص شده است. مثلاً علت فاعلی یک مطلب نوشته شده هم میتواند نیروی دست یک مرد نیرومند باشد و هم نیروی دست یک کودک چند ساله، یعنی علت فاعلی یک نوشته هر کسی میتواند باشد ولی اگر این نوشته دارای مفهومی والا باشد یا مثلاً یک شعر زیبا، با مفهومی عمیق باشد در اینجا مسلم است که یک هدفی در کار بوده و این اثر دارای علت غایی میباشد و کار یک فرد بی سواد و بی تفکر و بی ذوق نیست. در عالم خلقت نیز موارد بسیار منظم و پیچیدهای با دقت فراوانی وجود دارد. میتوان گفت که علت فاعلی آن هر چیزی میتواند باشد ولی چون دارای نظم بسیار بالایی است به یقین علت فاعلی آن دارای آگاهی بالایی میباشد. دندانهای انسان با مواد غذایی مورد نیاز بدن تناسب کاملی دارد. دندانهای جلویی غذا را میبرد و تکه تکه میکند و دندانهای آسیا به کمک آب دهان آن را نرم میکند، چرخش غذا در دهان و چشیدن مزهی آن به وسیلهی زبان، همه و همه نشان دهندهی آن است که یک علت غایی و هدفی وجود دارد. وجود علت غایی نظر انسان را به سوی یک فاعل آگاه و با شعور سوق میدهد. (6) امام علی علیه السّلام در نهجالبلاغه در خطبهی شماره 91 میفرمایند: قَدَّرَ ما خَلَقَ فَأحکَمَ تَقدیرَهُ وَ دَبَّرَهُ فَألطَفَ تَدبیرَهُ وَ وَجهَهُ لِوِجهَتِهِ فَلَم یَتَعَدَّ حُدُودَ مَنزِلَتِهِ وَ لَم یَقصُر دُونَ الاِنتِهاءِ إلی غایَتِهِ. یعنی خداوند سبحان آنچه را آفرید با اندازه گیری دقیقی استوار کرد، و با لطف و مهربانی نظمشان داد و به خوبی تدبیر کرد، هر پدیده را برای همان جهت که آفریده شد به حرکت در آورد چنان که نه از حد و مرز خویش تجاوز نماید و نه در رسیدن به مراحل رشد خود کوتاهی کند. در ادامهی همین خطبه میفرمایند: زمین به جهت نفوذ کوهها در سطح آن و فرو رفتن ریشهی کوهها در شکافهای آن و سوار شدن بر پشت دشتها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ایستاد؛ و نیز در ادامهی این خطبه آمده است: و بادها شیر باران را از ابرها دوشیدند و به شدت به زمین فرو ریختند که در بخشهای بی گیاه زمین انواع گیاهان روییدن گرفت و در دامن کوهها سبزهها پدید آمد. (7) این نظام با عظمت با این همه پیچیدگی و زیبایی و استواری که عقل هر انسان متفکری را متحیر میکند نشانهی هدفمندی آن و فاعلی آگاه، عالم و دقیق میباشد. از برهان نظم میتوان برای اثبات ذات خدا یا واجبالوجود استفاده کرد، به این بیان که علت فاعلی و غایی برای هر فعلی یا نظمی ضروری است و سلسلهی علل فاعلی به علتالعلل ختم میشود و این علتالعلل که علت حقیقی و با لذات است همان ذات واجب میباشد. سلسلهی علل غایی نیز در آخر به غایت با لذات بر میگردد که آن عین واجب است. هر نظمی دارای هدف و غایتی میباشد همهی غایات و اهداف نیز به غایتی ختم میشوند که به ذات خود غایت است و عین ذات فاعل میباشد. در این صورت برهان نظم واجبالوجودی که هم اول است و هم آخر، را اثبات میکند، در این استدلال نظام فاعلی و غایی، مدار، برهان نظم است. (8) به واسطهی این برهان میشود به گونهای دیگر ذات واجبالوجود را اثبات کرد و آن هم این است که هر فعلی علاوه بر علت فاعلی به علت غایی یا همان هدف نیاز دارد بدین دلیل که فعل با صورتهای گوناگونی که برای آن تصور میشود نسبت یکسان ندارد زیرا در این حالت قبول یکی از صورتها ترجیح بلا مرجع بوده و محال است پس هر فعلی یک ارتباط ضروری با صورتی خاص دارد. این تقریر صغری بود و اما تقریر کبری بدین شرح است که غایت و هدف هر فعلی بالفعل وجود دارد زیرا پیوند و ربط فعل با غایت یک پیوند وجودی است نه اعتباری؛ و ربط به یک شیء زمانی محقق میشود که آن شیء وجود داشته باشد و این غایت یا با لذات است و یا اگر بالذات نیست در نهایت به غایت بالذات ختم میشود زیرا غایات که با غایت بالذات در ربط هستند زمانی فعلیت دارند که غایت بالذات بالفعل موجود باشد. برهان نظم در این قالب (نظم بر مدار علت غایی) وجود حقیقی را اثبات میکند که آغاز و نهایت همهی اشیا است (9).
طرح اشکالات و پاسخ آنها:
برهان نظم دارای دو مقدمهی صغری و کبری است. صغری یعنی جهان دارای نظم هدف دار است و کبری یعنی هر موجود منظم و هدفمندی اثر تدبیر یک مدبری دانا است.اشکال اول:
برهان نظم حاصل مقایسهی عالم طبیعت به مصنوعات بشری است و این مقایسه باطل است. ما تجربه کردهایم که ساختههای دست بشر نتیجهی علم و آگاهی است و همین حکم را نسبت به طبیعت صادر میکنیم در حالی که در مورد طبیعت این تجربه بدست نیامده است زیرا ما هنوز یک جهان را تجربه کردهایم یعنی اگر جهانهای مختلفی که با یک نظام از موجود دانا صادر شده است را تجربه کنیم در مورد جهان بعدی میتوانیم حکم کنیم که این جهان نیز همچون جهانهای دیگر ساختهی دست موجودی دانا و توانا است اما ما تاکنون تنها یک جهان را تجربه کردهایم و نمیتوانیم چنین حکمی را صادر کنیم.جواب:
برهان نظم حاصل استدلال عقلی محض است نه از مقولهی مقایسه و تمثیل، زیرا عقل سالم حکم میکند که هر پدیدهی منظمی از یک علم و قدرت و اندازه گیری دقیق حکایت میکند، قدرتی که محاسبه کرده، و با برنامه ریزی و سازماندهی، یک پدیدهی منظمی را به وجود میآورد. عقل این را درک میکند که بدون شک نظم هدفمند با شعور و علم ارتباط مستقیمی دارد در این صورت نیاز نیست که طبیعت را با ساختههای دست بشر مقایسه کرد زیرا در این صورت هر نظمی به حکم عقل ناظمی دارد حال فرق نمیکند که این نظم ساختهی بشر باشد یا نظم موجود در طبیعت باشد (10)اشکال دوم:
مادهی اولی طبیعت دارای این ویژگی ذاتی است که در درون خود دارای تحول و تکامل میباشد و انواعی را به وجود میآورد در نتیجه بیرون از طبیعت عاملی وجود ندارد.جواب:
اینکه هر عنصری اثر و خاصیتی دارد صحیح است مانند بوی گلها که با یکدیگر متفاوت است و نیز مانند فلفل که اثر و خاصیتی متفاوت با شکر دارد ولی برهان نظم این خواص طبیعی را منکر نمیشود بلکه برهان نظم میگوید که هماهنگی میان اجزای یک مجموعه و اندازه گیری دقیق و هدفمند بودن آن مجموعه نشانی از دخالت آن شعور میباشد. نمیتوانیم که بگوییم خواص عناصر، این نظم هدف دار را طراحی کرده زیرا این عناصر دارای عقل و شعور نمیباشند. مثلاً هر یک از عناصر و اجزای تشکیل دهندهی چشم خواص خود را دارند ولی این گزینش و هماهنگی و سازماندهی کار عناصر نیست زیرا علم و شعور و قدرت این کار را ندارند. این نظریهی «خاصیت ذاتی ماده» بیانگر این است که هر مادهای اثر و خاصیتی دارد ولی توان تفسیر هماهنگی و هدفمندی را ندارد حال آنکه در جهان علاوه بر خواص عناصر و اعضای پدیدهها، هماهنگی و انسجام در بین اعضا وجود دارد. در واقع یک ناظمی دقیق و قدرتمند عناصر مختلف را با توجه به خواص آنها گزینش کرده و با توجه به هدف معین آنها را کنار هم گذاشته است (11). در واقع برهان نظم فقط وجود ناظم را اثبات میکند ولی اینکه این ناظم درون طبیعت است یا بیرون آن در برهان نظم مطرح نیست بلکه هنگامی که براهین عقلی اثبات کرد که ماده شعور و آگاهی ذاتی ندارد آنگاه این مطلب نیز ثابت میشود که ناظم در بیرون طبیعت است یعنی ماورای طبیعت میباشد (12). گر چه با طرق دیگری به وسیلهی برهان نظم میتوان وجود واجب را اثبات کرد. از این مطلب که بگذریم همین قدر که این برهان وجود ناظم را اثبات کند جواب اشکال داده میشود. جواب دیگر آنکه، یک مادهی کر و کور و فاقد علم و شعور، توانایی آینده نگری را ندارد. به عنوان مثال شیری که در سینهی مادر همزمان با تولد فرزند به وجود میآید و معلول سلولها و ترشح هورمونها و خون است، حاصل خاصیت ذاتی ماده نیست چرا که هر یک از این عناصر یعنی بافتها و رگها و هورمونها خاصیت مخصوص به خود را دارند ولی این گونه چینش و کنار هم قرار گرفتن آنها سبب شده که غذای نوزاد تأمین شود و این هدف محقق گردد و این چینش و کنار هم قرار گرفتن حاصل خاصیت این عناصر نیست. چگونهی یک ماده ناتوان و بدون آگاهی و شعور چنین کاری را میتواند انجام دهد؟اشکال سوم:
برهان نظم به دلیل اینکه مقدمهی صغرای آن از حس گرفته نشده است نمیتواند یک برهان عقلی باشد.جواب:
اصولاً روح هر برهانی کبرای آن میباشد و در برهان نظم مقدمهی کبری از بدیهیات عقلی میباشد در نتیجه این برهان عقلی است و حسی بودن مقدمهی صغری آن را حسی یا حسی و عقلی، نمیکند. (13) در مقدمهی نخست به وسیلهی حس و تجربه تنها اصل (نظم) اثبات میشود. اما جواب اینکه آفرینندهی این نظم کیست؟ بر عهدهی عقل است نه مقدمهی اول که حسی میباشد؛ و مقدمهی دوم که عقلی است، از این قرار میباشد که عقل حکم میکند که هدفداری و هماهنگی ارتباط عقلی با آگاهی و شعور دارد، روشن است که در این مقدمه نه از حس استفاده شده و نه از تجربه. (14)اشکال چهارم:
جهان تشکیل شده از ذرات صغاری که بی شمار هستند و در حال حرکت میباشند. این ذرات به طور تصادفی در یک زمان نامحدود ترکیبات متعددی را به وجود میآورند و به صورتهای مختلفی در میآیند، ممکن است این جهان منظم ساختهی این ترکیبات باشد. این نظریه، نظریهی «اپیکوری» نام دارد. در این زمینه برخی از دانشمندان به لایهی اُزن اشاره کرده که به آن مقدار از اشعهی ماورای بنفش را به زمین میفرستد که برای حیات موجودات مورد نیاز است و این نظم را از مقولهی فوق میدانند.جواب:
برهان محاسبهی احتمالات، جواب نظریهی اپیکوری را به خوبی میدهد. این برهان، یک برهان مستقلی نیست و جایگاه آن داوری میان طرفداران نظریهی اپیکوری و نظریهی تدبیری (هر نظمی، ناظمی دارد) میباشد. پیام برهان محاسبهی احتمالات ارزیابی دو نظریهی متضاد با توجه به اصول علمی است که کدام یک از این دو نظریه ارزش علمی دارد، مخاطبان این برهان نیز طرفداران این دو نظریه است. (کرسی موریسون) مینویسد: ممکن نیست تمام شرایط و لوازمی که برای ظهور و ادامهی حیات ضروری است صرفاً بر حسب تصادف و اتفاق بر روی سیارهای فراهم شود، (اکسیژن) و (هیدروژن) و (اسید کربنیک) که از ارکان اولیهی حیات هستند از میان میلیونها احتمال حتی یک احتمال هم نمیرود که همهی این گازها در آن واحد در سیارهای جمع شوند و مقدار و کیفیت آنها به طوری معادل باشد که برای حیات کافی باشد و اگر بگوییم آن نظم تصادفی بوده خلاف منطق ریاضی است (15).برهان ریاضی و ابطال تصادف:
اگر ده عدد سکه را که از یک تا ده شماره گذاری شده در جیب خود به هم بزنیم و بخواهیم بار اول سکهی شمارهی یک را بیرون آوریم و سکه را دوباره در جیب بگذاریم و مرتبهی دوم سکهی شمارهی یک و دو را به ترتیب بیرون آوریم و باز سکهها را در جیب بگذاریم و مرتبهی سوم بخواهیم شمارههای یک و دو و سه را به ترتیب بیرون آوریم و این کار را ادامه دهیم تا جایی که از یک تا ده به ترتیب تا مرتبهی دهم بیرون آیند. احتمال اینکه این کار در ده مرتبه انجام شود بدین صورت است، احتمال این کار در مرتبهی اول، یک در ده است، مرتبهی دوم یک در صد و مرتبهی سوم یک در هزار، مرتبهی چهارم یک در ده هزار و همین طور ادامه دارد تا مرتبهی دهم که احتمال آن یک در ده میلیارد است؛ و اگر تعداد سکهها هزار عدد باشد، احتمال مرتبهی اول یک در هزار و مرتبهی دوم، یک در میلیون و مرتبهی سوم، یک در میلیارد است و اگر ادامه دهیم به اعداد نجومی میرسیم. در نتیجه احتمال درست بودن نظریهی اپیکوری در این جهان با عظمت، با این همه نظم و ترتیب حیرت آور، یک احتمال غیر منطقی و نا عاقلانه میباشد. آیا براستی اینکه ذرات صغار که از میان میلیاردها احتمال و صورت که هیچ کدام هدفی را محقق نمیکند تنها به یک صورت خاصی ترکیب میشوند که مناسب با تحقق هدفی خاص میباشند نشان از وجود ناظم مدبر و دانا نمیباشد؟اشکال پنجم:
حساب احتمالات، احتمال وقوع تصادفی یک مجموعه را به صفر میل میدهد ولی به صفر نمیرساند و یقین فلسفی نمیآورد.جواب:
پیام برهان محاسبهی احتمالات این است که ارزش علمی هر دو نظریه را بیان کند، این برهان احتمال تصادف را به صفر نمیرساند ولی آنقدر به صفر نزدیک میکند که هیچ عقل سالم و دقیقی برای احتمال تصادف ارزش قائل نمیشود (16). ذکر چند نمونه از مصادیق نظم در عالم طبیعت: در اینجا خطبهی شمارهی 165، از نهجالبلاغه را به طور مختصر ذکر میکنیم. امام علی علیه السّلام میفرمایند: از شگفتانگیزترین پرندگان طاووس است، دارای بالهای زیبایی است که پرهای آن به روی یکدیگر انباشته و دم کشیدهاش را همچون چتری باز میکند، نیهای پر طاووس چنان شانههایی از نقره میباشد و گردیهای آفتاب گونهی پرهای آن همچون زر ناب و پارههای زَبَرجد میباشد، پرهای طاووس همچون دسته گلی از شکوفههای رنگارنگ گلهای بهاری یا چون پارچههای زیبای پر نقش و نگار و مثل نگینهای رنگارنگی است که در نواری از نقره با جواهرات زینت شده است (17)؛ و همچنان زندگی زنبورعسل یکی دیگر از مظاهر نظم این عالم میباشد. حجرههای زنبور عسل همیشه شش گوش اند و دانشمندان میگویند که چنین حجرهای با کمترین مواد ساختمانی بیشترین جا را فراهم میکند. از آنجا که تقریباً شکل بدن زنبور عسل استوانهای است بهترین شکل برای حجرهی آن همان شکل استوانهای میباشد ولی در این صورت بین حجرهها فرجه به وجود میآید و اگر شکلی دیگر مثلاً مربع باشد فضای زیادی در داخل این حجرهها بدون استفاده میماند زیرا شکل بدن این زنبور استوانهای است بنابراین بهترین شکل که به شکل استوانه نزدیکتر است شکل مسدس منظم و شش گوش میباشد. در این صورت حتی بین حجرهها فرجه به وجود نمیآید و بسیار محکم ساخته میشود؛ و جالب آنکه اندازهی دهانههای حجرههایی که این زنبورها میسازند بیش از 22 یا 23 میلیمتر نخواهد بود. نگاه کردن به تارهای عنکبوت انسان را به این مسأله متوجه میسازد که این مهندسی و زاویه سازی را چه کسی به این موجود کوچک آموزش داده است به قول شاعر:رشتهها رشتی زمو باریکتر
زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر
پرده میآویخت پیدا و نهان
ریسمان میتافت از آب دهان
درسها میداد بی نطق و کلام
فکرها میپخت با نخهای خام (18)
و در ادامه میگوید:
زاویه بی حد، مثلث بی شمار
این مهندس را که بود آموزگار
انسان با اندک تأملی در حیات درختان میفهمد که دست یک ناظم آگاهی در کار است چرا که وجود همهی آنها از چوب است و دارای قسمتهایی میباشند که همهی آنها سبب میشوند تا میوهای پدید آید! آن هم از یک چوب با شکلهایی بسیار منظم و زیبا، خود شکل کلی یک درخت و یا شکل میوهی آن و مزهای که دارد حیرت انگیز است و از همه مهمتر آنکه هر کدام دارای اثر و خاصیتی است که برای بدن انسان فایدهی خاصی دارد و یا از برخی بیماریها جلوگیری میکند و دارویی برای درمان برخی بیماریها محسوب میشود؛ و همهی اینها حاصل مقداری آب و خاک و تابش نور آفتاب میباشد، و نیز مهندسی که اینها را به میوه تبدیل میکند. این درختان که قدرت تفکر و نظم آفرینی ندارند چگونه این نظم را آفریدهاند؟
جوابی دیگر بر رد نظریهی اپیکوری:
طبق نظریهی دانشمندان، جهان از یک انفجار بزرگ به وجود آمده است که این انفجار در حدود 5/14 میلیارد سال پیش رخ داده است و خورشید در 5 میلیارد سال قبل به وجود میآید سپس در 5/4 میلیارد سال قبل زمین پدیدار میشود. طبق نظریهی آنها ظهور احتمالی اولین انسان مربوط به 11 میلیون سال پیش از این میباشد (19). یعنی 10 میلیارد سال طول کشید تا زمین به وجود آمد و بعد از پیدایش زمین که 4 میلیارد و 500 میلیون سال قبل بوده، 4 میلیارد و 489 میلیون سال گذشت تا انسان به وجود آمد. اگر این جهان حاصل ترکیب تصادفی ذرات صغار میباشد پس از پیدایش انسان تا زمان کنونی از نظر عقلی بسیار وقت اندکی است تا اینکه درختان، حیوانات و آب و هوای متناسب با ادامهی حیات انسان به وجود آید. برای به وجود آمدن انسان باید 14 میلیارد و 489 میلیون سال بگذرد. آیا برای به وجود آمدن این همه نظم از قبیل آب و هوای مناسب حیوانات و درختان، گلهای متفاوت، حشرات حیرت انگیز و ... 11 میلیون سال وقت کمی نیست؟ اگر کسی بگوید که امکان دارد که در این فرصت اندک این اتفاق بی افتد، جواب میدهیم که اگر نظمهای متفاوتی به وجود آید باز هم از نظر عقلی امکان وقوع آن وجود دارد. اما آنچه باعث میشود قائل به وجود ناظم آگاه باشیم این است که بین همهی این نظمها با زندگی انسان ارتباطی منظم وجود دارد. به عبارتی دیگر اگر ذرات صغار موجودی را بیافریند و آنگاه در همان لحظه یا پس از سالیان سال چیز دیگری بیافریند که با اولی هماهنگ نباشد از نظر عقلی امکانش هست ولی اگر مخلوق دومی با مخلوق اولی ارتباط و هماهنگی منظمی داشته باشد دیگر قابل قبول نیست که این ترتیب و ارتباط کار ذات فاقد شعور باشد. حال آنکه در جهان طبیعت همه چیز با زندگی انسان در ارتباط میباشد. مرکبات و گوشت حیوانات و گیاهان و ... همگی خاصیتی مفید و متناسب با نیاز بدن انسان دارند و برای ادامهی حیات وی و درمان بیماریهای او ضروری میباشند. مثلاً اگر گفته شود سیلندر یک اتومبیل تصادفی به وجود آمده و یک قطعهی سنگ در کنار آن باشد که آن هم تصادفی پدید آمده باشد قبول میکنیم. اما اگر گفته شد که سیلندر و پیستون آن هر کدام تصادفی به وجود آمدهاند و اتفاقی واشر سر سیلندر و یک شاسی و بدنه و بر حسب اتفاق دلکو و کویل به وجود آمده، سپس تصادفی چرخها و استارت و ... پدید آمدهاند و اتفاقی همگی در جایی ویژه قرار گرفتهاند. در اینجا هیچ عقلی قبول نمیکند که چند مجموعه اتفاقی به وجود آیند و اتفاقی همهی اینها مجموعهی منظم دیگری را به وجود آورند آنگاه یک هدفی را محقق سازند. این جهان با عظمت پر است از مصادیق عینی نظم، ذرات پراکندهی کوچک چگونه اتفاقی گوش و زبان و بینی و دستگاه گوارش و صدا و مزه و عطر و بو و غذای متناسب برای انسان را آفریده؟ اگر سیستم گوارش به وجود آید و در مقابل سنگ قرار گیرد فرق میکند با اینکه دستگاه گوارش خلق شود آنگاه غذای متناسب با آن هم به وجود آید. از این که بگذریم چگونه ذرات کوچک بر حسب اتفاق ترکیبی به وجود میآورد که دارای شعور باشد؟ انسان یک موجودی است دارای عقل و قدرت تفکر و آگاهی و شعور و این انسان هرگز ساختهی موجودی که علم و آگاهی ندارد، نمیباشد.
ذات نایافته از هستی بخش
کی تواند که شود هستی بخش
بعد از بیان برهان نظم لازم است که به ذکر نمونههای عینی نظم در عالم بپردازیم؛ و از آنجا که علم بشری هنوز همهی آگاهی جهان را نمیداند لذا هر آنچه تاکنون دربارهی عالم کشف شده و به اثبات رسیده است مواردی ناچیز میباشد؛ و ما نیز به طور اجمال مصادیقی از وجود نظم و هماهنگی اجزای عالم و هدفمند بودن آنها را بیان میکنیم. در اینجا تنها در مورد هماهنگی اجزای بیرونی زمین و نیز اجزای خود زمین مطالبی را بازگو میکنیم. براستی که دستی در کار است که تمام شرایط و لوازم بیرونی و درونی را آنچنان دقیق و بجا گزینش کرده به گونهای که همگی یک هدف را محقق میکنند و آن وجود حیات است، وجود زندگی و بقای در عالم.
مصادیق نظم در عالم :
خورشید و تأثیر آن در حیات:الف. تمام جانداران برای اینکه بتوانند به راحتی زندگی کنند، دنبال غذا بروند، محیط زندگی خود را بیابند، از خطرات محفوظ بمانند و... نیازمند یک منبع بزرگ روشنایی میباشند که با وجود آفتاب این نیاز آنها برآورده میشود.
ب. وجود رنگهای مختلف و متنوع، وابسته به وجود نور است. یعنی اگر نور نباشد رنگی وجود ندارد، امروزه کشف شده است که تفاوت میان رنگها به دلیل تفاوت تعداد امواج میکروسکوپی نور است که وارد چشم انسان میشود.
ج. طراح جهان به گونه ایی خورشید را طراحی کرده است که عامل اصلی و اولیهی پدیدههای جوی زمین باشد؛ گرمای این منبع بزرگ آتشین و اختلاف درجهی حرارت، سبب میشود که فشار هوا اختلاف داشته باشد و بادها شروع به وزیدن کنند، آنگاه بادها ابرها را به وجود میآورند و این خود سبب ریزش باران و برف و تگرگ میشود. جالب آنکه تلقیح نباتات و گیاهان به وسیلهی باد انجام میگیرد و این همه از برکت وجود خورشیدی است که خالق و ناظم هستی آن را ایجاد کرده است.
د. خورشید عامل اصلی تبخیر میباشد، قسمتی از بخارهای حاصل تبخیر آبها به ابرهای باران زا تبدیل میشود و قسمتی دیگر به صورت بخار در لابه لای امواج هوا در میآید و باعث میشود که درجهی رطوبت هوا پایین نیاید زیرا اگر این درجه از حد معینی پایین آید، نفس کشیدن مشکل میشود، برگهای درختان از بین میروند و درختان توانایی ادامهی حیات را نخواهند داشت، پوست بدن میخشکد و بیماریهای مختلفی به وجود میآید.
ه. آب دریاها با املاح مختلفی همراه است ولی آفتاب به خوبی این آب را به وسیلهی تبخیر تصفیه میکند.
ی وجود اشعهی ماورای بنفش اثر بهداشتی و درمانی فوقالعادهای در زندگی و حیات دارد (20).خورشید با این همه ویژگی، و هماهنگی خصوصیات آن با زندگی و حیات موجود در زمین، براستی در بین میلیاردها میلیارد احتمال نشان از وجود هزاران هدف کوچک و بزرگ است که همگی یک هدف اصلی را دنبال میکنند و همه این غایات و اهداف انگشت اشارهی خود را به سوی یک ناظمی آگاه، مدبر، توانا و... نشانه رفته و آدمی را به فکر وادار میکند، فکری که انسان را به یاد این بیت زیبا میاندازد:
نظام آفرینش بی سبب نیست
جهان بی پایه و اصل و نسب نیست
برای اینکه خورشید بتواند با این صورت، منظم و هماهنگ، حیات در روی زمین را یاری کند و خطری برای اهل زمین ایجاد نکند باید در 149600000 کیلومتری زمین قرار گیرد (میانگین فاصله)، قطر آن 109 برابر قطر زمین یعنی 1390000 کیلومتر باشد و شتاب گرانشی سطح آن 9/27 برابر شتاب گرانشی زمین باشد. دمای سطح خورشید 6000 درجهی سانتیگراد و در مرکز آن 20 میلیون درجهی سانتیگراد است و حجم آن 1250000 برابر حجم زمین بوده، جرم آن نیز بیشتر از 2 بیلیون میلیون تن میباشد (21). تمامی این اعداد و ارقام با توجه به نقش خورشید در ایجاد حیات در روی زمین حاکی از یک حساب دقیق و نظم حیرت انگیزی است که با اندک تغییری در آن زندگی در این کرهی خاکی مختل میشود.
آیا این همه دقت اتفاقی به وجود آمده است؟
آیا عقل و شعور در ایجاد آن دخالت ندارد؟
آثار ماه در زندگی بشر:
الف. ماه در مدت 29 روز و 12 ساعت، یک بار به دور زمین میگردد، این گردش به گونهای است که همهی مردم دنیا میتوانند از آن به عنوان یک تقویم همگانی استفاده کنند و مانند ماههای شمسی نیست که تنها دانشمندان نجومی از آن بهره میبرند. قرآن مجید در این مورد میفرماید: «یَسئَلُونَکَ عَنِ الأهِلَّهِ قُل هِیَ مَواقیتُ لِلنّاس ...» یعنی از ماه میپرسند (که چرا همواره در اختلاف است و یکنواخت نیست) بگو: اختلاف ماه برای وقت شناسی است (تا مردم به وسیلهی آن به ماه و روز آشنا شوند).سورهی بقره آیه 189.ب. در هر 24 ساعت در دریاها دو مرتبه جزر و مد صورت میگیرد و این عمل به قدری آرام و منظم انجام میگیرد که ما متوجه نمیشویم.
دقتی که در این مطلب گفته شده وجود دارد این است که فاصلهی ماه از زمین 390000 کیلومتر است و اگر فاصلهی ماه با زمین به اندازهی نصف آن باشد، ارتفاع جزر و مد به قدری زیاد میگردد که همهی دشتهای پنج قاره زمین روزی دو بار آبیاری میشود و فشار آب در هر مرتبه به قدری است که کوهها به سرعت شسته میشوند. جزر و مدهای کنونی ماه در زمین بسیاری از باغها و نخلستانها را به بهترین صورت آبیاری میکند (22).
نقش آفرینی کوهها در زمین:
خداوند متعال هر آنچه را که آفریده، بدون حکمت نیست بلکه خواصی در آن نهاده که عقل را متحیر میکند. نقاش هستی آنچنان رنگها را منظم و دقیق بر روی تابلوی طبیعت کشیده و برای هر کدام ویژگیای قرار داده و به گونهای نقشها را آفریده که خود این تابلوی نقاشی گویای حقیقتی است انکار ناپذیر و آن حقیقت این است که این طراحی و نقش و نگارها تنها به دست عاملی دانا به وجود آمده است. از جملهی این آفریدهها کوهها هستند. وجود کوهها و قلههای سر به فلک کشیده علاوه بر زیبایی روح بخشی که دارند آثار دیگری نیز دارند، که در اینجا به ذکر چند نمونه از آنها میپردازیم.الف. منظومهی شمسی در هر ثانیه، 20 کیلومتر در فضا به دنبالهی ستارهی «وگا» در حرکت است. کرهی زمین نیز خورشید را در این مسیر همراهی میکند. در این حرکت، مولکولهای هوای مجاور در اثر برخورد با سطح کره، حرارت شدیدی را به وجود میآورد ولی چون این هوا در بین کوهها و پستیها قرار دارد سبب میشود تا هوای مجاور هم پا به پای زمین حرکت کند و این حرارت تولید نشود.
ب. کوهها در زیر زمین با هم در ارتباط هستند و این خود استحکامی را در روی زمین به وجود میآورد و مانع میشود از اینکه نیروی جاذبهی ماه سبب حرکات ناموزونی مانند جزر و مد در روی زمین بشود.
ج. ریشهی کوهها در اعماق زمین فرو رفته و قطعات زمین را به هم متصل میسازد و این خود عاملی است برای جلوگیری از متلاشی شدن قطعات زمین در هنگام تراکم و فشار گازهای زیر زمینی. در قرآن کریم نیز آمده است: «وَ الجِبالَ اَوتاداً...» یعنی کوهها را میخهای زمین آفریدیم سورهی نبأ آیه (23).آثار دیگری هم وجود دارد ولی به دلیل اینکه سخن به درازا میکشد از ذکر آنها خودداری میکنیم.
ستونهای نامرئی:
تمام کرات این منظومه دارای دو نوع نیرو میباشند؛ الف نیروی جاذبه. ب نیروی گریز از مرکز. اگر در بین این اجسام عظیمالجثه تنها نیروی جاذبه حکم فرما بود تمام اجرام آسمانی به هم برخورد میکردند و انتظام خود را از دست میدادند ولی نیروی گریز از مرکز از این حادثهی عظیم جلوگیری کرده و تعادل را در میان اجسام آسمانی برقرار میکند. کدام انسان عاقلی این نظم شگفت انگیز را بدون ناظم فرض میکند؟ وجود این دو نوع نیرو، همان است که خداوند متعال در قرآن کریم به آن اشاره کرده است. در سورهی لقمان آیه 10 خداوند سبحان میفرماید: «خَلَقَ السّماواتِ به غیرِ عَمَدٍ تَرَونَها...» یعنی خداوندی که آسمانها را بدون ستون مرئی برافراشته است. این آیه ستون مرئی را نفی میکند نه اصل ستون را. حضرت علی بن موسیالرضا علیه السّلام فرمودند: در آسمانها ستونهایی وجود دارند، ولی دیده نمیشوند. (عَمَد، لکنَّ لا تَرَونَها). اگر گفته شود که این آیه به آسمانها اشاره کرده است ولی از سیارات سخن نگفته؟ در جواب میگوییم: «إنَّ اللهَ یُمسِکُ السَّماواتِ وَ الأرضَ أن تَزولا...» یعنی خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه میدارد. سورهی فاطر آیه 41 . در نتیجه در این آیه هم به آسمانها و هم به کرات و اجرام سماوی اشاره شده است (24).شفقهای رنگارنگ:
شفقهای نیمکرهی شمالی و نیمکرهی جنوبی جالبترین پدیدههایی هستند که در زمین دیده میشوند، طول این شفقها به صدها کیلومتر میرسد. شفقهایی به رنگ سبز البته به رنگهای صورتی، ارغوانی و بنفش هم دیده میشود.زمین از خطرات محفوظ است:
این زمین به ظاهر آرام دارای حرکاتی میباشد از جمله: الف دوران زمین به دور محور خودش که به سبب این حرکت حساب شده و دقیق شب و روز به وجود میآید. ب چرخش این سیاره به گرد خورشید که یک سال طول میکشد. ج زمین و خورشید به همراه دیگر سیارات با سرعت 20 کیلومتر در ثانیه به سمت ستارهی دیگری در حرکت هستند (25). ضخامت پوستهی این کرهی خاکی در قارهها از 30 کیلومتر هم بیشتر است. اگر این ضخامت کمتر یا بیشتر باشد در جرم و وزن و سرعت حرکات آن تأثیر زیادی دارد در واقع بر حیات موجود در این سیاره مؤثر واقع میشد و زندگی در آن صورت به مانند وضع کنونی نبود. اگر نور ستارهها و خورشید همان گونه که هست به زمین برسد زندگی را مختل میسازد بدین دلیل ناظم جهان گرداگرد سطح زمین را با پوششی از هوا محافظت میکند و تابش فرابنفش خورشید را کنترل میکند و این خود سبب اعتدال دماهای بسیار متفاوت سطح زمین میگردد. این جو، سبب میشود که اشعهی خورشید پس از غروب و یا پیش از طلوع به سمت زمین بازتابد و بر طول روز افزوده شود. همچنین به موجب جو زمین برخی از طول موجهای نور صد درصد و موجهای دیگر فقط تا اندازهای جذب میگردد. این محافظ به گونهای به دست خالق هستی طراحی شده است که سبب شکست نور میشود و به همین دلیل میتوان اندک زمانی پیش از طلوع و مدتی کوتاه پس از غروب، خورشید را دید. چشمک زدنهای ستارگان در شبهای تاریک و آرام نیز معلول همین شکست نور میباشد (26). وضعیت زمین به گونهای منظم و حساب شده است که حیات را تنها در این سیاره میتوان یافت و اگر بخواهیم به همسایهی زمین مسافرت کنیم محال است که بتوان لحظهای در آنجا زندگی کرد. (البته دیگر سیارات نیز دارای نظم میباشند ولی نه آن گونه که حیات هم در آن موجود باشد). عطارد همسایهی زمین است، گرمای سطح آن 427 درجهی سانتیگراد میباشد. شبهای آن به اندازهی چند ماه طولانی است، در قسمتی که شب است دمای آن به 173- درجهی سانتیگراد میرسد که یکی از سردترین مناطق منظومهی شمسی است. سطح این سیاره پر است از حفرههای بزرگ و کوچک تا اینکه به انسانهای ساکن در روی زمین بگوید: اگر زمین در اثر شهاب سنگها از بین نرفته، اگر از سرما و گرمای غیر قابل تحمل در امان مانده و اگر از هزاران و چه بسا از میلیونها خطر حفظ شده، فقط و فقط به خاطر این است که این عالم ناظمی دارد که اراده کرده بر روی این سیاره حیات را به وجود آورد و این ناظم، خود میداند که چگونه سیارهی مورد نظر خود را نگهداری کند (27). روزانه هزاران میلیون شهاب سنگ و ذرات گرد و غبار و سنگها یا اجرام آسمانی به سوی زمین پرتاب میشوند تا زمین را نابود سازد اما ناظم مدبر، خدای سبحان، جو یا اتمسفر زمین را همچون سپری جلوی این خطر عظیم قرار داده و زمین را محافظت میکند. امام علی علیه السّلام در این باره میفرمایند:(وَ اَقامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّواقِب عَلی نقابها) یعنی اینکه، و بر پا شد کمین گاهی برای جلوگیری از شهابهای رخنه گر، بر نقاب جو. نقاب جو، همان لایهی رو، است که شهابها به آن برخورد کرده و متلاشی میشوند (28)، و نمیگذارد زمین مانند عطارد یک کرهی پر از حفره باشد.نتیجه گیری:
این عالم با عظمت از کوچکترین عضو آن گرفته تا بزرگترین اعضای آن همه و همه نشانهی وجود عاملی است که آن را به این صورت زیبا طراحی کرده و برای هر کدام هدفی قرار داده است. واضح است که چنین دستگاه منظمی دارای مدیر و مدبر، آگاه و توانا میباشد. زیرا وجود نظم نیازمند برنامه ریزی و گزینش و سازماندهی و نیز هدفمندی میباشد که تنها با وجود شعور و آگاهی قابل تفسیر و توجیه میباشد؛ و غیر از این مطلب هیچ نظر دیگری قابل قبول نیست.پینوشتها:
1.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 73
2. تبیین براهین اثبات خدا، 237
3.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 74 الی 79
4. تبیین براهین اثبات خدا، ص 38
5. مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 75 و 76
6.مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج 4، ص 69 الی 73
7.نهجالبلاغه، ص 120 الی 127
8.تبیین براهین اثبات خدا، ص 238 الی 240
9.تبیین براهین اثبات خدا، ص 251 الی 253
10.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 82 الی 86-
11. مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 86 الی 89
12.همان، ج 1، ص 94
13.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 91 و 92
14.پرسشها و پاسخها، ص 54 الی 59
15.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 97 الی 101
16.مدخل مسائل جدید در علم کلام، ج 1، ص 102 الی 104
17.نهجالبلاغه، ص 231
18.دیوان پروین اعتصامی، جولای خدا
19.آفرینش و انسان، 166 و 167
20.قرآن و اسرار آفرینش، ص 69 الی 71
21.نجوم به زبان ساده، ص 197 الی 200
22.قرآن و اسرار آفرینش، ص 72 الی 75
23.قرآن و اسرار آفرینش، ص 93 الی 96
24.قرآن و اسرار آفرینش، ص 48 الی 51
25.نجوم به زبان ساده، ص 212 و 254
26.نجوم به زبان ساده، ص 265 الی 269
27.جهان از انفجار بزرگ تا سیاه چالهها، ص 27 الی 29
28.شگفتیهای آفرینش در کلام اهل بیت علیهم السّلام، ص 39 و 40
منابع :
1. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام، نهجالبلاغه، محمد دشتی، دوم، قم، مؤسسه انتشارات حضور، 1383.
2. دپام اپنس، ودایان نیکلسون، جهان از انفجار بزرگ تا سیاه چالهها، ابوالفضل حقیری، اول، تهران، انتشارات بصیری، 1386.
3.جوادی عاملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، پنجم، قم، مرکز نشر اسراء، 1388.
4.جعفری، محمدتقی، آفرینش و انسان، دوم، قم، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری،1388.
5.سبحانی، جعفر، مدخل مسائل جدید در علم کلام، سوم، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام، 1386.
6. سبحانی، جعفر، پرسشها و پاسخها، سوم، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام، 1386.
7. سبحانی، جعفر، قرآن و اسرار آفرینش، اول، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام، 1384.
8.کوشاری، رضا، شگفتیهای آفرینش در کلام اهل بیت علیهم السّلام، اول، قم، صبح پیروزی،1385.
9.مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، هشتم، تهران و قم، انتشارات صدرا،1384 .
10.مایردگانی، نجوم به زبان ساده، محمد رضا خواجه پور، ششم، تهران، مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتا شناسی، 1388.
/ج