بررسی دیدگاه متقدمین در باب غنا

به درستی که در معنای غنا از دیدگاه لغوییون اختلاف زیادی وجود دارد. بعضی مقصود از غنا را مطرب بودن میدانند بعضی رفع صوت و بلند خواندن او از میدانند و
پنجشنبه، 16 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی دیدگاه متقدمین در باب غنا
بررسی دیدگاه متقدمین در باب غنا

 

نویسنده: حسین اکبری
منبع:راسخون


 

چکیده:

به درستی که در معنای غنا از دیدگاه لغوییون اختلاف زیادی وجود دارد. بعضی مقصود از غنا را مطرب بودن میدانند بعضی رفع صوت و بلند خواندن او از میدانند و بعضی ترقیق صوت به معنای باریک کردن صوت اطلاق می‌نمایند علی‌ای حال معنای غنا هر چیزی که باشد حکمش در شریعت اسلام مشخص است و هیچ گروهی از طایفه تشیع تاکنون فتوا به اباحت و یا استحباب غنا نداده است ولی آنچه باعث اختلاف شده ماهیت غنا می‌باشد پس از بررسی معنای لغوی به سراغ فقهای شیعه می‌رویم و تفسیر انها را از غنا جو یا می‌گردیم. در میان علمای امامیه مشهور است که غنا مد صوتی است که مشتمل باشد بر ترجیع مطرب یعنی کشیدن آوازی که با گردانیدن او از باشد و مستمع را به سرور یا حزن درآورد و مقصود از تحسین صوت و اینکه آیا شامل غنا می‌شود یا خیر؟

تحسین صوت به دو گونه است

الف:خوب او از خواندن مانند کسی که صدای بدی دارد و با تمرین صدای خودش را دلنشین می‌کند
ب:مانند ارباب فجور او از بخواند
که حکم این دو صورت کاملاً مشخص است صورت اول از نظر شارع هیچ‌گونه حرمتی ندارد و صورت دوم قطعاً حرام است؛ و سپس برای اثبات این با رجوع به روایات اهل البیت (سلام الله علیهم اجمعین) حکم و دیدگاه شارع را در مورد غنا بدست خواهیم؛ و به صورت تفصیلی فتاوای بزرگان علی‌الخصوص ایت الله محمدهادی سبزواری را بیان خواهیم
واژگان کلیدی: غنا، صوت، مطرب، علماء، قرآن

مقدمه:

مسائل دینى بر دو قسم است:اوّل آن است که مشخص نیست که مذهب شیعه و طریقۀ ایشان در آن مسأله کدام است؛ مثل نماز جمعه که حرمت آن یا وجوب فی‌الجملۀ آن در زمان غیبت صاحب‌الزمان (صلوات الله علیه) معلوم نیست که کدامیک از این دو طریقْ مذهب شیعه بوده. این قسم از مسائل را «مسائل خلافى» مى‌گویند؛ اگر کسى قائل شود که نماز جمعه در غیبت معصوم حرام است و دیگرى قائل باشد که نماز جمعه در غیبت معصوم واجب است فی‌الجمله، بر هیچ یک از این دو کس واجب نمى‌شود که دیگرى را قائل به مقالۀ خود کند؛ و قسم دیگر از مسائل دینى آن است که به جایى رسیده که معلوم و ظاهر است که مذهب اهل البیت (علیهم السلام) و مذهب علماى شیعه رحمهم الله در آن کدام است؛ مثل غنا کردن و خوانندگى نمودن در قرآن که معلوم است که مذهب اهل البیت (علیهم السلام) و مذهب علماى شیعه رضوان الله علیهم آن است که غنا کردن در قرآن حرام است؛ و در این باب شواهد بسیار است. پس اگر کسى گوید که غنا کردن در قرآن جایز یا سنّت است، در این صورت بر خلاف مذهب اهل بیت پیغمبر سلام الله علیهم اجمعین حکمى کرده خواهد بود و بر هر مسلمانى، خصوصاً بر ارباب علم واجب مى‌شود که در ازالۀ آن سعى نمایند تا دین پیغمبرِ خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) ضایع نشود و همچنین که حالا بعضى مى‌گویند که غنا در قرآن سنّت است، شاید دیگرى بگوید که بردنِ مال غیر در فلان مکان جایز است یا زنا در فلان زمان سنّت است و همچنین جمیع محرّمات. پس اگر مردم دانا در ازالۀ بدعت‌ها سعى نکنند ممکن است که دین رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) رفته رفته برطرف شود؛ و از این جهت است که پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) مى‌فرماید که إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی امَّتی، فَلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَهُ، فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ. یعنى: هرگاه ظاهر شود در میان امّت من بدعت‌ها، پس مى‌باید که ظاهر سازد عالم علم خود را. پس اگر عالم علمِ خود را ظاهر نکند و مردم را خبردار نگرداند، پس بر اوست لعنت خدا. طُرفه این است که در این زمان گاه هست که بعضى مردمان متوجّهِ دفعِ بدعت‌ها نمى‌شوند و مع ذلک اگر دیگرى متوجّه دفع بدعتى شود تشنیع او هم مى‌کنند؛

فصل اول: بیان روایات

حدیث اول:

قال الصدوق رضی الله عنه فی عیون أخبار الرضا: حدَّثنا أحمدُ بنُ زیاد بن جعفرِ الهمدانیّ رضی الله عنه، قال: حدَّثَنا علیُّ بن إبراهیم بن هاشم، قال: حدَّثَنی الریّانُ بن الصَّلْت، قال: سألْتُ الرضا (علیه السلام) یوماً بِخُراسان، فقلتُ: یا سَیِّدی! إنّ هِشامَ بن إبراهیم العَبّاسیّ حَکى عنک إنّک رَخَّصْتَ له فی استماعِ الغِناء. فقال: کَذَبَ الزنْذِیقُ، إنّما سألَنی عن ذلک، فقلتُ له: إنّ رجلًا سألَ أبا جعفرٍ (علیه السلام) عن ذلک، فقال له أبو جعفر علیه السلام: إذا مَیَّزَ اللهُ بَیْنَ الحَقِّ وَ الباطلِ فأیْنَ یکون الغِناءُ؟ فقال: معَ الباطِل. فقال له أبو جعفر (علیه السلام) 9: قَد قَضَیْتَ. (1) و این حدیث شریف هم از احادیث صحیحه است. یعنى: رَیّان بن الصلت علیه الرحمه گفت: پرسیدم از حضرت امام رضا (علیه السلام) روزى در خراسان که: اى سیّد من! به درستی که هشام بن ابراهیم عبّاسى حکایت مى‌کند از تو که تو او را رخصت داده‌اى در باب شنیدن غنا و خوانندگى. پس آن حضرت (علیه السلام) فرمود که: دروغ گفته آن زندیق. در این مسأله از من سؤال کرد، من در جواب او گفتم: مردى این مسأله را پرسید از حضرت ابى جعفر (علیه السلام)، آن جناب در جواب آن مرد گفت که: هرگاه خداى تعالى جدا کند میان حق و باطل، غنا در کجا خواهد بود؟ آن مرد گفت: غنا با باطل خواهد بود. پس حضرت ابى جعفر (علیه السلام) به آن مرد گفت که: به تحقیق که تو خود حکم کردى.

نکته

در قول آن حضرت که نسبت به هشام بن ابراهیم عبّاسى گفته که «دروغ گفته آن زندیق»، اشارۀ لطیفه بر مدّعا، که حرمت خوانندگى است، ظاهر است و شکّى نیست که این حدیث صحیح هم دلالت بر حرمت غنا دارد مطلقاً خواه در قرآن و خواه در غیر آن.

حدیث دوم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ (رحمة الله علیه) فی الکافی:عدّة من أصحابنا، عن سَهْل بن زیادٍ، عن علیّ بن ریّان، عن یونُس، قال: سألتُ الخُراسانی (صلوات الله علیه) و قلتُ:إنّ العبّاسیّ ذَکَرَ أنّکَ تُرَخِّصُ فی الغِناء فقال: کَذَبَ الزنْدِیقُ، ما هکذا قلتُ له؛ سألنی عن الغِناء، فقلتُ له: إنّ رجلًا أتى أبا جعفرٍ (علیه السلام) فسألَهُ عَن الغِناء، فقال: یا فُلان إذا مَیَّزَ اللهُ بَین الحقِّ و الباطِل، فأیْنَ یکونُ الغِناءُ؟ فقال: مع الباطل. فقال: قد حَکَمْتَ. (2) ‌و این حدیث شریف اگر به حسب لفظ و سند تفاوتى با حدیث سابق دارد، امّا به حسب معنى، تفاوتى در میان نیست و آنچه در آن گذشت در این نیز جارى است.

حدیث سوم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ (رحمة الله علیه) فی الکافی:علیُّ بن إبراهیم [، عن أبیه]، عن ابن مَحْبُوبٍ، عن عَنْبَسَةَ، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: استِماع الغِناءِ و اللَهْوِ یُنْبِتُ النِفاقَ فی القَلْبِ کَما یُنْبِتُ الماءُ الزرْعَ. (3) ‌یعنى: حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرمود که: شنیدن غنا و لهو مى‌رویاند نفاق را در دل همچنان که مى‌رویاند آبْ زرع را؛ و در این حدیث شریف نهایتِ حرمت غنا ظاهر است مطلقاً خواه غناى در قرآن و خواه در غیر قرآن.

حدیث چهارم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوبِ الکلینیّ (رحمة الله علیه) فی الکافی: علیُّ بن إبراهیم، عن هارون بن مُسلمٍ، عن مَسْعَدَةَ بن زیاد، قال: کنتُ عند أبی عبد الله (علیه السلام)، فقال له رجل: بأبی أنتَ و امّی [إنَّنی] أدْخُلُ کَنیفاً لی و لی جِیران و عندهم جَوارٍ یَتَغَنِّینَ و یَضْرِبْنَ بِالعُودِ، فربّما أطَلْتُ الجُلوسَ استماعاً مِنّی لهنّ، فقال: لا تَفْعَل، فقال الرجلُ: و اللهِ ما آتِیهنَّ وَ إنّما هو سَماع أسْمَعُهُ بِاذُنی، فقال: للهِ أنتَ! أما سَمِعْتَ اللهُ یقولُ: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»؟ (4) فقال: بَلى و اللهِ لکأنّی لم أسمَعْ بهذه الآیة من کتابِ الله من أعجمیّ و لا عربیّ، لا جَرَمَ إنّنی لا أعود إن شاء الله و إنّی لأستغفرُ الله. فقال له: قُمْ فَاغْتَسِل وَ صَلِّ ما بَدا لک (5) فإنّک کنتَ مُقیماً على أمرٍ عظیمٍ ما کانَ أسوَأ حالک لو مُتَّ على ذلک، أحْمَد اللهَ و سَلْهُ التوبةَ مِنْ کُلِّ ما یَکْرَهُ، فَإنّه لا یَکْرَهُ إلّا کُلَّ قَبیحٍ، و القَبیح دَعْهُ لأهْلِهِ؛ فإنّ لکُلّ أهلًا. (6) و این حدیث شریف هم از احادیث صحیحه است و شیخ طوسى علیه الرحمة و ابن‌بابویه رضوان الله علیه هم این حدیث را نقل کرده‌اند. (7) ‌یعنى: نزد حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) بودم که مردى به آن حضرت گفت که: پدر و مادرم فداى تو باد، به درستی که من داخل بیت الخلایى که دارم مى‌شوم و مرا همسایگان هستند و نزد ایشان کنیزان هستند که غنا مى‌کنند و عود مى‌نوازند. پس بسیار مى‌شود که من طولى مى‌دهم نشستنِ خود را در آن بیت الخلا از جهت آنکه از ایشان را بشنوم. پس آن حضرت فرمود که: مکن این کار را. آن مرد گفت: به خدا قسم که من نمى‌روم به پیش ایشان، اینکه گفتم محضِ آوازى است که مى‌شنوم. آن حضرت فرمود که: «لِلّهِ أنتَ» (و این کلمه را در مقام تعجّب استعمال مى‌کنند؛ و در بعضى از نسخ کافى به جاى این عبارت لفظ «تاللهِ تُبْ» واقع است، یعنى به خدا که از این عمل توبه کن). آیا نشنیده‌اى که حق تعالى مى‌فرماید که: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا». مجمل تحت‌اللفظ این آیه این است که حضرت الله تعالى مى‌فرماید که: به درستی که گوش و چشم و دل، از همۀ این‌ها مردم پرسیده مى‌شوند. بعد از آن، آن مرد گفت: بلى به خدا که گویا من نشنیده بودم این آیه را از هیچ عجمى و از هیچ عربى و لا بد چون دانستم که حق تعالى چنین مى‌فرماید، دیگر عود نمى‌کنم به این گناه إن شاء الله، و به درستی که من طلب آمرزش مى‌کنم از این گناه. پس آن حضرت (علیه السلام) به او گفت که: برخیز و غسل کن و نماز کن. به درستی که بودى تو بر گناهى عظیم، چه بد بود حال تو اگر با این حال مى‌مردى. شکر خدا کن و از خدا بخواه که توبۀ تو را قبول کند از هر چیزى که او نمى‌خواهد. پس به درستی که حضرت حق تعالى مکروه نمى‌دارد مگر قبیح را و قبیح را بگذار با اهل قبیح. پس به درستی که از براى هر چیزى اهلی می‌باشد. اگر کسى گوید که در این حدیث ذکر «عُود» هم شده، شاید که مذمّتى که از این حدیث معلوم مى‌شود از این جهت باشد که آن مرد صداى عود را مى‌شنیده نه از براى آنکه غنا مى‌شنیده، پس این حدیث در مذمّت غنا نباشد. جواب مى‌گوییم که: ذکر غنا هم در این حدیث شده و تخصیصِ مذمّت به «عود» صورتى ندارد با آنکه حرمت غنا از دیگر آیات که در این مختصر ذکر نشده و دیگر احادیث که از خوفِ اطنابْ ذکر آن نمى‌کنیم و اتّفاق علماى شیعه (رضوان الله علیهم اجمعین) ثابت و محقَّق است. پس این حَمل مُهمل مطرحِ نظر نمى‌تواند بود.

حدیث پنجم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی:عدّة من أصحابنا، عن سَهل بن زیادٍ و علیّ بن إبراهیم [، عن أبیه]، جمیعاً، عن ابن فضّالٍ، عن سعید بن محمّد الطاطَریّ، عن أبیه، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: سألَه رجل عن بَیْع الجَواری المغنّیات، فقال: «شِراؤهُنَّ و بَیْعُهُنَّ حرام و تَعْلِیمُهُنَّ کفر و استماعُهُنَّ نِفاق». (8) یعنى: مردى پرسید از امام جعفر صادق (علیه السلام) که: بیع کنیزانِ خواننده چون است؟ آن حضرت فرمود که: خریدن کنیزان خواننده و فروختن آن کنیزان حرام است و تعلیم دادنِ خوانندگى‌ به ایشان کفر است و خوانندگى شنیدن از ایشان نفاق است؛ و از این حدیث شریف نیز همچنین که مى‌بینى نهایت حرمتِ غنا ظاهر است.

حدیث ششم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی:عنه، عن محمّد بن علیّ، عن أبی جمیلة، عن أبی یسارة، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: «الغِناءُ عُشُّ النِفاق». (9) یعنى حضرت ابى عبد الله علیه السلام فرمود که: غنا آشیانۀ مرغ نفاق است؛ و از این حدیث هم نهایتِ حرمت غنا معلوم است.

حدیث هفتم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی:محمّد بن یحیى، عن بعض أصحابه، عن محمّد بن إسماعیل، عن إبراهیمَ بن أبی البِلاد، قال: أوصى إسحاقُ بنُ عُمر عند وفاتِه بجَوارٍ له مُغَنِّیاتٍ أن یَبیعَهُنَّ و یحملَ (10) ثَمَنهُنَّ إلى أبی الحسن (علیه السلام). قال إبراهیم: فبِعْتُ الجَواریَ بثلاثمائة ألف درهمٍ و حَملتُ الثمنَ إلیه. فقلتُ له: إنّ مولىً لک یقال له إسحاق بن عُمَرَ [قَدْ] أوصى عند وَفاتِهِ بِبَیْعِ جَوارٍ لهُ مُغَنِّیاتٍ‌ وَ حَملِ الثَمَنِ إلیک، و قَد بِعْتُهُنَّ و هذا الثمن ثلاثمائة ألفِ درهم، فقال: «لا حاجة لی فیه، إنّ هذا سُحْت وَ تعلیمَهُنَّ کفر و الاستماعَ منهنَّ نِفاق و ثمنَهُنَّ سُحْت». (11) یعنى: ابراهیم بن ابى البلاد گفت که: وصیت کرد اسحاق بن عمر در وقت وفات خود به اینکه کنیزان خواننده‌اى که داشت بفروشند و قیمت آنها را به خدمت حضرت ابى الحسن (علیه السلام) ببرند. پس من کنیزان او را به سیصد هزار درهم فروختم (و این مبلغ قریب به دو هزار تومان حالا مى‌شود مجملًا) ابراهیم بن ابى البلاد مى‌گوید که: آن زر را از براى آن حضرت بردم. گفتم: یکى از دوستان شما که او را اسحاق بن عمر مى‌گویند در وقت وفات خود وصیت کرد که کنیزان مغنّیۀ او را بفروشند و قیمت ایشان را به خدمت شما آرند. من آن کنیزان را فروخته‌ام و این سیصد هزار درهم قیمتِ ایشان است. آن حضرت فرمود که: مرا احتیاجى در آن نیست؛ به درستی که این زر سُحت است و خوانندگى تعلیم کردن به آن کنیزان کفر است و شنیدن غنا از آن کنیزان نفاق است و قیمت این کنیزان حرام است؛ و از این بیشتر مبالغه در حرمت غنا نمى‌توان کرد که معصوم علیه السلام در این حدیث فرموده. پس ملاحظه کن که اگر آن کنیزان قرآن خوانند ایشان را مغنّیه نخواهند گفت. مشخص است که همچنین که هرگاه شخص شعر را به غنا خواند او را مغنّى گویند، اگر قرآن را هم به غنا خواند او را مغنّى خواهند گفت. پس عجب است از مردم عاقل که قرآن را به روشى خوانند که اگر کنیزى‌ به آن روش قرآن خوانَد قیمت آن کنیز به شهادت معصوم علیه السلام حرام باشد اگر بی توبه او را بفروشند و اگر کسى قرآن از آن کنیز به غنا شنود منافق باشد و مع ذلک به سبب این طور قرائتى توقّع ثواب هم داشته باشند. حق تعالى همه را از هدایت خود بهره‌ور گرداند.

حدیث هشتم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینی رحمة الله علیه فی الکافی: عدّة من أصحابنا، عن سَهْلِ بن زیادٍ، عن الحسن بن علیّ الوشّاء، قال: سُئِلَ أبو الحسنِ الرضا (علیه السلام) عن شِراء المُغَنِّیَةِ، قال: «قد تکون للرجلِ الجاریة تُلْهِیه و ما ثَمَنُها إلّا ثمنُ کلبٍ و ثمن الکلب سُحْت و السحْتُ فی النار». (12) یعنى: از حضرت امام رضا (علیه السلام) پرسیدند در باب خریدنِ کنیز خواننده، آن حضرت فرمودند که: گاه هست که مى‌باشد از براى مرد، کنیزى که آن مرد را به لهو مى‌اندازد و نیست قیمت آن کنیز مگر قیمت سگ و قیمت سگ حرام است و حرام در جهنّم است؛ و پیش‌تر دانستى که لهوْ غناست، پس مراد معصوم و اللهُ یعلم این است که گاه هست که آن کنیز از براى آن مرد خوانندگى مى‌کند؛ و از این حدیث هم نهایت حرمت غنا استفاده می‌گردد.

حدیث نهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی: أبو علیّ الأشعریُّ، عن الحسن بن علیّ، عن إسحاق بن إبراهیم، عن نصر بن قابوس، قال: سَمعتُ أبا عبد الله (علیه السلام) یقول: «المُغَنِّیَةُ مَلعُونة، مَلْعون مَنْ أکَلَ کَسْبَها». (13) یعنى: حضرت ابى عبد الله (علیه السلام) فرمود که: زنى که خوانندگى مى‌کند ملعون است و همچنین ملعون است هر کسى که از کسب آن زن مى‌خورد.

نکته

از عمومِ آیاتِ قرآنى که مذکور شد و احادیث کثیره که مسطور گردید و اتّفاق علماى امامیه رحمة الله علیهم اجمعین معلوم مى‌شود که زنى که در این حدیث واقع است از روى مثال است و اگر مردى هم مغنّى باشد همین حکم دارد؛ و اگر فرض کنیم که بعضى از مایلینِ غنا این حدیث را از این معنى که گفتیم خالى پندارد، با ملاحظۀ دلایل سابقه و لا حقه که نهایت صراحت دارد، بر قصورِ فهم خود مطّلع خواهد شد.

حدیث دهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی: محمّد بن سُلَیْمانَ بن سَماعَة، عن عبد اللهِ بن القاسم، عن‌ سَماعة، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) : «لمّا ماتَ آدم صلّى الله علیه، شَمِتَ به إبلیس و قابیل، فاجْتَمَعا فی الأرضِ، فَجَعَلَ إبلیس المَعازفَ و المَلاهی شماتَةً بآدم صلّى الله علیه. فکلّ ما کان فی الأرضِ من هذا الضرْبِ یَتَلَذَّذُ به الناسُ، فإنّما هو من ذاک». (14) یعنى: حضرت ابو عبد الله (علیه السلام) فرمود که: در وقتى که حضرت آدم صلّى الله علیه فوت شد، شیطان و قابیل شماتت کردند به فوت آن حضرت. پس جمع شدند در زمین، پس ساخت شیطان سازها و ملاهى از جهت شماتت کردن به آن حضرت. پس هر چه باشد در زمین از سازها و لهوها، پس جز این نیست که از اختراع شیطان است؛ و پیش‌تر دانستى که غنا لهو است. پس، از این حدیث معلوم مى‌شود که غنا کردن از اختراعات شیطان است.

حدیث یازدهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینی رحمة الله علیه فی الکافی: محمّد بن یحیى، عن أحمدَ بن محمّدٍ، عن ابن فضّالٍ، عن یونس بن یعقوب، عن عبد الأعلى، قال: سألتُ أبا عبد الله (علیه السلام) عن الغِناء و قلت: إنّهم یَزْعُمون أنّ رسولَ اللهِ صلى الله علیه و آله و سلم رَخَّصَ فی أن یقول: جئناکم جئناکم، حیُّونا حیُّونا، نحیّکم، فقال: «کَذَبوا إنّ الله عزّ و جلّ یقول: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ. لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کُنّا فاعِلِینَ. بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّٰا تَصِفُونَ»»(15). ثمّ قال: «ویل لِفُلانٍ مِما تَصِفُ رجل لم یَحْضُرِ المجلس».(16) یعنى: پرسیدم از حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) و گفتم: به درستی که بعضى گمان مى‌کنند که پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) رخصت داده در اینکه مرد بگوید: جِئْناکُمْ جِئْناکُمْ، حَیُّونا حَیُّونا، نحیّکم (یعنى در این عبارتْ حضرت رسول (صلى الله علیه و آله و سلم) رخصتِ غنا فرموده). حضرت امام (علیه السلام) فرمود که: دروغ مى‌گویند (یعنى حضرت رسالت پناه صلى الله علیه و آله و سلم ایشان را در باب غنا کردن رخصت نداده) و آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود که: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کُنّا فاعِلِینَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ» یعنى: حضرت حق تعالى مى‌فرماید که: ما آسمان‌ها و زمین را نیافریده‌ایم از جهت بازى و اگر ارادۀ لهو مى‌کردیم هرآینه نزد خود مى‌کردیم (یعنى نوعى مى‌کردیم که کسى را بر آن اطّلاعى نباشد).و بعضى در این آیه لهو را به ولد و زوجه تفسیر کرده‌اند و حالا آن ما نحن فیه نیست. بعد از آن مى‌فرماید حضرت الله تعالى که: بلکه ما که حضرت خداوندیم، مى‌زنیم خود را بر باطل همچنان که سنگى بر سر شخصى زنند که به نوعى سر او بشکند که به مغز سر او برسد (یعنى ما که حضرت خداوندیم به دلیلْ شبهات را باطل مى‌کنیم تا اثر از آن نماند و ویل از براى شماست به سبب آنچه مى‌گویید).و «ویل» کلمۀ عذاب است یا به معناى هلاک است یا وادى‌اى است در جهنّم یا اسم چاهى است در جهنّم. بعد از آن حضرت امام علیه السلام فرمود که: ویل از براى فلانى مهیّاست و آن مردى بود که در آن مجلس حاضر نبود.

حدیث دوازدهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی:محمّد بن یحیى، عن أحمدَ بنِ محمّدٍ، عن الحسینِ بن سعید، عن إبراهیم بن أبی البلاد، عن زید الشحّامِ، قال: قال أبو عبد الله (علیه السلام) : «بَیْتُ الغِناءِ لا تُؤْمنُ فیهِ الفَجِیعَةُ و لا تُجابُ فیه الدعْوَةُ و لا یَدْخُلُهُ المَلَکُ». (17) و این حدیث نیز از جملۀ احادیث صحیحه است. یعنى: حضرت امام (علیه السلام) فرمود که: خانه‌اى که در آنجا غنا کنند ایمن نیست از آنکه عذاب در آن نازل شود و در خانه‌اى که غنا کنند دعا در آن مستجاب نمى‌شود و مَلَک در آن خانه داخل نمى‌شود؛ و این حدیث صحیح هم مثل احادیث گذشته دلالت مى‌کند بر حرمت غنا مطلقاً، خواه در قرآن و خواه در غیر آن.

حدیث سیزدهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی: سهل، عن إبراهیمَ بن محمّد المدائنی، عمّن ذَکَرَهُ، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: سُئِل عن الغِناء و أنا حاضر، فقال: «لا تَدْخُلُوا بُیوتاً اللهُ مُعْرِض عَنْ أهْلها». (18) یعنى: پرسیدند از امامِ به حقّ ناطق جعفر بن محمد الصادق صلوات الله علیهما از غنا و من در خدمت آن حضرت حاضر بودم. پس آن حضرت فرمود که: داخل مشوید در خانه‌هایى که حضرت الله تعالى از اهل آن خانه‌ها اعراض مى‌کند (یعنى بر ایشان رحمت نمى‌کند)؛ و این حدیث شریف نیز دلالت مى‌کند بر حرمت غنا مطلقاً.

حدیث چهاردهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینیّ رحمة الله علیه فی الکافی: عنه، عن یاسر [الخادم]، عن أبی الحسن (علیه السلام)، قال: «مَنْ نَزَّهَ نَفْسَهُ عن الغِناء، فإنّ فی الجَنَّة شَجَرَةً یأمرُ اللهُ عزّ و جلّ الریاحَ أن تُحَرِّکَها؛ فَیَسْمَعَ لها صَوتاً لم یَسْمَعْ مثلَه؛ و من لم‌یتنزَّه عنه لم یَسْمَعْهُ» (19) یعنى: حضرت امام موسى علیه السلام فرمود که: هر کس خود را منزّه دارد از غنا در دارِ دنیا، پس به درستی که در بهشت درختى هست که امر مى‌کند حضرت حق تعالى بادها را تا حرکت دهند آن درخت را؛ پس مى‌شنود آن شخص از آنْ صدایى که هرگز مثل آن نشنیده باشد؛ و هر کس که منزّه ندارد خود را از غنا و خوانندگى، نمى‌شنود آن را.

حدیث پانزدهم:

قال ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینی رحمة الله علیه فی الکافی:علیّ بن محمّد، عن إبراهیم الأحمر، عن عبد الله بن سِنان، عن أبی عبد الله علیه السلام، قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: «اقْرَءوا القرآنَ بألحان العربِ و أصواتِها و إیّاکُم وَ لُحونَ أهلِ الفِسْقِ وَ أهْلِ الکتابَیْنِ؛ (20) فإنّهُ سَیَجی‌ءُ مِنْ بَعْدی أقوام یُرَجِّعُونَ القرآنَ تَرجیعَ الغِناءِ وَ النَوْحِ وَ الرّهبانیة؛ لا یَجُوزُ تراقیَهُمْ، قلوبُهُمْ مَقْلُوبَة وَ قلوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شأنُهُمْ. (21) ‌یعنى: بخوانید قرآن به الحانِ عرب، بدان که «الحان» جمعِ «لحن» است و لحن به معناى لغت آمده است همچنان که صاحب قاموس مى‌گوید که: «اللَحْنُ: اللُغَةُ» (22) بنابراین، معناى‌ حدیث این مى‌شود که: «بخوانید قرآن را به لغت عرب و به طریق ایشان»؛ یعنى اخراج حروف از مخارج نمایید و رعایت قواعد تجوید در کلام مجید بکنید و نوعى مکنید که قرآن از عربى بودن بیفتد؛ چه ظاهر است که اگر کسى اخراج حروف را از مخارج نکند اکثر کلمات قرآنى از عربى بودن مى‌افتد؛ مثلاً اگر کسى در سورۀ توحید کلمۀ «اللّهُ الصَّمَدُ» را به سین بخواند یا در سورۀ فاتحة الکتاب عبارت «الَّذِینَ» را به زاء بخواند کتاب خدا را غلط خوانده خواهد بود و آن را از عربى بودن انداخته خواهد بود و همچنین باقى قرآن. مجملًا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود که: بخوانید قرآن را به اصوات عرب یعنى به نوعى قرآن بخوانید که صداى شما شبیه صداى عربان باشد یعنى به روشى قرآن بخوانید که اگر کسى از شما قرآن بشنود، پندارد که شخصى از عرب قرآن مى‌خواند. بعد از آن، آن حضرت فرمود که:بر حذر باشید که قرآن را به الحان اهل فسق و به طریقِ یهود و نصارا بخوانید. بدان که همچنین که لحن به معناى «لغت» آمده، به معناى خوانندگى و غنا هم آمده یعنى بر حذر باشید که به طریقِ اهل فسق قرآن را بخوانید یعنى به طریقِ خوانندگى قرآن را مخوانید و بر حذر باشید که قرآن را به طریق یهود و به روش نصارا بخوانید، یعنى خوانندگى در قرآن مکنید؛ چه یهود و نصارا در تلاوت تورات و انجیل خوانندگى مى‌کنند؛ و در آخر حضرت رسالت پناه صلى الله علیه و آله و سلم فرمود که:به درستی که بعد از من جماعتى خواهند آمد که ترجیع خواهند کرد در قرآنْ ترجیعِ غنا و نوحه و رهبانیت (یعنى در قرآن خوانندگى خواهند کرد) ایشان جماعتى‌اند که قرآن از گردن‌های ایشان نمى‌گذرد (یعنى قرآن که مى‌خوانند به دل ایشان اثر‌ نمى‌کند).و این حرف حضرت رسالت صلى الله علیه و آله و سلم کنایه است از آنکه در دل ایشان از حکم قرآن و اطاعت صاحبِ آن، خبرى و اثرى نیست که اگر مى‌بود به آن عمل مى‌کردند و قرآن را به غنا نمى‌خواندند، از براى آنکه حضرت الله تعالى مردم را از غنا در قرآن مجید نهى فرموده. باز حضرت رسالت پناه صلى الله علیه و آله و سلم در مذمّت آن جماعت فرموده که:دل‌های ایشان برگشته است و همچنین دل‌های آن جماعتى که شأن ایشان را بزرگ دانند.

نکته

محلّ تعجّب است که بعضى این حدیث را در مباح بودن غنا در قرآن، بلکه در استحباب آنْ سندِ خود پنداشته‌اند، از این جهت که در لغت «لحن» به معناى «آواز خوش» آمده و آواز خوش به معناى غناست و غافل شده‌اند که هرگاه آواز خوش به معناى غنا باشد و بس، هرگاه در احادیث صحیحه حکم شده باشد که غنا حرام است مطلقاً و در بعضى دیگر از احادیث حکم شده باشد که غنا در قرآن حرام است همچون حدیثى که بعد از این مى‌آید إن شاء الله تعالى، و لحن به معناى لغت و به معناى غنا هر دو باشد، چرا حملِ لحن در اوّلِ حدیث به معناى غنا بکنند که مخالف احادیث صحیحه و اخبار صریحه شود و حال آنکه این حمل مخالف آیات صریحۀ قرآنى و اقوال علماى امامیه و اتّفاقِ طایفۀ شیعه رضوان الله علیهم اجمعین نیز باشد. دیگر آنکه اگر حمل لحن در اوّلِ حدیث به معناى غنا بشود، اوّلِ حدیث با آخرِ حدیث مخالف مى‌شود و آخر معنى همچنین خواهد بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفته باشد که: «غنا کنید در قرآن و بر حذر باشید از اینکه غنا کنید در قرآن و زود باشد که جماعتى بیایند که ایشان غنا کنند در قرآن» و آن جماعت را مذمت کند یا نفرین فرماید؛ و امثال این سخنان از امثال ما مردمان عجب است، پس چه احتمال دارد که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به همچون چیزى تکلّم فرماید! و اگر کسى حملِ لحنِ اوّل حدیث را به معنایى که ما گفتیم بکند، موافق آیات قرآنى و موافق احادیث صحیحه و غیر آن و موافق اتّفاق علماى امامیه خواهد بود و اوّلِ حدیث با آخرِ حدیث مخالف نخواهد بود، با آنکه آوازِ خوب اعم از غناست همچنان که در تحریرِ محلِ نزاع در فصل دویمِ این مختصر اشاره به آن شد؛ و همچنین آیات مذکوره و احادیث سابقه شاهد است بر صحّتِ حملى که ما کردیم و همچنین مؤیّد ماست حدیثى که محمد بن یعقوب کلینی علیه الرحمة در کتاب کافى بعد از ذکر سند مى‌فرماید که:عن أبی عبد الله علیه السلام قال: «أعْرِبِ القرآنَ، فإنّه عربیٌّ». (23) ‌یعنى: ظاهر ساز کلمات قرآن را و لحن مکن در قرآن. به درستی که قرآن به عربى نازل شده. حضرت الله تعالى همگان را از شرّ شیطان نگاه دارد.

حدیث شانزدهم:

قال علیُّ بن إبراهیم بن هاشم رحمة الله علیه فی تفسیره: عن [عبد الله] ابن عبّاس، قال: حَجَجْنا مع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم [حَجَّةَ الوِداع] فأخذَ بحلقةِ الکعبة، ثمّ أقْبَلَ عَلینا بوجهه، فقال: «أ لا أُخْبِرُکُمْ بأشراط الساعة؟» و کان أدنى الناس منه یومئذٍ سلمان فقال: بلى یا رسول الله. فقال: «إنّ من أشراط‌الساعةِ إضاعة الصَّلَواتِ و اتِّباعَ الشهَوات». (24) یعنى: ابن عباس گفت که: یا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم حجّة الوداع را به جاى آوردیم (و مراد از حجّة الوداع آن حجّى است که بعد از آن دیگر آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم حجّى نکرد و آن سالِ آخرِ حیاتِ آن حضرت بود). ابن عباس مى‌گوید که: پس آن حضرت حلقۀ درِ کعبه را به دست مبارک گرفت و روى مبارک به ما کرد. پس فرمود که: آیا خبر نکنم شما را به علامت‌های قیامت؟ و در آن روز سلمان فارسى رحمة الله علیه نزدیک‌ترین مردم بود به آن حضرت گفت: بلی‌ای رسول خدا ما را خبر کن. پس آن حضرت فرمود که: از علامت‌های قربِ قیامت یکى آن است که نمازها را ضایع کنند (یعنى مردم ترک نماز کنند یا ترک تحصیل مسائل نماز کنند یا نمازها را در اوّلِ وقت نکنند). دیگر آنکه مردم متابعت خواهش‌های خود کنند (یعنى آنچه خواهند، اگر چه بر خلاف شرع باشد، مرتکب آن شوند)؛ و این حدیث طولى دارد و در چند کتاب معتبر این خبر مذکور است و در میان‌های این حدیث حضرت رسول خدا محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم مى‌فرماید که: فعندها یکون أقوام یتَعلَّمُونَ الْقُرآنَ لِغیر [وَجْهِ] الله وَ یَتَّخِذُونَهُ مَزامِیرَ، وَ یکون أقوام یتفقَّهُونَ لغیر اللهِ و تکثر أولاد الزنى و یتَغنُّونَ بالقرآن. (25) پس نزد آن به هم رسند جماعتى که قرآن را یاد گیرند نه از براى‌ خدا، و فراگیرند قرآن را مزمارها (یعنى همچنان که ناى را مى‌نوازند، قرآن را بنوازند، کنایه از آنکه به نغمه و سروده قرآن را بخوانند) و به هم رسند جماعتى که طلب علم دین کنند نه از براى خدا بلکه از براى غرض‌های فاسد دنیا و بسیار شوند در آن وقت اولاد زنا. (و آن حضرت از براى تأکیدْ مرتبۀ دیگر خوانندگى کردن در قرآن را مذمّت فرمود که:) و یتَغَنُّونَ بالقُرآنِ، یعنى پس نزد آنها جمعى از مردمان غنا کنند در قرآنن. وهمچنین که مى‌بینى این حدیث نصّ صریح است در حرمت خوانندگى کردن در قرآن و دلیل است بر اینکه حدیث بیست و هفتم همان معنى دارد که ما گفتیم، نه آن که بعضى از مایلین به غنا فهمیده‌اند.

حدیث هفدهم:

قال الفاضل العادلُ مولانا أحمد الأردبیلیّ رضوان الله علیه فی تفسیر آیات أحکامه: و فی حدیثِ النبیّ (صلى الله علیه و آله و سلم) : «لا یَحِلُّ بَیْعُ المُغَنِّیاتِ، و لا شِراؤُهُنَّ، و لا التجارَةُ فیهنَّ، و لا أثمانُهُنَّ». (26) یعنى: رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود که: حلال نیست فروختن کنیزان مغنّیه و نه خریدن ایشان و نه تجارت کردن در ایشان و نه قیمت ایشان؛ و از این حدیث نیز نهایت حرمت غنا معلوم است و بعضى از آن حرف‌ها که‌ در حدیث نوزدهم مذکور شد در اینجا نیز جارى است.

حدیث هجدهم:

قال العالم العامل مولانا أحمد الأردبیلیّ أعلى الله مقامَه فی تفسیر آیات أحکامه: و عنه (علیه السلام) : «ما من رجلٍ یَرْفَعُ صَوْتَهُ بالغِناء إلّا بَعَثَ اللهُ علیه شَیْطانَیْنِ أحدهما على هذا المَنکِبِ، و الآخَرُ على هذا المَنْکِبِ. فلا یَزالانِ یَضْربانِهِ بأرجُلِهِما حتّى یکونَ هو الذی یَسْکُتُ». (27) یعنى: حضرت رسالت پناه صلى الله علیه و آله و سلم فرمود که: هیچ مردى صداى خود را به غنا کردن بلند نمى‌کند مگر اینکه مبعوث مى‌کند حضرت الله تعالى بر آن کس دو شیطان را؛ یکى از آن دو شیطان بر این دوشش سوار شود و آن شیطانِ دیگر بر دوش دیگرش و همیشه آن دو شیطان پاهاى خود را به او مى‌زنند تا وقتى که آن شخص از خوانندگى و غنا ساکت شود.

نکته

از دلایل سابقه و این حدیث مستفاد مى‌شود که کسى که در قرآن مجید غنا کند، مرکب شیطان مى‌شود و مشخّص است که فعلى که در آن فعل ثوابى باشد، کسى به سبب آنْ مستحقّ این نمى‌شود. پس مشخّص شد که حرفِ استحباب غنا در قرآن بلکه جواز آن هیچ صورت ندارد و چون بناى این مختصر بر ایجاز است از این جهت به ذکر باقى احادیث که از آن حرمت غنا کردن‌ مطلقاً، خواه در قرآن و خواه در غیر آن معلوم مى‌شود، مشغول نمى‌شویم و الّا در بسیارى از کتاب‌های معتبرِ علماى امامیه مثل کتاب امالی (28) و تفسیر على بن ابراهیم (29) و کتاب خصال (30) و غیر آن، احادیث کثیره در حرمت غنا مذکور است.

فصل دوم:

در قول فقهاى شیعه و علماى امامیه رضوان الله علیهم اجمعین در اینکه غنا حرام است مطلقاً خواه در قرآن و خواه در غیر آن بدان که غنایى که واقع مى‌شود از چند نوع بیرون نیست: اوّل آن غنایى که در مرثیۀ حضرت امام حسین صلوات الله علیه کرده شود. دویم آن غنایى است که از براى راندن شتر مى‌کنند که آن را حُداء مى‌گویند. سوم آن غنایى که زنان در عروسی‌ها کنند و سخنان باطل نگویند و مردان بر ایشان داخل نشوند و صداى خود را به بیگانگان نشنوانند. در این سه قسم از غنا کردن علماى امامیه رحمة الله علیهم اجمعین خلاف کرده‌اند؛ بعضى از علما این سه قسم را حرام مى‌دانند و بعضى جایز مى‌دانند و لیکن آیات قرآنى بعُمومِها و احادیث بسیار که بعضى از آن در این مختصر مذکور شد، تقویتِ قولِ اوّل مى‌کند و شکّى نیست در اینکه اجتناب نمودن از این سه قسم احوط است همچنان که مذهب بسیارى از علماى ماست. چهارم آن غنایى که از این سه قسم بیرون باشد خواه در قرآن کنند و خواه در غیر آن به عمل آورند؛ و در حرمت این قسم از غنا خلافى نیست در میان علماى ما چنانکه معلوم شود إن شاء الله تعالى. اکنون ذکر اقوال فقها در مسألۀ غنا مى‌شود تا کسى را در این باب شکّى نماند. پس بدان که از جملۀ اکابر علماى شیعه که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ جلیل‌القدر محمّد بن محمّد بن نعمان حارثى است رحمة الله علیه که مشهور است به شیخ مفید (31)، این شیخ بزرگوار، استادِ شیخ الطائفه است. شیخ طوسى در کتاب فهرست نقل مى‌کند از کمال علم او که «این شیخ عالى درجه نزدیک به دویست کتاب تصنیف کرده» (32) و دور مى‌نماید که کسى با این‌ تتبّعْ راه به مذهب ائمّۀ معصومین صلوات الله علیهم نَبَرد و غنایى که در قرآن مستحب باشد، حکم به حرمت آن کند و حال اینکه حضرت صاحب الأمر علیه السلام او را در توقیع خود برادر صالح خوانده باشد همچنان که شیخ طَبْرِسى علیه الرحمة در کتاب احتجاج نقل کرده و بعضى از عبارات توقیع آن حضرت که از براى شیخ مفید علیه الرحمة نوشته این است که: نَسَخْتُهُ للأخِ السدیدِ، وَ الوَلِیِ الرشیدِ، الشَّیْخِ المُفیدِ، أبی عبد اللهِ محمّد بنِ محمّدِ بن النُعمانِ أدامَ اللهُ إعزازَه. (33)یعنى: حضرت صاحب الأمر علیه السلام نوشت به شیخ مفید علیه الرحمة که: نوشتم این کتابت را از براى برادر سدید و دوست رشید شیخِ فایده رساننده ابى عبد الله محمّد بن محمّد بن النعمان که حضرت حق تعالى باقى بدارد اعزاز او را؛ و بعضى دیگر از عبارات آن توقیع این است که: سلام عَلَیْکَ أیُّهَا الوَلِیُّ المُخْلِصُ فِی الدِّینِ. (34) و در بعضى از نسخ به جاى عبارت «الوَلی»، لفظ «المولى» مذکور است و در معنى تفاوتى نیست. یعنى: حضرت صاحب صلوات الله علیه نوشت به شیخ مفید علیه الرحمة که: سلام بر تو باد اى ولىّ مخلص در دین؛ و در همین توقیع، حضرت صاحب الأمر علیه السلام چند جا کلمات دیگر مى‌فرماید که از آن هم رفعت شأن این بزرگوار ظاهر مى‌شود. (35) و دیگر آنکه در‌ غیبت کبرى از حضرت صاحب الأمر علیه السلام توقیع به غیر شیخ مفید به هیچ کس نیامده و این مرتبۀ بلند مخصوص همین شیخ ارجمند است؛ و شیخ طَبْرِسى علیه الرحمة توقیع دیگر هم نقل کرده که آن دلالت بر نهایت جلالت شیخ مفید رحمة الله علیه مى‌کند. (36) از جهت اختصار به این چند کلمه اقتصار شد.دیگر از جملۀ اجلّۀ علماى شیعه که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ الطائفه شیخ طوسى است علیه الرحمة که از اعاظم محدّثین و علماى شیعه است و تصانیف بسیار دارد و اگر کسى رجوع به بعضى از کتاب‌های فهرست کند، معلومش مى‌شود که عدد تصانیف او از عدد مصنّفات شیخ مفید علیه الرحمة کمتر نیست (37) و او را استاد الطائفه مى‌گویند و دو کتاب از چهار کتاب حدیث که مدار مذهب شیعه بر آن است از جمله تصنیفات اوست. این شیخ بزرگوار در کتاب نهایه در باب غنا مى‌فرماید که: کسبُ المُغنِّیاتِ وَ تَعْلِیمُ الغِناءِ (38)، حرام. (39) یعنى: چیزى که زنان مغنّیه از خوانندگى کردن کسب مى‌کنند حرام است و تعلیم کردن و یاد دادن غنا حرام است.

نکته اول

بدان که در میان علماى شیعه مشهور است که شیخ طوسى علیه الرحمة‌ در کتاب مذکور عمل به احادیث ضعیفه بسیار کرده است و این مؤیّدِ آن است که حدیثى چند ضعیف که بعضى، از آن خواسته‌اند که میل خود را به خوانندگى کردن و خوانندگى شنیدن ظاهر سازند و بیان فرمایند که غنا در قرآن مباح بلکه سنّت است، مخالف مذهب شیعه است که شیخ عالى درجه متوجّه آن نشده؛ و اینکه فرموده‌اند که کلام شیخ طَبْرِسى مشعر است به اینکه حرمت غنا در قرآن در میانِ متقدّمینِ علماى امامیه مشهور نبوده، به آنچه مذکور شد از قول شیخ مفید و شیخ طوسى علیهما الرحمة، ضعفش ظاهر مى‌شود؛ و این بسیار بعید است که شیخ طوسى علیه الرحمة با آنکه شاگرد شیخ مفید رضوان الله علیه باشد، در مسألۀ حرمت غنا در قرآن مخالفت به آن طور استادى کند که در مسائل حلال و حرام از حضرت خلیفة الرحمن صلوات الله علیه توقیعات به او آید و حکم کند به حرمت تعلیم کردن غنا مطلقاً؛ و اگر کسى کتاب شیخ مفید علیه الرحمة را ندیده باشد، قول شیخ طوسى علیه الرحمة از براى او مؤیّدى است در این باب، و زود باشد که در طىّ اقوال فقها این معنى از این واضح‌تر شود، إن شاء الله تعالی. دیگر از جملۀ بزرگان علماى شیعه رضوان الله علیهم اجمعین که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ ابو القاسم محقّق است علیه الرحمة که کمال احتیاط او در دین نزد مردم صاحب یقین معلوم است و او نیز تصانیف بسیار دارد؛ و از جمله چیزهایى که مشعر است به فضل و کمال او یکى آنکه استادِ علّامه حلّى است علیه الرحمة؛ و این شیخ عالى درجه در حرمت خوانندگى در کتاب شرائع الاسلام مى‌فرماید که: مَدُّ الصوتِ المُشْتَمِلِ عَلَى التَرجِیعِ الْمُطْرِبِ، یَفْسُقُ فاعلُهُ وَ تُرَدُّ شَهادَتُهُ سواء کان فی شِعْرٍ أو قُرآنٍ. (40) یعنى: مدِّ صوتى که مشتمل است بر ترجیع مطرب، (یعنى خوانندگى کردن) فاعلِ آن فاسق و مردود الشهادة است؛ خواه این خوانندگى در شعر باشد و خواه در قرآن.

نکته دوم

اگر کسى بر بعضى مصنَّفات این مرد دین‌دار مطّلع شود و نهایت احتیاط او را بفهمد، خواهد دانست که تا حرمت چیزى محقَّق نباشد مردى با آن احتیاط حکم به حرمت آن نخواهد کرد؛ و از جملۀ چیزهایى که مؤیّد این مطلب است یکى این است که هیچ کس از علماى شیعه در وقتى که حرمت غنا را ذکر مى‌کند نگفته که «على قولٍ» یا «على الأشهر» یا «على الأحوط» یا کلمۀ دیگر که دلالت کند به مباح بودن آن در قرآن یا به سنّت بودنِ آن در قرآن کسى از طایفۀ شیعه قایل بوده، بلکه به جاى آنْ بعضى از علما نقل اتّفاقِ طایفۀ امامیه کرده‌اند بر حرمت غنا. به هر حال همین شیخ صاحب کمال در کتاب نافع مى‌فرماید که: الخامس: الأعمال المحرَّمة، کعمل الصوَرِ المجسّمة، و الغِناء. (41) یعنى: پنجم از محرّماتْ عمل‌های حرام است همچون بت تراشیدن و امثال آن و خوانندگى کردن.

نکته سوم

به درستی که اینکه از یک کس قولى که نقل مى‌شود گاه هست که از دو کتاب یا بیشتر از آن ایراد مى‌شود، وجهش آن است که بدانى که مسألۀ غنا در قرآن مثل بعضى از مسائل نیست که بعضى از علما را در آن در کتابى رأیى‌ باشد و در کتاب دیگر اعتقاد دیگر؛ و این هم از براى خوانندگان مؤیّدى باشد که حرمت غنا کردن در قرآن از مسائل اتّفاقیه است. دیگر از جملۀ افاخم علماى شیعه رحمهم الله که حکم به حرمت غنا کرده علّامه حلّى است که به صلاح و فضلْ شهرۀ آفاق است و مشهور است که از نهایت احتیاطى که داشته سه مرتبه بیشترِ نمازهاى عمر خود را اعاده کرده و کمالش در علوم به مرتبه‌اى بوده که همچنین که از او نقل کرده‌اند بعد از فوتش تصانیفش را حساب مى‌کنند، به هر روزى از روزهاى عمرش از روز تولّد تا روز وفات هزار بیت تصنیف مى‌افتد که همه را خود کتابت کرده بود و این درجه نمى‌تواند که از براى کسى ثابت باشد مگر به تأیید خاصى از جانب حضرت حق سبحانه و تعالى؛ و غرض از نقل بعضى از حالات این بزرگواران آن است که بدانى که این‌ها از علما، جماعتى بوده‌اند که کمال دانایى داشته‌اند و تتبّع ایشان بیش از همه کس بوده. پس عجب باشد که این طور کسان با این فضل و کمال با وجود آنکه زمان ایشان به زمان معصوم بسیار نزدیک‌تر باشد از زمان ما و بعضى از ایشان چهارصد سال پیش از این بوده باشند و بعضى پانصد سال و بعضى بیشتر و به مذهب ائمّۀ معصومین علیهم السلام عارف‌تر باشند از ما، راه به مذهب شیعه نبرند و غنا کردن و خوانندگى نمودن که در قرآن سنّت باشد، حکم کنند که حرام است و بعد از آنکه از زمان پیغمبر ما صلى الله علیه و آله و سلم قریب به هزار و هشتاد و هفت سال بگذرد، ظاهر شود که خوانندگى در قرآن جایز یا مستحب است. حق تعالى همه را از خواب غفلت بیدار کند. به همه حال، جناب علّامه علیه الرحمة در باب غنا کردن در کتاب قواعد الاحکام مى‌فرماید که:الرابعُ: ما نَصَّ الشَّرْعُ على تَحْرِیمِهِ عَیْناً کَعَملِ الصوَر المجسَّمَةِ وَ الغِناء وَ تَعْلِیمِهِ و استماعِهِ وَ اجْرَةِ المُغَنِّیةِ. (42) یعنى: چهارم از محرمات آن است که نصّ کرده است شرع بر حرام بودن آن عیناً، همچو بت‌تراشى و امثال آن و خوانندگى کردن و تعلیم آن و شنیدن آن و مُزدى که زن خواننده از براى خوانندگى مى‌گیرد؛ و همچنین می‌فرمایند: وَ الغِناءُ حَرام یَفْسُقُ فاعِلُهُ، وَ هُوَ تَرجِیعُ الصَوْتِ وَ مَدُّهُ، وَ کَذا یَفْسُقُ سامِعُهُ قَصْداً سواء کانَ فی قرآنٍ أو شِعْرٍ. (43) یعنى: غنا حرام است. فاسق است فاعل غنا و این غنا، گردانیدنِ آواز است در حلق یا کشیدن آواز؛ و همچنین فاسق است کسى که غنا بشنود از روى عمد، خواه در قرآن غنا شود و خواه در شعر غنا شود.

نکته چهارم

اینکه علّامه علیه الرحمة در غنا یک جا ترجیع و اطراب را اعتبار کرده همچنان که در فصل اوّل اشاره به آن شد و بعد از این هم تصریح به آن خواهد شد و در اینجا اکتفا به قید ترجیع نموده، مؤیّد آن است که در پیش‌تر مذکور شد در تحریرِ محل نزاع در فصل دویم این مختصر؛ و همین عالم نِحریر در کتاب تحریر مى‌فرماید که: الغِناءُ حَرام وَ هُوَ مَدُّ الصَوْتِ الْمُشْتَملِ عَلى التَرجیعِ الْمُطْرِبِ یَفْسُقُ فاعِلُهُ وَ تُرَدُّ شَهادَتُهُ سواء کانَ فی قُرآنٍ أو شِعْرٍ. (44) ‌یعنى: غنا حرام است و آن عبارت است از مدّ صوتى که مشتمل‌ باشد بر ترجیع مطرب؛ فاعل آن فاسق و مردود الشهادة است، خواه آن غنا در قرآن باشد و خواه در شعر؛ و همین شیخ در کتاب ارشاد مى‌فرماید که: تُرَدُّ شَهادةُ اللاعِبِ بِآلاتِ القِمار ... وَ سامعُ الغِناء، و هُوَ مَدُّ الصوتِ الْمُشْتَمِلِ عَلَى التَرجیعِ الْمُطْرِبِ. (45) یعنى: مردود الشهادة است آن کس که قمار بازى کند ... و آن کس که غنا بشنود؛ و در کتاب نهج الحق و کشف الصدق در مذمّت مبتدعه مى‌فرماید که: عِبادَتُهُمْ الرقْصُ وَ التصفِیقُ وَ الغِناءُ. (46) یعنى: عبادت این جماعت رقص کردن و دست بر هم زدن و خوانندگى کردن است. دیگر از جملۀ اجلّۀ علماى امامیه رضوان الله علیهم اجمعین که حکم به حرمت غنا کرده شیخ شهید است علیه الرحمة که از فقهاى عظیم القدر شیعه است. در کتاب دروس در ضمنِ ذکرِ فُسّاق مى‌فرماید که: وَ المُغَنِّی بِمَدِّ صَوتِهِ الْمُطْرِبِ المُرَجِّعِ، وَ سامِعُهُ وَ إنْ کانَ فی قُرآنٍ، أو اعْتَقدَ إباحَتَهُ. (47) یعنى: فاسق است کسى که غنا مى‌کند و فاسق است آن کس‌ که غنا مى‌شنود و اگر چه در قرآن غنا واقع شود؛ و فاسق است کسى که غنا را مباح داند؛ و همین شیخ مبرور در متن لمعه مى‌فرماید که: وَ یَحْرُمُ عَمَلُ الصوَرِ المُجَسَّمَةِ، وَ الغِناءُ. (48) یعنى: حرام است بت ساختن و امثال آن و حرام است خوانندگی. دیگر از جملۀ اعاظم علماى امامیه رحمة الله علیهم که حکم به حرمت غنا کرده یکى ابن ادریس است علیه الرحمة که در کتاب سرائر در ضمن ذکر محرّمات مى‌فرماید که: وَ جَمیعُ ما یطرب من الأصوات، و الأغانی. (49) یعنى: حرام است جمیع صداهاى مطرب و جمیع سازها. دیگر از جملۀ علماى شیعه رحمهم الله تعالى که حکم به حرمت غنا کرده یکى محمد بن شجاع انصارى است که در کتاب معالم الدین فی فقه آل یس مى‌فرماید که: الخامسُ: ما هو محرّم فی نفسهِ کعملِ الصوَرِ المجسّمةِ وَ الغِناء وَ تعلیمه وَ تعلُّمه و استماعه. (50) یعنى: پنجم از محرّمات آن است که فى نفسه حرام است همچون بت تراشیدن و امثال آن و خوانندگى کردن و تعلیم دادن خوانندگى و تعلیم گرفتن خوانندگى و استماع آن. دیگر از جملۀ فحول امامیه رحمهم الله که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ شهید ثانى است که در کتاب شرح لمعه مى‌فرماید که: وَ هُوَ مَدُّ الصَوْتِ الْمُشْتَمِلُ عَلَى التَرجِیعِ المُطْرِبِ أوْ ما یُسَمّى فی العُرفِ غِناءً وَ إنْ لَمْ یُطْرِبْ سواء کانَ فی شِعْرٍ أوْ قُرآنٍ. (51) یعنى: غنا مدّ صوتِ مشتمل بر ترجیع مطرب است یا آن چیزى که آن را در عرف خوانندگى گویند، گو مطرب نباشد و آنچه گفتیم خواه در شعر باشد و خواه در قرآن که در اصل حرمت شریکند؛ و این عبارت اگر چه خالى نمى‌نماید از حکم به حرمت غنا امّا بعد از دیدنِ متن، حکمِ شیخِ مرحوم به حرمت غنا، واضح مى‌شود. دیگر از جملۀ اعاظم علماى شیعه رحمهم الله تعالى که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ صاحب کمال شیخ حسن بن على بن عبد العالى است که در کتاب عمدة المقال فی کفر أهل الضلال استدلال مى‌کند بر کفر سنّیان به اینکه ایشان قایل شده‌اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم غنا کننده را منع نکرده از غنا کردن، و ابى بکر را منع کرده که «چرا غنا کننده را منع مى‌کنى؟» و این عبارت آن شیخ عالى درجه است که مى‌گوید که سنّیان مى‌گویند که: إنّه أقَرَّ عائِشةَ على اللعبِ و جاریَتیْنِ على غِنائهما ناهیاً أبا بکرٍ حین زجرهما؛ و به مضمون این عبارت اشاره شد. دیگر از جملۀ اکابر علماى شیعه رحمة الله علیهم که حکم به حرمت غنا کرده یکى شیخ جعفر بن محمد دوریستى است علیه الرحمة که در کتاب‌ اعتقاد، طایفۀ مبتدعه را به آن سرزنش نموده و طعن زده به این عبارت که: وَ یَجْعَلُونَ التهلیلَ لأنفُسهم المزمارَ و یغنّون کالجَواری بالأشعار. یعنى: ساخته‌اند لا إله إلّا الله گفتن را از براى خود مزمار (یعنى همچنان که ناى را مى‌نوازند، آن جماعت لا إله إلّا الله را که بعضى از قرآن است مى‌نوازند، یعنى به غنا مى‌خوانند) بعد از آن مى‌گوید که: غنا مى‌کنند آن جماعت همچو کنیزان خواننده به شعرها. مجملًا شیخ طوسى علیه الرحمة که بعضى از اوصاف او مذکور شد در کتاب خلاف تصریح کرده که هیچ کس از علماى شیعه خلاف در حرمت غنا نکرده (52) وعلّامۀ حلّى علیه الرحمة نیز نقل اتّفاق نموده و ابن ادریس رحمه‌الله نیز تصریح به عدم خلاف کرده. این است مجمل قول فقهاى ما رحمة الله علیهم اجمعین در حرمت غنا. [آراى عالمان اهل سنّت در حرمت غنا] امّا از جملۀ علماى سنّى که مذمّت غنا کرده‌اند یکى ابن ابى الحدید است که در شرح نهج‌البلاغه مى‌گوید که: ما یُنْسَبُ إلى مُعاویة مِنْ شُرْبِ الْخَمْرِ سِرّاً لَم یَثْبُتْ، لاختلافِ أهلِ السیرةِ فیه إلّا أنّه لا خِلافَ فی أنّهُ کان یَسْتَمِعُ الْغِناءَ. (53) یعنى: آنچه نسبت مى‌دهند به معاویه که در پنهانى شراب مى‌خورد ثابت نیست از براى آنکه علما در آن خلاف کرده‌اند الّا اینکه معاویه غنا مى‌شنیده. پس به درستی که ابن ابى الحدیدِ سنّى معاویة بن ابى سفیان را که قاتل حضرت امام حسن صلوات الله علیه است طعن زده که غنا مى‌شنیده، پس چه صورت داشته باشد که تو قرآن را به غنا بخوانی. دیگر از جملۀ علماى سنّى که حکم به حرمت غنا کرده‌اند یکى صاحب کشّاف است که نقل او در ضمن آیۀ «وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ» (54) گذشت و در تحت تفسیر آیۀ کریمۀ «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ» (555) نز کلام او خالى از اشعارى در حرمت غنا نیست. (566) ‌یگر از جملۀ علماى سنّى که حکم به حرمت غنا کرده‌اند یکى امام ابو بکر طرطوشى است که در خطبۀ کتابى که در تحریم سَماع نوشته مى‌گوید که: بَلَغَنا أنَّ طائفةً مِنْ إخوانِنَا المُسْلِمینَ وَفَّقَنا اللهُ وَ إیّاهُمْ اسْتَزَلَّهُمُ الشیطانُ وَ اسْتَغْوى عُقُولَهُمْ فی حُبِّ الأغانی و اللّهوِ. (57) یعنى: به ما رسیده این خبر که طایفه‌اى از برادران مسلمان ما را شیطان فریب داده و عقول ایشان را گول زده در دوستى سازها‌ و لهو تا آنجا که مى‌گوید که و خالَفَتِ الفُقهاء وَ العُلماءَ وَ حَمَلةَ الدینِ. (58) یعنى: آن جماعت به سبب فریب شیطان مخالفت کرده‌اند با علما و فقها و حاملان دین؛ و بعد از خطبه مى‌گوید: أمّا الإمامُ مالک فإنّه نَهى عَنِ الغِناء و استماعِهِ و قالَ: «إذا اشترى جاریةً فَوَجَدَها مُغَنِّیَةً، کانَ له أن یَرُدَّها بالعیبِ». (59) یعنى: امام مالک (که یکى از ائمّۀ اربعۀ نواصب است) نهى کرده از غنا کردن و شنیدن خوانندگى و گفته است که: هرگاه مردى کنیزى را بخرد و بعد از آن بفهمد که آن کنیز خواننده است، آن مرد را مى‌رسد که به سبب این عیب کنیز را پس دهد؛ و بی فاصله مى‌گوید که: و کذا مذهب أهل الکوفة: سُفیان، و حَمّاد، و إبراهیم، و الشَّعْبی، و غیرهم، لا اختلافَ بینهم [فی ذلک] و لا نَعْلمُ خِلافاً أیضاً بینَ أهل البصرةِ فی المنعِ منه. (60) یعنى: و همچنین است مذهب اهل کوفه (یعنى: همچنان که مالک غنا را حرام مى‌داند، فقهاى کوفه نیز غنا را حرام مى‌دانند) و جمعى از فقهاى خود را مثل سفیان ثورى علیه‌ اللعنة و حمّاد و ابراهیم و شعبى را نام مى‌برد و مى‌گوید که: غیر ایشان هم از فقهاى کوفه، همه غنا را حرام مى‌دانند و خلافى نیست در میان ایشان در حرمت غنا. بعد از آن مى‌گوید که: نمى‌دانیم ما خلافى در این مسأله در میان فقهاى اهل بصره، نیز. پس نظر کن به این کلمات و ببین که علماى سنّى هم در باب غنا چه مى‌گویند و مى‌توان گفت که نزدیک به آن هست که اگر کسى قایل شود که غنا در قرآن مستحب است، انکارِ اجماعِ ملّتِ اسلام نموده؛ و در کتاب إغاثة اللَهفان از شافعى نقل مى‌کند که او (یعنى شافعى) در کتاب أدب القضاء در باب غنا مى‌گوید که: مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهُ فَهُوَ سَفیه، تُرَدُّ شَهادَتُهُ. (61) ‌یعنى: کسى که بسیار بشنود غنا را یا بسیار کند غنا را، پس آن کس سفیه است و مردود الشهادة است؛ و کلام طیبى در شرح مشکات مشعر است به حرمت غنا، و شیخ عزیز نسفى در کتاب تصفیة القلوب مذمت جمعى از صوفیه که به خوانندگى مشغول مى‌شوند و دیگر عمل‌ها مى‌کنند به این عبارت کرده که:افتخار ایشان به آشنایى ظَلَمه و مباهات ایشان به تحصیل خرقه و لقمه تا آنجا که مى‌گوید که عادت ایشان وقاحت و بى‌حیایى و عبادت ایشان خوانندگى و نغمه‌سرایی؛ و بعضى دیگر از سنّیان خوانندگى را مکروه مى‌دانند و بعضى دیگر از‌ ایشان از این هم تمادى نموده‌اند و قایل شده‌اند که خوانندگى کردن حلال است هیچ کس از سنّیان به استحباب

نتیجه گیری:

بعد از مشخص شدن معنای غنا در مورد حکم غنا به این نتیجه رسیدم که هیچ اختلافی نیست بین فرق شیعه که غنا از دیدگاه شارع حرام است و این مطلب را با آوردن احادیث نورانی اهل بیت که در این مختصر حدود 20 حدیث شد ولی آنچه باعث اختلاف است ماهیت غنا است و نه حکم غنا! که مشخص کردیم ماهیت غنا از دیدگاه شیعه همان صوت همراه با ترجیع و طرب است؛ و سپس در مورد تحسین صوت که در بعضی از تعابیر به عنوان خوب او از خواندن و در بعضی دیگر به عنوان تشبه به ارباب فجور شده بود بحث به عمل آمد و اثبات کردیم معنای ان اینست که همانند ارباب فجور خوانندگی شود که این عمل حرام بوده است و صورت اول به معنای خوب خواندن از مصادیق ان نمی‌شود مانند کسی که در ابتدا صدای خوبی ندارد و با تمرین کردن صدای خوبی پیدا می‌کند و در فصل دوم این مقاله به بررسی تفصیلی اقوال علماء در زمینه غنا پرداختیم و دیدگاه انها را در مورد غنا به طور کلی بیان نمودیم و به اثبات رساندیم که این مطلب تقریباً بین علمای تشیع به صورت اجماعی درآمده وقاطبه علمای شیعه قول به حرمت غنا دارند؛ و تخصیص به غیر قران هم ندارد بلکه در قران هم غنا حرام است.

پی‌نوشت‌ها:

1.عیون أخبار الرضا، ج 2، ص 14، باب 30 فیما جاء عن الرضا علیه السلام من الأخبار المنثورة، ح 32؛ اختیار معرفة الرجال، ص 500 501، ح 958.
2.الکافی، ج 6، ص 435، باب الغناء، ح 25.
3.همان، ح 23.
4.سورۀ اسراء (17) : 36.
5. کافى: وَ سَلْ ما بدا لَک.
6.الکافی، ج 6، ص 432، باب الغناء، ح 10.
7.التهذیب، ج 1، ص 116، باب الأغسال المفترضات و المسنونات، ح 304؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 80، باب الأغسال، ح 6.
8.الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 5؛ التهذیب، ج 6، ص 356، ح 1018. در تهذیب، این حدیث از سعید بن محمد الطاطرى، بى‌واسطۀ پدرش نقل شده است.
9.الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 2.
10.کافى: أن نبیعَ و نحملَ.
11.الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 7.
12.الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 4؛ التهذیب، ج 6، ص
357، ح 1019.
13.الکافی، ج 5، ص 120، باب کسب المغنّیة و شرائها، ح 6.
14.الکافی، ج 6، ص 431، باب الغناء، ح 3.
15.انبیاء (21) : 16 18.
16.الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 12.
17.الکافی، ج 6، ص 433، باب الغناء، ح 15.
18.الکافی، ج 6، ص 434، باب الغناء، ح 18.
19.همان، ح 19.
20.در کافى» أهل الکبائر» آمده است.
21.الکافی، ج 2، ص 614، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 3.
22. القاموس المحیط، ص 1587، «لحن».
23.الکافی، ج 2، ص 615، باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن، ح 5.
24.تفسیر القمی، ج 2، ص 303 304، ذیل آیۀ 18 سورۀ محمّد صلى الله علیه و آله و سلم (47).
25.همان، ص 306.
26.زبدة البیان فی أحکام القرآن، ص 413، کتاب المکاسب، فی أشیاء یحرم التکسّب بها؛ الکشاف، ج 3، ص 490، ذیل آیۀ 6 سورۀ لقمان (31).
27.زبدة البیان، همان؛ الکشّاف، همان، ص 490 491.
28.الأمالی، للطوسی، ص 294، المجلس الحادی عشر، ح 575/ 22: و بإسناده، فی قوله «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثٰانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» قال: «الرجسُ: الشطرنجُ و قول الزور: الغناء»؛ و الأمالی، ص 720 721، المجلس الثالث و الأربعون، ح 1519/ 3.
29. تفسیر القمی، ج 2، ص 306، ذیل آیه 18 سورۀ محمّد صلى الله علیه و آله و سلم (47).
30.الخصال، ج 1، ص 24: «الغِناء یورثُ النِفاقَ و یعقّب الفقرَ».
31.المقنعة، ص 587، 588، باب المکاسب: «عمل العیدان و الطنابیر و سائر الملاهی محرم، و التجارة فیه محظورة ... و کسبُ المُغنّیات حرام، و تعلّم ذلک و تعلیمه محظور فی شرع الإسلام، و کسبُ النوائح بالباطل حرام».
32.الفهرست، ص 185، ش 696.
33. الاحتجاج، ج 2، ص 318، 322.
34.الاحتجاج، ج 2، ص 322.
35.همان، ص 318، 322 324.
36.همان، ص 324 325.
37. شیخ طوسى خود در کتاب الفهرست (ص 159 161، ش 699) 42 عنوان از تألیفاتش را نام برده و شیخ آقا بزرگ تهرانى در زندگینامۀ شیخ طوسى (ص 17 50) 47 عنوان از تألیفات شیخ را معرّفى کرده است.
38.النهایة: «تعلّم الغناء».
39.النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوى، ص 365، کتاب المکاسب، باب المکاسب المحظورة و المکروهة و المباحة.
40.شرائع الإسلام، ج 4، ص 913، کتاب الشهادات، فی صفات الشهود.
41.المختصر النافع، ص 140، کتاب التجارة، الفصل الأوّل فیما یُکتسب به.
42.قواعد الأحکام، ج 1، ص 120.
43.همان، ج 2، ص 236.
44.تحریر الأحکام، ج 2، ص 209، کتاب الشهادات، فی صفات الشاهد.
45.إرشاد الأذهان، ج 2، ص 156، کتاب القضاء، المقصد الخامس فی الشهادات، المطلب الأوّل فی الصفات.
46.نهج الحق و کشف الصدق، ص 58 مصحح کتاب، در حاشیه منابع ذیل را براى این کلام علّامه ذکر کرده است: مناقب العارفین للأفلاکى؛ اسرار التوحید، ص 186؛ الأنوار فی کشف الأسرار؛ المجلد الثانی من إحیاء العلوم للغزالی.
47.الدروس الشرعیة، ج 2، ص 126، کتاب الشهادات.
48.اللمعة، کتاب المتاجر، ص 103.
49.السرائر، ج 2، ص 215، کتاب المکاسب، باب ضروب المکاسب.
50. معالم الدین فی فقه آل یس، نسخۀ خطى شمارۀ 399 کتابخانۀ آیة الله مرعشى، ورق 61 ب.
51.الروضة البهیة، ج 1، ص 273.
52.الخلاف، ج 6، ص 305 306، کتاب الشهادات، فی أنّ المُغَنّی فاسق، مسأله 54: الغِناءُ محرَّم یفسُقُ فاعلُه و تُرَدُّ شهادته ... دلیلنا إجماع الفرقة و أخبارهم.
53.شرح نهج‌البلاغه، ج 16، ص 161: «... و نَقَلَ الناسُ عنه فی کتب السیرة أنّه کان یشربُ الخمر فی أیّام عثمان فی الشام، و أمّا بعد وفاة أمیر المؤمنین و استقرار الأمر له فقد اختلف فیه، فقیل: إنّه شَرِب الخمر فی سترٍ، و قیل إنّه لم یشربه، و لا خلاف فی أنّه سمع الغناءَ و طرب علیه.
54.نجم (53) : 61؛ الکشّاف، ج 4، ص 430.
55.آل عمران (3) : 31.
56.الکشاف، ج 1، ص 353.
57.إغاثة اللهفان، ج 1، ص 226، به نقل از کتاب ابو بکر الطرطوشی در تحریم سماع.
58.همان.
59.همان، ص 226 227.
60.همان، ص 227.
61.إغاثة اللَهْفان، ج 1، ص 227، الباب الثالث عشر فی مکائد الشیطان التی یکید بها بنی آدم.

فهرست منابع:
1.طوسی، ابوجعفر، خلاف، دفتر انتشارات اسلامی،1407 ه ق، چاپ او، ق، قم
2.حمیری، عبدالله، قرب الاسناد،1413، موسسه آل البیت (ع)، چاپ او، ق، قم
3.قرشی، علی اکبر، قاموس، دارالکتب الاسلامیه،1412، چاپ ششم، تهران
4.جوهری، اسماعیل، الصحاح،1410 ه ق، دارالعلم الملابین، چاپ اول، لبنان
5.طوسی، ابوجعفر، النهایه، دارالکتب العربیه،1400 ه ق، بیروت، چاپ دوم
6.حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم، دارالفکر المعاصر،1430 ه ق، چاپ اول، لبنان
7.عاملی، شهید ثانی، روضه البهیه،1410 ه ق، چاپ اول، کتاب‌فروشی داوری، تهران
8.طبسی، ابو صلاح، الکافی، کتابخانه امیرالمؤمنین، چاپ اول، اصفهان،1403 ه ق
9.قمی، صدوق، محمد بن علی، من لایحضر،1413 ه ق، جامعه مدرسین حوزه قم، چاپ دوم
10.طوسی، ابوجعفر، تهذیب، دارالکتب الاسلامیه،1407، تهران
11.حلی، ابن ادریس، محمد بن منصور، سرائر، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1417 ه ق
12.حلی، شمس الدین، معالم الدین، موسسه امام صادق، چاپ اول، قم،1434 ه ق
13.عاملی، شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشرعیه، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1417 ه ق
14.حلی، حسن بن یوسف، تحریر الاحکام، موسسه امام صادق، قم،1420 ه ق
15.حلی، حسن بن یوسف، ارشادالاذهان، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1410 ه ق
16.حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1413 ه ق
17.حلی، نجم الدین، مختصرالنافع، موسسه مطبوعات الدینییه، قم،1418 ه ق
18.حلی، جعفر بن حسن، شرایع، موسسه اسماعیلییان، قم،1408
19.طوسی، ابوجعفر، فهرست، مکتبه الرضوییه، نجف اشرف، عراق
20.طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نشر مرتضی، مشهد، ایران،1403 ه ق



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.