(با توجه به آراء ملا عبدالرزاق کاشانی)
چکیده:
در این مقاله پس از مقدمه ای بر تفسیر و تأویل، به معرفی و توضیح این دو اصطلاح کلیدی، تبیین جایگاه هر کدام و نیز وجوه اشتراک و افتراق آنها پرداخته و در ادامه به سیر اجمالی تأویل نگاری، نحله های تأویلی و تفاوت های آنها با یکدیگر و سپس به نام های دیگر حوزه ی تأویل نگاری مانند اشاره، فهم، استنباط، تفسیر، تلقی و مس، کشف و غیره پرداخته و از این میان اصطلاح «تأویل عرفانی» را به عنوان تعریفی جامع و مانع برگزیده ایم. پس از آن مبانی تأویل عرفانی را در پنج بخش: مبانی عمومی (قرآن و حدیث)، جامعه شناختی، زبان شناختی و مبانی نظری و عملی پی گرفته و در ادامه نیز به تأئید این مبانی توسط کاشانی و ارائه ملاک های تأویل عرفانی توسط ایشان اشاره شده است.
واژه های کلیدی:مبانی، تأویل، تفسیر، عرفانی
مقدمه
حمد و سپاس دادار جهان راست که آدمیان را به نور علم و عرفان بیاراست.همچنانکه می دانیم زیربنای اولیه تفسیر و تأویل با سؤالات اصحاب از حضرت رسول اکرم (ص)شکل گرفت و در پی آن افرادی از صحابه به تفسیر و تبیین آیات الاهی شهره شدند. این امر بوسیله احادیث نبوی در میان تابعان پی گیری شده و رفته رفته با پدید آمدن فرق و نحله های مختلف هر کدام از آنها نیز به تفسیر و تأویل آموزه های قرآنی بر اساس دیدگاه های خود دست زدند. که عرفا و متصوفه نیز در این میان بی نصیب نبوده اند. آنان، برخلاف دیگران، تنها راه دریافت حقایق قرآنی را تزکیه و تصفیه باطن برشمرده و بنیان گذار شیوه ای نوین در توضیح آیات الاهی گردیدند. این پدیده نو «تأویل عرفانی» نام دارد و به بیان ساده «عروج از لفظ به معنی و شرح معانی و
اسرار باطنی و درونی قرآن بر اساس تناسب روحی است.» که این امر در عروج از قوس صعود صورت گرفته و طور ماورای – نه مخالف – تفسیر یا همان «شرح معانی قرآن بر پایه ظاهر کلامی آیات» می باشد.
به تعریف دیگر، تأویل همان «تطبیق عوالم سه گانه آفاقی، انفسی و تدوینی حق تعالی، براساس تصفیه باطنی است».
بر همین اساس عرفا به فراخور حال خویش، به شرح معانی باطنی قرآن دست زده و با توجه به محدودیت های اجتماعی ناشی از بار معنایی منفی اصطلاح «تأویل» با واژگانی چون «استنباط»، «اشاره»، «فهم»، «کشف» و غیره از آن نام برده اند. که به عنوان نمونه می توان به تفسیر سهل تستری، حقایق التفسیر سلمی، لطائف الأشارات قشیری، تأویلات نجمیه نجم الدین رازی، عرائس البیان روزبهان بقلی و تأویلات ملاعبدالرزاق کاشانی(که متأسفانه با وجود دلایل روشن در این زمینه باز هم ناشران عرب به خاطر سودجوئی های خود از درج نام ملاعبدالرزاق خودداری کرده و آن را به نام ابن عربی چاپ می کنند.)اشاره کرد.
که در این میان واژه تأویل از جایگاه ویژه ای برخوردار است، و در صورت تبیین جایگاه آن می توان به نقش انکار ناپذیرش در تمامی حوزه های باطنی، اجتماعی، تربیتی، اخلاقی و غیره دست یافت. تأویل صحیح-آن گونه که در روایات به آن اشاره شده-دارای دو بعد اصلی است: تأویل حقایق باطنی و تأویل مسائل اجتماعی (مسائل عصری)، بعد نخست تأویل دارای اثرات اخلاقی، تربیتی و سلوکی فراوانی می باشد. چرا که به هر میزان انسان خود را از پلیدی ها پاک گرداند، به همان اندازه دریافتگر حقایق الاهی گشته و از مرتبه وجودی بالاتر برخوردار خواهد شد. در تأویل اجتماعی نیز نکته مهم دیگری رخ می نماید و آن اینکه انسان را به درک پدیده های عصر و زمان خود سوق داده و اصطلاحاً انسان را فرزند زمان خویش می سازد.
و در اینجاست که نقش امام و ویژگی های آن به عنوان تأویلگر حقیقی عصر خویش جلوه گر می گردد. چرا که فقط امام معصوم است که با جمع میان این دو بعد، انسان را از عقبه های پر پیچ و خم سلوک باطنی و درک مسائل عصری گذرانده و با دو بال تأویل باطنی و اجتماعی به بلندای خلیفة الاهی رهنمون می سازد. امامان معصوم، نه چون متصوفه رسمی، فقط به اسرار درونی قرآن و سلوک أنفسی آن پرداخته و از مسائل اجتماعی آن تأکید ورزیده و از درک اسرار درونی آن غافل می شوند. بلکه با شناخت جامعی از انسان، بر هر دو بعد او صحه گذاشته و در صدد فراهم آوردن مقدمات به فعلیت رساندن استعدادهای باطنی و اجتماعی او بر می آیند. و فقط با این تعبیر است که
آن همه تأکید برخلاف ظاهری – در کنار خلافت باطنی – معنی می یابد. چرا که انسان مورد نظر اسلام، انسان کاملی است که به صورت متعادل این دو بعد را در وجود خویش متبلور ساخته و از هرگونه افراط و تفریط، در این زمینه دوری جسته است. پس وظیفه امام نیز در این میان حفظ تعادل در رشد استعدادهای هر دو بعد او می باشد. و این امر فقط با بسط عدالت اجتماعی – در کنار عدالت فردی – و از رهگذر خلافت ظاهری – در کنار خلافت باطنی – میسر است.
آنان همانند طبیبانی حاذق به درمان این مرض فراگیر پرداخته و در مقابل زیاده روی های زهد مآبانه صوفیه، بر بعد اجتماعی انسان تأکید و در مقابل لاابالیگری های روشنفکرانه گروه دیگر بر بعد عرفانی و باطنی اسلام پافشاری نموده اند. حال در اینجا به توضیح این واژه کلیدی و تفاوت های آن با تفسیر می پردازیم.
تفسیر در لغت
لغت شناسان در اینکه ریشه کلمه تفسیر از ماده (فَسر)است یا (سَفر)، اختلاف دارند. «فسر» -چنان که در لسان العرب آمده است – نگاه کردن طبیب به آب را گویند و تفسرة همان ادراری است که بیماری را از آن تشخیص می دهند یعنی پزشکان با دقت در آن بیماری را می شناسند. در ماده (سفر)نیز به معانی متعددی بر می خوریم که محور همگی «انتقال و گذشتن» است. و از این معنا مفهوم کشف و ظهور زائیده می شود و به این دلیل سَفَر را سَفَر گویند، که پرده از چهره مسافران و خلقیات نهان ایشان بر می دارد. (ابوزید، نصر حامد، مفهوم النص، ترجمه:مرتضی کریمی نیا، طرح نو، تهران، 1382، ص371)بنابراین اشتقاق کلمه تفسیر از ماده (فَسر)یا (سَفر)یکسان است. چه معانی این هر دو در نهایت یکی است: یافتن و آشکار کردن امر مخفی به کمک واسطه ای که نشانگر و راهنمایی برای مفسر به شمار می آید. (همان منبع، ص373)
علامه طبرسی نیز در جمع این دو قول اضافه کرده اند: تفسیر از ریشه «فسر» است که در اشتقاق کبیر خود، مقلوب از «سفر» و به معنای کشف و پرده برداشتن است. در لسان العرب نیز فسر به معنای «بیان» آمده و مقصود از تفسیر را کشف مراد از لفظ مشکل دانسته است و فسر بر اساس آنچه فراهیدی درالعین آورده برای تبیین و توضیح به کار گرفته می شود.
خلاصه آنکه تفسیر در لغت به معنی کشف و اظهار، پرده برداشتن، تبیین و توضیح و بیان مراد از لفظ مشکل می باشد.
تفسیر در اصطلاح
به طور کلی با توجه به تعاریفی که از تفسیر – در اصطلاح خاص – صورت گرفته می توان آنها را به دو دسته مختلف تقسیم کرد.1-تعاریفی که بیشتر به توضیح الفاظ و روشن کردن مفهوم آن می پردازد.
سید شریف جرجانی در تعریفات تفسیر را – در شرع – این گونه تعریف کرده اند: «توضیح معنی آیه، شأن نزول آیه، قصه آیه، سببی که موجب آن نازل شده، با لفظی که به طور روشن و آشکار بر آن دلالت کند.»
حاجی خلیفه نیز در کشف الظنون این گونه می نگارند «تفسیر علمی است که از معنی نظم قرآن (ارتباط آیات با یکدیگر)بر حسب طاقت بشری و به حسب آنچه قواعد عربیت اقتضاء دارد، بحث می کند.»
جلال الدین سیوطی نیز تفسیر را این گونه تعریف می کنند: «تفسیر علم شأن نزول و دانستن مکی و مدنی و محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید، مجمل و مبین، حلال و حرام، وعده و وعید، امر و نهی و... آیات قرآنی است.»
2-دسته دوم تعاریفی است که از این نیز فراتر رفته و تفسیر را عهده دار کشف معانی و بیان مراد الاهی دانسته اند. تهاونی به نقل از راغب در مورد علم تفسیر چنین می گوید: «تفسیر، در عرف عالمان، کشف معانی قرآنی و بیان مراد آن است اعم از اینکه بر حسب لفظ مشکل باشد یا نباشد، یا به حسب معانی آن ظاهر و یا غیر ظاهر باشد»
مرحوم علامه طباطبائی بر این باور است که: «تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و معانی آن است»
و زرقانی نیز در مناهل العرفان تعریف کاملتری از تعریف ارائه می دهند: «تفسیر دانشی است که در آن از قرآن مجید از حدیث دلالتش بر مراد خداوند به اندازه طاقت بشری بحث و تحقیق می شود.»
خلاصه اینکه براساس آنچه در معنی اصطلاحی تفسیر گفته شد می توان نتیجه گرفت که تفسیر عهده دار تبیین و توضیح کلام خداوند است. کوششی است برای رفع اجمال و ابهام و گشودن گره های لفظی و معانی قرآن، به این معنا که تفسیر شامل لفظ و معنا خواهد شد. تفسیر لفظی، بیان معنی لغوی الفاظ و واژه شناسی آن است و تفسیر معنا تعیین مصداق خارجی آن معنا می باشد. (قاسم پور، محسن، پژوهشی در جریان شناسی تفسیر عرفانی، مؤسسه فرهنگی هنری ثمین، تهران، 1381، ص 9 الی 12 با تصرف و تلخیص)
البته باید افزود که تفسیر در اصطلاح عام به تأویل نیز اطلاق می شود. همچنانکه جناب ابن عربی در فتوحات به آن اشاره کرده اند. (ابن عربی، محمدبن علی، الفتوحات
المکیة، دار صادر، بیروت، بی تا، ج2، ص 279)
تأویل در لغت
کلمه تأویل از ماده (أول)بوده که به معنای رجوع و بازگشت است که در ذیل به مسیر تاریخی آن می پردازیم: ازهری (م310ه.ق)در تهذیب اللغة بعد از اینکه أول را به معنی رجوع آورده، به معنای دیگر آن یعنی سیاست و تأدیب کردن پرداخته است (و آل یؤوله و ایالة)ابن فارس (م 390 ه.ق)نیز در مقاییس اللغة، بعد از اینکه تأویل را از ماده أول به معنای بازگشت می داند، آورده است:أول دارای دو اصل است 1-ابتدای امر، که واژه أول به معنای ابتدا از این اصل است 2-انتهای امر و تأویل کلام که به معنای عاقبت و سرانجام است. جوهری (م393 ه.ق)در صحاح می نویسد: آل یعنی رجع(برگشت)«والتأویل تفسیر ما یؤول ألیه الشییء: تأویل تفسیر سرانجام و عاقبت شییء است» و علامه راغب اصفهانی (م425 ه.ق)بعد از اینکه تأویل را از أول به معنای رجوع به اصل می داند در ادامه اضافه می کند که: «تأویل، برگرداندن شییء به غایتی است که از آن اراده شده است، چه قول باشد و چه فعل»، و ابن اثیر (م606 ه.ق)در نهایه بعد از ذکر معنای رجوع برای أول می نویسد: «مراد از تأویل برگرداندن ظاهر لفظ از معنای اصلی است به معنای دیگری که دلیلی بر آن قائم است و اگر آن دلیل نباشد، نباید از معنای ظاهری لفظ دست کشید.» ابن منظور (م711 ه.ق)نیز پس از بیان آنچه ازهری، ابن فارس، جوهری و ابن اثیر آورده اند می نویسد: از ابوالعباس احمدبن یحیی درباره تأویل سؤال شد وی گفت واژه های تأویل، معنی و تفسیر یکی هستند: سپس می افزایند: «أول الکلام و تأوّله»یعنی «دبّره و فسّره: آن را تدبیر و تفسیر کرد» زبیدی (1205)نیز در تاریخ العروس می نویسد «أوّله الیه تأویله: یعنی آن را تفسیر کرد» (شاکر، محمد کاظم، روش های تأویل قرآن، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1376، ص 23 و 24 و 25 با تصرف و تلخیص)باید افزود که اخیراً روشنفکران عرب نیز با تکیه بر حرکت ذهنی دانستن تأویل به تعریفی جدید از آن دست زده اند که در راستای تعاریف قبلی است. «تأویل عبارت است از حرکت شییء یا پدیده ای یا در جهت بازگشت به اصل و ریشه اش، یا در جهت رسیدن به غایت و عاقبت آن، همراه با تدبیر و مراقبت از آن، اما این حرکت مادی نیست بلکه حرکتی ذهنی و عقلی در فهم پدیده هاست.» (ابوزید، نصر حامد، مفهوم النص، همان منبع، ص382)خلاصه اینکه تأویل در لغت به سه معنا به کار می رود.1-مرجع، مصیر و عاقبت کار: که اکثر لغت شناسان به این معنی اشاره کرده اند.
2-تفسیر و تدبیر بیان: که ابن منظور، جوهری و زیبدی به آن اشاره کرده اند.
3-انتقال از معنای ظاهری لفظ به معنای غیر ظاهر: که توسط اصولیین و متکلمان
وضع شده و متأسفانه در اثر استعمال زیاد آن توسط متکلمان و اصولیین به اندازه ای شایع شده که ذهن انسان به محض شنیدن واژه تأویل به این معنا متبادر شده، و وقتی از جریان های تأویلی نام برده می شود، مراد آنهائی است که معانی قرآن را برخلاف –نه ماورای-ظاهر آن حمل می کنند. این هر سه معنی را می توان به یک اصل برگرداند و آن برگشت دیگر معانی به معنای نخست است. به عبارت دیگر اصل واحد در معنای تأویل همان رجوع است، یا به اعتبار تقدم و سرآغاز بودن و یا به اعتبار نهایت و سرانجام بودن (فعل)و یا به لحاظ حقیقت و مراد بودن (قول). (مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1360، ج1، ص176)
تأویل در اصطلاح
واژه تأویل به فراخور جایگاه استفاده آن به معانی مختلف به کار رفته است.1-تفسیر و مراد متکلم از کلام: این معنا نزد قدمای مفسران شایع است مثلاً مجاهد در تفسیرش آورده «ان العلماء یعلمون تأویله» (ای تفسیر القرآن)که در نظر ایشان تأویل و تفسیر به یک معنا به کار رفته است. (قاسم پور، محسن، پژوهشی در جهان شناسی تفسیر عرفانی، همان منبع، ص15)برخی مفسران –مانند طبری-نیز به طور مکرر به جای کلمه تفسیر، تأویل استعمال کرده اند. (شاکر، محمد کاظم، روش های تأویل قرآن، همان منبع، ص30)
2-توجیه آیات متشابه بر وجه صحیح آن: به این معنی که وقتی کلام یا عملی متشابه باشد. آن کلام و عمل شبهه برانگیز می شود حال اگر کسی آنها را بر وجه صحیحی حمل کند، به طوریکه منشأ شک و شبهه را از آنها بزداید. آنها را تأویل کرده، مانند توجیهی که حضرت خضر درباره اعمالش نمود. که تأویل آنها به شمار می آید. (معرفت، محمد هادی، التمهید فی علوم القرآن، موسسة النشر الاسلامی، قم، 1416، ص 28 تا 30)
3-معنای مخالف با ظاهر لفظ: این معنی در میان متأخران شایع است. همانند تأویل تسبیح کائنات توسط معتزله.
4-معنای باطنی لفظ که در طول معنای ظاهر در آن قرار دارد: و لذا با معنای ظاهر مخالف نیست. همانند مثالی که سید شریف جرجانی در مورد آیه شریفه «یخرج الحی من المیت» به کار می برد، که اگر به مفهوم خارج نمودن مؤمن از کافر و یا عالم از جاهل حمل شود تأویل است. (راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، دارالقلم، بیروت، 1425، ص33)
5-تأویل قرآن عبارت است از «حقایق خارجی که آیات قرآن در معارف، شرایع و سایر بیاناتش بدان مستند است (طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن،
مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1393، ج3، ص53) و به عبارت دیگر تأویل قرآن حقیقت واقعی است که مستند تمام بیانات قرآن اعم از حکم، موعظه یا حکمت و نیز محکم ومتشابه است (همان منبع، 3، ص54)یعنی جمیع آیات قرآنی دارای تأویل است(همان منبع، ج10، ص66)این نظر بسیار به نظر عرفا نزدیک است.
6-تأویل از نظر عرفا عبارت است از تطبیق بین دو کتاب قرآنی جمعی و آفاقی تفصیلی، یعنی تطبیق حروف و کلمات و آیات کتاب قرآنی با حروف و کلمات و آیات کتاب آفاقی (آملی، سید حیدر، المحیط الأعظم و البحر الخضم، تحقیق: محسن موسوی تبریزی، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1414، ص240)که این امر به واسطه تصفیه باطنی صورت می گیرد. (این تعریفی است که عارف شهیر شیعی جناب سید حیدر آملی از تأویل ارائه داده اند.)
7-اخیراً نیز برخی از روشنفکران عرب همچون نصر حامد أبو زید تأویل را نوعی اجتهاد-به معنای عام آن – و استنباط حقایق قرآنی در انطباق با مسائل عصری معرفی می کند که در این حالت تمام قرآن عرصه تأویل خواهد بود. (ابوزید، نصر حامد، مفهوم النص، همان منبع، ص394)ایشان با تفکیک «معنی» و «فحوا» (دلالة و مغزی)تفسیر را عهده دار بیان معنی (یعنی همان که عرب ها در زبان خود می فهمند و از شئون واژگان و دستور زبان است)و تأویل را بیانگر فحوا می دانند. که این تأویل اگر مبتنی بر تفسیر نباشد مردود و ناپسند به شمار می آید. (همان منبع، ص 390)در حقیقت این ها دو روی یک سکه اند زیرا «فحوا» همانقدر با «معنا» در ارتباط است که «معنا» با «فحوا»، و اگر بتوان گفت که تلاش برای رسیدن به «فحوا» هدف و غایت قرائت است، رسیدن به این هدف جز از طریق کشف معنا متصور نیست. (ابوزید، نصرحامد، نقد الخطاب الدینی، ترجمه:حسن یوسفی اشکوری، محمد جواهر کلام، یادآوران، تهران، 1381، ص181)
نتیجه اینکه: تمامی تعاریف مورد قبول برای تأویل را (تعاریف 2 و 4 و 5)را می توان به دو معنی أخیر بازگرداند. به عبارت دیگر تأویل دارای دو بعد اصلی است، یکی بعد عرفانی و دیگری بعد اجتماعی که در روایات وارده – که بعداً ذکر می شود – به هر دوی آنها اشاره شده است. لذا بکارگیری هر یک از این تأویل ها، بدون توجه به دیگری ناقص بوده و ما را به سر منزل مقصود نمی رساند. چرا که فقط با جمع میان این دو بعد است که می توان از عقبه های پر پیچ وخم سلوک باطنی و درک مسائل عصری گذشته و بر بلندای خلیفة الاهی دست یافت.
همچنان که امامان معصوم – که تأویل گران حقیقی عصرشان می باشند – علاوه بر اینکه معنی باطنی قرآن را دریافت می کنند، به تطبیق آیات بر مساول اجتماعی زمان خود نیز آگاه می باشند. ایشان، نه چون متصوفه رسمی، فقط به اسرار درونی قرآن و سلوک
انفسی آن پرداخته و از مسائل اجتماعی غفلت می ورزند و نه همانند روشنفکران امروزی فقط بر بعد اجتماعی تأویل تأکید ورزیده و از درک اسرار درونی آن غافل می شوند. و به جرئت می توان وجه تمایز تشیع را از دیگر فرق و مذاهب در این امر دانست. چرا که امامان شیعه هماره بر حفظ تعادل در رشد استعدادهای باطنی و اجتماعی تأکید ورزیده و در مقابل زیاده روی های صوفیه، بر بعد اجتماعی انسان تأکید، و در مقابل لاابالیگری های روشنفکرانه گروه دوم نیز بر بعد باطنی اسلام پافشاری نموده اند. که سوگمندانه باید گفت که در طول تاریخ تأویل، غالباً این دو معنی را از هم جدا پنداشته و کوششی برای جمع این دو صورت نگرفته است.
منبع: نشریه فکر و نظر، شماره 5-4.