ستارخان و مراکز مبارزه طلب

مبارزان جنبش دریافته بودند که این کاری ضروری است، زیرا استبداد شیوه های اهریمنی خود را در تجاوز و کشتار و غارت هم چنان به کار می برد. خاصه در آذربایجان که
يکشنبه، 26 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستارخان و مراکز مبارزه طلب
ستارخان و مراکز مبارزه طلب

نویسنده: محمد احمد پناهی (پناهی سمنانی)



 

ستار و مرکز غیبی

در این زمان مرکز غیبی تبریز مجاهدانی مسلح و تعلیم دیده و آماده انجام مأموریت های خود را در اختیار داشت.
مبارزان جنبش دریافته بودند که این کاری ضروری است، زیرا استبداد شیوه های اهریمنی خود را در تجاوز و کشتار و غارت هم چنان به کار می برد. خاصه در آذربایجان که نمونه های متعدد از دخالت محمد علیشاه در تحریک خانها و سران ایل ها و اراذل و اوباش جریان داشت در گرماگرم مذاکرات و مباحثی که پیرامون قانون اساسی در مجلس جریان داشت، گماشتگان رحیم خان چلبیانلو یکی از خانهای قدرتمند هوادار محمد علیشاه در قره داغ دست به غارتگری وکشتار مردم زدند.(1)

داستان اکرام السلطان

چند روزی از کشتار سواران رحیم خان در ارسباران (قره داغ) نگذشته بود که مجاهدان توطئه دیگری را در تبریز کشف کردند. داستان از این قرار بود: نیمه شب روز اول خرداد که مردم از تلگرافخانه و میدان توپخانه شهر باز می گشتند، مجاهدان به دو مرد مسلح، که با خود تفنگ و فشنگ حمل می کردند، ظنین شدند و چون قصد دستگیری آنها را کردند یکی از مردان بنام «حاجی آقا» به مقاومت ایستاد، اما مجاهدان بلافاصله او را به گلوله بستند ولی دیگری را که «اسدالله » نام داشت دستگیر کردند و در بازجویی از وی دریافتند که «اکرام السلطان» برادر حاجب الدوله فراشباشی شاه (نیرالسلطان پیشین) از تهران به تبریز آمده و این دو نفر را که از تفنگچیان زمان ولیعهدی محمد علیشاه بوده اند، با عده ای دیگر مأمور کشتن سران آزادی در تبریز کرده است و به هر کدام یک قبضه تفنگ آلمانی و یکصد فشنگ و بیست اشرفی پول داده است. این لحظه آنان برای اجرای مأموریت خود به تلگرافخانه آمده بودند.
انتشار این داستان، مردم تبریز را سخت به خشم آورد. شمار مردم در تلگرافخانه و توپخانه فزونی یافت و شور و هیجان افزوده شد.
انجمن مصمم شد اکرام السلطان را که گفته می شد در «بابا باغی» (2) مستقر شده و منتظر نتیجه اقدام آدمکشان خویش است، دستگیر کند.
از مجاهدان کسی را خواست که داوطلب این کار باشد و ستارخان داوطلب شد. در تاریخ مشروطه ایران شرح ماجرا به این صورت آمده است:
امروز بار نخست ستارخان در میان آزادیخواهان پدیدار گردیده به کار برخاست. بدینسان که چون دانسته شد اکرام السلطان پس از انجام کار خود در شهر و برانگیختن اسدالله وحاجی آقا و دیگران به «باباباغی» در بیرون شهر رفته که در آنجا چشم براه نتیجه باشد، انجمن کسی را خواست که بدانجا رود واو را دستگیر کرده، به شهر آورد. ستارخان که این زمان از شمار مجاهدان می بود ولی در میان ایشان نامی نمی داشت، خواستار آن کار شد، با تنی چند به «باباباغی» شتافت.(3)
هیجان و شوق ستارخان در این اولین مأموریتی که انجمن به او محول کرده بود، توجه خاص نویسنده تاریخ مشروطه را، که وی را برای اولین بار می دیده است، جلب کرده بود. کسروی شگفت زده او را دیده بود که تفنگ به دست وگیوه به پا، خویشتندار، اما پر تحرک، از میان جمعیت برای خود و یارانش راه باز می کرد و پیش می رفت ومردم با تحسین می گفتند: این ستارخان است که برای دستگیری اکرام السلطان می رود.
اما اکرام السلطان، که خبر دستگیری و اعتراف اسدالله و کشته شدن حاجی آقا را شنیده بود، در گرگ و میش روز بعد، به سوی تهران فرار کرده بود.
ستارخان تلاش بسیار کرد، اما به او نرسیده و ناچار دست خالی به تبریز بازگشت. روشن است که ناکامی در این اولین مأموریت ملی، نتیجه ناتوانی او نبود، زیرا که حریف به موقع از خطر جسته بود.

رخدادهای پیاپی

از نظر تسلسل حوادث، هنوز موقع و نوبت حضور فعال و سرنوشت ساز و تاریخی ستارخان نرسیده بود. البته او در صف مجاهدان، فعال بود و مأموریت های مختلفی انجام می داد. اما محور فعالیت های مهم وعمده نبود.
حوادث، یکی بعد از دیگری رخ می داد: قتل امین السلطان، صدراعظم با گلوله عباس آقای تبریزی (عصر یکشنبه هشتم شهریور 1286 شمسی) در محوطه عمارت بهارستان و انتخاب مشیرالدوله به جای او، توافق روس و انگلیس برای تقسیم ایران و امضای قرارداد 1907 میان آنها، غوغای توپخانه و تحریک اراذل واوباش وهجوم به ساختمان مجلس و مقاومت مجاهدان و خنثی کردن توطئه (23 آذر 1286 شمسی) و تقاضای مردم برای خلع محمد علی شاه، ادامه شرارت های رحیم خان چلبیانلو در نواحی مختلف آذربایجان، سوء قصد ناموفق به محمد علی شاه وانفجار بمب نزدیک اتومبیل حامل او (8 اسفند 1286 )، بمباران مجلس به وسیله لیاخوف و قزاق های او (14 خرداد 1287)، فاجعه باغشاه و استقرار محمد علیشاه در آنجا و اعدام چند تن از برجستگان راه آزادی مانند: ملک المتکلمین، جهانگیر خان صوراسرافیل، قاضی ارداقی، سلطان العلما و سید جمال واعظ و بالاخره تعطیل مجلس و تعلیق مشروطیت، هر کدام حادثه ای مهم بود.

پی نوشت ها :

1. رحیم خان چلبیانلو ایل بیگی و رئیس سواران قره داغ (ارسباران) بود که این زمان با لقب «سردار نصرت» در تهران و در کنار محمد علیشاه بود. امیر خیزی می نویسد: در قساوت و بیرحمی و خونخواری کسی را قرین خود نمی شناخت. او جزو ملتزمین محمد علیشاه به تهران رفته بود. (قیام آذربایجان و ستارخان، ص 37).
2. «باباباغی» نام باغی در یک فرسنگی بیرون شهر تبریز است که شکارگاه ولیعهدهای قاجار بود.
3. تاریخ مشروطه، ص 228.

منبع: پناهی(پناهی سمنانی)، محمد احمد؛ (1385)، ستارخان (چهره های تاریخی 4)، تهران، ترفند، چاپ پنجم

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط