روایت یک فریاد، از همدان تا بغداد

جذبه و اشتیاق نسبت به آثار عین القضات همدانی، عوامل زیادی دارد؛ اول از همه، کیفیت و ماهیت آثار اوست که جان و روح خواننده را می فشارد و همچون دریایی موج خیز
پنجشنبه، 30 شهريور 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روایت یک فریاد، از همدان تا بغداد
روایت یک فریاد، از همدان تا بغداد

نویسنده:محمد رضا محمدی تاش



 

مبحثی بر کتاب «شکوی الغریب»اثر عین القضات همدانی

تبارنامه خونین این قبیله کجاست
که بر کرانه، شهیدی دگر بیفزاید...

جذبه و اشتیاق نسبت به آثار عین القضات همدانی، عوامل زیادی دارد؛ اول از همه، کیفیت و ماهیت آثار اوست که جان و روح خواننده را می فشارد و همچون دریایی موج خیز بر ساحل روان آدمی می کوید و ارامش را به شور، و سکون را به توفان بدل می کند.نثر عالی و مضامین حیرت انگیز و اشارات ژرف و عجیب، سراسر مکاتیب و کتب و رسایل قاضی القضات همدان را در بر گرفته و سطر سطر آن بر تارهای جان زخمه می زند.
دومین مساله، مربوط به زندگی تراژیک و سرگذشت سوگناک آن رحیل الی الله است؛ عارفی شوریده جان که از سوی ظاهر بینان به کفرگویی و بدعت متهم می شود و تأویلاتش از حقایق، همچون اسنادی حاکم بر محکمه، مورد استناد قرار گرفته و قاضی در مقام متهم، در روایتی حماسی و اسطوره ای به جوخه مرگ و دست جلاد سپرده می شود:

از همدان تا صلیب راه تو چون بود؟
مرکب معراج مرد، جوشش خون بود!

مساله دیگر، مربوط به جاذبه کلی و معنوی عرفان در روزگار خالی از معنویتی است که ما تجربه می کنیم.هیچ عصری و هیچ نسلی، این همه با بحران و تهی بودگی و پوچی و انکار روبه رو نبوده و اخذ تصمیم در اقلیم ایمان را دشوار نمی یافته است.این مشخصه دوران ماست و واپسین موج تمدن مدرن است که با کوبش اطلاعات و ارتباطات و دانش بشری، همراه با تجویز و تبلیغ گسترده درباره هر پدیده ای، می کوشد جای خالی « حقیقت» و خانه مخروبه « روح» و خاطره از یاد رفته « معنویت» را پر کند.اما هر چه بیشتر می کوشد، سایه انسان ، بیش از پیش به یاد اصل می افتد و در فراق آن زار می زند.
روایت یک فریاد، از همدان تا بغداد
کیست که این نمکزار غمناک را در برابر آن پیشه سر سبز بپسندد؟ باری، این گونه، آثار قاضی همدانی، همچون آینه ای رویاروی حقیقت می درخشد و آن را به انسان می نمایاند تا از یاد نرود.
آثار عین القضات همدانی پر تعداد و پر مغز است.او و استادانش -خاصه عارف شهیر احمد غزالی، رهگشایان درخشان ترین دوران تصوف و علوم باطنی در ایران و تمدن اسلامی بودند.با آنکه عین القضات در جوانی به شهادت رسید، تاثیر آثارش بر پسینیان بسیار بود.نثرش الهام بخش، آموزه هایش انسان ساز و کیفیت نگاهش به جهان و انسان، تکان دهنده و بسیار متعالی است.به یک معنا، می توان همیشه به او رشک برد و بزرگی و شیدایی و سر زندگی قاضی را در حیات کوتاه و غریبانه اش، سر مشق تعالی قرار داد.
خوشبختانه اغلب آثار عین القضات در ایران به نحو شایسته ای تصحیح و منتشر شده است.قاضی به عربی تسلطی چشمگیر داشت و اساسا نویسنده ای صاحب سبک بود اما اغلب به فارسی می نوشت و قابلیت زبان دری را برای مضامین ژرف عارفانه و اسرار پیچیده باطنی مناسب تر می دانست.نامه های عین القضات که به کوشش عفیف عسیران و مرحوم استاد علی نقی منزوی منتشر شد و جلد سوم آن، توضیحات ژرف و پر دامنه استاد منزوی است، یک نمونه از آثار و منابع درجه اول عرفان ایرانی است؛ همچنین تمهیدات، لوایح ، زبده الحقایق، یزدان شناخت و مجموعه رباعیات زیبای آن شهید حقیقت که هر یک با شرح ها و توضیحات متأخران، بارها خوانده و طبع شده است.
از اینها گذشته، رساله کوتاه اما بسیار بدیع و شگفت عین القضات با عنوان « رساله شکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البلدان» که عین القضات آن را به صورت یک نامه بلند سرگشاده به زبان عربی در هنگامی که در زندان بغداد محبوس بوده، به علمای همدان نوشته است.در این رساله قاضی از رنج ها و ناروایی هایی که در حقش روا داشته اند و او را به تهمت بی دینی و الحاد، از همدان به بغداد برده و به زنجیرش کشیده اند، شکایت کرده و همچنان با ذکر تمثیل ها و لطایفی تازه و بدیع، برخی نظرات خاص و عمیق خود را شرح و توضیح داده است.این رساله که به اختصار « شکوی الغریب» خوانده شده و بسیار معروف است، نه تنها به خلاص قاضی نینجامید بلکه در مرگ او به دست ظاهر بینان و داوران متحجر بغداد موثر افتاد و او را رهسپار قله های نور کرد.این رساله که در زندان بغداد به سال 525 هجری قمری نوشته شده، نخستین بار در سال 1930 میلادی از روی نسخه ای در کتابخانه برلن توسط استاد حمد عبدالجلیل در صفحات 25 تا 67 شماره مارس 1930 در مجله « Jornal Asiatile» منتشر شد.همین چاپ، مأخذ انتشار مجدد در ایران و سایر کشورها بوده و توسط عفیف عسیران با مقابله نسخه ای از کتابخانه ملک به چاپ رسید و پیش از این توسط دکتر قاسم انصاری ( انتشارات منوچهری، بی تا) به فارسی ترجمه و منتشر شده است.خوشبختانه اخیرا با بهره گیری از همان نسخه عفیف عسیران، دکتر غلامرضا جمشید نژاد اول، این اثر را ترجمه کرده و انتشارات اساطیر آن را منتشر کرده است.در کنار آن، رساله کوتاه جالبی به نام « حقیقت مذهب» را نیز گنجانده و با نمایه ای مفصل و مفید، در اختیار فارسی زبانان قرار داده است.نثر مترجم بسیار خوب و سنگین و در مقایسه با اصل متن، می توان به وضوح و صحت آن گواهی داد.البته متن اصلی شکوی الغریب، چندان دشوار نیست اما تمثیل ها و بیان شاعرانه و نحو و سبک آرکائیک آن، برای اهل مدرسه مشخص می کند که نباید ترجمه آن را سهل گرفت و دقت زیادی نیاز دارد.در این رساله که به قول مترجم « رساله شکوائیه دور افتاده از وطن به سوی دانایان شهرها» است، قاضی کوشیده به غربت خود و ستمی که بر وی می رود، اشاره کند تا شاید برخی علما و مشایخ و بزرگان متوجه احوالش شوند.اما دریغ که صدایی بر نخواست و به قول منظوم و زیبای مترجم:

در دیدن دوست هر چه گردید دو چشم
جز دشمن بسیار در این خانه ندید

سپس به برخی شبهات پاسخ داده و در مسائلی نظیر اصطلاحات خاص صوفیه و سوء فهم آنها -خاصه شطحیات-سخن می گوید و به قول رسول الله (ص) و آیات قرآن و سخنان مشایخ سلف استناد می کند تا نشان دهد تهمت ها را بر او بیهوده بسته اند.او علم تصوف را دانشی متکثر می داند که اقوال و مکاتب متعددی دارد.اما جملگی در پس شناخت خداوند هستند.تو گویی قاضی می خواهد به ظاهر بینان و متعصبان درس دهد و بدیهیات را گوشزد کند:
« صوفیان را کلماتی است که آنها را شطح می گویند و آن، هر عبارت نامأنوسی است که حالت سکر و شدت جوشش و جد، از گوینده آن صادر می شود و او در چنین حالتی قادر به خویشتن داری نیست.چنانکه گفته اند: « مرا نوشانیدند و گفتند: مخوان، اگر از آنچه به من نوشانیدند، به کوه های مشرورا می نوشاندند، هر آینه آواز سر می داد.»
خلاصه کلام اینکه، قاضی از شرایط تأویل سخن می گوید و درباره مسائلی نظیر تنزیه ابلیس و مدافعه او نکاتی را بیان می کند.از جمله اینکه سخن عشاق و عرفا، کلامی متفاوت از دیگران است: « آنکه دستخوش چنین حالتی باشد، عقل از او سلب گردد و در جلوه های سلطان نورهای ازل گم شود...این گونه کلمه ها در میان فضل های مطلب ها پراکنده اند، اگر قبل و بعد آنها بررسی شود، مجالی برای اعتراض باقی نمی ماند...»
روایت یک فریاد، از همدان تا بغداد
قاضی به قرآن کریم استناد می کند و به درستی فرموده که در فرمایشات خداوند نیز گاه جز به تأویل نتوان سخن گفت.مثلا در آیه 245 از سوره بقره: « من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا، استدلال می کند که مگر خداوند نیازمند است که کسی به او وام دهد؟ لذا می توان و می باید به ریسمان تأویل و تفسیر دست زد و این نوع استدلال ها البته نشان می دهد که عین القضات می کوشیده متشرعان را متوجه خطای ایشان کند و در عین حال مشایخ و بزرگان را نیز از غفلت ایشان بر جفای در حق خود برهاند.اما شاید این عبارت او نیز در فهم وضع دشوارش به کار آید:
«شگفت نیست که من هم مورد حسد قرار گیرم، زیرا در حالی که نورس بودم و برای 20 سالگان و بالاترین شیر خواره می نمودم، کتاب هایی نوشته ام که 50 و 60 سالگان از فهم آنها ناتوان اند، تا چد رسد به تألیف آنها:
«ان یحسدونی فانی غیر لائمهم قبلی من الناس اهل افضل قد حسدوا
یعنی:اگر به من حسد ورزند، ملامتشان نمی کنم، پیش ازمن هم، فضلای مردم مورد حسد بوده اند.
هر که می خواهد بر صحت آنچه ذکر کرده ام آگاه شود، نوشته هایم را طلب کند و در آنها بنگرد و چنان تأمل و بررسی کند که معنی و مقصود آنها را در یابد...
...هر که از کسانی که جهل و حد و بی انصافی مانع شان نیست، بخواهد حقیقت احوال مرا بازداند، درستی این ادعاهایم را خواهد شناخت.من با این حالی که دارم، از تنگی دل و پراکندگی و پریشانی خاطر و فکر، از اقامه دلیل بر آنها ناتوانم، هر کس خواستار آن است باید توجه خویش را بدان ها مصروف دارد.»
در پایان رساله شکوی الغریب، عین القضات، پنج بیت شعر نقل کرده که گویا نشان از دیدن و پذیرفتن سرنوشت دردناکش در مذبح سنگ اندیشان و حاسدان و متعصبان زمانه است و معنای واپسین بیت های آن این است:
« ...چه قهرمانانی که امثال آنان را دیدم و جام مرگ بدیشان نوشانیدم و خود هم نوشیدم و چه بسا به خاطر برادرانی عزادار شدم، بی کوتاهی، در جست و جوی بزرگی و عظمتم، خوشا افتخار، چه بمیرم و چه زنده بمانم.»
اینک، باری، از پس سده ها، خاکستر عین القضات با بادها سفر می کند و پیام او را، همچون نوابغ بزرگ عالم معنا و اشراق، حسین بن منصور حلاج و شهاب الدین سهروردی به مردمان جهان در همه روزگاران می رساند.
امین احمد رازی در جلد دوم از تذکره هفت اقلیم (صفحه 533)نوشته است:«آورده اند که عین القضات ، پیش از قتل خود، کاغذی را مهر کرده به اصحاب سپرد که بعد از نماز جمعه فلان تاریخ باز خواهید کرد، اتفاق، همان روز که او را به درجه شهادت رسانیدند موافق آن روز بود که وی گفته بود، چون مهر از آن کاغذ برداشتند، این رباعی نوشته یافتند:

ما مرگ و شهادت به دعا خواسته ایم
وانگه به سه چیز کم بها خواسته ایم

گر دوست چنان کند که ما خواسته ایم
ما آتش و نفت و بوریا خواسته ایم»

منبع:نشریه خردنامه همشهری(کتاب)، شماره 74

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما