تقیه، سپر محافظ جریان تشیع اثناعشری (2)

نخست به دلیل نیازی که در ادامه خواهیم یافت به فرهنگ لغت مراجعه می کنیم و ریشه ی واژگانی آن را می نگریم، می بینیم تقیه از نظر فرهنگ لغت ها به معنای دوری کردن،
چهارشنبه، 5 مهر 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تقیه، سپر محافظ جریان تشیع اثناعشری (2)
 تقیه، سپر محافظ جریان تشیع اثناعشری (2)

نویسنده: احمد ضابطی پور
پژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم


 

تقیه چیست؟

نخست به دلیل نیازی که در ادامه خواهیم یافت به فرهنگ لغت مراجعه می کنیم و ریشه ی واژگانی آن را می نگریم، می بینیم تقیه از نظر فرهنگ لغت ها به معنای دوری کردن، پرهیز از ضرر و خطر و اسم آن «تقوا» است.
زبیدی در تاج العروس آورده است: اصل آن اوتقی یوتقی بوده، و او آن به سبب کسره ی حرف پیشین، بدل به »یاء» و سپس قلب به تا و در تای بعد ادغام گردیده و «اتّقی یتّقی» شده است.(1) (زبیدی، 1414هـ، 304/20، ماده وقی).
جوهری در الصحاح تقاة را همان تقیه دانسته است:«التقیاه: التقیه. یقال: اتقی تقیه و تقاه، مثل اتخم تخمه» (جوهری، 1407هـ، 2527/6).
سایر لغویون نیز در مورد کلمه ی تقیه نظیر همین برداشت را دارند.

جایگاه تقیه در فرهنگ دینی اسلام

در فرهنگ دینی، تقیه را از کدام سرفصل باید گرفت؟ از جهاد، دفاع و مبارزه؟ از تقوی و پرهیزگاری؟ یا از مقوله ی سلوک و معاشرت و آداب اجتماعی؟ از هر کدام که گرفته شود تا به آخر تمامی شاخه ها و سرشاخه های آن متأثر از خاصیت و رنگ و بوی آن خواهد بود.
اگر از جهاد گرفته شود، تقیه اتخاذ نوعی تاکتیک حفاظتی در مبارزه است. اگر از تقوی اخذ شود عملی مؤمنانه بر حسب تکلیف الهی، برای درک ثواب و کسب منزلت عندالله است.
اگر از مقوله ی سلوک و آداب معاشرت باشد، چیزی در مایه ی فرهنگی خواهد بود.
واقعیت آن است که تقیه، به خودی خود، یک باب مستقل است و دارای ابعادی در هر سه ضلع یاد شده.
کلمه ی «تقاه» هم در بیان قرآن برای تقوای الهی به کار رفته است و هم برای تقیه در برابر مشرکان.

الف- در مورد تقوی و پرهیزگاری؛ «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُواللهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لاتَمُوتُنَّ الا وَ اَنتُم مُسلِمُونَ»(آل عمران، 102)؛ ای مومنان آن طور که بایسته ی آن است از خدا پرهیز کنید تا نمیرید مگر مسلمانان.

ب- در مورد تقیه از دشمنان و مخالفان؛«... اِلاّ اَن تَتَّقُوا مِنهُم تُقاهً...» (آل عمران، 28)؛ مومنان حق ندارند هم ایمانان خود را رها سازند و با کافران دوست هم پیمان باشند و هر کس این کار را بکند رابطه ای با خدا ندارد؛ مگر آن که به نوعی در هراس از شرشان تقیه بکنید.

عطف بر این دو مورد، قرآن از تقیه ی برخی انبیا همچون حضرت ابراهیم(ع)، حضرت یوسف(ع)، مومن آل فرعون، زن فرعون و دیگران ذکری به میان آورده است که به طور مسلم برای درس گیری و عبرت آموزی مسلمانان است.
آن چه بیشتر مورد توجه نگارنده می باشد، شکل مختلف کار هر کدام است که در نگاه دوم، آموزنده ی این نکته است که تقیه دارای روش های گوناگون تابع اقتضای موقعیت ها و شرایط خود می باشد.

روش ها و شیوه های عملی تقیه

تقیه به معنای وضعیت و موقعیت خاصی از بحران است که شخص یا جماعتی را در بر می گیرد، چنان که امکان عمل به نهج عادی وجود نمی یابد و انسان برای انجام کاری ناگزیر به اتخاذ روش و شیوه ی عمل غیر عادی می شود. بنابراین در آغاز باید این روش ها توسط شخص عامل شناسایی گردند. در این جا به چند نمونه اشاره می شود:

1) دروغ مصلحتی؛ نفس عمل در کلیت خود از نظر عقل و عرف و شرع، عملی پسندیده نیست. نجس العین از نظر شرع حرام، و از نظر عقل منفور است لیکن در موارد اضطرار طبی یا غیره حلال و مطلوب واقع می شود. بنابراین در مورد دروغ هم موارد استثنایی وجود دارد که هم عقل آن را می پسندد و هم شرع آن را رد نمی کند و بسا تشویق نیز می کند، و آن در جایی است که به وسیله ی آن از تضییع حقی یا اتلاف نفسی یا احیای باطلی جلوگیری شود، و یا به وسیله ی آن اصلاح ذات البینی صورت پذیرد.
از حضرت صادق(ع) نقل شده است که رسول خدا(ص) فرمود:

احلف بالله کاذبا و نج اخاک من القتل (حرعاملی، 1409هـ، 225/23؛ ج29428)؛ به خدا سوگند دروغ بخور و برادرت را از قتل نجات بده (تمسک به حدیث سوگند دروغ به منظور توجه به اولویت دروغ بدون سوگند است).
البته باید توجه داشت که اگرچه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را برطرف می کند، به معنای تغییر حقیقت ناپسند دروغ نیست؛ بلکه «قبح عقلی» دروغ همچنان پابرجاست و برطرف نخواهد شد؛ اما آنجا که شرع و عقل، انسان را به یکی از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزیر ببیند، بر لزوم به جای آوردن رفتار «ناپسند» حکم می کنند. با این وجود روایی دروغ تا زمانی و تا آن جاست که ضرورت به حال خود باقی باشد، اما همین که رفع ضرورت شد دروغ به قبح و حرمت ذاتی خود باز می گردد.

2) «توریه» یعنی سخن دو پهلو گفتن؛ روش دیگری در تقیه است. کلامی که از آن دو معنا فهمیده شود؛ یکی معنای ظاهر و آشکار که ذهن شنونده به سرعت به آن منتقل می شود، و دیگری معنای نهایی و ناپیدا که مقصود اصلی گوینده است و ذهن شنونده به آن منتقل نمی شود.(2)

لازم به ذکر است که برخی فقیهان «توریه» را مستقل از دروغ می دانند، و برخی دیگر معتقدند که آن نوعی از دروغ است؛ با این حال حکم «حرمت دروغ» را ندارد. قدر مسلم از نظر عقلی این است که اگر انسان برای برطرف کردن زیان از خود یا مسلمانی دیگر ناچار به توریه یا دروغ شود، «توریه» بهتر و شایسته تر است و چنان چه توریه نکند و دروغ بگوید، رفتارش از دید فقیهان اشکال دارد.

3) سکوت و لب فروبستن از گفتن؛ این روش ساده ترین شکل تقیه است، لیکن در جایی که اقتضای آن باشد. سکوت تقیه ای به معنای مهر بر لب زدن از اظهار مطالبی است که یا موجب خشم و تحریک حساسیت مخالف می شود؛ و یا از افشای اسرار مکتبی در نزد مخالف جلوگیری می نماید. بنابراین این با این که شاید از نظر ظاهر ساده به نظر رسد، لیکن گاهی اهمیت نتیجه ی آن از انجام شاق ترین اعمال بیشتر است.

روایات بسیاری در این زمینه رسیده است که امامان شیعه(ع) از ناپرهیزی شیعیان نسبت به افشای اسرار آل محمد(ص) گلایه داشته اند و آن را موجب عقب افتادن و یا عقیم شدن قیام دانسته اند.

4) مخالف خوانی یا هم نوایی با مخالف؛ ان چه این مورد را تجویز می کند موقعیتی است که شخص از ابراز عقیده نه تنها سودی برای مکتب به دست نمی آورد، بلکه علاوه بر نابودی خود او موجب تاختن مخالف بر آن و هتک حرمتش نیز می شود، پس عقل اجازه ی چنین کاری را به او نمی دهد، هرچند که ناچار به اظهار چیزی باشد که خلاف عقیده ی اوست.

شاید از نظر بعضی ارتکاب چنین عملی فسق یا کفر تلقی شود، زیرا ممکن است کار ضرورت شخص به جایی برسد که علناً از مکتب خود بیزاری بجوید و به شخصت های کلیدی و مقدس اهانت نماید، اما باید دانست که این مورد صریح ترین مورد جواز تقیه است که در شأن نزول آیه ی «مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعدِ اِیمانِهِ إِلاَّ مَن أُکرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنُّ بِالایمانِ...» (نحل،106)، در ارتباط با تقیه ی عمار نازل شده است.
ضمناً باید در نظر داشت که دو مورد آخری می توانند عملی نیز باشند؛ مثلاً کاری از شئون و مراسم مذهب را انجام ندادن و یا در مراسم آنان به نهج مرسوم و معمول شان شرکت کردن.

کاربرد انتخاب آگاهانه

به خلاف آن چه برخی گمان برده اند که شیعه را باید از روی تقیه ی او شناخت، یعنی شیعه و تقیه لازم ملزوم یکدیگرند؛ شیعه چنین مرامی را نمی پسندد و هرگز بدان معتقد نبوده است. تقیه برای شیعه همانند امر به معروف و نهی از منکر دارای مراتبی از واجب تا مباح است و بنابراین در بسیاری از موقعیت ها تقیه بر او حرام یا مکروه می شود.
بنا به نقل مرحوم مجلسی از کتاب قواعد شهید ثانی(ع)، تقیه همچون بسیاری از کارها موقعیت های مختلفی می یابد (مجلسی، 1404هـ، 435/72). ایشان فرموده است:
تقیه بر حسب اقتضای موقعیت زمانی و مکانی و خود شخص، به پنج وضعیت صورت می گیرد: واجب، مستحب، مکروه، حرام و مباح. واجب زمانی است که با ترک آن وارد آمدن ضرر مهمی بر خود یا دیگر مؤمنان حتمی باشد. مستحب در صورتی است که احتمال ضرر جزئی برود یا بخواهد در ترک مستحبات تقیه کند. تقیه ی مکروه در نقطه مقابل آن، یعنی انجام عمل مستحب است؛ اما در هر دوی این ها ضرر چندان مهم و تعیین کننده نیست. تقیه ی حرام در جایی است که یا ضرر مهم آنی در پیش نیست و یا بخواهد مرتکب قتل مسلمانی بشود و مباح در سایر مواردی است که انجام دادن یا ندادن آن اهمیتی از نظر دین ندارد و یا یک مورد از رسومات عوام است و تقیه نکردن ضرری متوجه شخصی نمی کند. (3)البته باید آن که تقیه می کند در نظر داشته باشد که عمل او (انجام یا ترک) چه اثری روی گروه خود او می گذارد، آیا کسی است که تقیه ی او امر را بر دیگران مشتبه می سازد و آنان را به تردید می اندازد؛ در این صورت باید بنگرد میزان آن چه قدر است، اگر موجب گمراهی آنان بشود تقیه ی او حرام است (البته زمانی که یک مطلع با انصاف به مسأله ی شهادت علمای بزرگوار و متبحری از شیعه بنگرد، خود به خود درمی یابد که آنان شهادت را از آن روی برگزیده و تقیه نکرده اند که آن را در آن موقعیت بر خود حرام دانسته اند).
بنابراین، یک مسلمان شیعه در برخورد با مورد تقیه همواره خود را بین این پنج حکم می بیند و با آگاهی از موقعیت خود و مخالفان و نیز شرایطی که دارد یکی از آنها را انتخاب می کند؛ کدام یک را خودش بهتر می داند.
مرحوم کلینی(قدس سره) از زراره از امام باقر(ع) نقل کرده است که ایشان فرمودند: مورد تقیه هر ضرورتی است که شخص ناچار به روی آوردن به آن بشود و خود شخص از همه بهتر می داند آن کجاست (کلینی، 1365، 219/2).
با این توصیف تقیه امر ساده ای نیست و همچون دو مسأله ای امر به معروف و نهی از منکر نیاز به آگاهی کامل از موقعیت های حکمی دارد؛ در چه شرایطی چه حکمی بر شخص تعلق می گیرد و چگونه.

پی نوشت ها :

1- قال الجوهری: اتقی یتقی اوتقی یوتقی علی افتعل، قلبت الواو یاء لانکسار ما قلبها، و ابدلت منها التاء و ادغمت، فلما کثر استعماله علی لفظ الافتعال توهموا أن التاء من نفس الحرف فجعلوه اتقی یتقی، یفتح التاء فیهما.
2- مرحوم مجلسی در توضیح آیات مربوط به تقیه ی حضرت ابراهمیم(ع) در برابر نمرودیان که گفت: انی سقیم، می نویسد:
أن الظاهر منها أنه(ع) أوهمهم بالنظر فی النجوم موافقتهم و قال إِنّی سَقیمٌ توریه و قد وردت اخبار کثیره فی تجویز الکذب و التوریه عند التقیه و فیها الاستدلال بهذه الایه بیان انها لکونها علی جهه التوریه و المصلحه لیست بکذب و ما ذکر من الوجوه یصلح للتوریه (مجلسی، 1404هـ، 50/12، باب 2).
3-التقیه تنقسم بانقسام الاحکام الخمسه فالواجب إذا علم أو ظن نزول الضرر بترکها به أو ببعض المومنین و المستحب اذا کان لایخاف ضررا عاجلا او یخاف ضرراً سهلاً او کان تقیه فی المستحب کالترتیب فی تسبیح الزهراء(ع) و ترک بعض فصول الاذان و المکروه التقیه فی المستحب حیث یومن الضرر عاجلاً و آجلاً أو فی قتل مسلم و المباح التقیه فی بعض المباحات التی ترجحها العامه و لا یصل یترکها ضرر.

منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 85

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط